بخشی از مقاله
چکیده
هدف کلی پژوهش بررسی رابطه شیوههای یادگیری با خلاقیت و ابعاد آن در دانشآموزان بود. بدین منظور، با استفاده از فرمول کوکران و با روش نمونهگیری تصادفی طبقهای از بین کلیه دانشآموزان دوره متوسطه دوم شهر برازجان در سال تحصیلی 1389-90 تعداد 320 نفر به عنوان نمونه آماری انتخاب گردیدند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامههای سبک یادگیری کلب - 1984 - با ضریب پایایی 0/88 و خلاقیت عابدی - 1372 - با ضریب پایایی 0/89 بود. جهت تجزیه و اطلاعات به دست آمده از روش آماری تحلیل رگرسیون چندگانه و ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید. تجزیه و تحلیل نتایج نشان داد که شیوههای یادگیری دانشآموزان 23 درصد از واریانس خلاقیت آنها را پیشبینی میکند. همچنین، بین هر چهار شیوه یادگیری با خلاقیت و ابعاد آن رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.
واژههای کلیدی:شیوههای یادگیری، خلاقیت، دانشآموزان دوره متوسطه.
-1 مقدمه
یکی از واقعیات اجتناب ناپذیر آن است که پیشرفت های بشر در گرو یادگیری است . [1] یادگیری عبارتست از فرآیند ایجاد تغییر نسبتاً پایدار در رفتار یا توان رفتاری که حاصل تجربه است. یادگیری به طور مداوم در طی زمان و در مسیر زندگی واقعی به دست میآید و کنترل آنتقریباً دشوار است، اما به واسطه آن دانشی پایدار تولید شده و فرد یاد گیرنده این توانایی را می یابد که هنگام برخورد با موقعیت های مختلف، رفتاری اثربخش داشته باشد. محققان به تازگی دریافتند که تفاوتهای افراد در یادگیری فقط ناشی از هوش و توانایی آنها نیست، بلکه عوامل دیگری از جمله ویژگیهای ذاتی و شخصیتی افراد، مشکل بودن تکالیف محوله و شیوههای یادگیری می تواند تاثیر بسزایی در یادگیری افراد داشته باشد .[2] از میان این عوامل سبک ها و شیوه های یادگیری نقش بسزایی بر فرآیند یادگیری داشته و می توانند نقش بسیار موثری بر میزان یادگیری افراد داشته باشند.
شیوه های یادگیری به عنوان روش هایی هستند که افراد اطلاعات و تجربیات تازه را در ذهن خود سازماندهی و پردازش می کنند تا بتوانند مشکلات و مسائل پیش روی خود را حل نمایند .[3] بر این اساس محققان استفاده از شیوه های مناسب آموزشی جهت ارائه به افراد با شیوههای یادگیری متفاوت را یکی از الزامات اجتنابناپذیر در زمینه بهبود یادگیری دانسته و در تحقیقات فراوانی به این مهم اشاره نموده اند؛ چرا که معتقدند تناسب شیوه تدریس معلمان با شیوه یادگیری دانش آموزان باعث تقویت انگیزه یادگیری و پیشرفت تحصیلی آنها می گردد[4]؛[5] ،[6] ، [7] ؛ [8]؛ . [9] به احساساتشان بیش از ذهنیتشان اعتماد داشته و در موقعیتها بر احساس توانایی خود تأکید دارند تا یک رویکرد منظم حل مسأله .[10]
در شیوه یادگیری مشاهده تأملی به فهم و معنا بخشیدن به یک قضیه یا موقعیت تأکید می شود تا کاربرد عملی آن. این افراد به خوبی میتوانند قضایا را از دیدگاه متفاوت ببینند و از نقطه نظرهای متفاوت ارزیابی کنند و به مفهومسازی بپردازند. در حقیقت، آنها از شهودگرایی و معنا بخشیدن به عقاید و موقعیتها لذت میبرند و همچنین به تفکرات خوشان و احساساتی که ناشی از عقاید شخصی است، توجه خاص دارند. در این موقعیت، یادگیری فرد بر حوصله، عینیت و قضاوت دقیق متکی است، ولی به ضرورت اقدامی انجام نمی دهد. در این جا فرد برای تشکیل عقاید به افکار و تئوریها مراجعه می کند .[11]
افراد برخوردار از شیوه یادگیری مفهوم سازی انتزاعی به کاربرد عملی و بهرهگیری از مفاهیم و عقاید تأکید دارد. آنها در کل برای درک مسائل، بیشتر از منطق و اندیشه خود بهره میبرند تا از احساساتشان و یادگیری در آنها از طریق تجربه کردن به جای مشاهده صرف از یک موقعیت، تأثیرگذاری بر مردم و رویدادها صورت میگیرد. در این مرحله از یادگیری، برای درک مسائل و موقعیتها از منطق و اندیشه بیشتر استفاده میشود تا احساس.[11]افرادی که شیوه یادگیری آنها آزمایشگری فعال است به کارهای عملی، تأثیرگذاری فعالانه و تغییر موقعیت تأکید داشته و توجه چندانی به درک منفعلانه پدیدهها ندارند. از تکمیل کردن اقدامهای خاص لذت برده و در دستیابی به اهدافشان خطر پذیرند و مایل هستند بر محیط پیرامون خود تأثیر گذاشته، بازدهی رفتارشان را دریافت کنند .[12]
در این افراد یادگیری به صورت فعال و از طریق تجربه کردن به جای مشاهده صرف از یک موقعیت و از طریق تأثیرگذاری بر مردم و رویدادها صورت میگیرد.از طرفی دیگر دنیای پیرامون به سرعت در حال تحول و نو شدن است و تغییر و دگرگونی با سرعت زیادی در حال رخ دادن است. اگر انسان با چارچوب ذهنی ثابتی به پیرامون بنگرد در تحلیل مسائل و حل آن با مشکل روبرو خواهد شد. اما اگر ذهن انسان تحول پذیر و با ساختار ذهنی گسترده و یکپارچه که مدام در حال گسترش است به تغییرات و تحولات و مسائل بنگرد و آنها را درک کند، به حل آنها موفق می شود [13] .داشتن استعداد ذاتی و خلاقیت افراد پایه و اساس مهمی برای داشتن جامعه خلاق میباشد. در حقیقت، پیشرفت هر جامعه مرهون و مدیون اندیشههای خلاق است.
جامعهای که میخواهد بر پای خود بایستد، بایستی از استعدادهای خلاق افراد خود بیشترین بهره را بگیرد.برای این کار ابتدا باید این استعدادها را شناخت، پرورش داد و سپس باید از آنها بهره جست .[14] پرورش خلاقیت و شناسایی استعدادهای خلاق از مسئولیتهای آموزش و پرورش جامعه می باشد. بنابراین هدف اصلی آموزش و پرورش میتواند پرورش خلاقیت باشد .[13] خلاقیت در یادگیری یا به عبارت دیگر یادگیری مهارتهای تفکر خلاق از جمله مهمترین نیازهای جوامع دانشمحور میباشد .[15] خلاقیت از دید پژوهشگران، مفاهیم متعددی داشته و هنوز اجماع خاصی در مورد تعریفی واحد از آن که همه جنبههای آن را پوشش دهد صورت نگرفته است. لذا؛ ماهیت خلاقیت در مکاتب مختلف بسیار متفاوت بوده و هر مکتب به ضم خود نظری را ابراز مینمایند.
بر این اساس، روانکاوان خلاقیت را نتیجه حل تعارض که در ضمیر ناخودآگاه ایجاد شده است میدانند؛ در صورتی که انسان گرایان تاکید دارند که خلاقیت زاییده سلامت روانی، خودشکوفایی و کمال انسانی است. مجامع پزشکی نیز بر رابطه خلاقیت با مغز انسان تاکید مینمایند .[16] یکی از نظرات معتبر در این باره دیدگاه تورنس است. از دید این صاحب نظر، تفکر خلاق عبارت است از فرآیند حس کردن مشکلات و مسائل، اختلاف نظر درباره اطلاعات، خطا کردن در عناصر و عوامل اشیاء و... حدس زدن و تشکیل فرضیه ها درباره این کمبودها، ارزیابی و آزمایش این حدسها و فرضیه ها، احتمالاً اصلاح و آزمایش مجدد آنها و نهایتاً مرتبط ساختن نتایج.
تورنس تفکر خلاق را مرکب از چهار عامل اصلی می داند که عبارتند از: سیالی یعنی استعداد تولید ایدههای فراوان، ابتکار یعنی استعداد تولید ایدهای بدیع، غیرعادی و تازه؛ انعطافپذیری یعنی استعداد تولید ایدهها و روشهای بسیار گوناگون؛ بسط یعنی استعداد توجه به جزئیات [17] بنابراین، یکی از پایههای عمده پیشرفت و ترقی هر کشور را میتوان در استفاده بهینه از نیروهای خلاق و نوآور دانست. اگر این نیروها به شکل مناسبی هدایت و ساماندهی شوند، کارآیی آنها بسیار افزایش مییابد . [18] در این میان توجه به امر خلاقیت در آموزش و پرورش به عنوان وسیعترین سازمان اجتماعی و دانشآموزان به عنوان اصلیترین ذینفعان آن اهمیت ویژه دارد، چرا که نظام تعلیم و تربیت رکن و پایه هر گونه تحول در جامعه انسانی است و توسعه در همه ابعاد زندگی وابسته به این نظام می باشد.
بنابراین هر گونه غفلت و سهل انگاری در مورد این نظام جبران ناپذیر است. بنابراین، توجه به امر خلاقیت در دانشآموزان به عنوان آیندهسازان جامعه اهمیتی دو چندان دارد.در زمینه سبکها و شیوههای یادگیری،کلب [11] پرسشنامه سبک های یادگیری خود را بر روی 1933 زن و مرد، بین سنین 18 تا 60 سال که دارای شغل های متفاوت بودند، اجرا نمود. نتایج این بررسی نشان داد که زنان دارای نمره بالایی در تجربه عینی و آزمایشگری فعال بودند، یعنی زنان در این نمونه، دارای سبک های یادگیری انطباق یابنده بودند. در حالی که مردان در این نمونه، نمره بالایی را در مشاهده اندیشمندانه و مفهوم سازی انتزاعی به دست آوردند، یعنی دارای سبک یادگیری جذب کننده بودند.
بنابراین با توجه به نظر کلب، زنان و مردان از سبک های یادگیری متفاوتی استفاده می کنند و به طور متوسط مردان و زنان، به روی پرسشنامه سبک یادگیری - LSI - نمرات متفاوتی را به دست آورده اند. بر این اساس یافته ها نشان داده است که زنان بر روی مقیاس های عینی و مردان بر روی مقیاس های انتزاعی حایز نمرات بالاتری هستند.یافته های پژوهش های نایت،الفنباین و مارتین [19] و هیکسون و بالتیمور [20] نشان می دهند که بین زن و مرد از لحاظ سبک های یادگیری کلب تفاوت وجود دارد و مردان بیشتر به شیوه های یادگیری تجربه عینی تمایل دارند در حالی که زنان عموماً به شیوه های تأملی تر عمل می کنند. صفری [21]، در پژوهش خود به این نتیجه رسید که بین جنسیت دانشجویان و میانگین نمره های سبک یادگیری تفاوت وجود دارد. خاکسار بلداچی
[22]درپژوهشی دریافت که دانش آموزان رشته ریاضی فیزیک بیشتر از سبک یادگیری واگرا ، دانش آموزان رشته علوم تجربی از سبک یادگیری جذب کننده و دانش آموزان رشته علوم انسانی بیشتر از سبک یادگیری انطباق یابنده استفاده می کنند . نتایج تحقیق همایونی و عبدالهی [22] نشان داده است که بین سبک های یادگیری مفهومسازی انتزاعی و پیشرفت تحصیلی در دروس ریاضی و زبان انگلیسی رابطه معنادار وجود دارد. نتایج تحقیق الهی و همکاران[21] نشان می دهد که سبک یادگیری مستقل از زمینه با پیشرفت در یادگیری زبان انگلیسی رابطه دارد و بخش زیادی از واریانس یادگیری زبان انگلیسی را تبیین می کند. آنها همچنین به این نتیجه رسیدند که بین سبکهای یادگیری دختران و پسران تفاوتی وجود ندارد.
خنک جان[23] با استفاده از پرسشنامه سبک یادگیری کلب [10] تحقیقی را روی دانش آموزان مراکز تیزهوشان و عادی در سال اول دبیرستان انجام داد ؛ دریافت که: دختران - تیزهوش و عادی - دارای بیشترین نمره در شیوه های مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال بودند، در حالی که پسران - تیزهوش و عادی - در میان دو سبک یادگیری همگرا - مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال - و جذب کننده - مشاهده - تأمل و مفهوم سازی انتزاعی پراکنده بودند. علاوه بر این به طور خاص، تفاوت های جنسی میان دختران و پسران مدارس عادی نشان داد که پسران بیشتر از دختران و به صورت معناداری شیوه یادگیری مشاهده تأملی را ترجیح می دادند. حال آن که برای دانش آموزان مراکز تیزهوشان، چنین ترجیهی بر روی شیوه مفهوم سازی انتزاعی و به سود پسران گزارش شده است.