بخشی از مقاله

چکیده

یکی از راههای بیان حقایق در قرآن کریم، استفاده از اسلوب قصهگویی است. اسلوب قصه در قرآن به صورت روایت غیابی است که گوینده قصه، روایتکننده حوادث است. از این رو در این اسلوب، کلمه »قال« تکرار میشود. قرآن کریم در قصهگویی به دنبال گزینش تصویرهایی از واقعیت محض است که در مسیر هدف قصه جای گیرد و در روح مخاطب اثر بگذارد. ازینرو هیچگونه عنصر خیالی و غیرواقعی به قصههای قرآن راه ندارد. زیرا بر منبع وحی متکی است و انسان به دنبال آن به تفکر و تدبر می گراید . قصههای قرآن، اغلب تکرار می شود و علت این تکرار، وجود شخصیتها، حوادث و آثار و نتایج قصههاست که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.

-1 مقدمه

هر چند داستان و رمان در مفهوم جدید آن، تاریخی بس کوتاه دارد اما پیشینه قصه و قصهگویی به معنای وسیع آن، در درازای دیرین تاریخ ناپیداست و به درستی نمیتوان گفت نخستین قصه را چه کسی پرداخته است. هر چه باشد عمر قصه و قصهگویی به اندازه عمر پیدایش زبان و گویایی انسان است - پورخالقی، - 1371 و پیوسته با زندگی بشر همراه بوده و تا به امروز به عنوان سودمندترین ابزار هنری و تربیتی مورد استفاده او قرار گرفته است. علاوه بر اینکلاً ارزشمندی قصه و اهمیت داستان سرایی به این است که هوش و حافظه را تقویت میکند؛ ذهن را لطیف و خون زندگی را در رگها جاری میسازد. - سلیمانی، - 1369 قصهگویی راه ساده و زیبایی است که در سپردن آن میتوان به مظاهر با ارزشی از خرد و دانایی رسید.

همچنین میتوان تعلیم داد و تربیت کرد. - متین، - 1383 پس با قصه، این وسیله محبوب و دوست داشتنی و قابل ادراک، میتوان به اهداف تربیتی رسید . مسلماً علاقه به قصه را خداوند مهربان درهادن انسان قرار داده است، شاید از همین روست که ادیان الهی و کتب آسمانی غالباً پیام خود را به صورت قصه و حکایت بیان نمودهاند. در میان کتب آسمانی، بیشک قرآن از این جهت رهاوردی بزرگ و بیمانند دارد و میتواند به عنوان محرکی در بالا بردن سطح مطالعه و گسترش ذوق و علاقه برای خواندن قصه، عمل کند. - رحماندوست، - 1381 قصهها با انواع گوناگون - علمی، اجتماعی، اخلاقی، ... - و با توجه به موضوع و محتوا و هدفشان، بسیار آموزنده اند. - میرصادقی، - 1382

داستانهای اندرزی و حکایتهای اخلاقی قرآن همواره نقش روشنسازی و ترویج اخلاق را داشته و این ابزاری سودمند برای آموزش اخلاق و دانش زمان به افراد و عامل مؤثر و قدرتمندی برای تکامل بخشیدن به شخصیت انسان بوده است. - پلویسکی،1376 و محمدی و قایینی، - 1382 قرآنکریم مملوّ از قصههایی است که بیانکننده حقایق الهی و ماجرای اقوام گذشته است؛ داستانهای پیشینیان، مجموعهای از پرارزشترین تجربیات آنهاست که انسان با دقت در آن میتواند به علل شکست و پیروزی آنان پی ببرد و از سرنوشتشان عبرت بگیرد و تجربه تلخ گذشتگان عاصی را تکرار نکند. - مکارم شیرازی، - 303/9 و نباید فراموش کرد که بطور کل، قصه میتواند محرکی برای بالا بردن سطح کتابخوانی در انسان باشد و حوزه مطالعات را گسترش داده، ذوق و علاقه به خواندن را برانگیزد. - رحماندوست، - 1381

- 3 شیوه قصهگویی قرآن

به طور کلی در روایت قصههای تاریخی دو اسلوب عمده یافت میشود: الف - روایت غیابی ب - روایت حضوری در اسلوب غیابی گوینده قصه روایتکننده حوادث است و با نحوه بیان خود نشان میدهد که گزارشگر اخبار و اقوال است، از این رو در اسلوب غیابی، کلمه »قال« تکرار میشود. اما در اسلوب حضوری قصهسرا شخصاً حضور دارد و اشخاص قصه را در محضر مخاطب خلق میکند تا خود به روایت قصه بپردازند و به همین دلیل کلمه »قال«معمولاً در این اسلوب به کار نمیرود. قرآن در قصهگویی اسلوب غیابی را برگزیده است، در این اسلوب، مخاطب همواره توجه دارد که با رویدادهایی روبروست که شخصیتهایش نقش خود را بازی کردهاند و اکنون دارای حضور عینی نیستند.

البته در همین حال که نسبت به ما غایبند، دارای نوعی حضور پنهان و جاری در قصه هستند. سبب گزینش این اسلوب، به این دلیل است که قرآن میخواهد صادقانهترین و امانتدارترین شیوه را در بیان قصههایش بکار گیرد و راه را بر هر گونه خیال و وهم و نماد غیرحقیقی ببندد. در واقع قرآن کریم در قصهگویی به دنبال گزینش تصویرهایی از واقعیت محض است که در مسیر هدف قصه جای گیرد و در روح مخاطب اثر بگذارد.

ازینرو هیچگونه عنصر خیالی و غیرواقعی به قصههای قرآن راه ندارد. زیرا بر منبع وحی متکی است و انسان به دنبال آن به تفکر و تدبر می گراید و راه را از چاه می شناسد. از طرفی این قصه ها را کسی بیان می کند که بر همه جزئیات ظاهری و باطنی داستان، آگاهی دارد و بطور کامل و دقیق آن را تحلیل می کند. - حسن نژاد، - 1374 در قصههای قرآن قصهسرا فقط روایتکننده حقایق است در حالی که در اسلوب حضوری، قهرمانان قصه، ساخته ذهن قصهسرا هستند و چه بسا به ضرورت قصه، اشخاصی خلق شوند که در جهان، وجود خارجی نداشته باشند. در اسلوب غیابی تنها تردیدی که ممکن است به ذهن مخاطب راه یابد، صادق نبودن قصهگو است که این مطلب در مورد خداوند بزرگ منتفی است - حسینی، - 1379

- 4 تکرار در قصههای قرآن

تکرار در قرآن و بخصوص در داستانهای آن فراوان است و این یکی از ویژگیهای هنری قرآن در ارائه داستان است. البته این تکرارها مربوط به بخشها و حلقه هایی از داستان است نه کل آن.« - پروینی، - 1379 و برای بیان حقایق دینی است . اینکه قرآن کریم، واقعیتی واحد را به گونههای مختلف میآورد و تکرار می کند، علاوه بر ویژگی بلاغی، برای تنوع بخشیدن به بیان داستان نیز بوده است. در واقع تکرار از ویژگیهای بیانی قرآن و ناشی از تفاوت بازتابهای ذهنی اشخاص و گاه به دلیل گوناگونی الفاظ به حَسَب حال و فضاهای مختلف یک قصه است که برترین مثال در این مورد، تکرار در قصه حضرت موسی - ع - است که در بیش از سی سوره یاد شده ولی در هر بار از جهت کوتاهی و بلندی داستان فرق دارد.

به عبارت دیگر، این سه آیه هر یک از زاویهای درباره عصا صحبتکند،میچون که ناظرانِ صحنه طبیعتاً به حَسَب فضای ذهنی و روانی خود، به گونههای مختلف به آن مینگریستهاند، لذا این تعدّد جلوهها، حاکی از تعدّد رویدادها نیست بلکه رویدادی واحد، به منظور نشان د ادن ابعاد گوناگون یک پدیده و توصیف برداشتهای مختلف ناظران آن صحنه در سه جلوه روایت شده است. - حسینی، - 1379 ب - درباره بازگشت حضرت موسی به مصر و سخن گفتن خدا با او، در سورههای طه، نمل، قصص و نازعات سخن به میان آمده که در هر مورد یکی از حالات درونی حضرت موسی به تصویر کشیده شده:

در بیابان به همراه خانوادهاش حرکت میکند، آتشی در دوردست میبیند، ابتدا میاندیشد که شعلهای از آتش برای گرم شدن خانوادهاش بیاورد - طه - 10/ بعد میاندیشد که شاید فردی را کنار آتش بیابم تا راه را به ما نشان دهد - نمل - 7/ سپس با اندکی تأمل در مییابد که در تاریکی شب نمیتوان با این قاطعیت وعده یافتن انسانی را داد، لذا آهنگ سخن را امیدوارانه میکند و از حتمیت آن میکاهد - قصص. - 29/ از مجموع این سه آیه، برآیند ذهنیت موسی معلوم میشود، بنابراین در هیچ یک از این تکرارها، بیهودهگویی از سرِ ناچاری یا ند اشتن مطلب برای بیان حقایق وجود ندارد بلکه در هر تکرار، از زاویه و دیدی خاص به یک قصه نگریسته شده و بیانات مختلف، تکمیلکننده ماجراست.

- 5 شخصیتهای قصههای قرآن

مراد از شخصیت در قصههای قرآن تنها انسانها نیستند بلکه هر جانداری که رویداد یا سخن و اندیشهای به او نسبت داده شود، شخصیت قصه قلمداد میشود. از این رو انسان، فرشته، جن، شیطان و سایر جانداران، شخصیتهای قصه به شمار میروند و خواننده از طریق سخنان و رفتار آنها میتواند به درستی و نادرستی اعمال و رفتار خود پی ببرد و درسهای ارزندهای بیاموزد چنانکه به نحوی خلاقانه و با دیدی انتقادی به ابراز وجود خود بپردازد . - زایپس، - 1380 در اینجا به بررسی اجمالی برخی از این شخصیتها میپردازیم:

-1-5 زن

علیرغم استفاده ابزاری از زن برای فضاسازی و جذابیت بیشتر در داستانها، در قصه های قرآن، زن حضوری کم رنگ دارد. زیرا اکثراً نقش فرعی داشته یا احاناًی شخصیت مثبتی نبوده اند. و این به دلیل بعد هدایتگری و معنویت قرآن است. - حسینی، - 1384در قصههای قرآن حضور زن به عنوان شخصیت قصه، به دلیل نقش واقعی او در بخشی از تاریخ است. به عبارت دیگر در قرآن کریم، زن عامل برانگیزنده احساس و هیجان و ابزار جذب مخاطب نیست.

-2-5 مرد

از دیگر شخصیتهای قصههای قرآن، مردان هستند. مردانی که در قصها رُخ نمودهاند، برخی رسول و پیامبرند مثل: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد - ص - ، ایوب، یونس، سلیمان، داود و... و برخی پادشاه و وزیرند مثل: فرعون، هامان، طالوت، جالوت و برخی افراد عادی مؤمن یا کافر هستند مانند: لقمان، آزر، سامری . همه این مردان در یک ویژگی شریکند و آن، ذکر نشدن اوصاف فیزیکی آنها مثل قد و رنگ و علامات چهره است و علتش آن است که این ویژگیها نقشی در معرفی این چهرهها به تناسب قصه نداشته، فقط در مورد طالوت، خداوند از قدرت جسمانی او یاد میکند، چون در روند قصه نقش داشته است، در قصههای قرآن از مردان بینام و نشان هم سخن به میان آمده مثل همراه موسی، مؤمن آل فرعون، مؤمن آل یس و همراه سلیمان، که هر یک دارای وجود خارجی هستند ولی در عین حال نام آنها در پیشبرد قصه دخالتی نداشته لذا ذکری از نام آنان به میان نیامده است. - حسینی، - 1379

-3-5 فرشتگان

از دیگر شخصیتهای قصههای قرآنی فرشتگان هستند. آنها به تدبیر و امر خدا میتوانند به هیأتهای گوناگون جلوه کنند. مثلاً در قصههای ابراهیم، لوط، زکریا، مریم و داود، فرشتگان در لباس و هیئت مردان به حضور این اشخاص آمدهاند و در ماجرای قصه نقشآفرینی کردهاند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید