بخشی از مقاله

چکیده
هدف این پژوش بررسی مسئله جنسیت و نوع نگاه به آن دربرنامه-درسی است. روش مطالعه تحلیل- اسنادی بوده که از آثار مکتوب داخلی و خارجی و سایتهای معتبر استفاده شده است. جنسیت در برنامهدرسی یک موضوع بسیار مهم و حائز اهمیت میباشد که اخیراّ مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. در این مطالعه موضوعاتی همچون جنسیت، فمنیست، جنسیت دربرنامهدرسی، بررسی دیدگاه جناحهای مختلف فمنیست دربرنامهدرسی مورد بررسی قرار گرفته شده است. یافتهها بیانگر آن است که در بحث برنامهدرسی نباید تاکید بر جنس خاص و حتی دوجنسیتی بودن باشد بلکه باید تاکید برانسان بودن، کفایت و کارآمدی افراد باشد.

واژه های کلیدی:جنسیت ، فمنیست ، برنامه درسی، برابری جنسیتی، انتقادات فمنیستها ، هویت مردان

مقدمه
بایدتمایزمهمی میان جنس1 و جنسیت2 قائل شویم. چرا که نوزاد با جنس به دنیا میآید و جنسیت او تکوین مییابد.[1] اصطلاح جنس دربردارندهی ابعاد زیستشناختی نر و ماده بودن است و اصطلاح جنسیت به ابعاد فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی زن یا مرد بودن اشاره دارد.[2] پس جنسیت مفهومی است که به صورت اجتماعی خلق میشود و نقشها و هویتهای اجتماعی مختلفی را به زنان و مردان نسبت میدهد. به همین خاطر نقشهای مردان و زنان در فرهنگهای مختلف تنوع وگوناگونی زیادی دارد؟، در هیچ جامعه شناخته شدهای قدرت زنان بیشتر از مردان نیست. نقشهای مردان عموما ارزشمند تر از نقشهای زنان تلقی میشود و پاداشهای بیشتری دریافت میکنند.

پس تمایز میان جنس و جنسیت تمایزی بنیادی ست،چون بسیاری از تفاوتها میان مذکرها و مونثها اصل و منشا زیستشناختی ندارد، بلکه تفاوتهای جنسیتی پیوند تنگاتنگی با مسائل نابرابری و قدرت در جامعه دارد .[1] این در حالی است که جنسیت، اساس هویت افراد را تشکیل میدهد، و مدارس و نظام آموزشی مرکز این فرایند است.[3] یک بررسی تاریخی نشان میدهد که علاوه بر جنسیتگرایی سنتی و تاثیرات فرهنگی، سیاستهای اقتصادی و نظام آموزش و پرورش نه تنها شکاف جنسیتی که مردان را در علوم تجربی و تکنولوژی و زنان را در علوم انسانی نگه میدارد،حفظ میکند بلکه یک رابطه سلسلهمراتبی بین رشتهها معرفی می-کند.[4] بههمینخاطر به جای بررسی مدرسه به عنوان بازتولید مکانیکی هویت جنسیتی، مدرسه میتواند نماینده فعال در ساختن مردانگی و زنانگی معلمان و دانش آموزان باشد.

در این حالت برنامه درسی رسمی و پنهان صرفاٌ مدلهای نقش غالب در جوامع گستردهتر را منعکس نمیکند.[5]داستان بازتولید فرهنگی و اجتماعی از طریق برنامه درسی در حال حاضر در پیشرفت تحصیلی به عنوان بخش بسیار پیچیده و بسیارمهم به رسمیت شناخته میشود. مدارس به عنوان موسسات تولیدی که هم نمایندگی و هم قشربندی اجتماعی را از طریق کار تولیدی دانششان ایجاد میکنند درک میشوند . [6] پاینار و همکاران معتقدند که اخیرا به موضوع جنسیت در برنامه درسی توجه ویژهای میشود. توجه به مسئله جنسیت در برنامه درسی شامل تحلیل شیوه-های نابرابری - متفاوت - است، که افراد به خاطر تفاوتهای جنسیتی در معرض آن قرار میگیرند.

علاوه بر آن راههای که آنان دانش و ارزشها را تحت نظام جنسیتی رایج گسترش میدهند، نیز باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.[7] بر این اساس مقاله حاضر تلاش دارد تا نگاهی به مقوله جنسیت در برنامه درسی و بررسی آن داشته باشد.در اکثر کشورهای ثروتمند دنیا ما شاهد دورهای در دهه 1990بودیم که بعدها تحت عنوان"شک جنسیتی"یا"زلزله جنسیتی"و انقلاب در دنیای زنان و نیز مشارکت و عملکرد دختران در آموزش و پرورش نامیده شد. براین اساس نسبت به بعد از جنگ جهانی دوم از بین نابرابریهای آموزشیکهدرزمینههایطبقه اجتماعی، قومیت، ملیت و مذهب وجود داشت، الگوهای جنسیتی بیشترین میزان تغییر را شاهد بوده است.[8]

در این راستا دیدگاههای انتقادی مختلفی درتعلیم و تربیت و برنامه درسی به وجود آمد. نظریههای انتقادی به مجموعه رویکردهای عقلانی اطلاق میشود که برای برملاسازی بی عدالتی در میان نهادهای اجتماعی از جمله نهاد تعلیم وتربیت در تلاش هستند. به طور خاصتر نظریه انتقادی در برنامه درسی به رویکردهای برخی از صاحبنظران و متفکرانی اطلاق میشود که به برنامه درسی آشکار و پنهان مدرسه به عنوان وسیلهای برای بازسازی جامعه مینگرند. در سالهای اخیر آثار روشنگرانهی متفکرانی چون: مایکل اپل، هنری ژیرو، پیتر مک لرن، مادلین گرومت که برنامهدرسی نظام اجتماعی موجود را مورد انتقاد قرار داده اند، در زمره نظریههای انتقادی برنامهدرسی قرار میگیرند .

نظریه فمنیستی در تعلیم و تربیت یکی از انواع نظریه-های انتقادی در تعلیم و تربیت میباشد.[9] جنبش فمنیستی نقش اصلی را درپیدایش بازتاب آموزشی جنسیت ایفاکرده است.
بازتاب آموزشی جنسیت درنظرداردکه کودکان و جوانان را در بازتاب مفاهیم اجتماعی پیشنهاد شده ازمردانگی و زنانگی حمایت کند. تقویت اعتمادبه نفس درموردجنسیت به ویژه درچارچوبی باسایرعوامل اجتماعی هدف اصلی آموزش جهتدارجنسیتی است. کودکان ونوجوانان درمرکزچشم اندازهای آموزشی به عنوان اشخاص متمایز باویژگیها، تواناییهای منحصربه فرد میباشندکه به یک اندازه ارزشمندهستند وروش فعالیتشان نبایدبه مقتضای جنسیتشان باارزش یا بیارزش باشد.[10]

فمینیسم

بنا به گفته وبر3 سنتگرایی عبارت است از مجموعه ایستارهای ذهنی برای کارهای عادی و روزمره. باور به امر روزمره عادی به عنوان هنجار غیر قابل تخطی سلوک. در چارچوب چنین تفکری این استنباط وجود داشت که جهان تا بوده همین بوده تا هست به همین شکل خواهد بود وبا وجودی که افراد در این نظم نوعی بازاندیشی در حیات اجتماعی و روابط اجتماعی داشتند اما این نظم تقدسی داشت که در هم شکستن آن را ناروا میساخت. همانگونه که در این عصر فقرا فقر خود را، فرودستان زیردستی خود را و اربابان و قدرتمندان موقعیت خود را طبیعی میدیدند، زنان نیز مادری، اقتدار مرد، اطاعت از او را طبیعی و موجه میانگاشتند. به باور فردریش انگلس نخستین ستم طبقاتی با نخستین ستم برجنس مونث از سوی جنس مذکر مقارن است و در نتیجه امری تاریخی است. وی رهایی زنان و برابری آنان با مردان را منوط به تغییرات اجتماعی می داند.

اما با ظهور ایدههای عصر تجدد و روشنگری که به معنای گسستن از گذشته بود و زمینه لازم برای این تغیرات را فراهم نمود، در واقع تجددگرایی به معنای یک " پیکربندی ایدئولوژیکی-فرهنگی" از هرنوع برداشت مطلق انگارانه و آمرانه میگسست. انسان مداری، عقلانیت مدرن، تسلیم پذیری، انقیاد، پذیرش بی چون و چرا و ثبات زندگی سنتیرا نمیپذیرد و تغییر در همهی ابعاد حیات فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی را در کنار دگرگون ساختن طبیعت و افزایش امکانات طبیعی جایز و حتی لازم تلقی میکرد. در این عصر از نظر معرفت شناسی، با فرادستی گفتار مدرن این فرض گسترش یافت که پذیرش هر چیزی به عنوان حقیقت، غیر عادلانه است مگر آنکه بتوان آن را ثابت کرد. به تبع این مسئله مطرح شد که نمیتوان آنچه را در طول تاریخ به عنوان سرشت زن، طبیعت زنانه، فرودستی او، اقتدار مرد، الگوی زن خوب و... اصرار شده است بدون چون و چرا پذیرفت. همین مسائل زمینههای برای گسترش اندیشههای فمینیستی فراهم نمود.

نقطه آغاز اندیشه فمینیسم را کتاب دفاع از حقوق زنان اثر ماری وولستون کرافت میدانند که بی تردید باید آن را مهمترین و نظام یافتهترین تلاش زنان برای نقد وضع موجود و طرح حقوق مورد درخواستشان دانست که نخستین بیانیهی بزرگ فمنیستی به زبان انگلیسی تلقی میشود که از آن به عنوان انجیل فمنیسم یاد می-کنند.[11] اما این جنبش عملا در دهه 1960و1970آغاز شد.[8] از دیدگاه فمنیستها زنان که نصف جمعیت جهان را تشکیل میدهند، در سطح جامعه از موقعیت نازلتری نسبت به مردان برخوردارند. نیروی جسمانی مرد در طول تاریخ باعث شده که زنان تابع مردان بوده و موفق به تحقق ایدههای خویش نشوند.[9]تعریفی از فمینیسم که کمتر کسی آن را رد خواهد کرد عبارتست از اینکه سبکهای زندگی، فعالیتها و علایق بیش از نیمی از بشریت یعنی زنان را مبدل به دغدغهی اصلی ذهن افراد نماییم.[8] کلاس درس و در نتیجه کتابهای درسی، که به عنوان یک بخش از فرایندهای آموزش و پرورش مورد استفاده قرار میگیرند، مکان مهمی
برای شروع آموزش ارزشهای فمنیستی در عمل باشند.[12]

توسعه تاریخی
پاینار در کتاب" فهم برنامه درسی "زمینه تاریخی فهم برنامهدرسی به عنوان یک متن فمینیستی را در قالب سه دوران متفاوت تلاشهای اولیه، آموزش مختلط و فمینیسم به تصویر میکشد. این زمینهها به شرح زیر است:

-1زمینه اولیه: در ابتدا مدارس دخترانه و پسرانه از هم جدا بودند. در قرن هفدهم افراد مذهبی دختران و پسران را در مدارس ابتدایی از هم جدا میکردند. در این مدارس زنانه و بعدها مدارس تابستانی معلمان زن تدریس میکردند و نیز این مدارس به عنوان مراکز نگهداری کودکان فعالیت میکردند. تنها پسران به مدارس زمستانی میرفتند و معلمان این مدارس نیز مرد بودند. در اوایل قرن بیستم، مراکز آموزشی دختران به تدریج ظهور یافتند و طرفدارن تساوی آموزشی، تلاش برای تاسیس مدارس دخترانهای که آموزشهای علمی جدی را برای دختران مورد توجه قرار دهد، آغاز کرد.[8] مدرسهی متوسطه دخترانه سیدنی، اولین مدرسه دخترانه بود که در سال 1893 در استرالیا تأسس شد. طبق نظر نورمن - 1983 - صدها نفر از دانشآموزان دختر این مدرسه، اعتقاد داشتند که آنها همچون یک سد به وسیلی یک دیوار به صورت سطحی کنترل میشوند و آموزشی هم صورت نمیگیرد و با باز شدن مدرسه سیدنی این دیوار شکسته شده و شروع به ثبت نام میکنند. موضوعات عمدهای که در طول یک دوره سه ساله آموزش داده میشد شامل موارد زیر بود:

·لاتین

·ریاضیات مقدماتی

· زبان پیشرفته فرانسه، آلمانی

.1 زبان و ادبیات انگلیسی

.2 تاریخ

.3 فیزیک

.4 نقاشی

.5 موسیقی

.6 آشپزی

.7 خیاطی.[7]

هدف اصلی این جنبش اولیه عبارت بود از حمایت از ازدواج و نیز مادری آگاهانه و منطقی بود و زنان سفید پوست و طبقه متوسط مخاطبان اصلی آنان را تشکیل میدادند. [8] مطابق با اولویتهای اولیه آموزش و پرورش دختران که باید آنها را با وظایف همسرداری آشنا سازد، نورمن - 1983 - ادعا میکند که تا اندازهای آشپزی، موسیقی و رانندگی در برنامههای درسی در اکثر مواقع در نقش یک امتیاز ] باج[ برای آنهایی که میترسیدند که آموزش متوسطه، دختران را غیر فمنیست بار بیاورد و آنان را با نقشهای اساسی در زندگی خود یعنی همسر بودن و مادر بودن بیگانه سازد، مطرح میشدند.[7]

-2آموزش مختلط: در نیمه اول قرن نوزدهم طرفداران آموزش و پرورش مختلط بحث مدارس مختلط را مطرح ساختند با این استدلال که به نفع تمام دانش آموزان است. وقتی دختران و پسران با هم باشند این امر هم سبب میشود تا دختران در آینده مادرانی بهتر باشند نیز پسران به علت حضور دختران از رفتارهای خارج از ادب و نزاکت دوری میکنند. بهر حال تا اواسط قرن بیستم مسئله مربوط به جنسیت در آموزش مدرسهای به طور آشکارتر مورد توجه قرار گرفت. اولین دیدگاه عمده ارائه شده در این زمینه نظریات ویلیام. ت . هریس است. به نظر او آموزش و پرورش مختلط ضامن سلامت هر دو جنس است؛ زیرا سبب میشود تا خلق و خوی مخالفشان تعدیل شود و تفاوتهای مکمل آنها ظریف تر و ملایم تر شود.

به نظر او جداسازی جنسیتی کار درستی نیست. برپایه دیدگاههای هریس برخی طرفداران و اندیشمندان حقوق زنان آموزش و پرورش مختلط را گامی به سوی برابری و تساوی در محیط کار و در زندگی اجتماعی تلقی کردند و براین باورند که آموزش و پرورش مختلط منجر به تدارک فرصتهای مساوی بین زنان و مردان خواهد شد. از طرف دیگر افرادی مثل"جی استانلی هال" در خصوص خطراتی که آموزش و پرورش مختلط به همراه خواهد داشت هشدار میدادند. آنها براین امر اصرار میورزیدند که اختلاط در آموزش سبب انحراف و از شکل طبیعی خارج کردن ماهیت زیست شناختی و طبیعی مردان و زنان میشود هال و نیز ادوارد کلارک بر این باور بودند فشار ذهنی بر روی زنان باعث میشود تواناییهای مادرانه و مولد آنها کاهش یابد. علاوه براین وجود تعداد زیادی دختران و زنان در مدرسه به عنوان دانش آموز و معلم، دانش آموزان مرد را نیز دارای خصوصیات زنانه میکند.

این دیدگاه نیز الهام بخش بسیاری از افراد در اواخر قرن شد تا برعلیه تقاضای فزاینده آموزش مختلط تلاش کنند. بااین همه در عمل تا پایان قرن مدارس به صورت مختلط اداره میشدند، علاوه براین در محیطهای آموزشی، تفاوتهای عمدهای بین معلمان زن و مرد در ارتباط با میزان حقوق، قدرت و پرستیژ وجود داشت. تفاوتی که تا حد زیادی به واسطه آنچه گرامت آن را طرز تفکر مادرانه مینامید، تقویت میشود. آموزش و پروش مختلط تا اواسط قرن بیستم رویه غالب بود. اما با بروز و ظهور ورزش های سازمان یافته، اقتصاد خانواده، هنرهای صنعتی و مغازهداری، آموزش جنسی و... به تدریج تفاوتگذاری بین دختر و پسر تقویت میشود."تفکر مردانه"که مدیران مرد را متاثر کرده بود و در غالب فعالیت-های مختلط به ویژه ورزشها تجلی یافته بود، پاسخی بود به آنچه تحت ایدئولوژی مادرانه در مدراس مشاهده شده بود. به موجب این تفکر، فعالیتهای دشوار به ویژه اموری چون ورزش اساس مردانه هستند.[8]

پاینار و همکاران - 1995 - به روشهای متفاوتی اشاره میکنند که طی آن تفاوتهای جنسیتی تقویت شده و موجب تداوم برنامههای درسی مرد محورانه شده بود به عنوان مثال، ایجاد ورزشهای سازماندهی شده در مدارس تا حدودی به خاطر ترس از این نکته بود که پسران به افرادی فمنیست تبدیل شوند. زیرا مدلهای نقش مردانه در مدارس - در میان معلمان - بسیار کم بود و ورزشهای سازمان یافته رقابت و خشونت را تشویق مینمود. دختران قادر به درک چنین احساس مشابهی از افتخار و کسب وجهه که پسران در آن ورزشها به آن دست مییافتند، نبودند و به کنار زمین میرفتند و فقط نظارهگر چنین ورزشهایی بودند.در انتخاب موضوعات درسی نیز تفاوتهایی قائل شدند. پسران به هنرهای - نجاری، فلزکاری و نقاشی حرفهای - سوق داده میشدند درحالی که دختران در کلاسهای اقتصاد خانه، حضورمی یافتند . فشار همکلاسی و والدین هم باعث شد که بسیاری از دختران در برنامههای تجاری حضور یابند درحالی که پسران به سمت انتخاب علوم سخت4 و ریاضیات رفتند.[7]

-3 فمینیسم: اما با رواج اندیشههای فمینیستی دیدگاههای متفاوتی نیز از فمینیست رایج شد از جمله:

الف-فمینیسم لیبرال: آنچه این فمینیسمها میخواستند برآن فایق آیند، حذف زنان از جریان اصلی درحیات سیاسی، اقتصادی واجتماعی جامعه لیبرال آمریکاو یادرحاشیه گذاشتن آنان بود.[11] فمینیسم-های لیبرال انتظار دارند تا ازلحاظ دسترسی، موفقیت وبرابری زنان بامردان یکسان باشند .[7] براساس این دیدگاه زنان ومردان هردوبه عنوان موجوداتی انسانی ذاتاً برابرهستند؛ واین مردان بودند که انسانیت رامردانه نشان دادهاند ودرطول تاریخ حوزههای مردانه وزنانه راجداگانه تعریف کردهاند وازاین طریق زنان رادرموضع فرودست قرارداده اند.بنابراین مهمترین هدف این جناح جذب کامل، اجتماعی وسیاسی درنهادهاوساختارهای موجودبود، وبه همین دلیل اصلاح طلب وحتی راست ومحافظه کارتلقی میشد. امیدکلی این جریان آن بودکه بادسترسی زنان به همه نهادها، نقش مبتنی برجنسیت آنهاخودبه

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید