بخشی از مقاله

مقدمه

میرزا محمد متخلص به »ولی« از شاعران سده دهم هجری است که در ناحیه دشت بیاض از توابع قهستان - قاین - متولد شد. از دوران کودکی او آگاهی چندانی در دست نیست همین قدر می دانیم که در آغاز جوانی به قزوین رفت و چندین سال در آنجا اقامت گزید. سپس به خراسان باز گشت و دیرگاهی ملازم دربار سلطان »ابراهیم میرزای صفوی« بود تا سرانجام پس از مرگ شاه تهماسب و تاخت و تاز های ازبکان به فرمان دین محمد خان ازبک کشته شد.وی با تعدادی از شاعران زمان خود از جمله محتشم کاشانی ، وحشی بافقی ، شکیبی اصفهانی و ثنایی مشهدی و . . . معاشرت و مکاتبه داشته است.

از بین قالب های مختلف شعر»ولی در قصیده و غزل تبحر داشت و دیوان شعر او دو هزار بیت دارد و اشعارش روان و یکدست است. با وجود اینکه به تایید تذکره ها ، محمد ولی دشت بیاضی در زمان خود شاعرمورد توجه و نامداری بوده است در روزگار ما چندان شناخته شده نیست. همین ناشناخته بودن ، انگیزه ای شد تا نگارنده سعی کند گامی در راه شناختن و شناساندن شعر این شاعر بردارد .

با همین هدف دیوان وی را به دقت و بارها مطالعه کردیم و دریافتیم شعر وی شباهت های زیادی با شعر خاقانی دارد. کمیت و کیفیت این شباهت ها و شواهد نشان می داد که دشت بیاضی در سرودن اشعار به ویژه قصایدش به خاقانی شروانی نظر داشته است. تاثیر پذیری ولی از شاعران دیگر را تذکره های معاصر شاعر نیز تایید می کند . مولف خلاصه الاشعار می نویسد :

»و فقیر به صحبت ایشان رسیدم و در آن چند روز که در اینجا اقامت داشت از مولانا اشعار خوب و ابیات مرغوب استماع افتاد خصوصا در فن قصیده، لیکن بعضی از شاعران و مستعدان می گویند عادت کرده به تملک و تصرف نمودن مضامین و معانی دیگران اما اکثر آنها را به از قایل اول در سلک نظم آورده و الحق شاعری نیکو بیان و بلیغی سحر پرداز است و به عنوان قدرت در شاعری و سخن گستری بر اقران و اکفا سرافراز.

آنچه از سخن مولف خلاصه الاشعار بر می آید این است که ولی در شعر شاعران گذشته دخل و تصرف نموده و در واقع آنها را باز آفرینی نموده است اما در بررسی هایی که در قصاید او انجام گرفت نشان آشکار و مسلّ می از شاعران دیگر دیده نمی شود که با استناد به آن بتوان قول مولف خلاصه الاشعار را پذیرفت. تنها شاعری که می توان با اطمینان گفت ولی در قصیده از او تاثیر گرفته ، خاقانی است . اکنون به چگونگی و جزئیات این تاثیرات می پردازیم و از آنجایی که عموم اهل ادب با سرگذشت خاقانی آشنا هستند از بیان زندگی نامه او صرف نظر می کنیم.

-1 مفاخره :

یکی از مضامین پر بسامد و موضوعات مکرر که خاقانی و دشت بیاضی به آن علاقه و توجه نشان داده ا ند خود ستایی است که در اصطلاح ادبی »مفاخره « نامیده می شود. فخریه یا مفاخره را در تقسیم بندی های ادبی زیر مجموعه حماسه دانسته اند. » مفاخره از فروع حماسه است زیرا بنای آن بر اغراق در باب صفات نیکو و ذکر اعمال پهلوانی است و می توان گفت که در مفاخره شاعر می خواهد خود را انسانی ما فوق طبیعی قلمداد کند.

مفاخره یکی از موضوعات ثابت شعر کلاسیک فارسی در تمام سبک ها بوده است. تنها در دوره معاصر از مقدار آن کاسته شده و شکل آن نیز تغییر یافته است. به ندرت می توان شاعری را یافت که مستقیم یا غیر مستقیم از خود و شعرش تعریف و تمجید نکرده باشد. درمیان شاعران فارسی خاقانی بی شک یکی از خودستاترین شاعران است . " خودستایی های خاقانی و بی اعتنایی او به شاعران پیش از خود و ریزه خوار معانی خود دانستن آنان جلوه هایی از خود بینی اوست. لیکن آنچه در این خود ستایی ها آورده می توان گفت معرف او نیز هست. ولی دشت بیاضی نیز مکرر در اشعارش به ستایش خود پرداخته است. می توان گفت پر بسامد ترین موضوع در قصاید او خودستایی است. او خود را با خاقانی مقایسه کرده، تلویحا ادعای همسری با او را نموده است:

ز من غیر از ثنای چون تو ممدوحی چه کار آید // بلی جز خدمت خاقان چه کار آید ز خاقانی

خود ستایی های خاقانی و دشت بیاضی شباهت های زیادی به هم دارد. کلمات، تعبیرات و توصیف رهایی هم که برای خود به کار برده اند در موارد بسیاری به هم نزدیک است. در اینجا برخی از دیدگاه های آنان را در مورد خود و شعرشان بر می شماریم و چون تعداد شواهد بسیار زیاد است فقط به برخی شواهد بسنده می کنیم:

الف- تشبیه کردن سخن و عرش خود به درّ و گوهر و مروارید که از تشبیهات کلیشه ای ادبیات است

بارها در دیوان آنها به چشم می خورد.    
خاقانی:    
اویر ز درّ های دری دلال و دلها مشتری  //  خاقانی اینک جوهری درهای بیضا ریخته
درّ دری را از قلم در رشته جان کرده ضم // پس بگشاده ز هم بر شاه والا ریخته 

دشت بیاضی:    
گوهری از لجه فکرت به دست آورده ام  // کز گهر سنجان عصرش مرحبا خواهد رسید

معنیم درّ و لفظ کان من است //  بیت من گنج شایگان من است 

ب- هر دو از برخی شاعران گذشته نام برده اند و خود را با آنها مقایسه نموده و ادعا کرده اند که از آنان برترند. خاقانی در مطلع قطعه ای عنصری و رودکی را ریزه خوار خوان دانش خود می داند و از برتری شعر خود بر آنان سخن می گوید:
شاعر مفلق منم خوان معانی مراست // ریزه خوار خوان من عنصری و رودکی 
او در چند جا بر شعر عنصری و شیوه او خرده گرفته است :

شناسند افاضل که چون من نبود   //  به مدح و غزل درفشان عنصری

مرا شیوه خاص و تازه است و داشت // همان شیوه باستان عنصری

نه تحقیق گفت و نه وعظ و زهد  //  که حرفی ندانست از آن عنصری

او تنها سنایی را لایق برابری با خود دانسته و خود را بدل او خوانده است :

بدل من آمدم اندر جهان سنایی را // بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد

با وجود احترامی که برای سنایی قائل است باز معتقد است سنایی و معزی به گفته های او رشک می برند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید