بخشی از مقاله
امام سجاد (ع)
مقدمة مؤلف :
خداوندي كه حافظ و نگهبان بندگان است ، وجود ائمه هدّي از خاندان رسالت رابراي جهانيان رحمت قرار داد و ايشان و نشانه هايي ممتاز ساخت تا ديگران به آنها اقتدا كنند و به دنبالشان گام بردارند پس گروهي از جامعه انساني و پذيراي دعوت واسطة اجراي دستورهاي آنان قرار داد و اين گروه شيعيان هستند كه پيوسته در راه معرّفي پيشوايان معصوم و بالا بردن فضائل و نشر آثار ايشان ، كوشش فراواني به عمل آوردند و جمعي از آنها كه در زمان ائمه اطهار حضور آنان را درك كردند
نداي پيشوايان خود را به عناوين گوناگون به نسلهاي آينده رساندند تا در اين زمان كه دوران غيبت و دور از عصر حضور امامان معصوم است شيعيان همان عشق را به آن بزرگواران داشته باشند كه پيروان معاصر با آنها داشتند و هر يك از ايشان ياد آن عزيزان و ارج نهادن به آثار آنان را مهمترين و بالاترين امري مي دانند كه بايد مورد توجه قرار دهند . به آن عمل كنند .
با اين همّت والاي پيروان خالص امامان خالص است كه پيوسته نداي اسلام
به گوش جهانيان مي رسد و نهضتهاي الهي شكل ميگيرد و حركتي نيكو را نتيجه
مي دهد، چنان كه احكام دين در همه جا انتشار مي يابد و حقيقتهاي ناپيدا آشكار
مي شد.
تاريخ ولادت امام سجاد (ع) :
آن حضرت در تاريخ پنجم ماه شعبان سال سي و هشت هجري متولد شد . در اين عالم هستي با قدوم بزرگوارترين نور رسيده شادمان شد ، دنيا احساس غرور و روزگار نور شادي بر تن كرد و آنچه بافته بود بازيور نبوغ آرايش داد .
او چون خالي نوراني بر پيشاني زمان و همانند دانه مرواريدي برگردن بند روزها و سالها ظاهر شد با طلوع نور وجود او دو قوس صعودي و نزولي جهان هستي با يكديگر تلاقي و اشرف ممكنات با آمدن او ظهور يافت و فيض اقدس او به سوي حجت خدا راه يافت . بنابراين او دشتة پيوند ميان عالم ملك ملكوت بود و بوسيلةاو رايحة عطر قداست از دو نهان نبوي انتشار يافت و رشتة محبّت علوي و عصمت فاطمي در جهان برقرار شد آنچه او برتري مي بخشد نور پيامبري و بلندي مقام امامت و فرّ و شكوه شادمانه است قدر مسلّم اين است كه هرچه از كرامتها براي ساير امامان
بيان شد از امام ذين العابدين نيز جدا نيست بنابراين تمام مراتب بزرگواران و پاكي ريشه و رفعت شأن و عظمت مقام كه سزاوار آن بزرگواران بود سزاوار او نيز هست از اين رو مي توان گفت كه سزاواران بود سزاوار او نز هست تمام درجاتي كه براي امامان پيش او ثابت بود براي او نيز از نخستين مرحلة ولادت ثابت و برقرار بود همچنان كه هيچ كدام از جهات فضليت و امام كه براي بقّيه ثابت است از او نيز منتفي نيست هرچند ازاين امور دربارة آن حضرت نصّ خاصي نرسيده باشد .
اين است معناي آنچه در اثبات الوصيه مسعودي نقل شده است كه ولادت ابو محمد علي بن
حسين بن علي بن ابي طالب و منشأ وجود آن حضرت مانند آباي بزرگوارش مي باشد .
بخششهاي امام (ع) :
ارج و ارزشي را كه ما براي بخشندگي و كرم امامان معصوم قايل هستيم ازاين جهت نيست كه آنها هدايا و عطاياي فراواني به تنگدستان و نيازمندان مي داده اند زيرا اين گونه بخششهاي آنها را از بخششهاي ديگران ممتاز مي سازد هدف و اثر معنوي اين بخششهاست كه اين بزرگواران در عطاياي خود جهات گوناگون را در نظر داشته اند .
به عنوان مثال گاهي اعطايشان سبب هدايت گمراه يا راهنمايي جاهلي مي شد يا جاي كه پيوند خويشاوندي قطع شده بود بخششها مي كردند كه سبب صلة رحم مي شد و يا حقيقتي مجهول به آن وسيله كشف مي گرديد چنان كه اهل تاريخ مي نويسند :
روزي مردي از شام به مدينه آمده بود و همين كه چمشش به امام حسن مجتبي (ع) افتاد شروع كرد به دشنام دادن به آن حضرت امام حسن (ع) پاسخ او را نداد و همچنان ساكت ايستاد .
پس از آن كه آن مرد از دشنام دادن باز ايستاد امام با گفتاري نرم از او دلجويي كرد و از او خواهش كرد كه به منزل ايشان برود و او را مهمان كرد و عطاي فراواني به وي داد و لباس بر او پوشانيد .
مرد شامي وقتي كه از خانة امام حسن (ع) بيرون آمد از مال دنيا بي نياز شده بود و زبان به مدح او باز كرده بود و مي گفت گواهي مي دهم كه تولد حق پسر رسول خدايي و خليفه خدا در زمين هستي و او خود مي داند رسالتش را به كه واگذارد . اگر چه پيش از اين تو و پدرت مبغوفترين خلق خدا نزد من بوديد امّا اكنون شما محبوبترين افراد در نزد من هستيد .
حلم امام (ع) :
بدون شك امام كه از طرف خداي تعالي به عنوان پرچمدار و پيشوا نصب شده است تا ين كه مردم را آنچه رضاي پروردگار است ، رهبري كند مركز دايره اخلاق نيكوست و چون اصول خصلتهاي پسنديده در ميان افراد اين خاندان به طور مساوي وجود دارد تمام پيشوايان معصوم از نظر شجاعت وكرم و علم و تمام فضايل اخلاقي مانند يكديگر هستند چنان كه از اهل بيت (ع) نقل شده است اوّل ما مثل آخر ما كه يكي از جمله ويژگيهاي خلافت بزرگ اله
امّا اين كه د ر بعضي از ائمه اطهار تنها بعضي از اين خصلتها بروز مي كند به دليل موقعيتهاي زماني است وگرنه هركدام از امامان اگر در جنگهاي زمان پيغمبر اكرم مي بودند از آنها نيز مثل اميرالمومنين دليريهاي و مبارزات ، آشكار مي شد و اگر در زمان معاويه كه اموال مسلمين رادر ميان افراد بي استحقاق خرج مي كرد براي آن حضرت قدرت مالي مي بود عطاياي زيادي به مستحقان مي داد چنان كه امام حسن (ع) نيز بخششهاي فراواني داشت تا اين كه باقي ماندة مومنان را حفظ كند كه حاتم بخشيهاي آشكار معاويه آنها را از راه بدر نبرد و اگر براي هر كدام از ائمة اطهار همانند امام (ع) چنان فرصتي پيش آمد آنها نيز مانند آن حضرت در نشر اسرار ديني و احكام الهي كوشش مي كردند .
امام (ع) در ماه رمضان :
سيّدبن طاووس روايت مي كند كه امام سجّاد در ماه رمضان هر يك از غلامان و كنيزانش خلافي مرتكب مي شدند آنها را تنبيه نمي كرد بلكه تقصيرات آنها را در طوماري مي نوشت و در آخرين روزهاي رمضان همة آنها را جمع مي كرد و خودش در ميان آنها مي ايستاد و خطاهاي آنها را آن طومار به آنها يادآوري مي كرد و به هر يك از آنها مي گفت: اي فلاني تو ، در فلان روز فلان كار را انجام دادي و از هر كدام اعتراف مي گرفت .
آنگاه به آنها مي گفت با صداي بلند بگوييد اي علي بن حسين همان طور كه تو خطاي ما را احصا كرده اي پروردگار تو هم تمام كارهاي تو را در كتابي كه به حق سخن مي گويد يادداشت كرده و هيچ كوچك و بزرگي را فروگذار نكرده و هر كاري كرده اي در نزد او حاضر است چنان كه ما هر چه كرده ايم نزد تو حاضر مي بينيم پس همچنان كه تو از خدا اميد عفو و گذشت داري از ما نيز عفو و گذشت فرما .
اي علي بن حسين (ع) ياد بياور از خواري و بيچارگي خود در پيشگاه پروردگارت كه حكيم و عادل است و ذره اي ستم نمي كند و همين بس كه خدا حسابكار و گواه است .
پس تو عفو كن و در گذر تا خداي تو از تو در گذرد چنان كه در قرآن
مي گويد « و بايد عفو و گذشت كنند آيا دوست نداريد كه خدا شما را بيامرزد ؟»
تواضع امام (ع)
انسان كامل هر گاه چنين معرفتي دريافت كرد كه خود بزرگ بيني و كبيايي از همة جهات ، شايسته ذات بي همتاي حق تعالي است زيرا او با ذات خويش قائم است و همه چيز در حيطة قدرت اوست هرگز خود را بزرگ نمي بيني و ذرّهاي تكبّر در وجود او راه نمي يابد اگرچه آراسته به فضائل و مزيّن و كمالات فراوان باشد .
دليل بر اين امر آن است كه چنين انساني همواره خود را در احاطة قدرت خداوند ، مانند پري ، در محدوده گردبادي مي يابد زيرا حادثي است مسبوق به عدم و سرانجام با فرارسيدن اجل و تمام شدن عمرش دستخوش مرگ و نيستي خواهد شد .
تمام اين جهات با فرض هم كه با به دست آوردن نيكيها اسباب بزرگي برايش فراهم آيد باز هم خود را در برابر عظمت آفريننده اش از جهات گوناگون غرق در نواقص و كمبودها مي بيند .
بويژه وقتي كه منشأ هستي خود را نگاه كند كه از آب جهنده اي از ميان تيرة پشت و استخوانهاي سينه ، بوجود آمده و اوّلش نطفه گنديده و آخرش مرداري پوسيده و در ميان اين دو حالت حامل كثافت است .
بنابراين انسان چگونه خود را از كسي بالاتر بداند كه احتمال مي دهد در نزد خدا مزيت و فضيلتي دارد ؟
انسان هر گاه داراي صفات حميده باشد اگر چه در مراحل پايين تر از آن قرار گيرد باز هم آن را از لطف و عنايات خداوندي مي داند و از اين رو برخود واجب مي داند كه در مقابل اين مزيتي كه خدا به او عنايت فرموده است به سپاسگذاري او ادامه دهد زيرا خود را به استمرار اين فيض و بويي و عطاي مداوم او نيازمند مي بيند و اگر اين نعمت از او قطع شود به درة هلاكت سقوط مي كند و ماية عبرت ديگران مي شود .
صبر امام (ع) :
صبر، در بردارندة تمام فضيلتهاي اخلاقي است و هيچ عمل نيكي نيست مگر اين كه در راه رسيدن به آن بايد صبر را پيشه كرد چه در راه تحمّل رنج اطاعت و بندگي باشد يا جلوگيري از شهوت و بي بندوباري و يا در نبرد با صفت زشت بخل و فرومايگي و يا در راه مبارزة با حب نفس و خودخواهي و جز اينها .
پس همچنان كه تمام خطوط محيط دايره ، به يك نسبت به نقطة مركزي متصّل مي شود هر صفت پسنديده اي هم در محيط شخصيت انسان به يك نسبت به صفت صبر كه تشكيل دهندة نقطه مركزي آن است ارتباط دارد .
بايد توجه كرد كه صبر ممدوح صبري است كه دارندة آن ، توانايي بر رفع گرفتاري از خود داشته باشد و در عين حال صبر كند امّا اگر هيچ چاره اي غير از آن باشد مثل شخص ضعيفي كه كتك مي خورده و زندانيي كه هيچ راه فرار ندارد و از ناچاري صبر مي كند به اين فرد صابر گفته نمي شود و بر عمل او آثار شكيبايي مترتب نيست اگرچه در صورت كه مظلوم واقع شده باشد مستحق ترّحم است اما صابري شايستة ستايش و تعظيم فراوان است كه اگر نگوئيم همّت والاي او وي را از در
افتادن با جاهل باز مي دارد قدرت آن را دارد كه بر هر نحو بخواهد ناراحتي را از جلو روي خود بردارد امّا در عين حال رنج و ناراحتي را تحمّل مي كند و به اين دليل بر نيرومندي خرد و كمال نفس و نفوذ ايمان و پيروزي وي بر تمايلات نفساني اش مي باشد كه در روز دريافت پاداش اعمال نيك جزاي بزرگي از درگاه حق سبحانه و تعالي نصيبش خواهد شد .
ابو حمزة ثمالي از امام سجّاد (ع) نقل مي كند كه در روز قيامت منادي فرياد مي زند : كجايند
شكيبايان . گروهي از مردم بر مي خيزند به آنها گفته مي شود : شما بر چه چيز صبر گوييد ؟ گويند : بر انجام دادن طاعت خدا و دوري از معصيت او . آنگاه به آنها گفته مي شود : راست مي گوييد داخل بهشت شويد .
گرية امام (ع) در فراق پدرش:
گريه بر سيّدالشهداء (ع) از عوامل سعادت جاودانه و وسيلة تقرّب به خداي سبحان است .
خاتم انبيا پيوسته بر او مي گريست چه در خانه و چه در مسجد چه در تنهايي و چه در ميان جمع و هر كس سبب اين گريه ها را از او سؤال مي كرد مي گفت : جبرئيل از كشته شدن فرزندم امام حسين (ع) به من خبر داده و زميني را كه در آن كشته مي شود به من نماياند .
بعلاوه گريه كردن بر امام حسين (ع) ، سنگدلي و شدّتي را كه بني اميه در حق اولاد پيامبر به كار برده اند معرّفي مي كند .
به اين دليل بود كه ائمه معصوم ما ، شيعيان خود را وادار مي كردند تا مجالسي به ياد واقعة كربلا تشكيل دهند و بر معصيت جانكاه آن حضرت اشك بريزند و براي آن اجر و ثواب فراواني بيان مي كردند از جمله هر كس به ياد شهادت امام حسين ، حتي اشكي به اندازة بال مگس از چشمش جاري شود ، خداوند گناهانش را مي ريزد.
بر خوانندة گرامي پوشيده نماند كه آمرزش خداوند از اين طريق در مورد تعدّي به حقوق ديگران يا گناهاني كه حق خدا و مردم در آن مشترك باشد مثل زكات و خمس ، اثر چنداني ندارد زيرا عفو و آمرزش اين گناهان مشروط به رضايت مردمي است كه به حق آنها ستم شده است ، بلي در
مواردي كه تنها مربوط به حقّ خداوند است ممكن است مورد عفو و تفضّل حق تعالي واقع شود كه در فصل تعريف صحيفه به آن اشاره كرديم .
ائمه هدي سعي داشتند كه ياد اين خاطرات در طول زمان بماند و نسلهاي بعد آن را از ياد نبرند زيرا مي دانستند تا زماني كه ياد مصيبت مظلوم كربلا زنده باشد ، رونق و طراوت دين همچنان باقي خواهد ماند .
بايد توجه كرد كه گرية بسيار امام زين العابدين (ع) بر پدر بزرگوارش در طول حيات ، تنها به دليل ترّحم و عاطفه نبود .
امام سجّاد (ع) و بني اميّه :
امام زين العابدين (ع) پيوسته با بني اميّه و طاغوتهاي زمان خودش در تعارض بود و آنها هم بر طبق نظرشان كه درآميخته با خصلتهاي بد و شيوه هاي ناروا بود با او رفتار مي كردند . مثل رفتار گذشتگانشان ، با پيامبر رحمت (ص) چنان كه ابوسفيان با پيامبر دشمني مي كرد و به منظور شكست آن حضرت و همراهانش لشكركشي مي كرد و سواره نظام گرد مي آورد ولي در مقابل امر خداوند نتوانست پيروزي به دست آورد و نور او را خاموش كند ، امّا پيامبر خدا هنگام فتح مكّه كه بر قريش پيروز شد آنها را مورد عفو و لطف خود قرار داد و تا حدّي ابوسفيان را گرامي داشت كه گفت : هر كس داخل خانة او شود در امان است .
از جمله جنايتهاي بني اميّه آن است كه مروان بن حكم را مي بينيم وقتي سر بريدة سيّدالشهدا را جلو روي يزيد مي بيند زبان به شماتت مي گشايد و اين چنين به يزيد تبريك مي گويد :
دستهايت سالم باشد و رنگ گونه هايت سرخ باد ،
دل مرا با ريختن خون حسين شاد كردي .
از من خونخواهي كردي و دين مرا ادا نمودي .
مروان اين حرفها را مي گفت در حالي كه حسن و حسين ،ولي نعمت او بودند از جمله اين كه در جنگ جمل كه گرفتار شد ،اين دو بزرگوار پيش امير مؤمنان از او ضمانت واو را آزاد كردند .
امام (ع) و هشام بن عبدالملك :
از چيزهايي كه قابل انكار نيست حسد ورزيدن بني اميّه، نسبت به بني هاشم است و به اين سبب پيوسته آتش دشمني در ميان اين دو گروه شعله ور بوده است . علل دشمني ميان بني اميّه و بني هاشم را مي توان در چند مطلب زير خلاصه كرد :
1) اختلاف ميان دو برادر «عبد شمس و هاشم » و پيروزي هاشم بر عبد شمس .
2) عبدالمطلّب اميه را مدّت ده سال به غلامي خويش واداشت.
3) پيامبر اكرم (ص) بتهاي بني اميّه را كه در زمان جاهليت آنها را مي پرستيدند در هم شكست و عادات بت پرستي آنان را محو و تقليدهاي كوركورانه را باطل ساخت . و چون آنان مشاهده كردند كه خداوند مقام پيامبر بزرگ اسلام را بالا برده و او را با پيروزيهاي پي در پي مواجه ساخته ، چاره اي جز شكست به خود راه ندادند و علي رغم ميل باطني و عداوت ذاتي خود نسبت به منجي جهان بشريت ،كلمة شهادت بر زبان جاري ساختند .
يكي ديگر از چيزهايي كه آتش دشمني بني اميّه را شعله ورتر مي ساخت يكسان شدن آنها با ساير مسلمانان بود ، زيرا اسلام ميان آزاد و برده و شريف و وضيع فرقي ، جز به تقوا قائل نيست و در قرآن مي فرمايد : « گراميترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست ».
بعلاوه وقتي مي ديدند از بني هاشم به عظمت ياد مي شود و داراي فضائل و نيكيها هستند و امّا در پروندة اولاد بني اميّه جز فضاحت و رسوايي چيز ديگري به چشم نمي خورد آتش دشمني آنها برافروخته مي شد و كينة پنهاني شان آشكار مي گرديد و با ايراد شبهات به خاموش كردن نور الهي و پنهان ساختن روشنائي خورشيد امامت مي پرداختند و براي آنها آسان نبود كه مي ديدند هر روز فضائل علويها و مناقب فاظميان عالمگير مي شود .
از جمله فضائل اين است كه يك روز امام (ع) به زين العابدين به مسجدالحرام داخل شد ، در حالي كه شكوه خداوندي او را احاطه كرده بود و نور امامت از اطراف چهره اش مي درخشيد و گروههاي مختلف در اطراف خانه خدا ازدحام كرده بودند و هر كسي همّتش اين بود كه واجبات حج خود را از قبيل اسلام حجر و انجام عبادات به جاي آورد نيرومند و ناتوان ، پادشاه و رعيّت همه در اين امر مهم يكسان بودند .
هشام و فرزدق :
او ، فرزدق2 ، مردي از شيعيان ، دلباخته و فاني محبت آل رسول بود كه ايمان خالص و ريشه دار در سينه اش و دوستي فرورفته در مركز دلش نسبت به خاندان رسالت ، او را بر آن داشت كه در اداي حق مزد رسالت بكوشد رسالتي كه بر گردن تمام جهانيان از سياه و سفيد ، بنده و آزاد ، حق حيات دارد .
بنابراين بزرگترين برهان را بر تشيع خود اقامه كرد و روشنترين قياس را تشكيل داد كه نتيجه اش پيروي او از آثار خاندان وحي است .
بدون اينكه از خشم خليفة مرواني و پيامدهاي ناگوار آن ، از قبيل زنداني شدن و ق
طع پيوند و جز اينها باكي داشته باشد ، آنچه را باطن پسنديده و صفات نيك و سرشت پاك ونفس پاكيزة او به وي الهام كرد ، آشكار ساخت و از ترس اين كه نكند روحيّة هاي ضعيف تحت تأثير واقع شوند و در نتيجه ، گمراهي رواج يابد ، تمام مشكلات را ناچيز شمرد و به بيان حق و ستايش آن پرداخت و هشام ، اين تصريح به حقيقت را كه پيش مردم شام پوشيده مي داشت ، از زبان فرزدق تحمّل نكرد و مدح امام سجّاد بر او گران آمد و دستور داد فرزدق را در « عسنان » بين مكّه و مدينه زنداني و پيوند او را قطع كردند.
امپا فرزدق ، بعد از آن كه خداي تعالي او را بر آشكار ساختن فضائل امام موّفق داشت از اين عقوبتها رنجي نمي برد و به مردمي كه در ان جا حضور داشتند معرفي كرد كسي را كه پيروي از او واجب است و حق پوشيهاي رؤساي گمراهان براي آنها در روز پرسش نامه هاي اعمال ، سودي ندارد و در حاليكه با اين خطر عظيم و تبليغ از مقام امامت « علاوه بر اجر اخروي » از درياي كرم امام زمانش نيز بي بهره
نمي ماند.
زيرا امام به او مالي داد كه از تمام جوائز سلطان جائز « به فرضي كه او را
مي ستود » بهتر بود و آن دوازده هزار درهم و بعضي گفته اند امام براي او هزار دينار فرستاد و از او عذرخواهي كرد بيش از اين قدرت ندارد .
قصيدة فرزدق :
ابونصر عبدالوهّب پسر تقي الدين سيكلي در طبقات الشافعيّه بزرگ ج 1،ص153 به سند خود متصل به ابن عايشه عبدالله بن محمّد از پدرش نقل مي كند : هشام بن عبدالملك در زمان حكومت پدرش به سفر حج رفت .
او داستان را ادامه مي دهد تا اين كه مي گويد : فرزدق اشعار زير را س
رود :
اين آقا كسي است كه سرزمين بطحا به گامهاي او آشناست .
خانةخدا و خارج آن و حرم او را مي شناسد .
اين پسر بهترين همة بندگان خداست .
اين شخص پرهيزگار ،پاك و طاهر و مشهور است .
هرگاه