بخشی از مقاله
چکیده
تصوّف و عرفان اسلامی یکی از گرانسنگترین میراثهاي فرهنگ بشري است که توسط عارفان و صوفیان نامدار ایرانی به لحاظ معانی بلند، قلههاي بزرگی را فتح کرده و چونان خورشیدي بر تارك فرهنگ ایرانی - اسلامی میدرخشد. در مقاله حاضر به شیوة تحلیلی و توصیفی، جهانبینی عرفانی باباطاهر که جنبه نظري و عملی آن به لحاظ ارزشی یکی از اسناد معتبر عرفانی ایران به حساب میآید، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. آنچه مسلم است عرفان باباطاهر بیشتر ماهیتی عملی داشته و جنبههاي تئوریک آن خیلی مطمع نظر باباطاهر نبوده است. عرفان او به لحاظ زبان ساده و محاورهاي آسانی، که دارد از دیرباز تاکنون شیفتگان زیادي را پیرامون شخصیّت وي گرد آورده است.
مقدمه
اواخر قرن چهارم و قرن پنجم و ششم را میتوان دورة جهش و انقلاب ادبی ایران نامید. علوم مختلف از جمله عرفان و تصوف در این دوران ترقی و رواج بیشتري پیدا کرد. در دوران سلجوقی عرفان و تصوف به اوج رسید و جمع زیادي از صوفیه و مشایخ عرفان در این عصر ظهور پیدا کردند. باباطاهر همدانی یکی ازعرفا و شعراي قرن پنجم و عصر سلجوقی است. از عرفاي هم عصر او میتوان از شیخ ابوالحسن خرقانی، خواجه عبداالله انصاري و امام محمد غزالی نام برد و از شعراي همعصر او میتوان به مسعود سعدسلمان، فخرالدین اسعد گرگانی و قطران تبریزي اشاره کرد.
باباطاهر یکی از معدود شاعرانی است که اطلاع درستی از تاریخچه زندگی او در دست نیست.یکی از قدیمی ترین اسناد تاریخی درباره باباطاهر در راحه الصدور راوندي - تالیف حدود-60ص - 98-99 آمده است. مؤلف-برطبق آنچه از دیگران شنیده-نقل میکند که هنگام ورود سلطان طغرل سلجوقی به همدان - 447 - باباطاهر او را مورد عتاب قرار داد و گفت: »اي ترك، با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت: آنچه فرمایی. بابا گفت: آن کن که خداي فرماید: ان االله یأمر بالعدل و الاحسان.« منبعی کهن تر از راحه الصدور که اشارتی به باباطاهر و مزار او در همدان دارد نامههاي عین القضات همدانی است که میان سالهاي520 و 525 نوشته شده است - مینورسکی،. - 93 باباطاهر به سرودن دوبیتی معروف است؛ دوبیتیهاي باباطاهر داراي رگه هایی از مضامین و نکات ظریف عرفانی است؛ عرفانی که در اشعار شاعرانی عارف مسلک همچون باباطاهر ظهور پیدا کرد و در ادامه در آثار شاعرانی همچون مولانا و حافظ به اوج و کمال رسید.
بحث
در جهان بینی عرفانی باباطاهر طریقه بینش و شناخت او نسبت به خدا و مساِیل هستی، نگرش به توحید و چگونگی این شناخت و توصیف آن مورد توجه است.توحید مهمترین رکن ادیان الهی وهمچنین پایه و اساس تمامی علوم مختلف اسلامی از جمله کلام،فلسفه و عرفان است. توحید، هستی حقیقی را منحصر به خدا دانستن است؛ یقین و باور براینکه آنچه در عالم وجود دیده میشود همه جلوه و تصویري از اوست. در دیدگاه عرفا راه رسیدن به توحید دیدن و مشاهده یا همان طریق کشفی و شهودي است نه برهانی و منطقی. در نگاه باباطاهر عالم و هرآنچه درآن است چیزي جز مظهر و جلوههاي متنوع یک حقیقت واحد نیست و موحد واقعی کسی است که به رویت و کشف و شهود این معنا برسد:
به دریا بنگرم دریا تو وینم به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
نشان از قامت رعنا ته وینم - عارفانهها، ص - 121 به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
درکلامی از امیرالمومنین آمده است »ما نظرت فی شیء الا و ما رأیت االله فیه« یعنی در هرچه نگریستم به جز وجود خداوند چیزي ندیدم. درجهان بینی عرفانی باباطاهردر همه جا نشانی از محبوب یافت میشود:
به دل مهر مه روي تو دیرم به سر شوق سر روي تو دیرم
تویی هرسو نظر سوي تو دیرم - همان، - 114 بت من کعبه من قبله من
که موآیم بدانجا از همه راه کجا بی جاي تو اي بر همه شاه
غلط گفتم غلط استغفراالله - همان، - 134 همه جا جاي تو مو کور باطن
در نظر بابا طاهرهیچ مکانی ازحضورحق خالی نیست وعاشقان حق در همه عالم حضور او را درك میکنند:
میان شعله خشک و تر ندانند خوشا آنان که از پا سر ندانند
سرایی خالی از دلبر ندانند - همان، - 126 کنشت و کعبه و بتخانه و دیر
سرچشمه و منبع این نگرش و جهان بینی عرفانی در حقیقت عشق و محبتی است که خداوند در دل و جان این عارف دلسوخته قرارداده است. بابا طاهر از خداي خود می خواهد او را به مرحله اي از عشق برساند که در آتش این عشق بسوزد وفانی گردد - رسیدن به مرحله فناء فی االله - .
شرر زان شعله ام بر استخوان زن الهی آتش عشقم به جان زن
برآن آتش دلم پروانه سان زن - همان، - 128 چو شمعم بر فروز از آتش عشق
عشق از دیدگاه عرفا مهم ترین مرحله در سلوك است. عشق موهبتی الهی است که خداوند به بسیاري از بندگانش به سبب صفاي روح هدیه داده است. »عشق نتیجه ي محبت حق است و محبت صفت حق، اما درحقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد و چون به اخص تعلق گیرد آن را نعمت گویند« - نوربخش،. - 13 در نظر عرفا عشق راه رستگاري و رسیدن به حقیقت است و اساس آفرینش جان بر محور محبت بنا شده است اغلب عرفا محبت را نتیجه معرفت دانسته اند و معتقدند چون عارف به معرفت راستین برسد محبت حق را درك میکند:
که تا دامان محشر بایدم سوخت محبت آتشی در جانم افروخت
که خیاط اجل می بایدش دوخت عجب پیراهنی بهرم دریدي
عشق و محبت به حق درجسم و جان باباطاهر ریشه دوانده و همه وجود او از مهر حق لبریزاست:
ز پیکر مشت خاکستر بر آره مرا عشقت ز جان آذر بر آره
هزاران شاخ هر سو سر برآره - همان، - 137 نهال مهرت از دل گر ببرّن
در راه هر عشق و محبتی آزمایشی قرار دارد و امتحان عارف و سالک عاشق نیز در بلا نهاده شده است. باباطاهر میفرماید: »بلا تجربه و خالص گردانیدن حق است سالک را از هرگونه غلّ وغش، و مغشوش را از انسانیت »البلا تجربه الحق«، بلا آزمایش خداوند است« - دکترجواد مقصود،. - 544 خلوص عیارعاشق با بلاست که محک میخورد؛ عشقی که همراه با درد و بلا باشد کمال عشق است و عاشقی که آتش چنین عشقی در سینه داشته باشد- عشق همراه با بلا- عاشق حقیقی و راستین است.
بدور ما فراغت کیمیا،بی غم عالم نصیب جان ما بی
دل ما بی که درمانش بلا بی - همان، - 148 رسد آخر به درمان درد هر کس
مسیر عشق همواره پر از آزمایش و بلا است وعاشق از نگاه باباطاهر کسی است که دائم گرفتار بلا باشد:
ایوب آسا به کرمان مبتلا بی عاشق آن بی که دائم در بلا بی
حسین آسا شهید کربلا بی - همان، - 147 حسن آسا بنوشه کاسه زهر
از نگاه باباطاهر، حال خوش نصیب کسانی میشود که با وجود جدا افتادن از دلدار خود با صبر و شکیبایی همواره به یاد روي معشوق خود هستند:
نشینن هر دو پا پیچان به دامان خوشا آنان نه سر دارند نه سامان
یه یاد روي دلداران مدامان - همان، - 126 شو و روزان صبوري پیشه گیرند