بخشی از مقاله
چکیده
هدف از این پژوهش بررسی رابطه بین هوش معنوی و سبک رهبری فرماندهان دفاع مقدس می باشد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری این مقاله تمامی فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلای استان مازندران هستند که تعداد آن ها 250 نفر می باشد که از این تعداد نمونه ای 152 تایی از طریق روش نمونه برداری تصادفی ساده به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. برای گردآوری اطلاعات مورد نیاز از روش های میدانی استفاده شده است. ابزار اصلی گردآوری اطلاعات پرسشنامه هوش معنوی کینگ و پرسشنامه سبک رهبری باردنز و متزکاس می باشد. داده های پژوهش با استفاده از ضریب همبستگی اسپیرمن مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین هوش معنوی با سبک های رهبری تلفیقی، رابطه مدار و ضابطه مدار رابطه معنادار مثبتی وجود دارد.
واژگان کلیدی : رهبری، سبک رهبری، هوش، معنویت، هوش معنوی.
-1مقدمه
هوش رفتار حل مسأله سازگارانه ای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی می شوند، کاهش می دهد.این مفهوم هوش، مبتنی بر گزاره ای است که فرایند حرکت به سوی اهداف،انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری می سازد - ایمونز،1999؛ استنبرگ،1992؛ به نقل از نازل: . - 2004 گاردنر1 هوش را مجموع توانایی هایی می داند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند، به کار می رود. از نظر وی انواع هوش نه گانه عبارتند از: هوش زبانی ، موسیقیایی، منطقی - ریاضی، فضایی، بدنی- حرکتی، هوش های فردی - که شامل هوش درون فردی و بین فردی میشود - ، هوش طبیعتی وهوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است.
مفهوم تحلیلی غرب1 از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات می شود؛ در حالی که رویکرد ترکیبی شرق 1 نسبت به هوش، مؤلفه های گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل 1 - یکپارچه - در بر می گیرد. در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می شود و روش های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار می دهد.همچنین توانایی شناخت مسأله ، ارائه راه حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی - غباری بناب و همکاران، . - 1386 و کشف روش های کارآمد حل مسائل از ویژگی های افراد باهوش است در ترجمه های لاتین عهد جدید »شخص معنوی«1 به کسی گفته می شود که زندگی او را روح القدس نظم می بخشد، یا تحت تأثیر قرار می دهد.
روان شناسان در ابتدا با تعریف هوش هیجانی سعی کردند این آسیب را جبران نمایند. سپس با اضافه کردن انواع جدیدی از هوش تحت عنوان »هوش معنوی« و »هوش وجودی« که متوجه مفاهیمی نظیر مرگ و زندگی است، سعی در تکمیل تعریف خود نمودند. مهمترین کاربردهای هوش معنوی در محیط کار عبارتاند از: .1ایجاد آرامش خاطر، به گونه ای که اثربخشی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد؛ .2ایجاد تفاهم بین افراد؛ .3مدیریت کردن تغییرات و از میان برداشتن موانع راه. آگاهی از خود، شایستگی کلیدی هوش معنوی است، متاسفانه اغلب ما خود را موجوداتی فیزیکی و مادی می بینیم و معتقدیم که زندگی تجربه ای مادی و فیزیکی است و آرامش خاطر ما وابسته به شرایط فیزیکی زندگی از جمله پول، دارایی و ... است که همه اینها بستگی به شغل ما دارد، بنابراین نبود اینها برای ما احساس ناامنی ایجاد می کند.
هوش معنوی رهبران به آنان توانایی انتقال معنا بر مبنای درک پرسش های وجودی خود و پیروان را می دهد .آنها با استفاده از این توانایی علاوه بر به چالش کشیدن وضع موجود به عنوان الهام بخش و انگیزاننده چشم انداز فردی و سازمانی عمل می کنند و سبب می شوند پیروان احساس عمیق رسالت در زندگی شخصی و سازمانی خود داشته باشند؛ قابلیت بکارگیری سطوح چندگانه آگاهی آنها قادر می سازد از حالت های برتر شناخت مثل شهود در حل مسأله، انگیزش و کمک به دیگران برای حل مشکلات سازمانی استفاده کنند. این رهبران که نسبت به دیگران سخاوت،انسانیت، شفقت، و عشق ایثارگرانه نشان می دهند بیش از دیگر انواع رهبران ملاحظه فردی به پیروان دارند .
مجموع این ویژگی ها، باعث ایجاد کاریزمای رهبری و نیز انتقال نوعی حس آرمانی به پیروان می شود و باعث می شود آنها رهبر را به عنوان الگویی رفتاری برای خود درنظر بگیرند - فرهنگی و همکاران، . - 1388 هوش معنوی شامل هدایت و معرفت درونی ، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکردی همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی می باشد و توانایی بدست آوردن قدرتی که ما را برای رسیدن به رؤیاهایمان یاری می دهد. سبک رهبری مدیر برای انگیزش در جهت تحقق اهداف اتخاذ می نمایدو معمولاً با درجاتی از شدت و ضعف در دو طیف وظیفه مدار و رابطه مدار قرار داشته که الگوی تلفیقی نیز شکل گرفته و مطرح می باشند. سبک ضابطه مدار :سبک مدیریتی که درآن بیشترین توجه مدیر به انجام کار برای رسیدن به هدف سازمان می باشد. سبک رابطه مدار:
سبک مدیریتی که در آن بیشترین توجه مدیر به نیازهای اجتماعی -روانی افراد و کارکنان سازمان است. سبک تلفیقی: سبک مدیریتی که توجه مدیر هم روی انجام کار و هم نیازهای اجتماعی -روانی افراد برای رسیدن به هدف می باشد - گوهری مقدم و سلیمانپور، . - 1388 بیشتر اوقات دانشجویان از ما در مورد اینکه چگونه ارتباط معنویت می تواند بر محل کار و موضوع مان تأثیر گذارد می پرسند. این 3 سطح کمترین سطح هایی هستند که یکپارچگی را بوجود می آورند. افراد می توانند معنویت را به عنوان بخشی از خصوصیاتشان کسب کنند. فرهنگ رهبری پدیده ای است که باید برای ایجاد و برقراری آن کوشید و فعالیت کرد وگرنه به خودی خود و به طور خلق الساعه به وجود نخواهد آمد. در این مقاله سبک رهبری رابطه مدار- ضابطه مدار و تلفیقی و رابطه آن ها با هوش معنوی سنجیده خواهد شد.
درصورتی که بتوانیم هوش معنوی فرماندهان دفاع مقدس را بررسی کنیم و رابطه آن با سبک رهبری را شناسایی کنیم قطعاً می توانیم بخشی از مشکلات اداری را با پیشنهاد یک الگو ساده تر نمائیم. لذا با توجه به تجارب 8 ساله دفاع مقدس و نقش فرماندهان در رهبری مناسب در یگان های عملیاتی و نقش مربی گری و هدایت گری آنان و تاثیر میزان هوش معنوی در سبک های بکار گرفته شده تا چه حد توانسته یک سبک مناسب را برای سازماندهی مطرح نماید . حال این سوال مطرح می شود آیا بین هوش معنوی و هر یک از این سبک های رهبری فرماندهان شهید دفاع مقدس رابطه ای وجود دارد؟ یا خیر؟ به همین منظور برای شناسایی رابطه بین هوش معنوی و سبک رهبری فرماندهان دفاع مقدس فرضیه ها طراحی و بررسی گردید.
مدل مفهومی پژوهش هر مدل مفهومی بعنوان نقطه شروع و مبنایی جهت انجام مطالعات و تحقیقات است بگونهای که متغیرهای مورد نظر تحقیق و روابط میان آنها را مشخص میکند . بعبارت دیگر میتوان گفت که بصورتی ایدهال، مدل مفهومی یا همان نقشه ذهنی و ابزار تحلیلی ، یک استراتژی جهت شروع و انجام تحقیق است بگونهای که انتظار میرود در حین اجرای تحقیق ، متغیرها ، روابط و تعاملات بین آنها مورد بررسی و آزمون قرار گرفته، و حسب ضرورت تعدیلاتی در آنها انجام شده و عواملی نیز از آنها کم و یا به آنها اضافه شود.
1-1مبانی نظری :
پس از گسترش مفهوم هوش به سایر قلمروها، ظرفیت و توانایی های انسان و به خصوص مطرح شدن هوش هیجانی در روان شناسی، ایمونز - 1999 - 1 سازه جدیدی را با عنوان هوش معنوی 2 مطرح کرد این سازه در واقع ناشی از یک نگاه نو در روان شناسی یعنی توجه به معنویت است. هوش معنوی یکی از مفاهیم مربوط به حوزه دین و معنویت است که به تازگی مورد توجه انسان قرار گرفته و در حال توسعه است. ایمونز - 1999 - عنوان کرد که هوش هیجانی مجموعه ای از توانایی ها برای بهره گیری از منابع دینی و معنوی است. هوش معنوی سازه ای هوش و معنویت را در یک سازه ترکیب می کند در حالی که معنویت جستجو برای یافتن عناصر مقدس، معنایابی، هشیاری بالا و تعالی است. هوش معنوی شامل توانایی برای استفاده از چنین موضوعاتی است که می تواند کارکرد و سازگاری فرد را پیش بینی کند و منجر به تولیدات و نتایج ارزشمندی گردد.
گین 1 و پورهیت - 2006 - 2 هوش معنوی را توانایی تجربه شده ای می دانند که به افراد امکان دستیابی به دانش و فهم بیشتر را می دهد و زمینه را برای رسیدن به کمال و ترقی در زندگی فراهم می سازد. هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سوالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل می شود. هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و سوال هایی همانند »آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی می شود؟« و یا »آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟« را در ذهن ایجاد می کند. در واقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سوالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می کند. - حسینیان و همکاران، . - 1390گاردنر3 - 1999 -
مفهوم هوش معنوی را در ابعاد مختلف نقد و بررسی کرد و پذیرش این مفهوم ترکیبی از معنویت و هوش را به چالش کشید. به نظر گاردنر - 1983 - عملیات ذهن در نظام نمادی مانند زبان با عملیات نمادی در موسیقی، حرکات بیانی، ریاضی و تصاویر تفاوت دارد. گاردنر - 1983 - با این اعتقاد که استدلال، هوش، منطق و دانش معنای یکسان ندارند، دیدگاهی نو از هوش ارائه کرد. او مفهوم هوش را گذشته از توانایی کلامی و ریاضی به استعداد موسیقی4، هوش فضایی5، هوش زبانی6، هوش منطقی- ریاضی7، هوش بدنی-جنبشی8، هوش درون فردی9 ، هوش میان فردی10 گسترش داد. - حمیدی و صداقت، . - 1390گاردنر - 1983 - هوش را دارای ویژگی های زیر می داند: - حمیدی و صداقت، . - 1390
الف - مجموعه ای از مهارت هایی که فرد را قادر می سازد تا وقتی که در زندگی با مشکلات واقعی مواجه می شود، آن ها را حل کند. ب - توانایی ایجاد محصول موثر، یا ارائه یک فرصتی که در فرهنگی ارزشمند باشد. ج - توانایی درک یا ایجاد ضرورت علمی جدید. گاردنر - 2002 - بعدها مقوله های هوش طبیعت گرا11، یعنی هوش معنوی و هوش هستی گرا یا هوش وجودی12 را مطرح کرد که می توان از آن به عنوان یک جنبه از هوش معنوی یاد کرد. تعاریف متعددی تاکنون از هوش معنوی به عنوان یکی از انواع هوش چندگانه13 مطرح شده است. امونز - 2000 - 14 تلاش کرد معنویت را معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش مطرح کند.
وی معتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد و سازگاری فرد به طور مثال سلامتی بیشتر را پیش بینی می کند و قابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشند. هوش معنوی به ما اجازه کامل کردن قسمت های میان فردی و درون فردی را برای پیشه گرفتن از فاصله مابین خویش و دیگران می دهد و می تواند به وسیله راه های مختلفی افزایش یابد. هوشی که برای حل مسئله های مفهومی و با ارزش به کار گرفته می شود، بر طبق گفته مارشال 15 هوشبهر IQ حدودی عاقلانه - منطقی است. هوش معنوی در مورد خلاقیت ها- بینش آفرینی - ساختن قانون، شکستن قوانین و افکار قابل تغییر است برعکس IQ که خطی منطقی و عاقلانه است، SQ نمی تواند محدود کننده باشد. - حمیدی و صداقت، . - 1390
از طرف دیگر هوش معنوی چیزی است که برای پیشرفت اشتیاق و آرزوهایمان همچنین ظرفیت معنایی، بینشی و ارزش خود، از آن استفاده می کنیم. SQ گفتگو مابین عقل و احساس را آسان می کند. هوش معنوی در مورد علم مدیریت خود و مسئولیت در مقابل خویشتن است. همچنین در مورد توانایی تشخیص چیزهایی که می توانیم انجام دهیم یا راه هایی که می توان مشکلات را از طریق آن حل کرد، بحث می کند. خصوصیات معنویت از دیدگاه وگان شامل موارد ذیل است: - حمیدی و صداقت، . - 1390