بخشی از مقاله
درآمد
مفهوم سیاست، با گستره ی کاربردی در موضوعات و مباحث گوناگون است اما تعریف علم سیاست به تدبیر امور سیاسی ادارهی کشور اشاره دارد. در اسلام، دین و سیاست با یکدیگر دیده شده و این امر برای اندیشه سیاسی، پیامدی همه جانبه و پایدار داشت. اندیشه سیاسی- اسلامی ضمن آنکه با دیانت اسلامی-که در حجاز متولد شد- پیوند درونی دارد از اندیشههای ایران پیش از اسلام، اندیشه بیزانس و یونان بهره ، وآن را در درون خود جذب کرد اما همواره هویت خاص خود را که هسته مرکزی آن، تعالیم پیامبر - ص - تشکیل میداد حفظ کرد و به جمع عددی اندیشههای مذکور کاهش نیافت. اندیشه اسلامی انعطاف لازم را برای تطابق با وضعیتهای متغیر و گوناگون داشته و توانسته است توانایی خود را در ایجاد یک نظام فکری خاص و ساخت پایههای یک تمدن بزرگ نشان دهد - پولادی، . - 46 :1385
رابطهی دین و سیاست در دنیای اسلام، به هیچ روی قابل مقایسه با مسیحیت نیست. مناسبات میان دین و سیاست در اسلام برعکس مسیحیت، از دوگانگی نخبگان سیاسی و مذهبی، به وحدت و یگانگی میانجامد؛ در اندیشه سیاسی اسلام بین قلمرو روحانی و دنیایی، بین فعالیتهای مذهبی و غیرمذهبی، تمایز گذاشته نمیشود و این هر دو، تحت اقتدار فراگیر شریعت قرار میگیرند. امام جانشین پیامبر - ص - محسوب میشود و مسئول دفاع از شریعت و بهروزی این جهانی رستگاری آن جهانی امت است.تمایزی که در غرب بین دینی و غیردینی گذاشته میشود در اسلام معنا ندارد - پولادی، - 46 :1385 اگر چه بین برداشت سنی و شیعه، تفاوت جوهری وجود دارد. در تفکر اهل سنت، نهاد خلافت مظهر دین و سیاست، و تفکر سیاسی شیعه، بر محور امامت است.
با رخداد انقلاب اسلامی و تولد نظام مقدس جمهوری اسلامی، امام خمینی - ره - از همان ابتدا، جمهوری اسلامی را به عنوان یک جامعه آرمانی و بدیل معرفی کردند - حسینیزاده، :1386 . - 260 در این مقال ضمن تعریف اجمالی از مفهوم سیاست، از دیدگاه اندیشمندان جهان غرب و غیرغرب، تلاش می شود به فهم کلی گستره و سپهر عمومی سیاست در ایران اسلامی بپردازیم. در این راستا، آنچه از سیاست در ایران بعد از انقلاب میتوان به طور مختصر فهم نمود این است که سیاست متاثر از شریعت در سه سپهر امنیت، سلامت و آموزش، تحقق سبک زندگی اسلامی ایرانی را هدف قرار داده است .
مفهوم و گستره سیاست
واژه سیاست1 از کلمه یونانی پولیس به معنی شهر گرفته شده است. در فرهنگ فارسی، در معانی »پاس داشتن ملک، نگاه داشتن، حفاظت، حراست، حکمراندن بر رعیت، حکومت، ریاست، داوری، مصلحت، تدبیر، دوراندیشی، قهر کردن و هیبت نمودن، شکنجه، عذاب، عقوبت، حفظ ساختن مردم از فسق، ترسانیدن و زدن، محافظت حدود ملک، عدالت، اجرای حکم، و آزار و اذیت« آورده شده است - دهخدا، . - 1334 در ذیل به اهم تعاریف از دیدگاه اندیشمندان اشاره میکنیم. از نظر "ارسطو"، شهر موضوع سیاست وعلم سیاست بود - طاهری، . - 9 :1385 "موریس دوورژه"؛ اندیشمند فرانسوی با نقد تعاریف دیگر، سیاست را علم قدرت نامیده است - دوورژه، . - 17 - 18 :1
379 به نظر وی »جوهر سیاست، طبیعت خاص و معنی حقیقی آن این است که همیشه و همه جا ذوجنبتین است. تصویر ژانومی، خدای دو چهره و مظهر حقیقت دولت است زیرا ژرفترین واقعیت سیاسی را بیان میکند. دولت و به صورت وسیعتر قدرت سازمان یافته در یک جامعه، همیشه و همه جا در عین حال که ابزار تسلط برخی از طبقات بر طبقات دیگر است وسیلهای است برای تأمین نوعی نظم اجتماعی و نوعی همگونگی افراد اجتماع، در جهت مصلحت عمومی. سهم این یا آن عامل بر حسب ادوار، موقعیتها و کشورها تغییر میکند، ولی همیشه این دو با یکدیگر همزیستی دارند - «دوورژه، . - 9 :1358
در انتقاد از دیدگاه مبتنی بر تقلیل سیاست به مبارزه بر سر قدرت گفته شده ،که سیاست دارای وجوه مختلفی است و صرفاً در مبارزه برای کسب قدرت خلاصه نمی شود و اگر بنا باشدکه جامعه مورد مطالعه از وضع جنگ همه علیه همه فراتر رود مسلماً سیاست چیزی بالاتر از مبارزه برای کسب قدرت است - اسپریگن، . - 10 :1365 "هارولد لاسول"؛اندیشمند انگلیسی معتقد است سیاست یعنی علمی که می آموزد، چه کسی می برد؟ چه زمانی می برد؟ چرا می برد؟ چگونه می برد؟ - مکآیور، . - 57 :1346 "ماکس وبر"، جامعه شناس آلمانی بر این باور است : سیاست یعنی حرفه؛ سیاست، تلاشی برای مشارکت در کسب قدرت و سعی در اعمال نفوذ برای اختصاص دادن قدرت در هر رده ای از تشکیلات، اعم از گروه ها و یا دولت ها است. بنابراین هر کس با هر انگیزه، چه اهداف آرمانی و چه اهداف مادی و چه اهداف جاه طلبانه و چه لذتی که از کسب قدرت به دست می آید،
دست به هر اقدامی برای مشارکت در قدرت بزند، عمل سیاسی انجام داده است - رجایی،. - 186 : 1385 "برتراند راسل" نیز سیاست را همان قدرت دانسته و آن را به عنوان »پدید آوردن آثار مطلوب« تعریف میکند - راسل، . - 217 :1361 امروز اصطلاح سیاست ضمن این که بر احزاب و افرادی که آنها را رهبری میکنند و قدرتی که احزاب مدعی به دست آوردن آن هستند، اطلاق میشود، به مناسبات دولتی یا دخالتهای دیگر نیز اطلاق میشود. همچنین مناسبات و روابط با مؤسسات مافوق ملی و بینالمللی را نیز دربرمیگیرد - بابایی، . - 393 :1369 در برداشت اندیشمندان مسلمان از سیاست، "ابونصر فارابی" فیلسوف برجسته و بنیانگذار فلسفه سیاسی اسلامی، در آثار خود غایت و هدف رابطه سیاسی یا فرمان دهی و فرمان بری را اینگونه می داندکه در پرتو آن بتوان به سعادت حقیقی رسید. چنین سیاستی، سیاست مدینه فاضله خواهد بود. اما اگر غایت سیاست سعادت حقیقی نباشد، چنین جامعهای جاهله است - فارابی، . - 340 : 1348 "فیض کاشانی" معتقد است:
»سیاست عبارت است از تسویه و تربیت انسانها در جهت رسیدن به صلاحیت کمالی آنها و تدبیر و کشاندن آنها به طریق خیر و سعادت - «فیض کاشانی، . - 340 : 1418 "امام خمینی" - ره - سیاست را در دومعنایِ ایجابی و سلبی به کار می برند. سیاست دربُعد ایجابی اینگونه تعریف می کنند: مگر سیاست چیست؟ روابط بین حاکم و ملت، روابط بین حاکم و سایر حکومت ها، جلوگیری از مفاسدی که هست، همه اینها سیاست است - امام خمینی، 1387، ج. - 239 :1 از نظر امام سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه بَرد و تمام مصالح آن جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر آورد و اینها را هدایت کند به سمت چیزهایی که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است - امام خمینی، 1387، ج. - 216 - 217 :13
ایشان معنای سلبی سیاست را دروغ، خدعه و نیرنگ می دانند ولی سیاست به معنای ایجابی بر پایه عدل و عقل استوار است و غایت آن، هدایت و اصلاح جامعه است. در نگاه امام پیوند اخلاق و سیاست در اسلام، فرع بر پیوند اسلام - دین - و سیاست است می گویند: »اسلام احکام اخلاقی اش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن هم هست که مومنین برادر هستند، این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است - «امام خمینی، 1387، ج:21 . - 401 نهایتاً در تعریف سیاست،آن هم در مقایسه با مفاهیم و اندیشهی دینی این چنین ابراز شده: »اگر جان و جوهر سیاست کار کردن با دیگران است، در این صورت از هر پنج رکن اسلام - نماز، روزه، زکات، حج و شهادتین - چهار رکن مناسب با اعتلای روحیهی همکاری و انسجام گروهی در میان پیروان آن است اگر طبق نظرگاه دیگر، جان و جوهر سیاست، همانا تلاش در پی کسب قدرت باشد،
باز هم به سختی میتوان جهانبینی سیاسیتری از اسلام پیدا کرد چون در اسلام به طرح آرمان بسنده نشده و قدرت یک وسیلهی اساسی، برای نیل به این اهداف است. دلیل سادهتری هم برای همبستگی اسلام با سیاست به عنوان هنر حکومت کردن وجود دارد. اجرای تعدادی از وظایف جمعی یا امور واجب کفایی مسلمانان که مهمتر از همه »امر به معروف و نهی از منکر« است و دفاع از دارالاسلام، فقط در سایه حکومتی ممکن است که اگر سراپا متعهد به اسلام نیست، لااقل نسبت به اهداف آن علاقه و هواخواهی نشان دهد. سرانجام اگر بحث این که چه کسی باید، و چگونه حکومت کند و چرا ما باید از حکام اطاعت کنیم؟، اساس سیاست است، هیچ مسلمان هوشیاری نمیتواند تاریخاش را، اگر به شیوهای ساده و سرسری بخواند، بدون احساس نیاز به پرسیدن این سوالها و بحث آنها با هم دینان خود، مطالعه کند - «عنایت، . - 17 -18 :1372
امنیت در منظومه فکری سیاست اسلامی
در فرهنگ" معین"، امنیت به معنای» ایمن بودن، ایمن شدن، در امان بودن، بی بیم و ترس« آمده است. معنای لغوی واژه خطر، نزدیکی به هلاکت، نزدیکی به تلف شدن کسی یا چیزی، بیم تلف شدن، دشواری و گزند میباشد و تهدید نیز ترسانیدن، بیم دادن و بیم کردن معنی شده است. بنابراین امنیت نسبی، به مفهوم نبود خطر تهدید و وجود شرایط مطلوب برای تحقق نیازهای حیاتی است. - تهامی،. - 54-55 :1384 یکی از اساسیترین انگیزههای زندگی جمعی و مدنی انسان، ضرورت تأمین امنیت بوده است. در تعاریفی که از امنیت میشود یکی از معیارهای اساسی، حفظ و ایمن ماندن