بخشی از مقاله
چکیده
هدف کلی پژوهش بررسی رابطه شیوههای یادگیری با مهارت حل مسئله و ابعاد آن در دانشآموزان بود. بدین منظور، با استفاده از فرمول کوکران و با روش نمونهگیری تصادفی طبقهای از بین کلیه دانشآموزان دوره متوسطه دوم شهر برازجان در سال تحصیلی 1389-90 تعداد 320 نفر به عنوان نمونه آماری انتخاب گردیدند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامههای سبک یادگیری کلب - 1984 - با ضریب پایایی 0/88 و پرسشنامه حل مسئله هپنر و پترسون - 1982 - با ضریب پایایی 0/85 بود. جهت تجزیه و اطلاعات به دست آمده از روش آماری تحلیل رگرسیون چندگانه و ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید. تجزیه و تحلیل نتایج نشان داد که شیوههای یادگیری دانشآموزان 22 درصد از واریانس خلاقیت آنها را پیشبینی می کند. همچنین، بین هر چهار شیوه یادگیری با حل مسئله و ابعاد آن رابطه مثبت و معناداری وجود دارد .
واژههای کلیدی:شیوههای یادگیری، حل مسئله، دانشآموزان دوره متوسطه.
-1 مقدمه
یکی از واقعیات اجتناب ناپذیر آن است که پیشرفت های بشر در گرو یادگیری است. [1] یادگیری عبارتست از فرآیند ایجاد تغییر نسبتاً پایدار در رفتار یا توان رفتاری که حاصل تجربه است. یادگیری به طور مداوم در طی زمان و در مسیر زندگی واقعی به دست میآید و کنترل آنتقریباً دشوار است، اما به واسطه آن دانشی پایدار تولید شده و فرد یاد گیرنده این توانایی را می یابد که هنگام برخورد با موقعیت های مختلف، رفتاری اثربخش داشته باشد. محققان به تازگی دریافتند که تفاوتهای افراد در یادگیری فقط ناشی از هوش و توانایی آنها نیست،بلکه عوامل دیگری از جمله ویژگیهای ذاتی و شخصیتی افراد، مشکل بودن تکالیف محوله و شیوههای یادگیری میتواند تاثیر بسزایی در یادگیری افراد داشته باشد . [ 2] از میان این عوامل سبکها و شیوه های یادگیری نقش بسزایی بر فرآیند یادگیری داشته و میتوانند نقش بسیار موثری بر میزان یادگیری افراد داشته باشند.
شیوههای یادگیری به عنوان روشهایی هستند که افراد اطلاعات و تجربیات تازه را در ذهن خود سازماندهی و پردازش میکنند تا بتوانند مشکلات و مسائل پیش روی خود را حل نمایند. [ 3] بر این اساس محققان استفاده از شیوههای مناسب آموزشی جهت ارائه به افراد با شیوههای یادگیری متفاوت را یکی از الزامات اجتنابناپذیر در زمینه بهبود یادگیری دانسته و در تحقیقات فراوانی به این مهم اشاره نموده اند؛ چرا که معتقدند تناسب شیوه تدریس معلمان با شیوه یادگیری دانش آموزان باعث تقویت انگیزه یادگیری و پیشرفت تحصیلی آنها میگردد[4 ] ، [5] ، [6] ، [7] ، [8] ، . [9]هوهن [ 10] شیوه های یادگیری را مجموعهای از باورها، ترجیحات و رفتارهایی میداند که افراد با استفاده از آنها به یادگیری در یک موقعیت معین میپردازند. بنابراین، دانشآموزان مختلف دارای شیوههای یادگیری مختلفی هستند.
بر طبق نظریه کلب [11] ، یادگیری یک فرایند چهار مرحلهای شامل شیوه های یادگیری تجربه عینی، مشاهده تأملی، مفهومسازی انتزاعی، و آزمایشگری فعال میباشد . [12] شیوه یادگیری به حالتهای حسی تأکید دارد. شخص خود را درگیر تجربه می کند، از موضع شخصی با موقعیتها برخورد میکند و نسبت به مسائل به دیدگاه شخصی و شهودی خود تأکید دارد تا به نظریهها و تعمیمگرایی. این افراد تصمیمگیریهای شهودی را به خوبی انجام داده، در موقعیتهای بدون ساختار عملکرد خوبی دارند و همواره یک دیدگاه ذهنی باز نسبت به زندگی دارند. این افراد همچنین به احساساتشان بیش از ذهنیتشان اعتماد داشته و در موقعیتها بر احساس توانایی خود تأکید دارند تا یک رویکرد منظم حل مسأله . [13]
در شیوه یادگیری مشاهده تأملی به فهم و معنا بخشیدن به یک قضیه یا موقعیت تأکید می شود تا کاربرد عملی آن. این افراد به خوبی میتوانند قضایا را از دیدگاه متفاوت ببینند و از نقطه نظرهای متفاوت ارزیابی کنند و به مفهومسازی بپردازند. در حقیقت، آنها از شهودگرایی و معنا بخشیدن به عقاید و موقعیتها لذت میبرند و همچنین به تفکرات خوشان و احساساتی که ناشی از عقاید شخصی است، توجه خاص دارند. در این موقعیت، یادگیری فرد بر حوصله، عینیت و قضاوت دقیق متکی است، ولی به ضرورت اقدامی انجام نمی دهد. در این جا فرد برای تشکیل عقاید به افکار و تئوریها مراجعه می کند. [11]افراد برخوردار از شیوه یادگیری مفهوم سازی انتزاعی به کاربرد عملی و بهرهگیری از مفاهیم و عقاید تأکید دارد. آنها در کل برای درک مسائل، بیشتر از منطق و اندیشه خود بهره میبرند تا از احساساتشان و یادگیری در آنها از طریق تجربه کردن به جای مشاهده صرف از یک موقعیت، تأثیرگذاری بر مردم و رویدادها صورت میگیرد.
در این مرحله از یادگیری، برای درک مسائل و موقعیتها از منطق و اندیشه بیشتر استفاده میشود تا احساس . [11] افرادی که شیوه یادگیری آنها آزمایشگری فعال است به کارهای عملی، تأثیرگذاری فعالانه و تغییر موقعیت تأکید داشته و توجه چندانی به درک منفعلانه پدیدهها ندارند. از تکمیل کردن اقدامهای خاص لذت برده و در دستیابی به اهدافشان خطر پذیرند و مایل هستند بر محیط پیرامون خود تأثیر گذاشته، بازدهی رفتارشان را دریافت کنند . [11] در این افراد یادگیری به صورت فعال و از طریق تجربه کردن به جای مشاهده صرف از یک موقعیت و از طریق تأثیرگذاری بر مردم و رویدادها صورت میگیرد.از دیگر مباحث مهم در ارتباط با دانشآموزان میزان مهارت آنان در حل مسائل پیش روی آنهاست.
در جوامع امروزی، پیچیدگیهای زندگی صنعتی و بخصوص پیچیدگی روابط انسانی، باعث ایجاد تعاملات گسترده شده است که بر اثر حجم بالای تعامات انسانی، مسائل و مشکلات عدیدهای نیز حادث می شود. دستیابی به رفاه و آرامش روانی مستلزم برخورد منطقی با مسائل و مشکلات ایجاد شده میباشد. با توجه به اینکه مسئله و مشکل، همیشه، همه جا و برای هر کس از جمله دانشآموزان وجود دارد، لذا ضروری مینماید که پیرامون مهارت در حل مسئله دانشآموزان حساسیت لازم را به خرج دهیم. در حقیقت، حل مساله، مستلزم راهبردهای هدفمندی است که فرد به وسیله آن مشکلات را تعریف میکند، تصمیم به اتخاذ راه حل می گیرد، راهبردهای حل مساله راانجام داده و بر آن نظارت می کند . [14]
فرایند حل مسئله افراد از ترجیحات ادراکی و قضاوتی آنها تشکیل میشود. به عبارتی با توجه به تیپ شخصیتی افراد یکی از دو کارکرد ادراکی - حس کردن یا شهود - و همینطور یکی از دو کارکرد قضاوتی - تفکر یا احساس - اهمیت مییابد که در فرایند حل مسئله و تصمیم گیری، افراد از آنها استفاده میکنند. حس کردن مربوط به جمعآوری واقعیات است. در حالی که شهود به احتمالات میپردازد. تفکر، شواهد موافق و مخالف را سبک و سنگین می کند و در نهایت، احساس برخورد با احساسات افراد دیگر را در نظر میگیرد . [ 15]از دیدگاه شناختی نیز حل مسئله فرایندی شناختی- رفتاری و مبتکرانه است که فرد به کمک آن راهبردهای مؤثر و سازگارانه برای مشکلات روزمره را شناسایی یا ابداع می کند.
این مؤلفه دارای چهار فعالیت است که برخی از مؤلفان، آن ها را مراحل حل مسئله گفتهاند و عبارتند از: تعریف و ضابطهمندی مسئله، ایجاد راهحلهای جانشین، تصمیم گیری، انجام و تصریح راه حل. هر کدام از این فعالیتهای هدفمند و ماهرانه در کشف و ابداع یک پاسخ مقابلهای سازگارانه در برابر موقعیت مسئله آفرین ویژه سهم عمده ای دارند . [16] شش سبک حل مسئله خلاقانه، اعتماد، گرایش، درماندگی، مهارگری و اجتناب را معرفی کرده است. سه سبک نخست شیوههای حل مسئله سازنده و سه سبک بعدی شیوههای حل مسئله غیرسازنده خوانده میشوند.مورگان و همکاران [15] مسئله را عبارت از تعارض بین یک موقعیت موجود و موقعیت دیگری که میخواهیم ایجاد کنیم میدانند. وقتی که شخص با موقعیت یا تکلیفی روبرو می شود که نمیتواند از طریق کاربرد اطلاعات و مهارتهایی که در آن لحظه در اختیار دارد به آن موقعیت یا تکلیف پاسخ دهد، گفته می شود او با مسئلهای روبرو شده است . [17]
در این راستا برخی معتقدند خلاقیت نیز نوعی حل مسئله است. با این حال، رانکو [18] تأکید دارد که خلاقیت به هیچ عنوان تنها حل مسئله نیست. تفکر خلاق میتواند به هنگام حل مسئله کمک کننده باشد. حل مسئله فعالیتی عینیتر از خلاقیت است و هدف عینی و بیرونی و مشخصتری دارد، ولی تفکر خلاق، تفکری تازه، مستقل و جامعهپسند است و بیشتر جنبه شخصی داشته و به شهود و تحلیل وابسته است.آموزش حل مسئله ، مداخله روانشناختی مختصری است که روی آموزش مهارتها و نگرشهای حل مسئله تمرکز دارد و هدف از آن، کاهش و پیشگیری از آسیب شناسی روانی و افزایش سلامتی با کمک به اشخاص در انطباق موثرتر با مسایل تنش زا در زندگی است.
آموزش حل مسئله، روشی درمانی است که در آن فرد میآموزد تا از مجموعه مهارتهای شناختی موثر خود برای کنار آمدن با موقعیتهای بین فردی مسئله آفرین استفاده کند. [15]در زمینه سبکها و شیوههای یادگیری، کلب[ 11] پرسشنامه سبک های یادگیری خود را بر روی 1933 زن و مرد، بین سنین 18 تا 60 سال که دارای شغل های متفاوت بودند، اجرا نمود. نتایج این بررسی نشان داد که زنان دارای نمره بالایی در تجربه عینی و آزمایشگری فعال بودند، یعنی زنان در این نمونه، دارای سبک های یادگیری انطباق یابنده بودند. در حالی که مردان در این نمونه، نمره بالایی را در مشاهده اندیشمندانه و مفهوم سازی انتزاعی به دست آوردند، یعنی دارای سبک یادگیری جذب کننده بودند.
بنابراین با توجه به نظر کلب، زنان و مردان از سبک های یادگیری متفاوتی استفاده می کنند و به طور متوسط مردان و زنان، به روی پرسشنامه سبک یادگیری - LSI - نمرات متفاوتی را به دست آورده اند. بر این اساس یافته ها نشان داده است که زنان بر روی مقیاس های عینی و مردان بر روی مقیاس های انتزاعی حایز نمرات بالاتری هستند. یافته های پژوهش های نایت، الفنباین و مارتین [19] و هیکسون و بالتیمور [20] نشان میدهند که بین زن و مرد از لحاظ سبک های یادگیری کلب تفاوت وجود دارد و مردان بیشتر به شیوه های یادگیری تجربه عینی تمایل دارند در حالی که زنان عموماً به شیوههای تأملیتر عمل میکنند.