بخشی از مقاله

چکیده

مهمترین چالشهای حقوق بشری در مواجهه با حجاب و ضرورت اجتماعی و قانونی آن، از التزام به اصولی چون حق بر آزادی بیان- که آزادی پوشش یکی از تجلیات آن است- و استقلال فرد در امور شخصی و پوشش نشأت میگیرد. اما نه تنها این چالشها سطحی بوده و عمق چندانی حتی از منظر حقوق بشر ندارند، بلکه بالعکس پوشش و حجاب به ویژه برای زنان و التزام به رفتار مأخوذ به حیا در همه عرصههای عمومی و اجتماعی امری ضروری برای حفظ و ترویج یکی از بنیادیترین و حتی مبنای همه حقوق بشری، یعنی آزادی وجدان است. به نظر میرسد یکی از راههای حفظ و ترویج ِ حق آزادی وجدان که بیش از 180 کشور دنیا آن را پذیرفته و به آن متعهد شدهاند، الزام شهروندان و رسانهها به مراعات حدودی از پوشش و نوعی از رفتار است که بیننده را از تعقل باز نداشته و اختیار تصمیمگیری عاقلانه را از او سلب نکند.

مقدمه

یکی از مهمترین چالشهای حقوقی در مواجهه با حجاب و ضرورت اجتماعی و قانونی آن، از التزام به اصولی چون حق بر آزادی بیان-که آزادی پوشش یکی از تجلیات آن است- و استقلال فرد در امور شخصی و پوشش نشأت میگیرد. برابری زنان و مردان نیز امر دیگری است که اعتراض به الزام به حجاب در جامعه را برانگیخته است. از آنجا که رعایت حجاب اسلامی در ایران، در عرصه عمومی امری لازم و ضروری بوده و نقض آن به موجب تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی، مستلزم مجازات است، دغدغهها و چالشهای حقوق بشری که در بالا به آن اشاره شد، شدتی دو چندان مییابد.

اما با توضیحی که در ذیل خواهد آمد، مشخص خواهد شد که نه تنها این چالشها سطحی بوده و عمق چندانی حتی از منظر حقوق بشر ندارند، بلکه بالعکس پوشش و حجاب بویژه برای زنان، و التزام به رفتار مأخوذ به حیا در همه عرصههای عمومی و اجتماعی امری ضروری برای حفظ و ترویج یکی از بنیادیترین و حتی مبنای همه حقوق بشری، یعنی آزادی وجدان است. برای اثبات این مدعا در قسمت ابتدایی این مقاله به اختصار به مبانی فکری و فلسفی حقوق بشر و سپس در ذیل آن به مستندات علمی از منظر روانشناسی جنسیت پرداخته خواهد شد. لازم به ذکر است تأکید نگارنده برآثار و آراء متفکران غربی به دلیل ورودِ چالشهای پیش گفته از ناحیه آراء غربی و دست کم آراء التقاطیِ نشأت گرفته از آنهاست و گرنه سخن گفتن از آراء اسلامی در این زمینه، جز توضیح واضحات و تکرار مکررات نیست.

عقل و تعقل از دیدگاه اندیشمندان غربی

عقل و خرد به لحاظ منطقی حد فاصل انسان و حیوان است و همین امر موجب شده که متفکران مکتبهای گوناگون از جمله مکاتب الهی و انسانی4 قسمت عمدهای از مباحث و ملاحظات خود را به این پدیده اختصاص دهند. نگاهی کوتاه به آثار اندیشمندانی چون آکویناس، دکارت، کانت، اسپینوزا، کنت و... نشان میدهد که بشریت در یکسیر تاریخیِ فکری تنها راه دستیابی به واقعیت و نیز نزدیک شدن به حقیقت را در تعقل یافته است، هر چند روش و میزان استناد هر یک از متفکران به آن، در راه شناخت، متفاوت است؛ آکویناس - قرن سیزدهم - اولین فیلسوفِالهیِ مسیحی که عقل را مؤثر در حوزه شناخت معرفی کرد، جزو آغازگران نهضت خردگرایی بود.

در دیدگاه او، انسان برخی امور و حقایق را با عقل خود درک میکند، اما برخی دیگر از حدود توانایی عقل انسان فراتر است و درک آن فقط با ایمان ممکن استفهمِ. برخی حقایق نیز بین عقل و وحی مشترک است، یعنی هم عقل آن را مییابد و هم وحی آن را بیان کرده است. بدین ترتیب از نظر توماس آکویناس، در فلسفه، عقل است که ابتدا و انتهای طریق را نشان می دهد. - دیهمی، - 165 : 1377 بعد از آکویناس نیزاندیشمندانِ امیدنا شده از مسیحیتِ کاتولیک، به دنبال راهی برای دستیابی به روشی دستیافتنی برای زندگی، سعی در کشف رابطه هستها و نیستها با بایدها و نبایدها کردند؛5 کانت فیلسوف قرن 18 خاستگاه شناسایی را حس و فاهمه دانست.

از دید او حس، توانایی دریافت تصورها و فاهمه، توانایی پدید آوردن آنهاست و از یگانگی آنهاست که شناسایی پدید میآید. تفاوت آن دو در این است که قانونهای حس در مبحث حسیات بررسی میشوند، اما قانونهای فاهمه در منطق، و در همین راه، کانت خرد انسان را که شامل این هر دو است، برای شناسایی ذات همه اشیاء توانا میداند. - محمودی، - 61 :1386 او انسان را به دلیل توانایی انتخاب و داشتن اراده آن، به عنوان عامل اخلاقی مستقل، شناسایی کرد و به صرف انسان بودن قابل احترام دانست.

کنت نیز که فیلسوف و متفکر قرن نوزدهم است، و پدر اثباتگرایی نامیده شده، بر این عقیده است که تنها عقل و خرد انسان است که میتواند راهنمای او باشد.6 او میگوید آنچه برای ما لازم و خرسند کننده است، این است که آنچه میدانیم برای زیستن و بهتر .5 هر چند در بین متفکران اشخاصی مانند هیوم معتقد بودند بایدها و نبایدها لزوما از دل هستها و نیستها بر نمیآیند. ...» در هر نظام اخلاقی که من تا به حال با آن برخورد کردهام، همواره ملاحظه کردهام که مولف یا پدید آورنده مدتی به شیوهی معهود و مألوف استدلال سرگرم میشود و وجود خداوندی را به اثبات میرساند، یا به اظهار نظرهایی در مورد امور بشری میپردازد؛ آنگاه ناگهان شگفت زده میشوم از اینکه میبینم به جای رابطهی معمول گزارهها }یعنی{ هست و نیست، با هیچ گزارهای مواجه نمیشوم که با باید یا نباید پیوند نیافته باشد.

این دگرگونی جزئی است، اما با این حال نتیجهای اساسی در پی دارد، زیرا از آنجا که این باید یا نباید رابطه یا تصدیقی جدید را بیان میدارد، ضروری است که ملاحظه یا شرح و تبیین شود و درعین حال دلیل آن نیز باید به دست داده شود B زیرا آنچه کاملا تصور ناشدنی به نظر میرسد این است که چگونه ممکن است این رابطهی جدید استنتاجی از رابطههای دیگری باشد که کاملا با آن متفاوت هستند«...B .6 البته او برخلاف کانت، راههای شناخت را به تجربه محدود میکند. زیستن کافی باشد.7 بدین ترتیب عقل و توانایی انتخاب که از گذشتههای دور حد فاصل انسان و حیوان شناخته شده بود، در سیر اندیشهایِ مدرن، مبنای اصل مطلق کانت8، یعنی غایت بودن انسان قرار گرفت و به انسانحقِ خودفرمانروایی9 داد.10

حق بر آزادی وجدان و تفکر

در نتیجه این تفکرات و تأکیدات متفکران بزرگ، تضمین سلامت تعقل و تفکر باید به عنوان قسمتی از حقوق مسلم بشری، مورد توجه بوده در خِیل حقوقِغیر قابلِ خدشه و فارغ از نسبیت و تنوع فرهنگی قرار میگرفت. جامعه جهانی هم تحت تأثیر هتک حیثیت و کرامت بشری در جنگهای جهانی و با پیشینه فکری و فلسفی که ذکر آن رفت، تصمیم به اعلام کرامت ذاتی بشر11 که مدلولِ اثباتِ قدرتِ خردورزی و خودفرمانروایی اوست، گرفت و طی اعلامیه جهانی حقوق بشر - 1949 - لوازم این کرامت را بر شمرد.

اما از آنجا که این اعلامیه جنبه الزامآور نداشت، تدوین دو میثاق بینالمللی تحت عنوان حقوق اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی و حقوق مدنی و سیاسی، در دستور کار سازمان ملل قرار گرفت و در 16 دسامبر 1966 به تصویب مجمع عمومی ملل متحد رسید. یکی از موارد اشاره شده در میثاق حقوق مدنی و سیاسی، آزادی وجدان است که در ماده 18 به آن اشاره شده و طبق مقدمه آن، کشورهای متعهد، موظف به ترویج و حفظ آن میباشند.12

حقِ مذکور مشخصاً به معنایتفکر و تعقلِ مستقل و حداکثری است که باید فارغ از تأثیرات بیرونی، تبلیغات و تحریکات مادی و معنوی اتفاق بیفتد. - آرینپور، - 112 :1376 حفظ این شرایط در نظامهای حقوقی مختلف و قوانین گوناگون، چندان غریب و تازه نیست و حتی در برخی موارد موجب تبرئه مرتکب جرم یا بطلان عمل حقوقی او شده است، برای مثال میتوان به بطلان یا غیرنافذ بودن معاملات اکراهی و غرری13 اشاره کرد. رفع مسؤولیت کیفریِ مرتکب جرمی که جرم را در اثر تهدید یا اکراه انجام داده نیز، از دیگر مواردی است که با همین استدلال مورد قبول واقع شده است. توضیح آنکه در چنین مواردی فعل به دلیل مختل شدن اراده و متأثر شدنِ اجتناب پذیرِنا آن از یک عامل بیرونی، اتفاق افتاده - جرم یا معامله اکراهی - یا اینکه یک عامل بیرونی موجب انحراف ذهن و در نتیجه فریب آن شده است.

آنچه که در این مقاله مشخصاًو منحصراً مورد توجه خواهد بود، تأثیر تحریک غریزه جنسی بر تصمیمگیری عقلانی است که موجب نقض آزادی وجدان و یکی از راههای اولیه تضمین و ترویج آن در بعد فردی و به تبع آن اجتماعی14و ممانعت از تسلط غریزه بر تعقل و مختل کردن وجدان است. قدر مسلم آنچه مورد انتظار است، نه تبرئه جرایم جنسی و یا بطلان معاملات متأثر از تسلط غریزه بر .10 هرچند که ابتکار این اصل به نام کانت رقم خورد اماچنانکه در بالا گفته شد، تقریبا همه اندیشمندانِ غربی بویژه در دوره مدرن به ان آعتراف داشته و در تکامل آن شریک بودهاند. چنانکه آکویناس یک اندیشمند الهی، کنت یک اثباتگرای تمام عیار و کانت یک اندیشمند اخلاقگرا بود.

.12 ماده 18، بند :1 هر کس حق آزادی فکر و وجدان و مذهب دارد. این حق شامل آزادی- داشتن یا قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خود، همچنین آزادی ابراز مذهب یا معتقدات خود، خواه بطور فردی یا جماعت خواه بطور علنی یا در خفا در عبادات و اجرای آداب و اعمال و تعلیمات مذهبی میباشد .13 اکراه به معنای اجبار و غرر به معنای ضرر و زیان ناشی از فریب است. 14در. شواهدی تاریخی، نقض این حق موجبِ دسترسی منفعتطلبان ، متجاوزان و استعمارگران به منافعشان قرار گرفته است؛ مانند آنچه که در تصرف الجزایر توسط فرانسه اتفاق افتاد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید