بخشی از مقاله
چکیده:
علم از چگونگی و روابط بین پدیده ها - آنچه که هست - بحث می کند. علم قوانین و اصول کلی را در زمینه ی چگونگی وقایع و پدیده هایی که به علم مورد بحث ارتباط دارد، ایجاد می کند. علوم به تناسب گوناگونی نمود های هستی به دسته هایی از قبیل : علوم فیزیکی، علوم زیستی وعلوم اجتماعی تقسیم شده اند. نظریه در تحقیقات علمی از جایگاه ویژه ای برخورداراست. نظریه برای معنا بخشیدن به واقعیت ها به کاربرده می شود و می تواند راهنمای پژوهشگر برای دست یابی به واقعیت ها باشد. نظریه به وسیله ی هدایت پژوهش های آتی، زمینه ای را برای توسعه و گسترش علم فراهم می کند و بدین وسیله به پویایی علم کمک می کند.
کلمات کلیدی: نظریه، علم، علوم رفتاری، پژوهش
مقدمه:
علم از آن نقطه و آن زمان آغاز شد که بشر به فکر حل مسائل مختلف زندگی افتاد. به عبارت دیگر، تاریخ تولد علم مصادف با تاریخ تولد بشر است. بشر اولیه برای حل مسائل و مشکلات خود از ابتدایی ترین مرحله شروع کرد و به کمک برخی از روابط تجربی قادر شد محیط پیرامون خویش را کم و بیش بشناسد و بدین طریق از پیچ و تاب و فراز و نشیب هستی آگاه شود. - دلاور، - 5 : 1391 تولد علم نوین و رشد فزاینده آن، بدون شک کیفیت برجسته هزاره جاری تاریخ بشر است. البته از دیرباز، علم بخشی از فعالیت انسان درجامعه بشری بوده است.
حس کنجکاوی و شگفتی درمورد محیط زندگی انسان، هماهنگی بین حس های گوناگون، بین دست، چشم و مغز، یافتن جواب برای سؤالات و اقامه دلیل منطقی، از جمله عواملی هستند که در توسعه روش علمی نقش اساسی دارند. مراکز بزرگ تمدن و فرهنگ بشری، بخصوص چین، هند، بین النهرین، آسیای مرکزی، آمریکای جنوبی، مصر، یونان و روم برای ما کشفیاتی به یادگار گذاردند که پایه توسعه علمی قرون بعد شد. با این حال در دوره های تاریخی اولیه انفجارهایی درفعالیت های علمی به وجود آمد که قائم به خود نبود.سپس، چند صد سال پیش، در اروپا انقلاب هایی علمی و صنعتی اتفاق افتاد و ریشه دوانید. از آن زمان، توسعه علم در برخی مناطق خاص یعنی بیشتر در اروپا، آمریکای شمالی و ژاپن شتاب گرفت و استقرار یافت.
به عکس عواملی چون کشتار یکدیگر، ساختار های فئودالی، فقدان ظرفیت تحمل یکدیگر و سلطه استعمار در مناطقی از جهان که امروزه »جهان سوم« نامیده می شود باعث عقب افتادگی شده است. این کشورها غیر از مواد استثنایی در کارهای درخشان علمی، همواره فاقد توسعه علمی بوده اند واین موضوع باعث رنج آنان شده است. ویژگی های قرن فعلی که آخرین قرن این هزاره است، انفجار رشد اطلاعات و علوم و درک علمی است. ما کابرد تکنولوژیکی علم را در اعصار گوناگون به موازات یکدیگر شاهد بوده ایم. دوران های پیشین تاریخ بشر مانند :عصر حجر، مس، آهن و برنز بسیار به درازا انجامیدند. درمقایسه با آنها، قرن بیستم، عصر اتم، عصر فضا، عصر الکترونیک و رایانه، عصر زیست شناسی جدید، عصر مواد جدید و عصر درک سازمان کائنات است. - یونسکو، 1993، ترجمه : علوی نائینی ، - 15 : 1376
تعریف علم :
علم در لغت به معنی یقین، معرفت و دانش است. واژه ی علم در مفهوم کلی خود بر هر نوع آگاهی نسبت به اشیا، پدیده ها، روابط و . . . اطلاق می شود، اعم از آنکه در حوزه جهان مادی قرار داشته باشد یا مربوط به عالم معنا و ماوراء الطبیعه باشد. به این اعتبار، می توان علم بشر را مجموعه آگاهی ها، دانش ها و معلوماتی دانست که تاکنون نسبت به دنیای ماده و عالم معنا پیدا کرده و چون آگاهی ها و دایره ی شناخت بشر افزایش می یابد،بنابر این علم او نیز دائماْ درحال افزایش است. به علم درمفهوم کلی وعام آن knowledge اطلاق می شود. ولی از واژه ی علم مفهوم خاصی نیز تعبیر شده است و آن science است که مقصود آن بخشی از دانستنی ها و آگاهی های نوع بشر است که به روش های تجربی قابل اثبات و تأیید باشد؛ این نوع علم بیشتر مترادف با علوم تجربی و طبیعی به کار گرفته شده است. انیشتن در تعریف علم می گوید »علم کوششی است برای تطبیق تجربه حسی نامنظم و متنوع به یک سیستم فکری که منطقاْ متحد الشکل باشد. در این سیستم تجربیات واحد با جنبه ی تئوریک یا نظری باید طوری همبسته باشند که هماهنگی آنها متمایز و متقاعد کننده باشد.« - حافظ نیا ، - 30 : 1387
تعریف نظریه :
مفهوم نظریه در تحقیقات علمی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. برداشت دوگانه ای از این مفهوم وجود دارد : یکی برداشت عامیانه است که به جای »نظر« به کار می رود، دوم برداشت صحیح و علمی از این مفهوم است؛ بدین معنا که نظریه جنبه ی تبیینی دارد و بنیاد هرفعالیت علمی را تشکیل می دهد. نظریه ها را می توان به طور کلی به دو گروه تقسیم کرد :
1 نظریه های تبیینی : این نظریه ها موضوع علم هستند. در واقع، آنها مدعی اند که حقایق و واقعیت ها را تبیین کرده، توضیح می دهند این نظریه ها صرف نظر از منشأ آنها - عقل یا تجربه - ارزش علمی دارند و در صورتی که پس از آزمایش های مکرر به طور قطعی تایید شوند به امور مسلم مانند اصول، قوانین و حقایق علمی تبدیل می شوند .
2 نظریه های تجویزی وتوصیه ای : این نظریه ها که عمدتاْ ماهیت سیاسی اجتماعی دارند ممکن است بر اساس یک سری پیش فرض های اعتقادی، ایدئو لوژیک، فرهنگی، سیاسی و حتی علمی ارائه شوند. این نظریه ها مدعی بهبود بخشی به زندگی فردی و اجتماعی بشرند و گاه ازسوی مصلحان اجتماعی توصیه و تجویز می شوند. اینگونه نظریه ها از بار ادعایی بالایی برخوردارند و اعتبار وارزش آنها به تحقق پذیری آنها و دستیابی به آنچه مدعی آنند بستگی دارد. - حافظ نیا ، - 34 : 1387 تفاوت فرضیه، نظریه، قانون و اصل :
هر پژوهش با مسأله آغاز می شود و پژوهشگر برای پاسخگویی به سؤال، فرضیه یا فرضیه هایی را صورت بندی می کند، اگر اطلاعات جمع آوری شده فرضیه ی تدوین شده را حمایت کند، پایه و اساس برای تعمیم یا نتیجه گیری کلی به وجود می آید که بعد از سال ها کار بر روی آن به »نظریه« تبدیل می شود. نظریه برای معنا بخشیدن به واقعیت ها به کار برده می شود و می تواند راهنمای پژوهشگر برای دستیابی به واقعیت ها باشد بدین ترتیب نظریه دارای دامنه ی گسترده تری نسبت به فرضیه است و بر پایه پیچیده تری استوار است. به بیان دیگر نظریه یک فرضیه بسط یافته است که با چندین واقعیت سروکار دارد و تفاوت فرضیه و نظریه در میزان کاربرد این دو است، نه نوع آنها.
چنانچه نظریه ها را در مقیاس وسیع تری به بوته آزمایش بگذارند و اطلاعات آزمایشی و تجربی آن تأیید شود و بتوان رابطه منطقی و منظمی را پیش بینی کرد، به قانون تبدیل می شود. در صورتی که قانون از استحکام بیشتری برخوردار شود به نحوی که بتوان آن را به یک باور تبدیل کرد و از آن انگاره های دیگری استنتاج نمود قانون به اصل تبدیل می شود. - تیرگر ، - 16 : 1394 وظیفه و نقش علم : نقشی که علم برعهده دارد این است که قوانین و اصول کلی را در زمینه ی چگونگی و قایع و پدیده هایی که به علم مورد بحث ارتباط دارد، ایجاد کند و از این رهگذر ما را قادر سازد تا دانستنی های خود را پیرامون مسائل مختلف به یگدیگر مرتبط سازیم و نسبت به وقایعی که هنوز برایمان ناشناخته است، به درستی و به طور قابل اعتمادی پیش بینی نماییم. هدف علم، ایجاد تئوری است. به عبارت دیگر هدف علم، تشریح کلی و کشف روابط علت و معلول وقایع طبیعی است که تئوری خوانده می شود، علم از چگونگی و روابط بین پدیده ها - آنچه که هست - بحث می کند و به این ترتیب در پی آن نیست که ایده آل ها را معین کند و حصول به غایت مطلوبی را منظور نظر قرار دهد. - باقر زاده ، - 66 : 1383
طبقه بندی علوم :
در زمان های قدیم برای مجموعه ی دانش بشری واژه ای به نام فلسفه یا حکمت را به کار می بردند و این واژه، کلیه دانش های بشری را شامل می شد. دانشمند یا فیلسوف در آن زمان، کسی بود که در جمیع فنون و علوم زمان خویش سرآمد همه باشد. دانشمندانی چون سقراط، افلاطون، ارسطو، در مغرب زمین و ابوعلی سینا، شیخ زکریای رازی، حکیم ابونصر فارابی یا ابن خلدون و ابن عربی در مشرق زمین، فیلسوف نامیده می شدند. توسعه و پیشرفت علوم به حدی ادامه یافت که دیگر برای فیلسوف آن زمان میسر نبود برکلیه ی دانش های بشری تسلط پیدا کند و این امر موجب شد که علوم یکایک از قلمرو فلسفه خارج شوند و در مسیر تکاملی معینی پیش روند. این انشعاب، انگیزه ای در دانشمندان ایجاد کرد که علوم را طبقه بندی کنند. تعداد این طبقه بندی ها بسیار زیاد است. مهم ترین و معتبر ترین آنها به قرار زیر است :
علوم به تناسب گوناگونی نمودهای هستی به دسته هایی تقسیم شده اند. اگر علوم ریاضی را زمینه یا بنیاد علوم دیگر بشماریم، طبقه بندی علوم چنین خواهد شد : الف - علوم فیزیکی1 یا علوم ماده ی بی جان : مانند فیزیک شناسی، شیمی شناسی، زمین شناسی و اختر شناسی.