بخشی از مقاله

چکیده :

این پژوهش به رابطه بین هوش معنوی و سبک رهبری مدیران مدارس متوسطه شهرستان پیربکران و شهر ابریشم در سال 1393 پرداخته است. روش تحقیق توصیفی از نوع همبستگی است. حجم نمونه ها 100 نفر است که نمونه با توجه به کم بودن تعداد جامعه کل افراد جامعه انتخاب شده اند. برای جمع آوری اطلاعات از دو پرسشنامه به شرح زیر استفاده شده است: پرسشنامه هوش معنوی توسط کینگ در سال 2008 طراحی شده است که 24 سوال دارد ؛ پرسشنامه سبک رهبری که توسط باردنز و متزکانس در سال 1974 طراحی شده است .برای تحلیل سوالات از ضریب همبستگی، رگرسیون استفاده شده است . نتایج تحقیق حاکی از این است که رابطه ی بین هوش معنوی و سبک رهبری مثبت و معنادار می باشد.

مقدمه

هوش رفتار حل مسأله سازگارانه ای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. رفتار سازگارانه ، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی می شوند، کاهش می دهد.این مفهوم هوش ، مبتنی بر گزاره ای است که فرایند حرکت به سوی اهداف،انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری میسازد - ایمونز،1999؛استنبرگ،1992؛به نقل ازنازل:. - 2004 گاردنر 4 هوش را مجموع توانایی هایی می داند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند،به کار می رود.

از نظر وی انواع هوش نه گانه عبارتند از: هوش زبانی ، موسیقیایی، منطقی - ریاضی، فضایی، بدنی - حرکتی، هوش های فردی - که شامل هوش درون فردی و بین فردی می شود - ، هوش طبیعتی وهوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است. مفهوم تحلیلی غرب5 از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات می شود؛ در حالی که رویکرد ترکیبی شرق 6 نسبت به هوش، مؤلفه های گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل 7 - یکپارچه - در بر می گیرد. در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می شود و روش های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار می دهد.

همچنین توانایی شناخت مسأله ، ارائه راه حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی - غباری بناب، همکاران، 1386 صص . - 125-147 و کشف روش های کارآمد حل مسائل از ویژگی های افراد باهوش است در ترجمه های لاتین عهد جدید  یا شخص معنوی8  به کسی گفته می شود که زندگی او را روح القدس نظم می بخشد، یا تحت تأثیر قرار می دهد. واژه معنویت حداقل از اوایل قرن پنجم به کار می رفته و مدت طولانی همین معنای ناشی از کتاب مقدس را حفظ نموده است.

از آغاز قرن دوازدهم، این واژه آرام آرام معانی ضمنی با کارکرد واقعی روانی به خود گرفت که در مقابل جسمانیت یا مادیت قرار داشت - عبداله زاده و دیگران،1388،ص. - 12 آنچه از بررسی تعریف صاحب نظرانی همچون گاردنر، هیلگارد،وکسلر و ... از هوش بر می آید، آن است که همگی »هوش« را قابلیت بهره گیری از نرم افزارهای وجودی تعریف می کنند. تجربه نشان می دهد که در طول تاریخ ، هر چه هوش ظاهری بشر بیشتر شده است ، گرایش های ناهنجار ، راههای خطا و مساله آفرینی و ایجاد معضل و بحران برای بشریت نیز بیشتر شده است. روان شناسان در ابتدا با تعریف هوش هیجانی سعی کردند این آسیب را جبران نمایند.

سپس با اضافه کردن انواع جدیدی از هوش تحت عنوان »هوش معنوی « و »هوش وجودی« که متوجه مفاهیمی نظیر مرگ و زندگی است، سعی در تکمیل تعریف خود نمودند. بر خلاف هوش ظاهری که فعالیت آن به حواس پنجگانه مربوط است ، هوش باطنی با درک جهان پیرامونی به عنوان تجلیات ارتباط دارد و جمال الهی ، هوش باطنی خفته را بیدار می سازد. قانون حکمت هوشمندی هستی ، به واسطه هوش باطنی فعال درک می شود و این هوش تابع اصل وحدت است و فاقد گوناگونی و تنوع می باشد.از این منظر همه انسانها باهوشند، چرا که هر انسانی قابلیت دریافت شهودی را دارد و صرفاً لازم است سنسورهای شهودی وی در بخش ذهن فعال شود تا هوش نهفته در انسان بیدار شود.

به عقیده جورج - 2006 - ، مهمترین کاربردهای هوش معنوی در محیط کار عبارتاند از : 1. ایجاد آرامش خاطر، به گونه ای که اثربخشی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد؛ 2. ایجاد تفاهم بین افراد؛ 3. مدیریت کردن تغییرات و از میان برداشتن موانع راه. آگاهی از خود، شایستگی کلیدی هوش معنوی است، متاسفانه اغلب ما خود را موجوداتی فیزیکی و مادی می بینیم و معتقدیم که زندگی تجربه ای مادی و فیزیکی است و آرامش خاطر ما وابسته به شرایط فیزیکی زندگی از جمله پول، دارایی و ...است که همه اینها بستگی به شغل ما دارد، بنابراین نبود اینها برای ما احساس ناامنی ایجاد میکند .

شغل، پول و دارایی چیزهایی هستند که میآیند و میروند و ما کنترل اندکی به روی آنها داریم و یااصلاً کنترلی نداریم .در این صورت این ناامنی، احساس ترس و استرس ایجاد می کند، به گونه ای که عملکرد و روابط ما را در کار و محیط کار تحت تاثیر قرار می دهد .رشد هوش معنوی ه به معنای آگاهی ک عمیق تر ازخود به عنوان موجودی غیر مادی است، در واقع منبعی از استعدادهای غیرعینی است که قبلا کشف نشده است .

هنگامی که هوشیاری فرد افزایش پیدا می ند و مورد استفاده قرار می گیرد، در ک او احساس امنیت به وجود می آید و بدین ترتیب عملکرد او در محیط کار بهبود می یابد. یکی از بنیان های اساسی برای ایجاد رابطه سالم، یکدلی است .ایجاد یکدلی برای بسیاری از مدیران سخت است، زیرا آنها را وادار می کند که فراتر از کارکردهای وظیفه ای حرکت کنند و بدین ترتیب احساسات و عواطف افرادی را که مشغول انجام وظیفه هستند، درک کنند .تنها در 10 تا 15 سال اخیر، ایجاد ارتباطات بخشی از کار مدیر تلقی میشود که اهمیت فزایندهای یافته است. امروزه بسیاری از افراد، سازمان خود را ترک نمیکنند، بلکه مدیران خود را ترک میکنند، بنابراین تمایل به حفظ نیروی کار یکی از دلایلی است که درک ارنان از ککسوی مدیران را الزامی می سازد.

توانایی شناخت، فهم و پاسخ به احساسات دیگران، نیازمند درک عاطفی و احساسی قوی است و این در حوزه هوش عاطفی قرار دارد .با این وجود، لایه دیگری در زیر آن وجود دارد؛ لایهای که علت وجودی احساسات است ریشه اصلی این شناخت علتها، در هوش معنوی قرار دارد .هوش معنوی رهبران به آنان توانایی انتقال معنا بر مبنای درک پرسش های وجودی خود و پیروان را می دهد. آنها با استفاده از این توانایی علاوه بر به چالش کشیدن وضع موجود به عنوان الهام بخش و انگیزاننده چشم انداز فردی و سازمانی عمل می کنند و سبب می شوند پیروان احساس عمیق رسالت در زندگی شخصی و سازمانی خود داشته باشند؛ قابلیت بکارگیری سطوح چندگانه آگاهی آنها قادر می سازد از حالت های برتر شناخت مثل شهود در حل مسأله، انگیزش و کمک به دیگران برای حل مشکلات سازمانی استفاده کنند.

این رهبران که نسبت به دیگران سخاوت،انسانیت، شفقت، و عشق ایثارگرانه نشان می دهند بیش از دیگر انواع رهبران ملاحظه فردی به پیروان دارند.مجموع این ویژگی ها، باعث ایجاد کاریزمای رهبری و نیز انتقال نوعی حس آرمانی به پیروان می شود و باعث می شود آنها رهبر را به عنوان الگویی رفتاری برای خود درنظر بگیرند - فرهنگی و همکاران،. - 1388 هوش معنوی شامل هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکردی همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی می باشد و توانایی بدست آوردن قدرتی که ما را برای رسیدن به رؤیاهایمان یاری می دهد. یکی از مسائلی که در آموزش و پرورش مد نظر است مدیریت در این نظام آموزشی می باشد که یکی از جنبه های آن مبحث سبک رهبری است که ماهیتا مفهومی وسیع تر از مدیریت است مدیریت نوع خاصی از رهبری تلقی می شود که در آن حصول و تحقق هدف های سازمانی اهمیت دارد بنابراین فرق اصلی میان این دو مفهوم کلمه سازمانی است.

رهبری ضمن این که برای تحقق هدف هایش مستلزم کار کردن با افراد و بوسیله افراد است ولیکن این هدف ها لزوما هدف های سازمانی نیست. یک فرد ممکن است برای تحقق هدف های شخصی تر خود بارها تلاش می کند ولی علاقه چندانی به هدف های سازمانی نداشته باشد به این دلیل فردی ممکن است در تحقق هدف های شخصی موفق شود ولی در حصول هدف های سازمانی موثر واقع نشود - بلانچارد،1384ص . - 85 سبک رهبری مدیر برای انگیزش کارکنان در جهت تحقق اهداف سازمان اتخاذ می نمایدومعمولاً با درجاتی از شدت و ضعف در دو طیف وظیفه مدار و رابطه مدار قرار داشته که الگوی تلفیقی نیز شکل گرفته و مطرح می باشند.

سبک ضابطه مدار :سبک مدیریتی که درآن بیشترین توجه مدیر به انجام کار برای رسیدن به هدف سازمان می باشد. سبک رابطه مدار : سبک مدیریتی که در آن بیشترین توجه مدیر به نیازهای اجتماعی -روانی افراد و کارکنان سازمان است. سبک تلفیقی : سبک مدیریتی که توجه مدیر هم روی انجام کار و هم نیازهای اجتماعی - روانی کارکنان سازمان برای رسیدن به هدف سازمان می باشد - گوهری مقدم و سلیمانپور،. - 1388 بیشتر اوقات دانشجویان از ما در مورد اینکه چگونه ارتباط معنویت می تواند بر محل کار و موضوع مان تأثیر گذارد می پرسند. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید