بخشی از مقاله

چکیده

ادبیات غنایی با عواطف شخصی تأثراتو و آلام یا لذّات و مسرّات یک فرد و یک روح سر و کار دارد. شاعر آنچه را مطلوب اوست به چشم دل می بیند و به زبان عواطف بیان میکند. یکی از اصلیترین و قدرتمندترین عوامل برانگیزاننده عواطف در شاعر، مرگ و یادکرد آن است. حاصل این انگیزش در حیطه زبان مرثیه  است. برای مرثیه اقسامی را برشمردهاند که مرثیه اجتماعی از آن جمله است. در میان سرودههای شاعران متأخر نمونههایی از اشعار که رنگ و بوی مرثیه اجتماعی دارند، میتوان جست و در بین آنان، در آثار مهدی اخوان ثالث اشعاری یافت میشود که نمونه بارز مرثیه اجتماعی هستند.

آنچه در این مقاله به عنوان مرثیه اجتماعی به آن خواهیم پرداخت، شعر باغ من از مجموعه زمستان است که برداشتهای گاه سطحی از این شعر، آن را تا حدّ توصیف طبیعت گرایانه صرف تنزل داده است. برای شناخت بهتر این اثر، ابتدا بدون در نظر گرفتن دادههای تاریخی- اجتماعی، تمام اجزای سازنده آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد و پس از آن که کارکرد هر کدام از عناصر را با سویه اصلی و کلی اثر نشان دادیم، با پرداختن به زمینههای سیاسی-اجتماعی آن، به اصل موضوع که واکاوی نشانههای مرثیه اجتماعی در شعر است باز خواهیم گشت و سعی خواهیم کرد شعر را در زمینه همخوان با گزارههای متن ببینیم.

کلید واژهها: ادبیات غنایی، مرثیه اجتماعی، باغ من، اخوان ثالث.

مقدمه

دریافتهای شخصی از جهان و باز تاباندن آنها در آیینه آفرینشهای زبانی، همواره بخش بزرگی از داشتههای فرهنگی هر ملت را تشکیل میدهد. انسان در مقام شاعر همیشه بین خود و جهان و خود و دیگری نسبتی برقرار میکند و حاصل این ژرفنگری را که آمیزهای ست از تجربهها، آمال و آلام او با ابزار پیچیدهای به نام زبان با دیگران به اشتراک میگذارد.با انباشت این گونه محصولات فکریBعاطفی در حیطه زبان، صاحبنظران و پژوهندگان در پی تقسیمبندی و طبقه-بندی آنها بر آمدند و با این کار به باز شناسی آنها یاری رساندند.

ادبیات غنایی« یکی از این موارد است که در همه زبانها و از زمانهای دور نمونههای فراوانی دارد. »در منظومهای غنایی، ما همواره با عواطف شخصی و تأثرات و آلام یا لذّات و مسرّات یک فرد و یک روح سر و کار داریم. در این گونه اشعار، سخن از وصف آنچه در جهان واقعی و طبیعی ست، نمیرود. بلکه شاعر آنچه را مطلوب اوست به چشم دل میبیند و به زبان عواطف بیان میکند. میزان و ملاک حقیقت در این نوع شعر، عواطف و روح شاعر است. غرض و غایت شعر غنایی، توصیف عواطف و نفسانیات فرد است.

این نفسانیات و عواطف به بهانههای مختلف در وجود شاعر برانگیخته میشوند که، عشق، زندگی، تفکر فلسفی و مرگ را میتوان از مهمترین این سایقها و پیش رانهها برای روح شاعر دانست. عواطفی که در سایه این عوامل برانگیخته میشوند، به شیوههای مختلف بروز میکنند. اصولا در اکثر نقاط جهان اشعار عاطفی و عاشقانه و سوزناک با موسیقی همراه بوده است. در اروپا تروبادرها و در ایران عاشوقها یا عاشیقها و خنیاگران، روستاییان و شبانان، حافظ این سنت بودهاند.همین همراهی موسیقی با شعر سبب شده است تا این گونه اشعار غنایی نامیده شوند. در گذر زمان این اشعار از موسیقی استقلال یافتند و خود به عنوان گونهای هنری بی ادبی مطرح شدند که در زبان فارسی غزل را به عنوان مثال بارز شعر غنایی معرفی کردهاند.

اما همچنانکه پیشتر گفته شد، رانههای گوناگونی سبب انگیزش عواطف در وجود شاعر میشوند. یکی از اصلیترین و قدرتمندترین عوامل برانگیزاننده، مرگ و یادکرد آن است. حاصل این انگیزش در حیطه زبان مرثیه  است. مرثیه از انواع ادبی کهن است که از دیرباز در ادبیات ملّتهای گوناگون همچون اعراب و یونانیان، در مفهوم سوگ بر عزیزان از دست رفته و گذرا بودن عمر به کار رفته است و از این نظر میتوان گفت مرثیه یک نوع ادبی جهانی است که محتوای آن در ادبیات تمامی ملتهای مشترک است.

از دیدگاه لغوی مرثیه، گریستن بر مرده و ذکر محامد وی و نوحهسرایی و تأسف از درگذشت او را می گویند و مرثیه، ساختن شعری در رثای کسی ست که جهان را بدرود گفته و به دیار باقی شتافته است.اما مرثیه صرفاً در سوگ کسی که از جهان رخت بربسته است، سروده نمیشود. بلکه»اشعاری را که شاعران برای بیان مصایب و آلام خویش بیان میکنند و یا برای دردها و مشکلات و سختیهایی که در اجتماع انسان است سروده اند، میتوان در مجموعه مراثی قرار داد و آنها را مرثیه دانست.

بر همین اساس میتوان برای مرثیه اقسام و گونههایی در نظر گرفت.»با توجه به نمونههای موجود در ادب فارسی، میتوان اقسام زیر را برای مراثی برشمرد:-1مراثی درباری -2 مراثی شخصی -3 مراثی مذهبی -4 مراثی فلسفی -5 مراثی اجتماعی -6 مراثی داستانی.از میان اقسامی که ذکر شد، آنچه در این مقاله مورد نظر است. مرثیه اجتماعی ست.مراثی اجتماعی به اشعاری گفته میشود که به واسطه رخ نمودن مصیبتی طبیعی، از قبیل زلزله، سیل، وبا یا قتل عام فجیعی که با لشکرکشی گردن کشان صورت گرفته است، سروده شده است. شاید بتوان گفت یکی از قدیمترین مراثی اجتماعی فارسی، شعر کوتاه ابوالینبغی در ویرانی سمرقند باشد. از نمونههای دیگر آن می توان قصیده انوری برای فتنه غز ها نام برد که نمونه بسیار خوبی برای مرثیه اجتماعی به حساب میآید.

مرثیهاجتماعی تا پیش از انقلاب مشروطه عموماً در همین حال و هوا و به همین بهانهها شکل گرفته است. اما با وقوع انقلاب مشروطه، مراثی اجتماعی نیز همچون سایر مفاهیم اجتماعیسیاسی- دچار تغییر شده است و شاعر صرفاً پس از فاجعهای اجتماعی به نوحهگری نمیپردازد. بلکه به قصد بیداری و آگاهی جامعه از زبان و بیان مرثیه استفاده میکند و در خلال آن به نقد مواردی میپردازد که در ذهن دارد. این نقد گاه به رأس هرم قدرت معطوف است و گاه با بیانی توصیفی از وضعیت جامعه، به بیان مرثیه روی میآورد.»شاعر پیش از جنبش مشروطیت از اجتماع و مردم به دور بود. شاعر در محیط دربار و درباریان محصور میشد. با پیدایش جنبش آزادی خواهی، شعر در دسترس مردم قرار گرفت و مضامین جدیدی چون آزادی و وطن ظهور یافت.

و شاعران برای پیوستن به مردم از اوضاع »وطن« که گاه بسیار اسفبار بود میگفتند. به این طریق مراثی اجتماعی رواج بیشتری یافت که از میان آنها میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:و یا: از خون جوانان وطن لاله دمیده  از ماتم سرو قدشان سرو خمیده ،در سایه گل بلبل از این غصه خزیده  گل نیز چو من در غمشان جامه دریده در میان سرودههای شاعران متأخر نیز نمونههایی از اشعار که رنگ و بوی مرثیه اجتماعی دارند، میتوان جست و در بین آنان، در آثار مهدی اخوان ثالث اشعاری یافت میشود که نمونه بارز مرثیه اجتماعی هستند.

آنچه در این مقاله به عنوان مرثیه اجتماعی به آن خواهیم پرداخت، شعر باغ من از مجموعه زمستان است. برداشتهای گاه سطحی از این شعر،آن را تا حدّ توصیف طبیعت گرایانه صرف تنزل داده است تا جایی که این برداشت نادرست در کتابهای درسی هم رسوخ پیدا کرده است و سبب شده است پیام درونی این اثر که پر از گزارههای انتقادی ست مغفول افتد. اینگونه توصیفات طبیعتگرایانه شاید درباره شعر خزانی در مجموعه آخر شاهنامه درست باشد، اما باغ من دنیایی کاملاً متفاوت با خزانی دارد. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید