بخشی از مقاله

چکيده
روح آدمي رابطه اي ناگسستني با ماوراء و آنچه به عنوان دين در فرهنگ ها اطلاق مي شود دارد. انسان در جستجوي خويشتن خويش ، با بهره گيري از ذات خود، در بالاترين سطح دست به خلق هنرهايي مي زند که نتيجه عالي بروز اين جنبه ي فرامادي است . معماري به مثابه هنري که بسياري از جنبه هاي زندگي را در خود سامان مي دهد، محملي مناسب براي تحقق اين رخداد آسماني است . در اين مقاله چگونگي مقوله « معنويت در معماري » مورد بحث است . از ديدگاه سنت گرايان، مفهوم معنويت در هنرها بالاخص معماري معيار هايي دارد و ناشي از عناصري است که نقش نشانه ها ورموز در پديد آمدن آن ها غير قابل انکار است . نمونه هايي از معماري معنوي را مي توان در آثار برجسته اسلامي و نيز معابد هندوئي مشاهده نمود. در ابتدا مفهوم معنويت و رابطه آن با دين از چند ديدگاه مختلف بررسي شده است . ويژگيهاي هنر مقدس که در واقع همان هنر وابسته به حقيقت مطلق است و هنر ديني و هنر سنتي به عنوان تعاريفي که براي تمييز هنر مقدس شکل گرفته اند، بيان شده است .
کلمات کليدي: معماري، معنويت ، سنت گرايان

١- مقدمه
مفهوم « معنويت » در حوزه فلسفه هنر، بسيار مورد پردازش قرار گرفته است ولي در حيطه معماري به طور خاص ، اين مقوله کمتر توسط صاحب نظران بحث و بررسي شده است . سنت گراياني همچون فريتيوف شوان ،سيد حسين نصر و بورکهارت مقالات بسياري پيرامون موضوع معنويت در هنر نگاشته اند. استنباط معنويت در اثر معماري و اينکه بتوان آن را در همه انواع معماري ، بدون در نظر گرفتن عملکرد، ساري و جاري کرد و نيز القاي روح به بنا مي تواند از بسياري از دغدغه هاي معماري امروز که بيشتر در قالب معماري مفهومي مطرح مي شود، بکاهد.
در اين مقاله ابتدا در ابتدا مفهوم معنويت و رابطه آن با دين از چند ديدگاه مختلف بررسي شده است . ويژگيهاي هنر مقدس که در واقع همان هنر وابسته به حقيقت مطلق است و هنر ديني و هنر سنتي به عنوان تعاريفي که براي تمييز هنر مقدس شکل گرفته اند، بيان گرديده است .
٢- مفهوم معنويت
واژه معنويت در لغت به معناي باطني و حقيقي و آنچه با روح سر و کار دارد،است . واژه معادل آن spirituality است که در زبانهاي اسلامي روحانيت يا معنويت ترجمه مي گردد، از واژه روح و معنا مشتق مي شود. در هردو مورد خود واژه ها به طور ضمني بر امر باطني يا دروني دلالت دارند.[٦]
معنويت رابه شيوه اي کلي و عام (به جستجوي چيزي که در پيوند با انسان شدن است )تعريف کرده اند.در حقيقت معنويت کوششي است براي پيدا شدن حساسيت به خود و ديگران و ديگر موجودات و به خدا که فراسوي اين کليت است . [٧] در کتاب (مجموعه معنويت جهان )آمده است :معنويت چيزي است که جنبش هاي دروني روح انسان به سوي واقعي ،متعالي و الهي مي پردازد.
والتر پرينسيله در فهم معنويت سه سطح را متمايز ميکند:
١-معنويت به منزله تجربه يا عمل زنده
٢-معنويت به منزله آموزه اي برخاسته از اين عمل
٣-معنويت به منزله پژوهشي نظام مند،تطبيقي و انتقادي در باب تجربه هاي معنوي [٧]
آندرهيل در کتاب زندگي معنوي درباره حساسيت تعريف معنويت مي گويد.هيچ واژه اي در زبان انساني ما در مورد واقعيتهاي
معنوي صحيح و مناسب نيست .به نظر او وصف ناپذيري معنويت مانع تعريف آن مي شود[٨].
١-٢- رابطه بين معنويت و دين
معنويت را به شيوه اي کلي و عام به جستجوي چيزي که در پيوند با انسان شدن است تعريف کرده اند.اين تعريف بيطرفانه است و به دين به معناي واقعي کلمه اشاره نمي کند[٧].
در طول تاريخ از معنويت هاي گوناگون سخن گفته شده است .معنويت ها و مکتب هاي معنوي بسياري را مي توان يافت که تعابير فرهنگي خاصي را از آرمان هاي ديني خاص نشان مي دهند.
وحدت معنويت نه فقط به منزله يک آرمان متعالي ،بلکه به منز له آنچه اشخاص و همه اجتماعات با آن زندگي مي کنند و آن را تعليم مي دهند،جزيي از تاريخ روح آدمي و فراسوي تاريخ خوانده شدن اين روح است .
در بررسيهاي آماري و نظر خواهي از افراد مختلف چنين نتيجه گيري شده است که افراد بين معنويت و دين تفاوت قائل شده اند. البته اين نتيجه گيري نسبت به موج دين گريزي در قرن اخير قابل تأمل است . [٧]
تاريخ معنويت پر است از طنين اشتياق به آن حقيقت پاينده ،هميشه ماندگار و جاودانه ،اشتياق به کل بودگي و آرامش و لذتي که در طي عصرها دل مشغولي انسان بوده است . [٨]
٢-٢- معنويت در اديان گوناگون
در اديان و مذاهب گوناگون معنويت جنبه هاي مختلف دارد و به گونه اي خاص بيان مي شود. در هندوئيسم آموزه هاي هندي بيشتر در باره سرشت خدا و جهان و مقصد مطلق انسانهاست .گورو آموزگار معنوي است که شاگردانش را در اين مسير هدايت مي کند.
در مسيحيت مسيح بالاترين آموزگار معنوي است که زندگي او راهگشاي مسيحيان است .
آيين بودا نسبت به همه اديان ،تنها آييني است که توجه خود را به شدت به جنبه معنويت معطوف داشته است . هيچ ديني راه و روش هاي گوناگون را چنين با دقت بيان نکرده است .آموزه تهيت در بودائيسم آموزه اي محوري است که مي گويد همه چيز تهي است و هيچ چيز مستقل وجود ندارد.اين آموزه ها با آموزه ها ي اديان خدا باور بسيار متفاوت است .
در اسلام سر چشمه معنويت قرآن کريم و فرموده هاي پيامبر( ص ) است .واژه معادل spirituality در اسلام به واژگان باطن ،حق ،عالم ،معنا،مقام ،لطف الهي ،مفهوم کمال اخلاقي ،ذکر خداو... وابسته است .از نظر اسلام زندگي معنوي مبتني بر ترس از خدا و هم عشق به او و هم تسليم در برابر اراده خداو هم جستجو براي شناخت اوست که هدف نهايي آفرينش است .
٣- هنر مقدس
واژه عبري قدوس (shdoqo)معادل واژه يوناني ayiosو واژه لاتين sanctusو تعبير دقيقتر آن همان واژه sacer است .در هر سه زبان بخشي از معناي واژه بر خير و خير مطلق دلالت دارد[٩].١٢واژه قدس (hielig) به معناي کاملا اشتقاقي به کار مي رود.غالبا امر قدسي به معناي کاملا خوب ١٣ به کار مي رود که صفت اخلاقي است و بر بالاترين درجه خير اخلاقي دلالت دارد.اما معناي اضافي ديگري نيز دارد که واژه هاي معادل آن در زبان هاي لاتين ،يوناني ،سامي و ديگر زبانهاي نخستين بر آن دلالت دارند.عنصر اخلاقي به معناي کامل ، اين واژه را بيان نمي کند.
امر قدسي يک مقوله تفسيري و ارزش گذاري مختص به قلمرو دين است .در واقع اين تعبير با گذر از قلمرو اخلاق کاربرد مي يابد ولي مأخوذ از آن قلمرو نيست .اين واژه حاوي عنصري متمايز است که آن را از مفهوم عقلاني جدا مي سازد.اين نکته عينا درباره مقوله زيبايي صادق است [٩].
بعضي از مورخان هنر،واژه هنر مقدس را درباره هر اثر هنري که واجد موضوعي مذهبي است به کار مي برند.در صورتيکه اين گفته درست نيست .براي آنکه بتوان هنري را مقدس ناميد علاوه بر اينکه موضوع هنر بايد از حقيقتي روحاني نشأت گرفته باشد، زبان صوري آن هنر نيز بايد بر وجود همان منبع گواهي دهد.
براي مثال هنري مذهبي مانند هنر رنسانس و هنر باروک که از لحاظ سبک به هيچ وجه از هنر ذاتا دنيوي و غير ديني همان دوران متمايز نيست ، را نمي توان مقدس ناميد. موضوعهايي که آن هنر به نحوي کاملا ظاهري و ادبي از مذهب اقتباس مي کند،احساسات و عواطف پارسايانه و خداترسانه اي که هنر مزبور را بارور ساخته و حتي نجابت طبعي که گاه در آن رخ مي نمايد،هيچ کدام کافي نيستند تا بدان خصيصه مقدس نسبت دهيم .تنها هنري که قالب و صورتش نيز بينش روحاني خاص مذهب مشخصي را منعکس مي سازد،شايسته چنين صفتي است .
هيچ اثر مقدسي نيست که صورت غير ديني داشته باشد،زيرا ميان صورت و روح (معنا) مشابهت خدشه ناپذيري هست . [٤]
هنر مقدس نتيجه الهام الهي است .نه تنها موضوع آن ديني است ،بلکه فرم ،نحوه اجرا و زبان آييني آن منشأ قدسي دارد و از اين نشأت مي گيرد.به همين علت است که مسيحيان تمثال اوليه عيسي مسيح و مريم (س )و مقدسان ديگر را هنر مقدس مسيحي و به تمام معني الهام آسماني مي دانند.
نيز هنريان معتقدند موسيقي مقدسشان را (شيوا) از بهشت آورده است . [١٠]
١-٣- هنر مقدس، هنرمند و خلاقيت هنري
هنر قدسي نمي تواند از ذوق ناسوتي يا حتي نبوغ شکل گيرد بلکه بايد از دين صادر شود. [١١]١٧يعني اثر هنري نوعي کارآموزي از روي صرافت طبع نيست ،بلکه جستجوي متواضعانه به صورت ساعيانه يا فارغدلانه بر طبق نمونه هاي قدسي است .
اين اثر هنري ناشي از الهام فردي نيست بلکه زمينه عمل الهي آن الهام را ارزش معنوي او تعيين مي کند.هنرمند خود را محو مي کند و اثر او چيزي است که بر طبق يک الگوي الهي متحول شده است [١].
رابطه بين اثر هنري و هنر مند، مانند رابطه بين خالق و مخلوق بايد ويژگيهايي داشته باشد که آن رابطه را به درستي نشان دهد.گفته شد که هنر قدسي نمي تواند از هنر ناسوتي يا حتي نبوغ منشأ بگيرد بلکه بايد از دين صادر شود يعني اثر هنري را کسي بايد خلق کند که يا از مقدسين است يا حد اقل در حالت فيض قرار دارد.به نسبت خداوند،آفريده اش يک جنبه ظاهري خود حضرتش را منعکس مي کند و به نسبت هنرمند،به عکس اثر هنري بازتاب يک واقعيت دروني است که او تنها جنبه ظاهريش را دارد.در حقيقت اثر هنري بزرگتر از خود هنرمند است و از طريق راز آفرينش هنري او را به قرب ذات الهي خويش باز مي گرداند. [١١]
در کليساهاي قديم شمايل نگاران با روزه داري و عبادت خود را براي کارشان آماده مي کردند. [١]
٢-٣- معماري، جلوه گاه هنر مقدس
هنر مقدس اديان گوناگون به هنرهاي خاصي اختصاص دارد.هنر مقدس مسيحيان ،تمثالهاي اوليه مسيح و مريم (س )و ديگر قديسان است .هنر مقدس هنديان ،موسيقي مقدسشان است که آن را شيوا از بهشت آورده است .هنر مقدس مسلمانان يکي قرائت قرآن مجيد است که به تعاليم پيامبر اکرم (ص ) و در نهايت به مزمور خواني داوود (ع ) باز مي گردد و ديگري خوشنويسي که هنر مکمل هنر مقدس قرائت قرآن است . [١٠]
معماري مقدس مشتمل بر مسجد است که البته جايگاه بزرگداشت کلام خدا از طريق نمازهاي روزانه است و نيز مدرسه ها،تکيه ها،خانقاه ها و حسينيه ها و ديگر بناهاي اختصاصا ديني را در بر مي گيرد.اما از نبوغ تمدن اسلامي است که حضور معماري مقدس را به شکلي گسترش مي دهد که بسياري از کاخها ،مهمانخانه ها و بيمارستانهاي سنتي درست ماند مسجد به نظر مي آيند و حضور خدا را به ياد ساکنان اين بناهاي مربوط به امور زندگي روزانه مي آورند. [١٠]
●معبد هندو داراي جنبه گياهي است و زنده .نوعي لذت جسماني توأم با معنويت که از خصايص روح هندوست و هميشه به زهد و مرگ نزديک است .
●معبد يوناني مربوط به نظر گاه حکمت است که داراي روشني و وضوح است و تا حدي زياده استدلالي است .
●معبد مصري مانند معبد يوناني در فضا قرار نگرفته بلکه مأواي آن در ابديت است و به اسرار حقيقت اشاره دارد.احساسي مشابه آنچه به انسان موقع مشاهده آسمان دست مي دهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید