بخشی از مقاله

چکیده:

امروزه هوش هیجانی از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. تحقیقاتی که در این حوزه صورتگرفتهاست، بیانگر نقش هوش هیجانی و مؤلفههای آن در جنبههای گوناگون زندگی افرد مانند موفقیت تحصیلی، کار، ازدواج، روابط اجتماعی و مسائل ذهنی میباشد. رابطه هوش هیجانی با موفقیت تحصیلی یکی از حوزههای جدید پژوهشی است. پژوهش حاضر به بررسی رابطه بین هوش هیجانی با موفقیتتحصیلی فارسیآموزان غیرفارسیزبان میپردازد. هدف این پژوهش آن است که به بررسی نقش هوش هیجانی در یادگیری زبان دوم و موفقیتتحصیلی و ارتباط آن با مهارت نوشتاری بپردازد.

بدان منظور، از 30 دانشجوی فارسیآموز سطح پیشرفته از ملیتهای مختلف و از دانشگاههای مختلف خواستهشد به پرسشنامه هوشهیجانی شرینگ پاسخدهند. همچنین، از آنها آزمون مهارت نوشتار گرفتهشد. سپس، همبستگی نمرات هوش هیجانی آنها با مهارت نوشتن مورد بررسیقرارگرفت. برای تجزیه و تحلیل دادهها از نرمافزار SPSS استفادهگردید. نتایج نشانداد که رابطه معناداری میان سازههای هوش هیجانی - خودآگاهی، خودانگیزی، همدلی، خودکنترلی و مهارتاجتماعی - با مهارت نوشتن و موفقیت-تحصیلی وجود دارد.

مقدمه

موفقیتتحصیلی در هر جامعهای بیانگر موفقیت نظام آموزشی در زمینه هدفیابی و توجه به رفع نیازهای افراد میباشد. برای دستیابی به موفقیتتحصیلی در سطوح مختلف آموزشی، عوامل بسیاری نقش دارند که یکی از این عوامل هوش میباشد. هوش، پیامدها و رخدادها را در ابعاد مختلف زندگی هدایتمیکند. تصمیمات بسیاری براساس ظرفیتها و تواناییهای عقلانی به منظور ارائه فرصتها و راهنمایی به افراد اعمالمیشود و متعاقبا" قضاوت درباره هوش، تعیینکننده موفقیتها و شکستهای افراد میباشد.

بنابراین، مطالعه هوش و عملکرد آن برای بشر مهم و ضروری به نظرمیرسد روانشناس آمریکایی، اظهارکرد که هوش از هفت عامل متمایز تشکیلشدهاست: درک کلامی، سیال کلامی، عدد - محاسبات عددی و حل مسائل - ، حافظه، سرعت ادراکی، استدلال قیاسی و تجسم فضایی - چانچولو و استرنبرگ1، . - 6 :2004 وکسلر - 1985 - 2 هوش عمومی را اینگونه تعریفمیکند: "توانایی و ظرفیت افراد برای عملکردن بهطور ارادی، فکرکردن بهطور منطقی و برقراری ارتباط مؤثر با محیط". بار-آن - 2006 - 3 به منظور سهولت، هوش را به سه دسته تقسیمبندیکردهاست: هوش انتزاعی - توانایی فهم نمادهای کلامی و ریاضی - ، هوش واقعی و ملموس - توانایی فهم اشیاء - و هوش اجتماعی - توانایی فهم و برقراری ارتباط با دیگران - . گاردنر - 1983 - 4 با بررسیهای گسترده خود هوش را در دو دسته هوشهای درونفردی و میانفردی نیز درنظرگرفتهاست.

هوش هیجانی، مفهومی است که این دو نوع هوش را دربرمیگیرد و توسط مایر و سالووی - 1997 - 5 بهعنوان توانایی درک دقیق، ارزیابی و بیان هیجان، توانایی ایجاد و دسترسی به احساسات که تفکر را تسهیلمیبخشد، توانایی درک هیجان و دانش هیجانی، توانایی نظمبخشیدن به هیجانات به منظور پیشبرد رشد هیجانی و عقلی توصیفگردیده است. عامل هوش هیجانی که در دهههای اخیر توسط نظریهپردازان روانشناس مطرحشدهاست، شامل مجموعهای از تواناییها، مهارتهای اجتماعی و هیجانی میباشد، که شناخت آن، توانایی و موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و شرایط محیطی افزایشمیدهد. نتایج بسیاری از تحقیقات تأییدی بر اهمیت هوش هیجانی در کلاسهای درسی، کارکردهای ذهنی و عملکرد بهتر و مؤثرتر در زندگی و کار میباشد.

پیشینه پژوهش

صاحبنظران از گذشته اهمیت زیادی برای ضریب هوش قائلشدهاند. هوش مفهومی است که سبک یادگیری یک فرد، ترجیحات، استعداد، ویژگیها، مهارتها و صلاحیتهای فردی را بیانمیکند. همانگونه که در فرهنگلغت وبستر تعریفشده-است، هوش بهصورت ظرفیتی برای درک حقایق و فرضیات و روابط و منطقسازی در مورد آنها تعریفشدهاست - کمالیان و همکاران، . - 471- 478 :2011 در سال 1998 بار-آن مدعیشد که هوشهای هیجانی و اجتماعی معرفهای بهتری برای موفقیت در زندگی میباشند. در سال 2010 بار-آن هوش هیجانی را مجموعهای از ظرفیتها، قابلیتها و مهارتهای غیرشناختی تعریفکرد که توانایی فرد را در برخورد موفقیتآمیز با مقتضیات و فشارهای محیطی افزایشمیدهد.

تحقیقات اخیر گاردنر 1983 - ، - 1999، بر مفهوم هوشهای چندگانه تأکیددارد. گاردنر مدلی از هشت نوع هوش مطرحکردهاست که شامل هوشهای فضایی، درونفردی، میانفردی، جسمانی-حسی حرکتی، طبیعتگرا و هوشهای سنتی تحصیلی یعنی هوش زبانی و هوش منطقی-ریاضیاتی است. همچنین، برادبری و گریوز - 2005 - هوش هیجانی را براساس چهار عنصر تنظیم کردهاند. این چهار عنصر عبارتند از: توانایی در شناخت، توانایی در درک، توانایی در تنظیم و توانایی در استفاده از هیجانها. این عناصر همگی بر یکدیگر تأثیرمیگذارند - گنجی،. - 157 :1384 هیجان در فرهنگلغت انگلیسی آکسفورد به معنای تحریک، حالت تنش، احساس عاطفی و هر حالت ذهنی قدرتمنداست. در فرهنگلغت مایکروسافت - 2000 - ، هممعانی این واژه عبارتند از: رقت-بار، تأثربار، پرتحرک، پرشور و مهییج. درک هوش هیجانی بدون درک و تصور درست از هیجان ممکن نمیباشد. هیجانها به شکل پدیدههای ذهنی، زیستی، اجتماعی و هدفمند میباشند.

هیجانها از این نظر احساسهای ذهنی هستند که باعث میشوند به صورت خاصی احساس خشم یا شادی داشتهباشیم. هیجانها واکنشهای زیستی هستند و بدن را برای سازگارشدن با هر موقعیتی که روبرومیشویم، آمادهمینمایند. ظهور پژوهش در زمینه هوش هیجانی ریشه در دیدگاه وکسلر درباره "جنبههای غیرعقلانی هوش عمومی" دارد که در سال 1940 بیانگردید. - بار-آن،. - 1997 در همین راستا، لیپر در سال 1948 اظهار کرد که "تفکر هیجانی" بخشی از تفکر منطقی و هوش بهطور کلی است و سهمی در آنها دارد.

تعاریف اولیه هوش هیجانی در قالب رویکرد توانایی، توسط مایر و سالووی - 1990 - بیان گردید و آنها اظهار داشتند که سه ترکیب اصلی هوش هیجانی، شامل ارزیابی و بیان، تنظیم و کاربرد میباشند. سپس آنها رویکرد گاردنر را بسط داده و نظریه هوش هیجانی خود را بر پایه نظریات گاردنر درباره هوشهای فردی بنا کردند، و بر این فرض بودند که افراد در توانایی درک و شناسایی هیجانهای خود و دیگران با یکدیگر تفاوت دارند. - بار-آن، . - 1997 یافتههای مایر و سالووی همراه با بخش اعظم نظر به آنها در زمینه هوش هیجانی، نتیجه تألیف کتاب معروف "هوش هیجانی" توسط گلمن1 در سال 1995 گردید.

این کتاب همراه با کتاب دیگر گلمن به نام "کار با هوش هیجانی" - 1999 - ، سهم بسزایی در عمومیت یافتن این حوزه جدید داشت - پارکر و همکاران2، . - 2001 در سال 1997 مایر و سالووی بیانکردند که هوش هیجانی شامل چهار شاخه میباشد: -1 شاخه احساس و بیان هیجانی:3 شامل بازشناسی و وارد نمودن اطلاعات کلامی و غیرکلامی از سیستم هیجانی میباشد. -2 تسهیل تفکر به وسیله هیجان:4 شامل بهکارگیری هیجانها بهعنوان بخشی از جریان شناختی مانند خلاقیت و حل مسائل میباشد. -3 فهم یا ادراک هیجانی:5 شامل پردازش شناختی هیجان است که درباره بصیرت و معلومات بهدستآمده در مورد احساسات خود و دیگران میباشد.

-4 اداره یا تنظیم هیجانی:6 شامل تنظیم هیجانها در خود و دیگران میباشد. مایر - 2001 - پنج دوره تاریخی را که منجر به پیدایش مفهوم هوش هیجانی شده تعریف کردهاست: .1 از 1900 تا 1969 در مطالعات روانشناختی، هوش و هیجانها به منزله دو مقوله مستقل در نظرگرفتهشدهاست. .2 از 1970 تا 1989 روانشناسان به بررسی چگونگی تأثیرگذاری هوش و هیجانها بر یکدیگر پرداختند. .3 از 1990 تا 1993 با ظهور هوش هیجانی، بهعنوان یک موضوع مطالعاتی روبرومیشویم. .4 از 1994 تا 1997 این سازه مورد توجه محققان قرارگرفت. .5 عصر حاضر تحقیقات از وضوح بیشتری برخوردار میباشند.

گلمن 1995 - ، 1999 به نقل از مایر، - 2001، در نوشتههایش بر این موضوع اشارهداشت که احتمالا" هوش هیجانی بهترین پیش بینیکننده موفقیت در زندگی است و در واقع برای همه افراد قابلدسترسی بوده و مفهومی همانند "منش" دارد. او بر نحوه تغییر هوش هیجانی در طول زندگی، راههایی که از طریق آن، مهارتهای هیجانی موجب افزایش توانایی فرد برای عملکرد بهتر و موفقیت در زندگی میشود و هزینههای صرفشده برای آنچه که او "سوادآموزی هیجانی" نامید، تأکیدداشت. - بار-آن ،. - 1997 تجارب بالینی او بر نیاز به پاسخ به این سؤال تأکید ورزید که چرا بعضی مردم از سلاست روانشناختی بهتری نسبت به دیگران برخوردارند؟

این سؤال سپس به این پرسش که چرا برخی افراد در کسب موفقیت در زندگی توانمندترند؟ تغییریافت. این سؤالات به مرور به عواملی - مهارتهای هیجانی - برای تععین موفقیت عمومی و موفقیت در حفظ سلامت هیجانی مثبت منجر گردید. به دنبال این بررسی آشکارشد که تعیینکننده کلیدی و عامل پیشبینی موفقیت، هوش شناختی به تنهایی نیست، بسیاری از افراد با هوش مرتکب اشتباهات و لغزشهایی در زندگی میشوند، درحالیکه افراد زیادی با هوش شناختی پایین در زندگی موفق و کامیاب هستند - بار-آن،. - 1997 پژوهشهای انجامشده در زمینه هوش هیجانی و رابطه آن با فرایند یادگیری زبان محدود، ولی رو به گسترش میباشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید