بخشی از مقاله

چکیده

برخلاف تلاشهایی که در زمینه بوم و بومی سازی مفاهیم در حوزه معماری و دانشهای مرتبط صورت گرفته است، عدم توجه کافی به معیارهای بومی سبب گردیده است تا با نگاهی غیر بومی به ارزشهای بومی و معماری بومی پرداخته شود. سوال این پژوهش این است که آیا میتوان معیارهایی کارآمد در شرایط کنونی در جهت شناخت معماری بومی و به تبع آن بومی سازی معماری در نظر گرفت؟ بدین منظور با نگاه دگرشناسی به مفاهیم معماری بومیایران در قالب مؤلفههای دانش بومی، فرهنگ بومی، اقتصاد بومی، اجتماع بومی، اقلیم، مصالح بومی و زیباییشناسی بومی، سعی شده است تا ارتباط این مؤلفهها با معماری بومی روشن گردد.

مبانی نظری این تحقیق در حوزه بنیادی و نظری است و با روش توصیفی-تحلیلی، رویکردی تجزیهای را در انتخاب مؤلفههای اصلی داشته است که در نهایت با انطباق این مؤلفهها بر یکدیگر به ارائه نتیجهگیری پرداخته است. در پایان نتایج تحقیق انجام شده نشان میدهد که عدم توجه صحیح به مؤلفههای بومی باعث ایجاد جدایی میان معماری امروز و ارزشهای بومی شده است و با درک عمیق ریشههای هر یک از مؤلفهها و ارتباط آنها با یکدیگر میتوان زمینه تقویت معماری بومی و بومی سازی دانش معماری را فراهم آورد.

مقدمه

اهمیت معماری بومی در نزد معماران در زمانی آغاز گردید که میتوان گفت فاصله جدیای میان معماری رایج و معماری بومی مشاهده میشد. "فاصله میان گذشته و حال منجر به نابودی فرهنگ بومی، معماری بومی و صنایع مرتبط به آن شده است که همین امر توجه به تاریخ، علوم و فنون و کالبد معماری بومی را میطلبد."[1] هنگامیکه مشاهده شد که معماران مدرن با دانشی که در اختیار دارند نمیتوانند پاسخگویی مناسبی به نیازهای مردمان یک بوم خاص داشته باشند، به ارائه نظریاتی در ارتباط با معماری بومی پرداختند.

" اصطلاح معماری بومی برای نخستین بار در قرن نوزدهم توسط نظریهپردازهای معماری مطرح شد و به ساختمانهای سنتی روستایی پیش از دوره صنعتی اطلاق شد."[2] اما بحثی که به طور جدی در این رابطه مورد غفلت واقع میشود، ریشههای فرهنگی مرتبط با هر بوم است. چرا که این ریشهها و ارزشهای نهفته در آنصرفاً به عنوان یک پارامتر رفتاری در طراحیها و نظریات مرتبط با این گونه طراحیها در نظر گرفته شدهاند، و عمیقاً واکاوی نشده یا اصل را معماری مدرن در نظر گرفته و درصدد انطباق ویژگیهای بومی در معماری با معیارهای غیربومی بودهاند. در این زمینه آموزش معماری که از پایهایترین مباحث مطرح در روند چگونگی شکلگیری معماری است معیارها جدید و نوینی برای آن تعریف شده است که با فرهنگ اصیل ما فاصله دارد.[3]

در این پژوهش سعی بر آن شده است که با نگاهی دوباره و دگرشناسانه به بررسی برخی مؤلفههای شکلدهنده معماری بومی پرداخته شود. دگرشناسی ذکر شده نه فقط به معنای دوبارهاندیشی به برخی مفاهیم بلکه به معنای بررسی دوباره ریشههای فرهنگی و معانی ژرف آنها به کارگرفته شده است؛ چرا که دگرگونی فرهنگ و به تبع آن ارتقای معماری متناسب با بوم و فرهنگ، بدون دگرشناسی مفاهیم مرتبط با فرهنگ ایرانی میسر نخواهد شد.

واژه بوم در بسیاری از متون به مفهوم ارتباط با یک خطه خاص جغرافیایی به کارگرفته شده است[4] و معماری بومی نیز معماریای دست نخورده و دارای قدمت عنوان میگردد یا به عنوان فضاهای دورمانده از گزند تجدد در ذهن ما تداعی میشود که به عنوان ارزش در دنیای فراتجدد امروز مطرح میشود. حال آنکه در این گفتار، بوم و معماری بومی به عنوان معماریای که در حال حاضر هم در شهرهای ایران رایج است، در نظر گرفته شده است. به این معنا که در حال حاضر نیز معماری شهری مانند تهران، همان گونه که مردمان تهرانی در جای جای آن فرهنگ خاصی دارند، معماریای متناسب با بوم خود را دارا است. در این میان مسئله اصلی میزان توجه به ارزشهای بومی و توجه به قابلیت پویایی در معماری بومی است. با بررسی برخی از این مؤلفهها میتوان میزان نزدیکی یا دوری با ارزشهای بومی در حال حاضر و همچنین هدفی متناسب با این ارزشها را در آینده مشخص کرد.

روش تحقیق

از آنجا که این پژوهش ماهیتی »بنیادی و نظری« دارد، لذا در حوزه مبانی نظری روش تحقیق »توصیفی-تحلیلی« میباشد. بدین منظور با بهرهگیری از روش »اسنادی« توسط ابزار گردآوری دادههای کتابخانهای و بهرهگیری از روش فیشبرداری در متون به »تحلیلی استدلالی« پرداخته است. در بیان مؤلفههای مرتبط با موضوع کلی ماهیت این پژوهش »رویکردی تجزیهای« را اتخاذ نموده است تا بتواند مؤلفهها یا بخشهایی کوچکتر از موضوع را با توجه به روش »فراتحلیلی« مورد نقد و بررسی قرار دهد. پس از بررسی هر یک از مؤلفهها، با ارائه نتیجهگیری به انطباق مؤلفهها بر یکدیگر پرداخته شده است. ماهیت پژوهش رویکردی اکتشافی است و میتواند بستری برای دیگر پژوهشهایی مانند پژوهشهای کاربردی و یا اقدام پژوهی باشد، چرا که این پژوهشها از تحقیقات کیفی حاصل میشوند.

دانش و معماری بومی

چهارچوبهای نظری هر رشتهای بنا بر مشخصههای ارزشی افرادی که در آن رشته تأثیرگذاری داشتهاند، دارای سوگیریهای خاصی است. خود این ارزشها علاوه بر ارزشهای فردی حاصل از برخی ارزشهایی است که این افراد از فرهنگی که در آن زیستهاند، کسب کردهاند. در ضمن حمایتهای مالی نیز در این زمینه بیتأثیر نخواهد بود و پژوهش اغلب توسط نهادهایی حمایت مالی میشود که اهداف خاصی را دنبال میکنند. همچنین تحلیل یک فرد از مفاهیم، تحت تأثیر جهان بینی او خواهد بود.[5] حال آنکه دانش بدون مرز که بسیار مورد توجه برخی از نظریه پردازن مدرن قرار دارد وآن را غالباً امری غیر بومی در نظرگرفتهاند، شاید در برخی مسائل بدون مرز کارا باشد اما در جوابگویی به مسائل هویتی و فرهنگی ناتوان است.

دانش بومی دارای معانی متعدد میباشد، در برخی منابع منظور از دانش بومی، دانش منطبق بر شرایط حاکم بر یک محیط است، این مفهوم از بومیسازی دانش در معماری نسبت به علوم انسانی بیشتر مورد توجه است؛ در علوم انسانی بومیسازی بیشتر معنای تولید دانش منطبق بر ارزشها و اهداف خاص جامعه را داراست.[6] بنابراین نیاز به تولید دانش بومی معماری در حوزه مبانی نظری ضروری مینماید. با توجه به پویایی دانش این مهم در صورتی میتواند حاصل شود که علاوه بر شناخت بوم مورد نظر، دانشهای دیگر نیز به گونهای وارد حیطه مقصد شوند که ارزشهای مطروحه زیرپا گذارده نشوند. اطلاعات و دانش درباره ایدهها و مهارتهای جدید و بسیاری از فنآوریهای نو را به سختی به دیگر فرهنگها و کشورها انتقال داده میشود.

حتی بعد از اینکه به یک زمینه فرهنگی جدید معرفی شدهاند، یا به صورت جزئی اجرا شدهاند با زمینه فرهنگی آنها سازگار نبودهاند و یا به صورتهای گوناگون جایگزین گشتهاند و حتی در برخی موارد نادیده گرفته شدهاند و کمکم به دست فراموشی سپرده شدند. به نظر میرسد که این مشکل میتواند با استفاده از توانایی طراحان و افرادی که در ترویج تکنولوژیهای جدید نقش دارند، تا حدودی برطرف شود، با این شرط که این افراد به انتظارات و آرزوها و نیازهای فرهنگی محلی توجه لازم را نشان دهند.

[7] حال نکتهای که کمتر مورد توجه قرار میگیرد، این مسئله است که اآیاساساً دانشی که در حال حاضر در میان جامعه ایرانیان مطرح است، منطبق با فرهنگ و دانش بومی و ارزشهای ایرانی هست یا خیر؟ وضعیت آن بخش از معماری که با نگاه به دانش نیز مرتبط است، به تبع آن تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. به این علت که توجه به دانش بدون معیار امکان پذیر نبوده و در نظر گرفتن اینگونه معیارها نیز متعاقباً در ارزشگذاری باقی مسائل مرتبط دخیل خواهد بود.

علم رسمیسر به سر قیل است و قال   نه از او کیفیتی حاصل، نه حال[8]

مسئله دانش به دوگونه در فرهنگایرانی نزد عالمان و عارفان مورد بحث بوده است. گونه نخست وجههای از نادانی دانستهاند که لباس ظاهری دانایی بر آن پوشیده است و گونهای دیگر دانایی حقیقی دانستهاند و آن زمان که نیاز زمانه بوده است، به آگاهیسازی جامعه میپرداختند. کتاب »احیای علوم الدین«محمد غزالی نیز اساساً به این مسئله پرداخته است. چیستی علم و دانایی در متونی چون مثنوی معنوی نیز مورد بررسی قرار گرفته است.[9] بدین ترتیب مشخص میشود که در اساس دانش بومی، در نظر گرفتن و تعیین معیارهایی که ریشه در فرهنگ ایرانی داشته باشد، امری ضروری مینماید. بدین معنا که اگر دانشی با معیارهایی غربی و غیر بومی به عنوان دانشی بومی مطرح گردد و آن ارزشها در بوم مورد نظر بیارزشی دانسته شود، در حقیقت دانشی غیربومی است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید