بخشی از مقاله
عروض فارسی
پيشگفتار
عروض فارسي از جهت دقيق وتنوع وتعدد وخوش آهنگي اوزان در ادب جهان بي نظير است عروض است دقيق و منظم و رياضي وار با حدود سيصد وزن گوناگون وسخت زايا ، چندان كه مرتب بر تعداد اوزان آن افزوده ميشود .
اين است كه ارزش واهميت خاصي دارد واز جهتي سبب اعتلاي شعر فارسي شده است ، مثلا شور و جذبه اي كه در غزليات شمس هست بيشتر مرهون اوزان خاص آنهاست و اگراين اشعار در ين اوزان سحر انگيز سروده نشده بود مسلما نمي توانست اين همه شور وهيجان و جذبه و اشتياق برانگيزد ، صلابت و كوبندگي كه در كلام فردوسي است وروح حماسي و پهلواني كه بر
مي انگيزد تا حدود زيادي برخاسته از اوزان حماسي بحر متقارب است ، دلنشيني و شور انگيزي و شيريني مثنويها و ترانه هاي عاشقانه ناشي از بحر هزج است ، متانت و سنگيني بسياري از اشعار ناصر خسرو و اندوه جانكاه شعر مسعود سعد مرهون اوزان با وقار و متين وبا صلابت اشعار آنان نيز هست وشادي ونشاط اشعار خوب ومناسب كودكان به سبب اوزان ضربي و رقص انگيز آنهاست .بنابراين جاي آن دارد كه وزن شعر فارسي را كه مايه افتخار ما در ادب جهان است – ازهر جهت بخوبي بشناسيم .
متاسفانه منشا وزن شعر فارسي روشن نيست . به عبارت ديگر نه تنها منشا آن روشن نيست بلكه بنابر عقيده اي رايج ، منشا آن عروض عرب است.
همه علما و محققان معاصر اعم از ايراني و خارجي چندين عقيده اي دارند جز معدودي كه در اين قضيه شك كرده اند يا باور دارند كه وزن شعر فارسي منشا ايراني دارد وهر گروه وهر فرد بنابر دليل واحيانا دلايلي از اعتقاد خود دفاع ، و عقيده ونظر گروه ديگررا رد مي كنند و حقيقت همچنان مستور مانده است و كسي همت نكرده تار نج تحقيق را برخود هموار نمايد وحقيقت اين راز قرنها را آشكار سازد .
نگارنده از سالها قبل در اين انديشه بوده و تحقيقاتي در اين زمينه انجام داده است در سال 1356 در هشتمين كنگره تحقيقات ايراني تحقيقات خود را تحت عنوان « وزن شعر فارسي ماخوذ از وزن شعر عرب نيست » ارائه داد .
كه سخت مورد توجه قرا رگرفت و مخالفان وموافقان درباره آن سخن گفتند و عالمان بي تعصب آن راتاييد كردند گرچه نگارنده با دلايلي مستند موضوع را ثابت كرد اما بعد ها پي برد كه قضيه پيچيده تر از آن است كه بشودآن را طي خطابه اي براي همگان بويژه مخالفان كه معتقدان ديرين اين نظر سنتي هستند روش ساخت و ضرور مي نمود كه تحقيقي گسترده و همه جانبه در اين مورد صورت بگيرد زيرا عقايد مخالفان به نوبه خود مستدل نماست .
از طرفي منشا عربي داشتن وزن شعر فارسي قرنها مورد قبول علما و ادباست و تغيير عقيده همه علما جز با براهين علمي و دقيق و همه جانبه و مشروح ميسر نيست . لذا برآن شدم كه تحقيق گسترده اي درين باره انجام دهم و قضيه را از ديدگاههاي مختلف بررسي كنم . اسناد و مدارك زيادي كه طي سالها مطالعه وبررسي گرد آورده بودم همه را منظم كردم وبراي اين كه بررسي با تعمق هر چه بيشتر صورت بگيرد ناچار شدم عروض عرب را از منابع فارسي و عربي مطالعه و بر آن تسلط پيدا كنم . واز عروض هندي و يوناني كه هر دو كمي هستند نيز تا آنجا كه منابعي در اختيار
داشتم ، و برايم ميسر مي بودآگاه شوم وزن شعر عاميانه فارسي رانيز بررسي كنم ( اين تحقيق دركتابي به چاپ رسيد به نام « بررسي وزن شعر عاميانه فارسي » ) در اوزان نوحه ها نيز ناچار به تحقيق پرداختم تامساله رااز هر جهت بويژه از ديد ساخت عروض فارسي وعربي و تطبيق آنهانيز بررسي نمايم همچنين هر كتابي كه تصور مي رفت ودر آن بحثي يا اشاره اي درباره وزن شعر فارسي رابطه آن با وزن شعر عرب باشد مطالعه كردم ونظرات مختلف مخالفان و موافقان را مورد بررسي قرار دادم .
به هر حال در اين راه از هيچ كوششي فرو گذار نكردم . ضمنا در اين تحقيق همواره كوشيده ام كه از هرگونه تعصب و پيشداوري بر كنار بمانم وهميشه ضمن تحقيق ،از ديد مخالفان نيز به قضيه بنگرم تا قضاوت علمي و درست باشد .
ضمنا بايد دانست كه عقيده مخالفان اين نظر – معتقدان به عربي بودن منشا وزن شعر فارسي – نيزچندان بي پايه نيست . بطور كلي آنها به اين دلايل معتقدند كه منشا وزن شعر فارسي وزن شعر عرب است .
1- از اشعار فارسي پيش از اسلام چيزي در دست نيست كه
به وضوح بر مبناي عروض كمي باشد واز اين مهمتر اين كه قبل از اسلام شعر وشاعري اهميتي نداشته وبه همين دليل نامي از هيچ شاعري از آن دوره برده نشده و حال آن كه از موسيقداناني مانند باربد ، بامشاد ، ونكيسا ، ياد شده است وهم ازاهميت موسيقي ونام دستگاههاي مختلف وغيره بحث كرده اند .
چند اثر باز مانده از فارسي ميانه هم كه گمان مي كنند شعر باشدوزن آنها مشخص نيست چندان كه بعضي آنها را در وزن عددي دانسته اند و بعضي ضربي حال آن كه هيچ دليل قانع كننده اي نيست كه دقيقا نوع وزن آنها را در تمام شعر نشان بدهد .
البته اشعاري هم هست كه در شعر بودن آنها جاي شبهه نيست مانند سرود آتشكده كركوي ، اما ، اينها مربوط به دوره متاخر ترست چندان كه بعضي آنها را مربوط به اوايل اسلام مي دانند ، به علاوه وزن اين اشعار گرچه كمي است اما با وزن اشعار كمي عرب و فارسي دقيقا مطابقت ندارد.
دليل ديگر اين كه كليه اصطلاحات عروض فارسي از عروض عرب گرفته شده و اوزان شعر فارسي بر مبناي عروض عرب تدوين يافته است .دليل ديگري كه بعضي آورده اند اين است كه وزن كمي بر مبناي هجاي كوتاه وبلند است و حال آن كه در زبان فارسي سه گونه هجا وجود دارد كوتاه و بلند و كشيده ، لذا معتقدند كه زبان فارسي مستعد وزن كمي نيست . با اين ترتيب چگونه مي توان ادعا كرد كه وزن شعر فارسي از وزن شعر عرب گرفته نشده باشد ؟
درپاسخ بايد گفت كه راست است كه شعر و شاعري در ايران پيش از اسلام هرگز اهميت موسيقي را نداشته است اماهميشه موسيقي همراه با شعر است وهر جا موسيقي اهميتي
نداشته ، شعر نيز رواج داشته است بنابراين در ايران پيش از اسلام نمي توانسته كه شعر نباشد . شعر بوده ، اما شعر همراه با موسيقي ، به عبارت ديگر ، شعر نسبت به موسيقي جنبه فرعي داشته است و چون شعر وشاعري به صورت مستقل وجود نداشته داراي ارج والايي نبوده است و كساني كه به عنوان شاعر شناخته نمي شدند وبه عبارت ديگر موسيقيدانان خود شعر وسرود نيز مي گفته اند ودر حقيقت شعر در خدمت موسيقي بوده است همچنان كه امروز باهمه اهميتي كه شعر وشاعري بطور مستقل دارد باز شعري كه براي آهنگي ساخته مي شود معمولا اهميتش خيلي كمتر از آهنگ واصل ، آهنگ است .
بنابراين به اعتقاد نگارنده در ايران پيش از اسلام ، شعر وشاعري معمولا به عنوان هنري مستقل وجود نداشته است ، برعكس موسيقي در فرهنگ ايراني پيش از اسلام ارج بسيار والايي داشته وموسيقيدانان درنزد مردم ودر دربارها داراي احترامي خاص بوده اند پس اگر اشعاري اندك از آن دوره مانده جاي تعجبي نيست چون در قديم آهنگها فقط درحافظه ها بوده وثبت و ضبط دفاتر نمي شده ، طبعا شعر وسرود همراه با آنها نيز چنين وضعي داشته است اما اشعار اندكي كه باقي مانده ، چرا وزن كمي در آنها ديده نمي شود ؟
علت اين است كه اولا خط پهلوي ،خط بسيار ناقصي است و مطابقت آن با زبان كم ، لذا از روي خط نمي توان بدقت صورت ملفوظ واژه ها را خواند ، حتي گاه واژه ها را مي توان به صورتهاي كاملا متفاوت خواند .
ثانيا : زبان پهلوي در طي پانصد سال حكومت ساسانيان دستخوش تغييرات نسبتا زيادي شده است لذا نمي توان مشخص كرد كه شعر يا نثر بازمانده مربوط به آغاز اين دوره پانصد ساله است يا اواخر يا اواسط آن ، لذا در خواندن آن دچار مشكل مي شويم .
ثالثا تصرف ناسخان ، مساله اخير را بسيار تشديد كرده است مثلا شعري را كه مربوط به آغاز اين دوره بوده با تلفظ متاخر نوشته اند يا التقاطي از دو تلفظ كرده اند واين جدا از تصرفات نابجاي ديگر ناسخان است . از جمله تصرفات ناسخان يكي نيز اين است كه احتمالا متوجه شعر بودن آنها نشده اند .
رابعا شعر اين دوره را نبايد دقيقا با موازين عروض بعد از اسلام سنجيد و انتظار داشت كه دقيقا همان ظوابط وزني كمي شعر فارسي در شعر پهلوي وجود داشته باشد . البته غرض اين نيست كه شعر اين دوره در وزني متفاوت با وزن شعر بعد از اسلام بوده است زيرا اوزان كمي درزبانهاي مختلف ضمن اشتراك در اصول – باهم اختلافهايي نيز دارند حتي وزن كمي درطي زمان در يك زبان نيز ممكن است دستخوش تغييراتي بشود ( بعدا به آن اشاره خواهيم كرد ) حتي وزن شعر
فارسي در آغاز شعر نخستين شاعران فارسي گوي – نيز داراي بعضي ويژگيهاي عروضي است كه بعدها ازميان مي ورد مثلا به كار رفتن هجاي كشيده به جاي هجاي بلند وغيره بنابراين اگر در اشعار اندكي كه از زبان پهلوي مانده ما امروز معيارهاي عروضي را كاملا مشخص نمي بينيم جاي شگفتي نيست . واما اين كه عربي بودن تمام اصطلاحات را دليل براخذ وزن شعر فارسي از وزن شعر عرب مي دانند كاملا اشتباه است زيرا وجود وزن وقواعد آن ، با تدوين آن قواعد ، دو چيز
جداگانه است ، في المثل تمام زبانهاي دنيا داراي قواعد ونظامهايي است ، چه قواعد آن استخراج و تدوين شده باشد چه نشده باشد ، و نمي شود گفت كه چون قواعد زباني تدوين نشده است پس اين زبان داراي قواعد ونظامهايي نيست .
قواعد زبان فارسي يعني دستور زبان فارسي تا حدود دويست سال پيش تدوين نشده بود ، وقتي هم خواستند قواعد آن را تدوين كنند به جاي توصيف علمي زبان فارسي ، دستور زبان عرب را بر زبان فارسي تحميل كردند . واز اصطلاحات صرف ونحو عرب استفاده كردند مانند فعل ،اسم ، حرف ، صفت ، عدد ،مسنداليه ، مسند ، موصول ، فاعل ، مفعول ، بدل ، و ...با وجود تفاوتهاي اصولي كه ميان زبان فارسي و زبان عرب هست اصطلاحات دستور زبان عرب را در دستور فارسي به كار بردند ( حال آن كه عروض فارسي و عرب از نظر مبنا يكسان هستند يعني هر دو وزن كمي دارند ) وهيچ كس ادعا نكرده و نمي تواند بكند كه وجود اين همه اصطلاحات صرف و نحو عربي در دستور زبان فارسي حاكي از اين است كه دستور زبان فارسي از زبان عرب گرفته شده است.
2-دليل ديگر مخالفان اين است كه در عروض فارسي وعربي شباهتهايي هست اين شباهتها – چنان كه بعد خواهيم گفت – بعضي واقعي است و بعضي نسبي واكثر دروغين وساخته و پرداخته عروضيان قديم كه مي خواسته اند اوزان شعر فارسي را درقواعد محدود عروض عرب بگنجانند لذا ناچار شده اند با انواع توجيهات غلط ، اوزان شعر فارسي را زير عناوين قواعد عروض عرب بگنجانند اما علت وجود شباهتهاي واقعي – چنانكه بعد به تفصيل خواهيم گفت اين است كه عروض عرب و فارسي هر دو كمي است ودر اوزان كمي وجود اين گونه شباهتها امري عادي است همان طور كه ميان عروض فارسي وهندي ويوناني قديم نيز اين گونه شباهتها ديده مي شود.
2- واما اين كه يكي از عروضيان ادعا كرده كه وزن كمي خاص زبانهايي است كه هجاهاي آنها به كوتاه وبلند تقسيم شوندنيزدرست نمي نمايد زيرا از نظر علمي (وزن شعر زبانهايي كمي است كه مصّوتهاي آنها كميّت ثابت داشته باشد يعني مصوتها به كوتاه و بلند تقسيم شود واين كميت ثابت بماند ) وبه عبارت ديگر عامل كميت در مصوتها نقش مميزه ( distinctive feature) داشته باشد وهرگز لازم نيست وكسي هم نگفته است كه هجاهايش به كوتاه وبلند تقسيم شود به علاوه هجاي كشيده فارسي باز عملا در تقطيع به يك هجاي بلند و يك كوتاه تقسيم مي شود . همچنين در شعر عرب همه هجاي كشيده هست .
با اين ترتيب از دلايلي كه معتقدان عربي بودن منشا وزن شعر فارسي مي آورند تنها اين كه چرا اشعار زيادي از پيش از اسلام نمانده و آنچه هم كه مانده مشخص نيست كه چه نوع وزني دارد ؟ گفتني و بقيه بي اعتبارست در ين مورد هم دلايلي آورديم .
اكنون مي پردازيم به دلايلي كه عربي بودن منشا وزن شعر را كاملا رد مي كند اين دلايل شامل دلايل ساختاري ، تاريخي وغيره است بعضي از اين دلايل به تنهايي براي اثبات نظر ما كافي است امابراي تاكيد بيشتر به همه آنها خواهيم پرداخت .
بررسي دقيقتر اوزان مشترك تا زمان رودكي
با مقايسه همه اوزان عربي با اوزان اشعار رودكي ، ديديم كه فقط دو وزن ميان عروض عرب واوزان شعر رودكي ، نخستين شاعر بزرگ زبان فارسي ، وجود داشت :
1- فعولن فعولن فعولن فعولن
2- فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بررسي دقيقتر اين دو وزن در شعر فارسي وشعر عرب نشان مي دهد كه اين دو وزن نيز گرچه در اصل با معادلهاي خود در عروض عرب يكسان هستند اما درحقيقت باهم اختلافهاي بسياري دارند براي روشن شدن موضوع ، وزن متقارب مثمن سالم فارسي را با معادل آن درعربي مورد مطالعه قرار مي دهيم وزن متقارب مثمن سالم فارسي عبارت است از :
فعولن فعولن فعولن فعولن
اما بحر متقارب مثمن سالم عرب از هشت فعولن درست مي شود و طبق اختيارات شاعري عرب هر فعولن را مي توان فعول يا فعل آورد ، لذا با در نظر گرفتن تمام امكانات بالقوه اين وزن 6561 گونه آزاد دارد ( 6561= 38 ) واز ميان تمام اين گونه ها فقط يك گونه يعني .
فعولن فعولن فعولن فعولن فعولن فعولن فعولن فعولن
برابر با متقارب مثمن سالم فارسي است ( در بحر متقارب فارسي بجاي فعولن جز فعولن نمي توان آورد ) چنان كه مشاهده مي شود بطور بالقوه از هر 6561 گونه مختلف وزن متقارب مثمن عرب فقط يكي برابر با متقارب مثمن سالم فارسي است .
ممكن است تصور شود منوچهري كه ( بسي ديوان شعر تازيان دارد زبر ) وعرب گراست قصيده معروفش :
جهانا چه بد مهر وبد خوجهاني چو آشفته بازار بازارگاني
را به استقبال وبه نظر خود وي در وزن شعر ابوالشيص شاعر عرب ، سروده ( اسم وزن شعر منوچهري وابوالشيص هر دو متقارب مثمن است ) پس فرقي ميان اين دو وزن در عروض فارسي وعروض عرب نيست وحال آن كه چنان كه ديديم ابوالشيص مي توانست هر يك از ابياتش را در يكي از 6561 گونه آزاد اين بحر بياورد وحال آن كه منوچهري فقط در يك گونه آن شعر سروده و عروض فارسي به او اجازه اي جز اين نمي داده است به عبارت ديگر ، منوچهري حتي به جاي يك فعولن شعرش نمي توانسته است فعول يا فعل بياورد .
بحرهاي رمل مسدس محذوف و مقصور عربي نيز گرچه با ديد سطحي مشابه رمل مسدس محذوف فارسي است اما اولا به دليل اختيارات شاعري عرب در اركان ، اين وزن نيز وضع مشابهي بامتقارب مثمن سالم دارد ثانيا اين دو وزن عربي در عروض فارسي فرقي با هم ندارند يعني يك وزن بيشتر نيستند زيرا در يك شعر ممكن است مصرعي در رمل مسدس محذوف باشد ومصرعي در رمل مسدس مقصور .
بحور ديگري نيز در عروض عرب وفارسي هست كه اسم مشترك دارند اما اشتراك در اسم به هيچ وجه به معني اشتراك در وزن نيست مثلا اسم بحر متقارب مثمن محذوف ( همچنين مقصور ) هم در عروض عرب است وهم در عروض فارسي اماواقعيت جز اين است زيرا متقارب مثمن محذوف ( = مقصور ) فارسي عبارت است از فعولن فعولن فعولن فعل اما متقارب مثمن محذوف عرب عبارت است از :
فعولن فعولن فعولن فعولن فعولن فعولن فعولن فعل
به عبارت ديگر واحد وزن شعر در فارسي مصرع است ودر شعر عرب بيت وچنان كه ملاحظه مي شود مصرع اول وزن متقارب مثمن محذوف عربي به صورت متقارب مثمن سالم است درشعر فارسي هيچ گاه شاعر حق ندارد شعري بگويد كه مصرع اولش در متقارب سالم باشد ومصرع دومش در متقارب محذوف زيرا چنين وزني به گوش فارسي زبانان كاملا ناموزون است .
از طرفي شاعر عرب ، طبق جوازات عروض به جاي هر يك از سه فعولن درهريك از مصرعها مي تواند فعول بياورد يا فعل به عبارت ديگر چون شاعر به جاي هر يك از سه ركن اول هر يك از مصرعها مي توان فعولن بياورد يا فعول يا فعل يعني در هر يك ازشش ركن سه امكان وجود دارد لذا گونه هاي اين وزن از لحاظ نظري 729 صورت متفاوت مي تواند داشته باشد ( 729 = 36 ) كه هيچ ك
دام آنها برابر با فعولن فعولن فعولن فعل فارسي نمي تواند باشد زيرا در عروض عرب دو مصرع آن متفاوت است اما اگر فرض كنيم كه مصرع دوم اين وزن همانند مصرع اول باشد از 729 صورت متفاوت تنها يك صورت با وزن متقارب مثمن محذوف فارسي مطابقت دارد از طرفي متقارب مثمن محذوف ، درعروض عرب با متقارب مثمن مقصور متفاوت است پس وزن متقارب مثمن مقصور عرب نيز همين 729 گونه متفاوت را مي تواند داشته باشد واز آن جا كه در عروض فارسي ( عروضي كه شاعران بر آن مبنا شعر سروده اند نه عروضي كه عروضيان قديم وعروضيان معاصر قديم به تقليد از عروض عرب باور دارند ) فرقي ميان متقارب محذوف و مقصور وجود ندارد لذا بايد گفت وزن متقارب
مثمن محذوف ( = مقصور ) فارسي يكي از 1458 گونه متفاوت متقارب مثمن محذوف ومقصور عرب يعني منظم ترين گونه آن است ( 1458 = 2× 729) البته درعمل اين همه گونه ها وجود ندارد ولي به هر حال از لحاظ نظري براساس نوشته عروضيان عرب اين رقم گرچه اغراق آميز به نظر مي رسد اما از لحاظ نظري حقيقي است ودر كل نشان دهنده اين واقعيت است كه حتي در اوزان بظاهر كاملا يكسان ، تفاوت بسيار وجود دارد .
پس اين ساده لوحي است كه تصور شود ووزن متقارب مثمن محذوف ( = مقصور ) فارسي همان اوزان متقارب مثمن محذوف ومقصور عرب است به عبارت ديگر قصيده معروف منوچهري در وزن متقارب مثمن محذوف ( = مقصور )
چواز زلف شب باز شد تابها فرو مرد قنديل محرابها
گرچه خود وي معتقد است كه وزن شعرش همان وزن شعر اعشي قيس است:
ابا زير وبم ، شعر اعشي قيس زننده همي زد به مضرابها
واقعيت اين است كه شايد درشعر اعشي فقط يك يا دو مصرع ديگر در وزني باشد كه منوچهري قصيده اش را در آن سروده از طرفي اگر منوچهري به تبع عروض عرب ،كمترين تغييري در فعولن هاي هر يك از مصرعهايش مي داد ،يعني از يك از گونه هاي متعدد وزن متقارب مثمن محذوف يا مقصور عرب استفاده مي كرد . گوش فارس زبانان در آن اشكال واختلال حس مي كرد و آن را نمي پذيرفت .
به هر حال مهمترين تفاوت اين است كه در متقارب مثمن محذوف عرب وزن دو مصرع متفاوت است به همين دليل ، متقارب مثمن محذوف را نبايد جزو اوزان مشترك دانست .
رمل مسدس سالم نيز وضعي مشابه دارد ، چون دو مصرع آن نيز متفاوت است :
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
به هر حال عروض فارسي وعروض عرب گرچه هر دو كمي هستند همان گونه كه عروض يوناني و سنسكريت وزن كمي دارند ، اما تفاوتهايشان بسيار زياد است . شايد بيش از تفاوت عروض عرب باعروض سنسكريت ويوناني به عبارت ديگر ، شاعران پارسي گوي زا آغاز شعر فارسي دري تا مدتها نه تها در اوزان اصلي و مهم و پر كاربرد عرب حتي يك شعر هم نسرودند بلكه از چند صد وزن مختلف شعر فارسي ، حتي يك وزن آن هم نيست كه از هر نظر بايكي از اوزان شعر عرب يكسان باشد بنابراين اگر گاهي شاعري براي اظهار فضل مدعي شده است كه شعري يا چند شعر در
اوزان شعر عرب سروده است . معمولا نه به اين معناست كه اين وزن در شعر فارسي نبوده ، بلكه صرفا به خاطر فضل فروشي و اظهار عربي داني است ، به عبارت ديگر شاعر از تمام يك شعر عرب ، مصرعي را مي يابد كه با وزني از اوزان شعر فارسي مطابقت دارد وادعا مي كند كه شعرش در وزن شعر فلان شاعر عرب است مثلا اين قصيده منوچهري :
فغان ازين غراب بين و واي او كه در نو افكندمان نواي او
كه بر وزن مفاعلن مفاعلن مفاعلن سروده شده است معتقدد كه در وزن قصيده« اما صحا » ي عتاب بن ورقاست و حال آن كه وزن مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن در عروض عرب وجود ندارد البته مصرع اول قصيده عتاب بن ورقا در همين وزن است اما بقيه يعني 15 مصرع ديگري كه از اين قصيده در دست است درگونه هاي ديگر بحر رجز مسدس است به عبارت ديگر مفاعلن مفاعلن مفاعلن يكي از گونه هاي متعدد است واصل وزن به صورت :
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
است به گفته عروضيان عرب از جمله دكتر ممدوح حقي ونور الدين صمود شاعر عرب طبق جوازات شعري به جاي مستفعلن هاي حشو (مستفعلن اول و دوم ) مي تواند مفاعلن بياورد يا مفتعلن يا فعلتن به عبارت ديگر شاعر در جايگاه ركن اول و دوم هر يك از دو مصرع چهار انتخاب دارد يعني شاعر مي تواند مستفعلن بياورد يا مفاعلن يا مفتعلن يا فعلتن پس اين وزن از لحاظ نظري 16 گونه آزاد متفاوت دارد ( 16 = 24) و جالب اين است كه طبق نظر دو عروضي كه نام برديم هيچ كدام از اين 16 گونه وزن ، مفاعلن مفاعلن مفاعلن نيست زيرا اينان معتقد هستند كه فقط در ركن اول و دوم اختيارات شاعري هست اما در كتاب النصوص الادبيه آمده كه به جاي مستفعلن آخر مصرع هم مي توان مفاعلن آورد .
بنابراين اگر اين نظر راهم بپذيريم گونه ها دو برابر مي شود 16 گونه مختوم به مستفعلن و 16 گونه مختوم به مفاعلن واز ين 32 گونه فقط يكي بر وزن مفاعلن مفاعلن مفاعلن است حال كه آن تمام مصرعهاي قصيده منوچهري ( فغان از اين غراب بين و واي او ) جز بر وزن مفاعلن مفاعلن مفاعلن نيست ونمي توانست باشد زيرا در عروض فارسي درين مورد كمترين تخطي و انحرافي در اركان
جايز نيست . آياباز هم بايد گفت كه وزن قصيده منوچهري همان وزني مستفعلن مستفعلن مستفعلن عرو ض عرب است در عروض فارسي وزن اين شعر وزني مستقل است اما در عروض عرب يكي از 32 گونه رجز مسدس است عروض فارسي داراي نظامي دقيق و موسيقايي است لذا بر خلاف عروض عرب ، از تكرار مستفعلن و مفاعلن و مفتعلن وزنهاي متفاوت ومستقلي به وجود مي آيد ( فعلتن در وزن شعر فارسي كاربرد ندارد . )
به هر حال در عروض عرب وزن مفاعلن مفاعلن مفاعلن وجود ندارد وحال آن كه در عروض شعر فارسي هم مسدس آن هست وهم مثمن مثلا در اين شعر قااني .
بنفشه رسته از زمين به طرف جويبارها وياگسته حور عين ززلف خويش تارها
وهم مشتقات ديگر اينها مانند مفاعلن مفاعلن مفاعل وغيره .