بخشی از مقاله
بررسي و مقايسه ميزان اضطراب دانشجويان پسر دانشگاه تبريز قبل از امتحانات و در ايام امتحانات در سال تحصيلي 86-1385
فصل اول
مقدمه :
قرن حاضر قرن فنآوري، قرن اضطراب و قرن پيچيدگيهاست كه هر كدام انسان را مخاصره كردهاند. در ميان اين گرداب، آن چه از انسان امروزي انتظار ميرود دانش آموزي و كنار آمدن با پيچيدگيهاي دنياست. اين پيچيدگي، انسان امروزي را بر آن داشته تا با آن كنار آيد و براي كنار آمدن بر اين وضع، از مكانيزم تعادل حياتي سود ميجويد. انسان مجموعهاي از هيجانات است كه براي مقابله با اين پيچيدگي با آنها توسل ميجويد. در اين ميان اضطراب مشهود و بارز است. هم
ه ما از معناي واژه اضطراب و چگونگي احساسمان در زماني كه ميگوييم مضطربيم، تصور كلي داريم. ما ميتوانيم تا حدي در مورد تجربه دروني مرتبط با چنين احساسهايي هم داستان باشيم. جدا از نظريهپردازيهاي كه در مورد اضطراب شده، اضطراب نقش يك علامت خطر را مبني بر اين كه جريان بر وقف مراد نيست براي فرد ايفا مي كند. در اين تلاطم قرن، نقش انسان بر كسب دانش رقم زده است. انسان دانش را كسب كرده و به پيش ميرود و هرچه ميآموزد در انبار ذهن خويش آنها را اندوزش ميكند.
انسان در عصر پراضطراب به پيش ميرود و علم ميآموزد ولي ارتباط مخزن اندوزش ذهني وي با اين هيجانات، او را با مشكلات عديدهاي مواجه ساخته است. ارتباط بين هيجانات و حافظه بسيار
به هر حال اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه افراد در حد اعتدال آميز وجود دارد و در اين حد به عنوان يك پاسخ سازش يافته تلقي ميشود، به گونهاي كه ميتوان گفت اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب ميرفتيم، يا فقدان اضطراب ممكن است ما را مشكلات و خطرات قابل ملاحظهاي مواجه كند( دادستان، 1376). ولي با اين حال اضطراب ميتواند عملكرد شناختي را مختل سازد و بايستي اين پديده را در موسسات آموزشي مد نظر قرار داد. عملكرد يك دانش آموز در جلسه امتحان تحت تأثير اضطراب قرار ميگيرد، اين امر نبايد سبب شود فكر كنند يادگيري صورت نگرفته است، اين دانش آموز ممكن است، جواب سوالها را به خوبي ياد گرفته باشد، اما اضطراب او باعث ناتوانياش در دادن جواب كامل سوال گردد( سيف، 1379).
اگر موقعيتي فراهم شود تا افراد در سطح بهينه هيجاني به آموزش بپردازند در اين صورت اضطراب نه به عنوان عامل مختل، بلكه به عنوان ياري رسان در يادگيري ايفاي نقش ميكند. همه ميدانن
د كه در پايينترين سطح هيجاني، انسان دچار كسالت و خوابآلودگي ميشود و در بالاترين سطوح هيجاني، فرد دچار آشفتگي رواني ميشود، ولي با اين حال در سطح بهينه هيجاني، فرد به بهترين عملكرد دست مييابد. سطح پايين انگيختگي با محروميت حسي ارتباط دارد و انگيختگي زياد به احساس استرس فشار و ناكامي ميانجامد و در سطح بهينه انگيختگي، عملكرد به ب
هترين شكل بروز ميكند( مارشال ريو ، 1376).
اضطراب به عنوان يك انگيختگي هيجاني در نظر گرفته ميشود و در دهههاي اخير در پرداخت به اضطراب متخصصان باليني و آموزشي، يكي از نشانههاي حاصل از اضطرابي سطح بالا را افت تحصيلي ناميدهاند و از آن به بعد تحقيقاتي در اين زمينه انجام گرفته است و افرادي چون دارك 1989، و بسياري كسان ديگر، در اين زمينه دست به تحقيق زدهاندو تأثير اضطراب بر هوش، حافظه، پيشرفت تحصيلي، عزت نفس و ... را مورد توجه قرار دادهاند.
بيان مسئله
تقريباً هر كسي تجاربي از نوع ناراحتيهاي كلي، انتظار رويدادهاي شوم و احساس تنش در موقعيتهايي را داشته است كه علت تنش نيز روشن نيست. ما معمولاً اضطراب را به اين گونه پديدهها ارتباط ميدهيم. اضطراب را ميتوان در گستردهترين معناي آن به حالت عاطفي و فيزيولوژيكي گوناگوني ارتباط داد. هنگامي كه كودكي در بامداد امتحان، تمايلي به مدرسه رفتن نشان نميدهد. ممكن است بيميلي او را به احساس اضطراب نسبت به كاركرد وي در امتحان نسبت دهيم. هنگامي كه قهرمان ورزشي نميتواند پيش از مسابقه مهمي غذا بخورد ممكن است رفتار او را ناشي از اضطراب بدانيم. همچنين هنگامي كه كودكي، درسي را بر ميگزيند كه آشكارا براي او كششي در بر ندارد، ممكن است گزينش او نتيجه ترس از شكست و يا اضطراب بدانيم. ظاهراً اضطراب داراي منابع گوناگون است و ميتواند از راههاي ممكن بسياري پديدار شود. اضطراب ممكن است به نشانههاي فيزيولوژيكي معيني منجر شود كه بيشباهت به نشانههاي ناشي از
عاطفه ترس نيست . اضطراب ميتواند به كاهش كاركرد در كار فكري پيچيده بينجامد. ممكن است به گزينش غير منطقي بينجامد و يا ممكن است به عقبنشيني فرد از موقعيتهايي منجر شود كه اضطرابآورهستند. در هر صورت، در حالي كه تفكر درباره منشاء و معني اضطراب سدههاي پياپي مورد توجه الهيون و فلاسفه بوده است. اغلب گفته ميشود كه فرويد نخستين بررسي روانشناسي اضطراب را انجام داده است. منظور از اضطراب نوعي حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم است كه با پريشاني، هواس، تپش قلب، تعرق، سردرد، بيقراري و تكرر ادرار همراه اس
ت. هنگامي كه فرد نسبت به كارآمدي، توانايي و استعداد خود در شرايط امتحان دچار نگراني و ترديد ميشود ميتوان از اضطراب امتحان سخن گفت. در هنگام امتحان، به ويژه امتحانات سرنوشت ساز( كنگور و امتحان نهايي) بيشتر دانش آموزان و دانشجويان اضطراب امتحان را تجربه ميكنند. وجود اندكي اضطراب در انسان طبيعي و مطلوب است و موجب افزايش تلاش و تكاپو ميشود، اما اگر از حد اعتدال تجاوز كند موجب كاهش پيشرفت تحصيلي خواهد شد. دانش آموز و دانشجويي كه اضطراب امتحان دارد احساس ميكند كه ذهنش خالي شده و هرچه را كه آموخته فراموش كرده است، چنين فردي معمولاً به پرسشها پاسخهاي بيربط، نادرست و يا ناقص ميدهد و با افكاري نامربوط و ناخواسته در مورد پيامدهاي امتحان درگير است.
ساراسون و ماندلر بر اين باورند كه در موقعيتهايي نظير موقعيت امتحان، معلومات مرتبط با آزمون و حالات اضطرابي آموخته شده وارد ميدان ميشوند. پارهاي از اين حالات اضطرابي با آزمون مورد نظر مرتبط و برخي ديگر با آن نامرتبطند. اگر سطح اضطراب برانگيخته شده با محتواي آزمون مرتبط باشند سطح كارآمدي افزايش مييابد. در حالي كه اضطراب نامرتبط با وظيفه محوله، سطح كارآمدي را كاهش ميدهد(دادستان، 1376).
اهميت و ضرورت مسئله
جامعه امروز با يك تغيير سريع به جلو ميرود و عدم انطباق با تغييرات آن، موجب عدم سازگاري انسانها ميشود. براي انطباق دادن خود با محيط، بايد هم محيط و هم خود شناخته شود. احتياجات و نيازهاي افراد به دقت مورد كنكاش قرار گيرند، اگر اين تحولات را وارد جريان دانش كنيم بايد آموزشگاه، مدرسه و دانشگاه اين تغييرات را در نظر بگيرند. يكي از موضوعاتي كه امروزه در روانشناسي به طور گسترده مطالعه ميشود، نقش هيجانات و عواطف است. اضطراب ميتواند عملكرد فرد را به شدت تحت تأثير قرار دهد. بنابراين درك اضطراب، روند و تأثيرات آن ضروري است.
بايستي گفته شود، كه اضطراب در بين انسانها وجود دارد، هر موجود با هوشي، اضطرابدارد،
ميتوان گفت كه اضطراب يك حالت طبيعي بدن است، انواع متعدد مسائل زندگي فردي، اجتماعي و جسماني ايجاب ميكند كه به طور دايم از خود سازگاري نشان دهيم، غير از اضطراب چه چيزي ما را بر جلو بر ميدارد و هر انساني كه فكر ميكند داراي سهمي از اضطراب است و به طور كلي ميتوان گفت 10 درصد اضطرابها براي يك انسان عادي، ضرورت دارند اما متاسفانه اين درصد هميشه پايين نيست(گنجي، 1376). به هر حال، انسانها داراي سهمي از اضطراب هستند كه از پائينترين حد تا بالاترين حد گسترده شده است. به همين خاطر نياز است تا به اهميت و گستردگي مسئله پرداخت شود.
با شروع فصل امتحان باز هم شاهد سردرد، تهوع، دل درد و ... ناشي از استرس فراگير امتحاني، ميان دانش آموزان و دانشجويان هستيم. استرسي كه هر ساله با شروع فصل امتحانات، حتي جامعهشناسان، روانشناسان و كارشناسان مسايل آموزشي و تربيتي را هم به تحليل، هشدار و ارايه راهكارها وا ميدارد. پس ضرورت دارد تحقيقاتي در زمينه اضطراب و به خصوص اضطراب امتحان صورت پذيرد. دراين پژوهش نيز سعي شده است تا ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات با هم مقايسه شود. اين پژوهش بر آن است تا به اين سوال پاسخ دهد كه آيا ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات با ميزان اضطراب دانشجويان در ايام امتحانات تفاوت دارد و آيا اين تفاوت معنيدار است.
اهداف پژوهش
آيا بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و موقع امتحانات تفاوت
وجود دارد.
فرضيههاي پژوهش
بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و موقع امتحانات تفاوت
وجود دارد.
تعريف متغيرها
تعريف مفهومي اضطراب
اكثر نظريهپردازان با نظر لنگ مبني بر آن اضطراب يك سازه فرضي است موافقند. به اين ترتيب اضطراب مفروضهاي است كه موجوديت فيزيكي ندارد، اما ميتواند در تهمين پديدههاي قابل مشاهده سودمند باشد. ميتوان اضطراب را بر حسب افكاري مانند اينكه «من ميترسم»، يا
احساسهاي جسمي، از جمله افزايش ضربان قلب، تعريق و تنش و يا بر اساس رفتارهاي مثل اجتناب از موقعيت يا گريختن تفسير كرد(انرايت و پاول ، 1378).
تعريف مفهومي اضطراب امتحان
اضطراب امتحان نوعي خود اشتغالي ذهني است كه با خود كم انگاري و ترديد درباره تواناييه
اي خود بروز پيدا كرده و اكثراً به ارزيابي شناختي منفي، عدم تمركز حواس، واكنشهاي جسماني نامطلوب و افت عملكرد تحصيلي منجر
ميگردد( ساراسون و ديديوسون).
تعريف عملياتي اضطراب
در اين پژوهش اضطراب به عنوان مفهومي در نظر گرفته شده است كه به وسيله آزمون اضطراب زونگ سنجيده ميشود. در اين ارتباط سطوح اضطراب با موارد ذيل مشخص ميشود.
سطح اضطراب درصد اضطراب
طبيعي %49-%0
خفيف %59-50%
متوسط %69-%60
شديد %79-%70
بسيار شديد %100-%80
فصل دوم
پايههاي نظري و پيشينه تحقيق
مقدمه
در اين فصل سعي شده است تا ابتدا هيجاني نظري مربوط به پژوهش ارائه شود و سپس يافتههاي تجربي حاصل از تحقيقات داخلي و خارجي مرتبط با آن مورد بررسي قرار گيرد.
اضطراب
اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه افراد در حدي اعتدالآميز وجود دارد، و اين حد، به عنوان پاسخي سازش يافته تلقي ميشود به گونهاي كه ميتوان گفت « اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب ميرفتيم». فقدان اضطراب ممكن است ما را با مشكلات و خطرات قابل ملاحظهاي مواجه كند. بنابراين اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، يكي از مولفههاي ساختار شخصيت وي را تشكيل ميدهد و از اين زاويه است كه پارهاي از اضطرابهاي دوران كودكي و نوجواني را ميتوان بهنجار دانست و تأثير مثبت آنها را بر فرآيند تحول پذيرفت به عبارتي ديگر ميتوان گفت كه اضطراب در پارهاي از مواقع سازندگي و خلاقيت را در فرد ايجاد ميكند و بالعكس، اضطراب مرضي نيز وجود دارد، چرا كه حدي از اضطراب ميتواند سازنده و مفيد باشد و اغلب مردم بايد تجربه كنند، اما اين حالت ممكن است جنبه مزمن و مداوم بيابد كه در اين صورت نه تنها نميتوان پاسخ را سازش يافته دانست بلكه بايد آن را به منزله منبع شكست و استيصال فرد تلقي كرد كه فرد را از بخش عمدهاي از امكاناتش محروم ميكند و طيف گستردهاي از اختلالهاي اضطرابي را كه از اختلالهاي شناخته و بدن تا ترسهاي غيرموجه و وحشتزدگيها گستردهاند، به وجود ميآورند(دادستان، 1375، ص60).
بسياري از اوقات ترس با اضطراب، به صورت يك جا در نظر گرفته ميشود. حال آن كه بين ان دو تفكيك وجود دارد، چنان كه ترس بستگي به محرك شناخته شدهاي دارد، در حالي كه اضطراب، محرك ناشناخته و غيرمشخصي خواهد داشت. در مورد ترس، محرك تهديد كننده قابل ملاحظه و مشاهده است، ولي اضظراب به انتظار خطر بستگي دارد، آدمي از عامل، خطر ميترسد ولي در اضطراب عامل ناشناخته است( عظيمي، 1370). ترس عبارت است از واكنش در مقابل يك خطر واقعي، ولي اضطراب عبارت است از واكنش در مقابل خطري كه وجود ندارد(گنجي، 1376)
. در تقسيمبندي كلي دو نوع اضطراب وجود دارد. اول، نوعي كه به طور طبيعي به عنوان عكسالعمل در مقابل استرس يا خطر تجربه ميشود. مثلاً شخصي بتواند تهديد عليه امنيت يا سلامتياش را به درستي تشخيص دهد يا وقتي سارق مسلحي تهديدش ميكند، يا هنگامي كه ترمز اتومبيل ببرد. در اين هنگام شخص احساس لرزه و رعشه ميكند، دهانش خشك ميشود، كف دستها و پيشانيش عرق ميكند، ضربان قلبش سريعتر شود، در معدهاش احساس سوزش كرده و عصبي ميگردد، او اضطراب و ترس روحي را تجربه ميكند. بيشتر مردم اين چنين احساساتي را به هنگام خطر يا فشار داشتهاند. همچنين اگر كسي مكرراً در موقعيت ميعني مورد حمله قرار بگيرد يا ترسانيده شود، ياد ميگيرد كه هر زمان با آن موقعيت مواجه شود، هراسان گردد. اين يك عكسالعمل دفاعي معمول است اين اضطراب را كه يك عكسالعمل طبيعي به استرس موجود در محيط خارجي فرد است برونزا يا اضطراب تحريك شده ميناميم. عبارت فوق اين عقيده را منعكس ميكند، كه فرد هميشه ميتواند هنگام ظاهر شدن اين نوع اضطراب منشأ قابل توجيهي بر آن تشخيص دهد.
نوع ديگري از اضطراب وجود دارد كه اضطراب درونزا ناميده ميشود، اكنون شواهد جمعآوري شده نشان ميدهد كه نوع دوم اضطراب يك بسياري است كه به نظر ميرسد قربانيان آن با يك آسيبپذيري ژنتيكي به آن زاده ميشوند، اين نوع معمول با علائمي از اضطراب شروع ميشود كه ناگهان و بدون هشدار و بيهيچ علت ظاهري، ضربه زننده هستند. گاهي به نظر ميرسد كه بخشهاي متفاوتي از بدن از كنترل خارج ميگردد. حتي ممكن است در غياب هر نوع خطر يا استرس ظاهري قلب به سرعت بزند يا حالت سرگيجه، خفگي و تنگي نفس و يا احساس مورمور شدن ظاهر شود. ناگهاني بودن اين علائم و اين حقيقت كه آنها بدون هشدار و بدون وجود استرس آشكار ظاهر ميشوند، بيماري را از نوع ديگر اضطراب يعني پاسخ طبيعي به
تهديد جدا ميكند در واقع اضطراب برونزا و درونزا كاملاً متفاوت هستند( شيهان، بيتاريخ).
تعاريف ارائه شده از اضطراب
اساساً اضطراب را نميتوان در قلمرو آن چه تحت عنوان آزردگي مشخص ميشود محدود كرد، چرا كه احساس اضطراب نه تنها در بيماران افسرده، وسواسي و روان گسسته وجود دارد، بلكه در افراد بهنجار نيز به صورتهاي مختلف، پديدار ميگردد. شايد به همين دليل است كه در مورد اضطراب نميتوان تعريف مشخص و روشني را ارائه داد، چرا كه اضطراب در افراد مختلف به گونههاي متفاوت بيان ميشود. با توجه به موارد ذكر شده ميت