بخشی از مقاله
چکیده
معماران و طراحان شهری امروزه توجه ویژه ای به شناخت روان شناسانه رفتارهای انسان دارند زیرا این گونه رفتارها با محیط کالبدی ارتباط تنگاتنگی دارد. آنچه روان شناسی محیطی را از سایر شاخه های روان شناسی مجزا می سازد همانا بررسی ارتباط رفتارهای متکی بر روان انسان و محیطی کالبدی است لذا توجه طراحان به بررسی روان شناختی فضاهای طراحی شده، پیوندی نا گسستنی ما بین روان شناسان محیطی و آنها ایجاد کرده است. روان شناسان محیطی نیز خود را ملزم به پژوهش در رفتار انسان در محیط روز مره اش ساخته اند تا بتوانند تاثیرات محیط کالبدی را به گونه ای مستقیم و یا غیر مستقیم بر رفتار انسان بررسی نمایند.
اگرچه بیش از چند دهه از احساس نیاز و همکاری روان شناسان و طراحان در شاخه های گوناگون چون معماری، طراحی شهری، طراحی فضای باز و طراحی صنعتی نمی گذرد اما اکنون در بسیاری از مدارس معماری دنیا این دانش در جدول دروس آنها جایگاه ویژه ای یافته است. با وجود این عدم آشنایی معماران وطراحان شهری و پژوهشگران ایرانی در مدارس معماری و موسسات پژوهشی ما موجب گردیده است تا آنها کمتر بتوانند از همبستگی ما بین علوم روان شناسی و طراحی بهره گیرند. نبود حتی یک درس در خصوص روان شناسی در دوره های آموزش معماری ما در داخل کشور موید این مطلب است.
در کتابخانه های مدارس معماری بندرت بتوان کتابی یافت که به گونه ای مستقیم به موضوع روان شناسی محیطی پرداخته باشد. تاسیس دوره های تحصیلات تکمیلی در مدارس معماری و شهر سازی داخل کشور توجه ما را به ایجاد و تقویت دروس مربوط به روان شناسی محیطی در جهت انجام پژوهش های لازم بیش از پیش معطوف می سازد. در این جا ابتدا تاریخچه ای کوتاه از روند توسعه روان شناسی محیطی ارائه می شود و سپس به ماهیت و محتوای روان شناسی محیطی در ارتباط با طراحی منظر پرداخته خواهد شد.
واژههای کلیدی: روانشناسی محیط، معماری منظر، محیط، بافت و رنگ
مقدمه
هدف اصلی از طراحی منظر ساماندهی فضای فعالیت انسان در محیط بیرونی است .معماری منظر، هنر دانش و حرفه ای بین رشته ای است که ساماندهی و طراحی فضاهای بیرونی موضوع کار آن است. توجه به فضاهای باز و مظاهر آن از دیر باز در تمدن های ایرانی و چینی شناخته شده است. آیین های طبیعت-مدارایرانی، باغ های ایرانی و مذهب های طبیعت گرای چینی نمادهای درخشان آگاهی فرهنگ های شرقی از محیط و منظر بوده است.همچنین در نوشته های نظم و نثر فارسی به کرات از منظر و اصلاحات مشابه آن سخن به میان آمده و تصویر سازی های
بدیعی از دید و منظر در آن ها موجود است.
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
اما اصطلاح منظر در معنای غربی - Landscape - آن نخستین بار در عهد رنسانس و برای تحسین زیبایی طبیعت بکر مطرح شد و از قرن هیجدهم میلادی نویسندگان، فضای طبیعت و کوهستان را صحنه ی داستان های خود قرار دادند و نقاشان با رویکردی جدید به منظره پردازی روی آورند. واژه معماری منظر برای نخستین بار در کتابی از Gilbert Laning Moason که در سال 1827 چاپ شد، برای توصیف یک تابلو نقاشی ایتالیایی به کار رفت. همچنین عنوان حرفه ای معماری منظر در سال 1858، با طراحی بوستان مرکزی نیویورک توسط فردریک لاو اولمستد و کالور وو که در مسابقه برنده شده و خود را معمار منظر معرفی کردند رایج شده است.انجمن معماران منظر آمریکا - American Society of Landscape Architects - ASLA - - نیز در سالها بعد در سال1899 تاسیس شد.
روانشناسی محیطی
طراحان و پژوهشگران زیست محیطی دردهه شصت میلادی در امریکا انگیزه های بسیاری در جهت همکاری با یکدیگر در خود احساس کردند. عدم توجه به نیازهای فیزیولوژیک، ایمنی و روانی مردم در طراحی و ساخت فضاهای مسکونی چون »پیروت-آیگوه« که منتهی به تخریب بیش از چهل و سه مجموعه ساختمانی یازده مرتبه در سنت لوئیز گردید هشداری جدی و قابل توجه به آنها بود . این واقعه به اندازه ای نزد آقای جنکز بر جسته بود که او در کتاب خویش، زبان معماری فرامدرن، این واقعه را نمادی بر افول معماری مدرن می دانست. نا هنجاری های اجتماعی و روان شناختی ساکنان این مجموعه مسکونی که با استفاده از الگوهای معماری مدرن طراحی و اجرا پژوهشگران علوم اجتماعی مورد توجه و بررسی قرار گرفته بود گرچه نیاز به همکاری ما بین طراحان و پژوهشگران در روان شناسی جهت بر طرف نمودن کاستی های موجود در طراحی برای مردم استفاده کننده از فضاهای معماری و شهری بدون تردید لازم به نظر می رسید اما به زودی آشکار گردید که طراحان و روان شناسان دارای نگرش های متفاوت از یکدیگر در چگونگی پرداختن به حل مسائل محیطی هستند.
از نقطه نظر روان شناسان اشکال این بود که معماران تاکید بیشتری بر مسائل زیبایی شناختی فضاهای طراحی شده داشتند تا پرداختن به مسائل کارکردی آن ها . به عقیده روان شناسان اصلی ترین معیار طراحان در فرایند طراحی توجه به شکل - فرم - و جنبه های زیبایی شناختی آن بود. از این رو روان شناسان معتقد بودند که طراحان نیازهای واقعی و روزمره استفاده کنندگان را قربانی خواستهای زیبایی شناسانه و انتزاعی خویش می سازند و لذا مردم را بیش از پیش با محیط طراحی شده نامانوس ساخته اند، اما در حقیقت شاید اختلاف نگرش های به وجود آمده بین این دو گروه به دلیل طبیعت و ماهیت متفاوت حرفه معماری و دانشهای مطرح در پژوهش تعامل انسان و محیط و ارتباط این دانشها با طراحی بود.
برای مثال نیاز طراحان بر اساس حل مساله و فراهم آوردن داده های لازم برای ایجاد توانایی هایی بود که بتوانند به گونه ای مستقیم آن داده ها را به طراحی تبدیل کنند، در حالی پژوهشگران، به دلیل ماهیت کار آنها، به گونه ای صریح قادر به پاسخ گویی به این خواست و نیاز طراحان نبودند، پژوهشگران در جمع آوری داده ها و مطالعات تجربی سهم ارزنده ای داشتند ولی نگرش صرفاً »مثبت گرای« آنها که بر خاسته از نگرش علمی آنها به پدیده ها بود در مقابل نگرش »هنجارگونه« و »تجویزی« معماران و طراحان محیطی که متأثر از نگرش زیبایی پسندانه آنها می بود راه به جایی نمی برد. نیاز به یک زبان مشترک جهت بر قراری رابطه ای عملی احساس گردید.
گروه کوچکی از معماران به ضرورت ایجاد این زبان مشترک پی برده و در تلاش برای ساخت و ایجاد دانشی نو بر آمدند. ساخت یک »الگو«، یک »آیت « و یا یک »پارادایم« که بتواند، در صورت یافته شدن، انگیزه ها و احتیاجات انسان را با توسل به زمینه های مختلف موجود در معماری، علوم اجتماعی، روان شناسی، علوم سیاسی و انسان شناسی در بر گیرد و ماهیتی چند دانشی و بین دانشی داشته باشد مورد توجه آنها قرار گرفت. بنابه نظر تاماس کون نیاز به الگوی جدید و یا پارادایم نوین هنگامی اوج می گیرد که الگوهای قبلی به تامین خواستها و اندیشه های علمی روز نیستند. طراحان به تجربه دریافته بودند که طراحی برای ساخت محیطی همساز با خواستهای انسان در جوامع بزرگ و با ساختی پیچیده مستلزم همگانی با دانشهایی است که آنها را در رفع کاستی ها یاری سازد. همسو با این تحول در اندیشه معماران در جهت آفرینش الگویی مناسب، در تفکر روان شناسان نسبت به مطالعه رفتار انسان نیز تحولاتی در شرف انجام بود.
بسیاری از دانشمندان علوم رفتاری تجربه ها و تحقیقات مبتنی بر به کار گیری روش مطالعه آزمایشگاهی را به عنوان تنها راه شناخت رفتار انسان زیر سوال بردند. آنها پژوهش در رفتار را در محیط واقعی و زیستگاه روزمره مردم مورد توجه خویش قرار دادند ، توجه به مطالعه انسان و رفتارهای او در »قرارگاهای رفتاری« که ابتدا توسط راجر بارکر در کتابش روان شناسی بوم شناختی ارائه شد همچنین منعکس کننده این واقعیت بود که بر خلاف روان شناسی سنتی که پژوهش های انجام شده در آن توجهی به ارتباط ما بین رفتار انسان و محیط کالبدی او نداشت در روان شناسی بوم شناختی این مفهوم - ارتباط انسان با محیط یا بوم خویش - داشت به گونه ای روز افزون مورد توجه قرار می گرفت. پژوهش در ماهیت محیط به عنوان یک پدیده اجتماعی نیز مورد توجه روان شناسان واقع گردید و لذا بررسی و چگونگی نقش و تاثیر محیط در ساخت رفتارهای اجتماعی مردم مورد علاقه پژوهشگران واقع شد.