بخشی از مقاله

چکیده

در این پژوهش به بررسی و تحلیل رابطه بین هوش عاطفی و سبکهای رهبری پرداخته شده است. جامعه آماری این تحقیق رامدیران مدارس متوسطه نواحی 1 و 2 شهر رشت با تعداد 282 نفر تشکیل دادهاند که با توجه آن حجم نمونه با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی ساده برابر 212 مدیر برآورده شده است. برای تعیین هوش عاطفی مدیران از پرسشنامه هوش عاطفی »شات« و برای تعیین امتیاز سبک رهبری از پرسشنامه سبک رهبری »لیکرت« استفاده شده است. برای تجزیه و تحلیل دادهها از روش آمار توصیفی از قبیل جداول فراوانی، نمودارهای میلهای و شاخصهای مرکزی و پراکندگی و روشهای آمار استنباطی، مانند ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است نتایج تحقیق نشان داد که بین هوش عاطفی وسبک های رهبری مشاورهای و مشارکتی رابطه مثبت ومعنا داری وجود دارد.

مقدمه

از نهادهای مهم برای رشد و توسعه و سلامت یک جامعه، وجود سازمانهای آموزشی و تربیتی مناسب و کارآمد است. مدارس به عنوان ابتدائیترین و عمومیترین نوع این سازمانها، مسئولیت و پرورش علمی و فرهنگی و اجتماعی افراد این جامعه را به عهده دارند. بنابراین باید توانایی انطباق با نیازهای روزمره محیطی در جهان رقابتی را داشته باشد.بدلیل حساسیت نقش مدارس در پیشرفت جامعه و به عنوان سازمانهایی که خروجی آنها انسانهای آماده و توانمند برای روبرو شدن با مشکلات زندگی است، این سازمانها نیازمند مدیرانی هستند که توانائی اداره بحرانها و پاسخگویی به نیازهای رو به افزون علمی و تربیتی را داشته باشندو باید از شناخت وسیعی از علوم رفتاری و تربیتی و همچنین مدیریتی برخوردار باشند.

باید بتوانند احساسات و عواطف کارکنان و افرادی که مشغول تحصیل در این مراکز هستند را شناخته، همچنین عواطف و احساسات و هیجانات خود را شناسایی کرده و با کنترل این حالات، سعی در رهبری و نفوذ در افرادی نمایند تا بتوانند اهداف سازمان را با بالاترین سرعت و کیفیت محقق نمایند - هوشمند، . - 1386 مدیریت در حقیقت هماهنگی منابع مادی و انسانی به منظور دستیابی به اهداف سازمانی به طریقی است که مورد قبول جامعه باشد. سازمانها به مدیران و کارکنان اثربخش و کارآمد نیاز دارند تا بتوانند به اهداف خود در جهت رشد و توسعه همه جانبه دست یابند.

مدیر به عنوان نماینده رسمی سازمان برای ایجاد هماهنگی و افزایش بهرهوری در رأس سازمان قرار دارد. موفقیت سازمان در تحقق اهداف در گرو چگونگی اعمال مدیریت و سبکهای موثر رهبری مدیر است. مدیر در نقش رهبری سازمان میتواند سبکهای متفاوتی را در هدایت نیروی انسانی انتخاب کند. الگوهای رفتاری مناسب مدیر در هر سازمان باعث بوجود آمدن روحیه و انگیزش قوی در کارکنان میشود و میزان رضایت آنها را از شغل و حرفه خویش افزایش میدهد.

مدیران با استفاده از سبک صحیح رهبری میتوانند رضایت شغلی و تعهد سازمانی کارکنان و بهرهوری سازمان خود را افزایش دهند - لامبرت و ناگنت3، 1999 نتایج این پژوهشها منجر به ارائه و توسعه تئوریهای مختلفی در زمینه سبکهای رهبری مدیران شده است. یک مدیر میتواند در موقعیتهای گوناگون سبکهای متفاوت را برای رهبری کارکنان خود با توجه به فرهنگ حاکم بر سازمان و بلوغ سازمانی کارکنان برگزیند - مصدق راد، . - 1382 یکی از متغیرهایی که در ایجاد ارتباطات موثر بین مدیر و کارکنان بسیار پر اهمیت است هوش عاطفی میباشد. هوش عاطفی در حقیقت یک عامل اصلی است که تفاوت بین مدیران بسیار موفق و آنهایی که موفقیت کمتری دارند را تعیین میکند. - گلمن، . - 1998

هوش عاطفی

هوش عاطفی ترکیبی است از شناخت و هیجان - هوش و عاطفه – عقل و احساس، یعنی جایی که مغز و قلب به هم پیوند می-خورند. همچنین هوش عاطفی، به معنای استفاده از عواطف برای حل مسائل و داشتن یک زندگی مفید، خلاقانه و سازنده تعریف شده است. البته تعریفی که امروزه از هوش عاطفی مورد قبول واقع گردیده این است: توانایی درک و فهم عواطف خود و دیگران به منظور ارزیابی افکار و خلق و خو و تنظیم آنها به گونه ای که موجب تعالی و رشد شناختی و عاطفی شود - اکبرزاده، . - 1383 هوش عاطفی4 یکی از مؤلفه هایی است که می تواند به میزان زیادی در روابط مدیران با اعضای سازمان نقش مهمی ایفا کند.

موراند - 2010 - معتقد است نه تنها مدیران شرکت ها نیازمند هوش عاطفی هستند، بلکه هر کسی که در سازمان کار میکند نیازمند هوش عاطفی است. اما هر چه در سازمان به سطوح بالاتر میرویم، اهمیت هوش عاطفی در مقایسه با هوش عقلی افزایش مییابد. به همین علت هوش عاطفی از اهمیت زیادی برای یک رهبر آموزشی برخوردار است - وانگ5، . - 2008 ریشه هوش عاطفی از مفهوم هوش اجتماعی6 که اولین بار توسط ثراندیک تعریف شده، نشات می گیرد. مفهوم هوش عاطفی یک اصطلاح فراگیر است که مجموعه ی گسترده ای از مهارتها و خصوصیات فردی را در بر میگیرد و معمولا" به مهارتهای میان فردی و درون فردی اطلاق میگردد که فراتر از حوزه مشخصی از دانش پیشین بهره هوشی - - IQ و مهارت فنی یا حرفهای می-باشد - خان محمدی ،. - 1387 به نظر هواردگاردنرهوش عاطفی از دو مولفه "هوش درون فردی " و " هوش میان فردی" تشکیل شده است.

هوش درون فردی شامل آگاهی فرد از احساسات و هیجانات خویش، ابراز باورها و احساسات خود، احترام به خویشتن، تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال در انجام کارهای مورد نظر و در مجموع میزان کنترل شخص بر هیجانها و احساسات خود است. هوش میان فردی به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهد بداند چه چیزهایی انسان را بر می انگیزاند - رهنورد و دیگران ، - 1387آنتونکوپولو و گابریل - 2001 - 7 نیز هوش عاطفی را منبع مهم انگیزش، اطلاعات، قدرت شخصی، ابتکار، خلاقیت و نفوذ میدانند که در روند توسعه سازمان نقش تعیین کننده ایفا مینماید.

زیرا هوش عاطفی موجب وفاداری و تعلق سازمانی فرد، سازگاری بهتر با تغییرات سازمان، پیشرفتهای فنی، روابط انسانی و تصمیمگیری منطقیتر می گردد - میر کمالی و دیگران ،. - 1386 گلمن عناصر هوش عاطفی را به دو طبقه عناصر فردی و عناصر اجتماعی تقسیم بندی میکند [ 9 ].عناصر فردی شامل خود آگاهی، خود کنترلی و خود انگیزی است و عناصر اجتماعیشامل هوشیاری اجتماعی و مهارتهای اجتماعی می شود . توانمندیهای فردی مشخص کن ندهمیزان توان فرد در شناخت و مدیریت احساسات و هیجانات خود است که در بعد خود آگاهی،آگاهی از احساسات خود و درک تأثیر آنها و استفاده از عواطف درونی برای هدایت تصمیمات،دانستن نقاط قوت و محدودیتهای فردی و نیز داشتن درک مناسب از ارزشها و تواناییهای فردیمطرح می باشد.

دیگر مؤلفه توانایی فردی، خود کنترلی است که به معنای باز داشتن و کنترلهیجانات مزاحم و تکانه هاست .افراد برخوردار از خود انگیزی بالا از انگیزه توفیق طلبی،عملگرایی، فرصت طلبی بالاتری نسبت به سایر افراد برخوردارند .در بعد اجتماعی، همدلی نوعی توانمندی است که بر مبنای خودآگاهی بنا می شود .همدلی یعنی توانایی گذاشتن خود به جایدیگران برای تشخیص آنچه که دیگران احساس می کنند، بدون آنکه آنها چیزی به دیگریبگویند . مهارتهای اجتماعی نیز به مهارت در مدیریت روابط و ساختن شبکه حمایتی برای بدستآوردن نتایج مورد نظر و نیز، توانایی یافتن زمینه های مشترک و حصول توافق با دیگران اطلاقمی شود.

رهبری

در تعاریف مدرن، رهبری عبارت است از فرایند نفوذ در دیگران و برانگیختن آنان برای همکاری با یکدیگر در جهت تحقق اهداف سازمانی - رضائیان،. - 1382 اگرچه بسیاری از مدیران رهبرند و بسیاری از رهبران مدیر، ولی فعالیتهای رهبری و مدیریت یکسان نیست. توانایی تاثیر گذاری مدیران بر مبنای اختیار رسمی است که از پست سازمانی آنان ناشی شده است، اما رهبران میتوانند بر عملکرد دیگران تاثیر گذارند بدون اینکه قدرت تاثیرگذاری آنان از اختیار رسمی ناشی شده باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید