بخشی از مقاله
خلاصة كتاب خط مشيهاي سياسي نهجالبلاغه
مقدمه:
كتاب «خط مشيهاي سياسي نهجالبلاغه» به قلم آقاي محمد مهدي ماندگار ميباشد كه توسط مؤسسه آموزش عالي باقرالعلوم (ع) تهيه شده و توسط بوستان كتاب قم انتشار پيدا نموده است.
كتاب داراي پيش گفتار – 7 فصل و نتيجهگيري ميباشد كه فصلهاي كتاب در موارد زير دستهبندي شدهاند.
- چارچوب نظري بحث
- مباني خط مشيگذاري حكومت علوي
- فرهنگسازي در نهجالبلاغه
- مشروعيتسازي در نهجالبلاغه
- توزيع قدرت در نهجالبلاغه
- نظم و امنيت در نهجالبلاغه
- توزيع كالا و خدمات در نهجالبلاغه
مؤلف كوشيده است تا با استفاده از چارچوبهاي رايج در پرداخت به مفاهيم و موضوعات سياسي به وسيله عناوين و موضوعات مطروحه در كتاب شريف نهجالبلاغه از زبان امام اميرالمؤمنين (ع) به ارايه مباحث سياسي در نهجالبلاغه بپردازد. بطوريكه آن چه از نهجالبلاغه امام المتقين مورد دقت نظر قرار گرفته فراتر از اين محدوده وظايف است؛ زيرا امام علي (ع) به پيروي از انبياي عظام الهي، حكومت را بهترين ابزار براي رسيدن به تعالي بشر ميداند، لذا روح همة وظايف حكومت، به
انسانسازي بر ميگردد. هر چند سالها گذشته تا نظريه پردازان قرون جديد، با كاوشهاي بس
يار به اهداف و وظايفي براي دولت و حكومت رسيده اند، اما امام در دوران حكومت خود كه نهجالبلاغه تصويري از آن چه در آن حكومت گذشته را نشان ميدهد جامعترين و كاملترين حكومت را ارايه فرمود و در هيچ بعدي نميتوان نظريات امروز را از آن چه در حكومت آن حضرت، مطرح بوده و اتفاق افتاد، جامعتر دانست. تنها ذكر يك نمونه كافي است و آن اين كه زمان حكومتي امام علي (ع) به مالك اشتر به عنوان يكي از كارگزاران حكومت امام آن قدر جامع است كه هنوز بديلي براي يافت نشده است.
اهداف حكومت در نهجالبلاغه
حكومت در ديدگاه مكتب اسلام و فرهنگ حكومت علوي از مهمترين ابزارهاي نيل جامعه به كمال و تعالي است. از آن جا كه حيات بشري در اين دنيا، از منظر فرهنگ اسلامي، ابزاري براي رسيدن به كمال است و آن چه براي انسان اصالت دارد، كمال جاويدان است. لذا حكومت نيز ميتواند وسيله مناسبي براي نيل به اين هدف باشد؛ زيرا حكومت هم امكانات اين رشد و تعالي را به گونهاي جامع در اختيار دارد و هم ميتواند زمينة استفاده از هر نوع امكاني را فراهم سازد.
از تعابير حضرت اينگونه استفاده ميشود كه حكومت وقتي ميتواند راهنماي رسيدن به كمال باشد كه خود در ميسر عدالت، تحقق امنيت، تأمين رفاه و زمينهسازي تربيت انساني، گام بردارد والا اگر حكومت به سوي بيعدالتي و خودكامگي گام بردارد و در آن از امنيتهاي مختلف كه زمينهساز
آرامش دروني و بيروني انسانها است، خبري نباشد و توان رفاه و آسايش مردم را با تدبير درست در زمينههاي مختلف اقتصادي نداشته باشد و هم چنين در جهت خودسازي و انسانسازي گام برندارد. نه تنها وسيلهاي براي نيل جامعه به اهداف عالي نيست، بلكه مانعي بزرگ براي رشد بشر تبديل ميشود بنابراين عدالت، امنيت، رفاه و آسايش و تربيت از مهمترين اهداف حكومت از ديدگاه نهجالبلاغه است كه اهداف ديگر را پوشش ميدهد.
1- عدالت
محوريترين اصلي كه امام علي آن را مبناي قبول حكومت معرفي ميكند و آن را براي هر حكومتي لازم ميداند عدالت است:
لولا حُضُور الحاضِر ... ما أخَذَ الله علي العلماءِ اِلّا يٌقاروٌّا عَلي كَظِه ... ظالمِ و لاسَغَبِ مضلومٍ لألقيتُ حَبلَها علي غاربِها و لَسَقتُ آخرها بِكَأسِ أوَّلِها (علي نقي فيض الاسلام، نهجالبلاغه خطبه 3)
و اگر خداوند از عالمان پيمان سخت نگرفته بود كه در برابر شكمبارگي ستمگر و گرسنگي
ستمديده آرام و قرار نگيرند، بيدرنگ رشته حكومت را از دست ميگذاشتم و پايانش را چون آغازش ميانگاشتم و چون گذشته خود را به كناري ميكشيدم.
- و انّ أفضلَ قُرَّهِ عَينِ الُولاهِ استقامهُ العول في البلادِ و ظهورُ مودّهِ الرَّعيهِ و انّه لاتَظهَرُ مَودّتهم الاسبلامهِ صُدورِهِم و لا يَصِحُّ نصيحتُهم الا بحيطتِهم علي وُلاهِ أمُورِهِم و قلّهِ اشتعالِ دُوَلِهِم وِ تركِ استبطاء انقِطاعِ مُدَّتِهِم. (نهجالبلاغه، نامه 53)
همانا برترين چشم روشني زمامداران، برقراري عدل در شهرها و آشكار شدن محبت مردم به رهبر است كه محبت دلهاي رعيت، جز با پاكي قلبها پديد نميآيد، و خيرخواهي آنان زماني است كه با رغبت و شوق، پيرامون رهبر را بگيرند، و حكومت بار سنگيني را بر دوش رعيت نگذاشته باشد و طولاني شدن مدت زمامداري، بر مردم ناگوار نباشد.
- امنيت
برقراري امنيت در همة ابعاد از اهداف مياني مهم حكومت اسلامي است كه در سايه آن تحقق اهداف عاليه و رسيدن به رشد و كمال انساني ميسور خواهد بود. در جامعهاي كه امنيت فردي، اجتماعي، سياسي، فكري، معنوي، فرهنگي، اقتصادي، شغلي، قضايي و مرزي فراهم نباشد نيل به سعادت ممكن نيست. امام علي (ع) از جملة مناديان بزرگ امنيت در جامعه به شمار ميآيد كه در اين جا تنها به نمونههاي از اهتمام امام به مسأله امنيت اشاره ميشود.
1- نوع پذيرش حكومت كه اگر اصرار مردم بر پذيرش حكومت از سوي امام و تقاضاي بيعت آزادانة مردم نبود، امام همانند زمان خلفاي سه گانه به وظايف ديگر مشغول ميشد و در حاشية حكومت قرار ميگرفت. (نهجالبلاغه – خ 3 و نامه 63)
2- آزادي و تضمين امنيت افرادي كه از بيعت امام سرباز زدند: هم چون عبداله بن عمر؛ سعدبن ابي وقاص، حسان بن ثابت، كعب بن مالك، مسيلمه بن مخلد، ابوسعيد خدري، محمد بن مسلمه، نعمان بن بشير، زيدبن ثابت، رافع بن خديج، فمناله بن عبيد و كعب بن حجره (ر. ك: مصطفي دلشاد تهران، حكومت حكمت، ص 82)
3- بيان صريح اين كه امنيت يكي از اهداف پذيرش حكومت است (ر. ك نهجالبلاغه، خ 131)
4- بيان اينكه در ساية رونق دين و برپايي نشانههاي ديانت و حفظ حدود و مرزهاي شريعت، امنيت فكري، فرهنگي، معنوي و ديگر امنيتها به درستي فراهم خواهد شد. (رك: نهجالبلاغه، خ 105)
5- تأكيد بر حفظ امنيت اقتصادي، در رفتار با مردم، در اداي واجبات مالي و پرداخت مالياتها و هم چنين در توجه به صاحبان صنايع و تجار و جايگاه ايشان (رك نهجالبلاغه، نامه 25)
6- تأكيد بر امنيت قضايي به عنوان چتر حمايتي ديگر امنيتها در جامعه (رك نهجالبلاغه، نامه 53)
7- اهتمام به تأمين امنيت جهاني (رك، نهجالبلاغه، نامه 53)
- رفاه و آسايش
هر حكومتي با هر ايده و شكلي، تحقق كفاف در زندگي براي معصوم جامعه و فراهم آوردن رفاه و آسايش همگاني را در زمرة اهداف اساسي خود قرار ميدهند. در حكومت اسلامي كه هدف اصلي آن، نيل جامعه و آحاد مردم به تعالي و كمال است، تأمين رفاه و آسايش در اولويت قرار ميگيرد، زيرا با تأمين رفاه و آسايش مسير تعالي انسانها هموار خواهد شد. امام در اين خصوص در نهجالبلاغه ميفرمايد:
1- اصلاح امور مردم و اصلاح شهرها و در واقع تأمين رفاه و آسايش مردم از اهداف مهم حكومت به شمار ميآيد. خطبه 131
2- توزيع درست درآمدها و صرف كردن آنها
در عمران و آبادي، زمينه رفاه همگاني را فراهم ميآورد. (نامه 53)
3- در عصر حكومت امام اهتمام بر تأمين حداقل رفاه و معيشت براي مردم بوده است (بحارالانوار ج 40/ص 327)
4- آبادسازي زمين از اوامر الهي و از رسالتهاي انبياء شمرده شده است كه در ساية اين آباداني، رفاه و آسايس تأمين خواهد شد (خ – 90)
5- تأكيد بر تأمين رفاه و آسايش سپاهيان كه سامان يافتن آنان به رفاهشان خواهد بود. (نامه 53)
- تربيت
انسانسازي از اصليترين اهداف بعثت انبياء و تشريع مكاتب الهي است. مكتب اسلام كه خاتم اديان الهي است بر اين مهم بيش از مكاتب ديگر اهتمام ورزيده است و حكومت را نيز بهترين ابزار براي رسيدن به اين هدف مهم ميداند. بنابراين مهمترين هدف حكومت، در ديدگاه فرهنگ اسلامي كه نهجالبلاغه تبلور الگوي كامل اين فرهنگ است تربيت ميباشد.
1- تربيت اسلامي جامعه، از وظايف مهم امام و رهبر جامعه است.
وَ عَلَي الامامِ أن يُعَلِّمَ أهلَ وِلايَتهِ حُدودَ الاسلامِ وَ الايمانِ.
بر امام و رهبر واجب است كه بر اهل ولايت خويش، حدود اسلام و ايمان را تعليم دهد همچنين ميفرمايد:
فامّا حقُّكم عليَّ ... وَ تعليمُكُم كَيلا تَجهَلُوا و تأديبُكُم كَيما تُعَلِّموا
اما شما نيز بر من (امام) حقوقي داريد: از جمله اينكه شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و آدابتان بياموزم تا بدانيد.
- تربيت و انسانسازي را بايد امام از خود آغاز كند:
من نَصَب نفسَه للنّاس اماماً فليبَدأ بتعليمِ نَفسِه قبلَ تعليمِ غيره، وليكن تأديبُه بسيرَتِه قَبل تأديبه بلسانِه وَ معلمُّ نفسه وَ مودبُّها أحقُّ بالاجلالِ من معلّمِ الناسِ وَ مؤدِّبِهم (خطبه 73)
هر كه خود را به پيشواي مردم قرار دهد بايد پيش از تعليم و تربيت ديگران به تعليم و تربيت خويش بپردازد و بايد اين تربيت، پيش از آن كه با زبان باشد، با سيرت و رفتار باشد، و آن كه خود را تعليم دهد و تربيت كند، شايستهتر به تعظيم است از آن كه ديگري را تعليم دهد و تربيت كند.
- اَيُّها النّاسُ! انّي و الله ما اَحثُّكمُ علي طاعهٍ الّا و أَسبَقُكم اليها. و لا أَنهاكم عن معصيهٍ الّا وض أتَناهي قبلكم عنها (خطبه 174)
اي مردم! به خدا سوگند من شما را به طاعتي بر نميانگيزم، جز آن كه خود، پيش از شما به گزاردن آن بر ميخيزم و شما را از معصيتي باز نميدارم، جز آن كه خود پيش از شما آن را فرو ميگذارم.
- خطي مشيهاي كلي و فروعات آن
- خدا محوري
اين حقيقت در كلام حضرت (ع) وجود دارد، آن جا كه در صحنة اخلاق، صفات متقين را براي همام ذكر ميفرمايد:
عظم الخالق في انفسهم فصَغرَ ما دونَه في أعينُهم
(مؤمنين) ژرفاي روحشان را عظمت آفريدگار لبريز كرده است، پس هر چه جز او در نگاهشان خرد است.
و نيز آن جا كه در صحنة سياست، نوع رفتار با زمامدار را تبيين ميفرمايد:
انَّ من حقِّ من عَظُمُ جلالُ اللهِ في نفسِه، وَ جَلَّ موضِعُه من قَلبِه، ان يَضغُرِ عنده – لعِظِم ذلكَ – كُلُّ ما سِواه (خطبه 207)
كسي كه عظمت خدا در جانش بزرگ و منزلت او در قلبش والا است، سزاوار است كه هر چيز جز خدا را كوچك شمارد.
- حق مداري و حق محوري
از آن جا كه براي كلمه حق، معاني گوناگوني بيان شده است، بديهي است بايد به چگونگي حق مداري بر اساس معاني چهارگانه در سياست مولي الموحدين پرداخت.
الف) حق بمعناي خدا. اگر حق به معناي خدا باشد حضرت علي (ع) فاني در خدا است. رفتار، كردار، گفتار و نيات حضرت فاني در خدا است.
و الله لو أُعطيتُ الأقاليمَ السبعهِ بما تحتَ افلاكِها علي أن أعصِي الله في نَملَه أسلُبُها جِلبَ شَعيرَه ما فَعَلتُهُ (خطبه 251)
به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمانها است، به من دهند تا خدا را نافرماني كنم در اين كه پوست جوي را از مورچهاي به ناروا بگيريم، چنين نخواهم كرد.
ب) حق به معناي قران:
اگر حق به معناي قران باشد نيز علي (ع) از همگان حق محورتر است. اين را حكمت تحميلي اثبات فرمود.
وَ انّما حَكَّمَ الحَكَمانِ ليُحيبا ما أَخيا القرانُ وَ يُميتا ما أماتَ القرانُ وَ احياؤُه الاجتماعُ عليهِ وَ امانَتَهُ الافتراقُ عَنه، فان جَرَّنا القرانُ اليهم اتّبعناهم، وَ ان جرّهم الينا اتَّبعُونا.
اگر به آن دو نفر (ابوموسي و عمر و عاص) راي به داوري داده شد، تنها براي اين بود كه آن چه را قران زنده كرد، زنده سازند و آن چه را قران مرده خواند، بميرانند. زنده كردن قران، اين است كه دست وحدت به هم دهند و به آن همل كنند. و ميراندن از بين بردن پراكندگي و جدايي است. پس اگر قران ما را به سوي آنان بكشاند، آنان را پيروي ميكنيم و اگر آنان را به سوي ما سوق داد، بايد اطاعت كنند.
ج) حق به معناي مصطلح و رايج حقوقي:
اگر حق به معناي مصطلح و رايج حقوقي باشد نيز علي (ع) به هيچ قيمتي و حتي به اندازة ذرهاي از آن عدول نميكند. نامة شديداللحن امام به يكي از فرمانداران و هم چنين رفتار آن حضرت با عقيل بهترين شاهد بر اين مدعي است. به امام خبر دادند كه فرماندار بصره مقداري از بيت المال مسلمانان را برداشته و به مكه گريخته و به ناحق مصرف كرده است. امام نامة شديداللحني به او نوشتند:
فَاتّقِ اللهَ و ارددُ الي هؤلاءِ القومِ أموالَهم؛ فانَّكَ اِن لَم تَفعَل ثمّ أمكَننيَ اللهُ مِنكَ لَأُعذِرَنَّ الي اللهِ مِنكَ، وَ لَأضربَنَّك بسيفي الّذي ما ضَرَبتُ بِهِ أحداً اِلّا دَخَلَ النّارَ وَ الله لوأنّ الحسنَ وَ الحسينَ فعلا مِثلَ الّذي فَعَلَت ما كانَت لهما عندي هَوادَهُ و لاظَفِرا مِنّي بِارادهحتّي آخُذَ باراده حتّي آخُذَ الحقّ منهما ... (نامة 41)
پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان، و اگر چنين نكني و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را كيفر خواهم كرد كه نزد خدا عذرخواه من باشد و با شمشيري تو را ميزنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گرديد. سوگند به خدا! اگر حسن و حسين چنان ميكردند كه تو انجام دادي، از من روي خوش نميديدند و به آرزو نميرسيدند تا آن كه حق را از آنان باز پس ستانم.
د) حق به معناي قانون:
اگر حق به معناي قانون باشد علي الگوي قانونمداري و پايبندي به قانون است. آن حضرت پايمال شدن حق و عدالت را با هيچ عذري نميپذيرد، حتي با منطق «مأمور و معذور» لذا به مالك اشتر فخعي ميفرمايد:
و لا تَقولَنّ انّي مُؤمَّر امُرُ فأطاعُ (نامة 53)
به مردم نگو: به من فرمان دادند، من نيز فرمان ميدهم پس بايد اطاعت شود.
حضرت براي تحقق حق و عدالت زمان و مكان نميشناسد. لذا ميفرمايد:
اموال به ناحق بخشيده شدة بيت المال را باز ميگردانم، گرچه به مهر زبان يا بهاي كنيزكان رفته باشد.
- جلوههاي حق مداري
حق مداري آن امام اهتمام در دوران حكومت ايشان، جلوههاي فراواني داشته كه در اين مختصر، تنها چند مورد را ميآوريم:
الف) هدف وسيله را توجيه نميكند. به امام گفتند كه مردم به دنيا دل بستهاند معاويه با هدايا و پولهاي فراوان آنان را جذب ميكند شما هم از اموال عمومي به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخشيد و از تقسيم مساوي بيتالمال دست برداريد تا به شما گرايش پيدا كنند. امام فرمود:
أتأمرونّي أن اطْلُبَ النّصرَ بالجودِ فيمَن وُليّتُ عليه! و اللهِ لا أطُورُ به ما سَهَر سَهيرٌ و ما أمَّ نجمٌ في السّماء نَجْماً (خطبه – 126)
آيا به من دستور ميدهيد براي پيروزي خود، از جور و ستم دربارة امت اسلامي كه بر آنان ولايت دارم، استفاده كنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پي هم طلوع و غروب ميكنند، هرگز چنين كاري نخواهم كرد.
ب) صداقت در اعلام مواضع حكومت آينده:
پس از قتل عثمان، كه مردم براي بيعت به سوي حضرت هجوم آوردند، نخست از مردم ميخواهد كه سراغ شخص ديگر بروند، ولي با اصرار مردم شرايط خود را اعلام ميفرمايد:
و اعلموا اني إن اجبتكم و كبت بكم بما اعلم والم اُضْغِ الي قول قائل و عتب العاتب (خطبه – 91)
آگاه باشيد! اگر دعوت شما را بپذيرم، بر اساس آن چه ميدانم، با شما رفتار ميكنم و به گفتار اين و آن و سرزنشكنندگان گوش فرا نميدهم.
ج) نفي هرگونه نيرنگ و فريب:
پس از جنگ صفين، امام در شهر كوفه ميفرمايد:
و الله ما معاويه بادهي مني ولكنه يغدر و يفجر و لولا كراهيه العذر لكنت من ادهي الناس (خطبه – 191)
سوگند به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست؛ اما او نيرنگ باز، حيله گر و جنايتكار است. اگر نيرنگ، ناپسند نبود، من زيركترين افراد بودم.
د) نفي سازش و باجدهي به مخالفان، براي تثبيت موقعيت حكومت: وقتي طلحه و زبير خدمت امام آمدند و گفتند كه با تو بيعت ميكنيم به اين شرط كه در حكومت شريك باشيم، فرمود: نه خطبه 202
آن چه در عالم سياست اتفاق افتاده، حاكي از اين است كه در حكومتهاي غير الهي، به قدرت و حكومت رسيدن، با همراهي افراد و احزاب و گروههايي صورت ميپذيرد كه از ابتدا براي خود سهمي را در حاكميت در نظر گرفتهاند و به بيان سادهتر، معامله گراني كه براي كسب جايگاه در ساختار قدرت، همراهي ميكنند. اين مسأله مورد توافق طرفين معامله يعني ياري كنندگان و ياري شوندگان است؛ اما در حكومتهاي الهي، هر چند برخي ياري كنندگان به گمان سهم داشتن در
ساختار سياسي، براي شكلگيري قدرت سياسي همراهي ميكنند، ولي پس از اتمام كار، به اهداف خود دست نيافته و در مسير مخالف قرار ميگيرند. رفتار امام با طلحه و زبير، در برابر توقع آنان در داشتن سهيم از قدرت سياسي، نمونهاي از اين قاعدهها كلي است بر اين اساس بود كه فتنة جمل پايهگذاري شد.
هـ) استوار ساختن اركان حكومت، بر خونهاي ناحق: حضرت در مقام تعليم اصول حكومتداري به مالك اشتر مينويسد.
مالك! بر تو باد پرهيز شديد از خونريزي حرام ... هرگز سلطة زمامداري خود را با ريختن خون حرام، تقويت نكن؛ زيرا اينگونه تقويت، خود از عوامل تضعيف و هن سلطة زمامداري، بلكه موجب زوال و انتقال ميگردد. (نامة – 53)
و) پرهيز از سياست زر و زور و تزوير:
در اسلام، حكومت فريب و تطميع محكوم و مردود است. لذا حضرت در نامهاي به طلحه و زيبر مينويسد:
و إنّ العامه لَم تبُاريعني لسلطانٍ غالبٍ، و لا لِعَرضٍ حاضِر (نامه – 54)
همانا بيعت عموم مردم با من نه از روي ترس قدرتي مسلط بود و نه براي بدست آوردن متاع دنيا.
ز) وفاي به عهد حتي با دشمن:
ايشان در منشور حكومت به مالك اشتر مينويسد:
اي مالك! هر گاه پيماني بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا او را امان دادي به عهد خويش وفادار باش و بر آن چه بر عهده گرفتي، امانتدار باش و جان خود را سپر پيمان خود گردان ... مبادا قرار دادي را امضا كني كه در آن براي دغلكاري و فريب راههايي وجود دارد، و پس از محكم كاري و دقت در قرار داد، دست از بهانه جويي بردار، مبادا مشكلات پيماني كه بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده تو را به پيمانشكني وادارد.
امانت پنداشتن حكومت، نه غنيمت دانستن آن:
تدبير و سياست جامعة بشري، هم يكي از مهم ترين فلسفههاي ارسال رسل و انزال كتب آسماني به شمار ميرود و هم اگر سياست را «مديريت» توجيه و تنظيم زندگي اجتماعي انسانها در مسير حيات معقول» معنا كنيم، همين سياست، به حكم عقل، يكي از عاليترين كارها و تلاشها محسوب ميشود. لذا در مكتب اسلام، سياست با ارزش براي عمومي شايستگان، عبادت و واجب كفايي و براي شايستگان منحصر به فرد، مانند انبياء و ائمه در زمان خود، واجب عيني است.
اين نگاه به سياست و حكومت، مستفاد از كلام خداوند است كه ميفرمايد:
اِنَّ اللهَ يَأمُرُكٌمُ أنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إلي أهْلِها وَ إذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أنْ تَحْكُمُوا بِالعَدْلِ. (نساء – آيه 58)
امام در نامة خود به اشعث بن قيس كه فرماندار حضرت در آذربايجان بود ميفرمايد:
اِنَّ عَمَلَكَ لَيسَ لَكَ بِطُعمَهٍ وَلكِنَّهُ في عُنُقُكِ أمانَه، وَ أنتَ مُسترعيً لِمَن فَوقَك (نامه – 5)
«بي گمان كاري كه به تو سپرده شده است، نه لقمهاي چرب، بلكه بار امانتي بر گردن تو است و در پاسداري از آن بايد سرور خويش را پاسخگو باشي.»
يعني امانتي كه دربارة آن، سؤال كنندهاي وجود دارد.
و در نامة ديگري كه براي مأموران و كارگزاران وصول خراج، مرقوم فرمود آمده است:
فانّكم خزّانُ الرعيّهِ و وكلاءُ الامّه وَ سفراءُ الائمهِ (نامه – 51)
شما خزانه داران ملت، نمايندگان امت و سفيران رهبران هستيد.
تأكيد ديگر بر اين مطلب، در منشور حكومت، يعني نامه به مالك اشتر نخعي آمده است:
و لاتَكوننَّ عليهم سبعاً ضارياَ تغتنم اكلهم (نامه – 53)
هم چون درندهاي مباش كه خوردن و دريدن مردم را مغتنم شماري.
تعابير حضرت به خوبي حاكي اين معنا است كه اگر اين بار امانت، وظيفهاي بر دوش حضرت نبود هيچگاه به پذيرش آن تمايل نشان نميداد.
مردم محوري
همچنان كه بيان شد از اهداف حكومت امام علي تربيت است. در تربيت انسان محور اساسي است. لذا در حكومتهاي الهي مردم نقش اساسي را دارند و حكومت ابزاري براي رشد و تعالي مردم است نه اين كه مردم ابزاري باشند براي نيل افراد و احزاب به مقاصد سياسي خود آنچنان كه در بسياري از نظامهاي سياسي مشاهده ميشود و در جريان انتخابات و رفراندمهاي مختلف ابزاري بودن نقش مردم نمود بيشتري پيدا ميكند. بر اين اساس به نمودهاي مردم محوري در نهجالبلاغه اشاره ميكنيم.
الف) مشروعيت سياسي و مقبوليت مردمي
حضرت اين مطلب را در خطبههاي 137، 173، 170، 205 و نامههاي 1 و 31 و 54 بيان ميكند كه در اينجا به يك فراز آن كه در نامة 54 آمده است اشاره ميكنيم:
انّي لم اُرِد النّاس حتّي ارادوني و لم أبايعهم حتّي بايعوني
من قصد مردم نكردم تا اين كه مردم قصد من كردند (و به سويم آمدند) و براي بيعت دست به سوي آنان دراز نكردم تا اين كه ايشان دست دراز كردند و با من بيعت كردند.
ب) شايسته سالاري
اميرالمؤمنين (ع) در مهم ترين فرمان حكومتي خود كه خطاب به مالك اشتر نخعي صادر شده است در دو فراز مهم جملاتي را در اين باره فرموده است كه در قالب دستهبندي ذيل آنها را بيان ميكنيم:
1- ضرورت شناخت در گزينش (فَاستَعمِلْهم اختباراً)
2- پرهيز از خوش گماني و هوشمندي خود. در انتخاب و گزينش كارگزار
(ثم لايَكن اختبارُكَ إيّاهم علي فراستك و استنامتِك و حسن الظنِّ منك)
در انتخاب كارگزاران هرگز به فراست و خوش بيني و خوش گماني خود تكيه مكن زيرا مردمان راه جلب نظر و خوش بيني زمامداران را با ظاهرسازي و تظاهر به خوش خدمتي خوب ميدانند.
3- تقسيم كار و سازماندهي (و اجعل لرأس كلّ أمر من أمورك رأساً منهم)