بخشی از مقاله
چکیده
فنون بلاغت اعم از معانی، بیان و بدیع در بسیاری از زمینهها و مباحث با سه شاخههای اصلی دانش زبانشناسی یعنی واجشناسی - Phonology - ، نحو - Syntax - و معنیشناسی - Semantic - و به تبع آن نظریههای نقد ادبی معاصر مشابهتهای فراوانی دارند. با دقت در آثار بلاغیون جهان اسلام میتوان نشانههای فراوانی از نقد و تحلیلهای ادبی مشابه با نظریههای مختلف زبانشناسی و نقد ادبی معاصر را در آرای آنان مشاهده نمود.
مقاله حاضر ضمن معرفی مختصر دو علم بلاغت و زبان شناسی و بررسی پیشینه آن دو، میکوشد تا با نگاهی اجمالی به بیان وجوه اشتراک موجود میان برخی از مباحث مطرح شده در بلاغت اسلامی و آرای زبان شناسانی چون چامسکی، یاکوبسن، هلیدی، گرایس و... بپردازد با این امید که با کشف مشابهت های موجود میان بلاغت اسلامی با پیشینهای چند صد ساله و علم نوپای زبانشناسی بتوان میان این علوم نوعی آشتی و همیاری برقرار نمود به طوری که در مطالعه و بررسی متون کهن از دستاوردهای زبانشناسان و نظریهپردازان و منتقدان معاصر بهره جست و اینگونه متون را با شیوهها، موازین و ملاکهای علمی آنان سنجید.
مقدمه
عصر معاصر شاهد تغییرات بنیادین در نگرش ناقدان ادبیات به زبان و ارتباط آن با ادبیات بوده است، تا قبل از این دوره، زبان تنها به عنوان ابزار نویسنده تلقی میشد که به وسیله او برای رسیدن به مقاصد خاص خود و ایجاد تأثیرات مورد نظر به کار میرفت؛ اما با انتشار مجموعه مقالات فردینان دوسوسور، زبانشناس سوئیسی، تحت عنوان »درسهایی در زبانشناسی همگانی - Course In General « Linguistics - در زمینه دانش زبانشناسی و بررسی و توصیف زبان، انقلاب عظیمی صورت گرفت و از آن پس زبان به شیوهای علمی مورد بررسی و توجه قرار گرفت.
در عصر جدید، سوسور نخستین زبانشناسی است که از زاویه دانش زبانشناسی و بر پایه اصول علمی، منسجم و نوین به ادبیات نگریست و در نتیجه زمینههای پیوند میان زبانشناسی و نقد ادبی را فراهم آورد. سوسور طرفدار بررسی عینی و علمی خارج از محدوده تاریخ از زبان بود، او زبان را به عنوان نظامی از علائم که ارتباطی یک به یک با مقولات دنیای خارجی دارند و از قوانین مشخص پیروی میکنند در نظر گرفت و هدف وی از این امر، بررسی عینی این نظام بدون در نظر گرفتن بُعد زمان و تأثیرات آن بود.
ناقدان معاصر ادبیات، بسیار تحت تأثیر این تعبیر نوین از زبان قرار گرفتند بهطوری که حتی ناقدانی که رویهای سنتی داشتند و در نقد ادبی فقط شرایط برونمتنی را در نظر میگرفتند بر اثر پیشرفتهای جدید ناچار بودند نقش مهمتری برای زبان در ادبیات قائل شوند. نظرات سوسور، بهزودی الگوی تحلیلهای جدی بسیاری از زبانشناسان واقع شد و بعدها بهتدریج زمینهساز نقدی تحت عنوان نقدزبانشناختی قرارگرفت.
طرح بحث زبان - Langage -
فردینان دو سوسور - 1857-1913 - زبان را نظامی بالقوه میداند که تنها در ذهن اهل زبان وجود دارد و متشکل از علائمی است که ارتباطی یک به یک با مقولات دنیای خارج دارند و از قوانین مشخص پیروی میکنند. هدف او بررسی عینی این نظام بدون در نظر گرفتن بعد زمان و تأثیرات آن بود. سوسور کوشید تا نشان دهد زبان مجموعهای از صداها و واژهها نیست، بلکه نظامی از نشانههاست که بیانگر مفاهیم است، از این رو با نظامهای نشانه ای دیگر قابل مقایسه میباشد، هرچند که متفاوت از همه آنها است.
سوسور به این دلیل از واژه نظام به جای ساخت یاری گرفت که معتقد بود ماهیت نظام وار زبان، آن را از گفتار جدا می سازد. بدین معنی که این گوهر زبان، آنچه را که اجتماعی است، از آنچه فردی است، یعنی موارد بنیادین را از آنچه کمابیش تصادفی است، متمایز میکند. نوآم چامسکی زبان شناس، راجر برون روانشناس و اریک لنبرگ زیستشناس، نظریهای که مکمل نظریه اجتماعی زبان است، عرضه کردهاند. بنابر این نظریه، زبان یک شالوده زیستی است که در طی قرنها از طریق تکامل حاصل شده است و در هنگام تولد، ذاتی ذهن هر کودک است. زبانی که کودک از محیط میآموزد در حکم روبنایی است که بر این شالوده ژنتیکی قرار میگیرد.
از ادغام تعریف ها و ویژگیهایی که از زبان شد، میتوان این تعریف ترکیبی را به دست آورد: زبان، نظامی از نشانهها و قراردادهای اجتماعی است که برای ایجاد ارتباط میان سخنگویان یک جامعه بهکار میرود. این نشانهها اختیاری هستند و مفاهیم را با صورتهای آوایی یا بصری پیوند می دهند. زبان را باید بهعنوان یک کل در نظر گرفت. از این رو توصیفهایی که از زبان در دستورهای سنتی دیده میشود، بریده بریده و جزئی است و هیچگاه تصویر کلی و یکجا از دستگاه زبان به دست نمیدهد. زبان نباید با قوه ناطقه اشتباه شود. زبان تنها بخشی مشخص و با این همه بخشی اساسی از قوه ناطقه است. در عین حال فرآوردههای اجتماعی و نیز مجموعهای از قراردادهای ضروری است که از طرف جامعه مورد پذیرش قرار گرفته تا افراد بتوانند قوه یاد شده را به کار اندازند.
زبان فینفسه مجموعهای جامع و نوعی اصل طبقهبندی است به محض اینکه ما برای زبان در میان واقعیات قوه ناطقه مکان نخست را قائل شویم، نوعی نظم طبیعی را وارد کردهایم که در هیچ طبقهبندی دیگری نمیگنجد. نکته آخر اینکه تعریف زبان بهگونهای که مورد قبول همه زبان شناسان و محققانی باشد که با زبان و مطالعه آن سر و کار دارند، مقدور نیست. این اشکال از طبیعت خود زبان ناشی میشود که پدیدهای بسیار پیچیده است و مطالعه آن را نمیتوان به یک قلمرو علمی خاص محدود کرد. زیرا زبان دارای جنبههای فراوان اجتماعی، روانی، فلسفی و منطقی و زبانی میباشد. - مدرسی، -245 :1390 - 243