بخشی از مقاله

چکیده

داستان مینیمال یا داستان کوتاهِ کوتاه به داستانهایی اطلاق میشود که از حجم بسیار کوتاه، انسجام بالا، و زبانی ساده و بیپیرایه برخوردارند. سادگی این آثار و دارا بودن درونمایههای روزمره، این تصور را ایجاد نموده است که میتوان آنها را نه در گروه داستان-ها، بلکه در گروه روایات شفاهی و خاطرات قرار داد. بررسی ساختار روایت داستانهای مینیمالیستی دارای اهمیت زیادی در شناخت بهتر این قالب برای بالا بردن سطح کیفی آن است. این تحقیق در تلاش است با بررسی ساختار روایت داستانکهای سه مجموعه داستان مینیمال اثر »رسول یونان« بر اساس الگوی لباو و والتسکی، رابطه این نوع داستانی و روایات شفاهی را مشخص نماید. نتایج این بررسی نشان میدهد؛ اگرچه مراحل اصلی این الگو در بیشتر داستانهای کوتاه کوتاه رعایت شدهاست، لیکن با ایجاد تغییراتی در ساختار داستانکها وجوه تمایزی میان آنها و روایات شفاهی دیده میشود. حذف و ادغام برخی از مراحل اشاره شده در الگو و عدم ارزیابی بیرونی نیز از مشخصههای داستانهای کوتاهِ کوتاه این مجموعهها به شمار میرود.

کلیدواژهها: مینیمالیسم، داستان کوتاهِ کوتاه، روایتشناسی، لباو و والتسکی، ساختارگرایی.

مقدمه

سادگی و ایجاز دو مؤلفه اصلی در داستانهای مینیمالیستی یا داستانهای وتاهِک کوتاهاند. کوتاهی این آثار باعث شده است تا مجالی برای پرداخت دقیق و جزئی عناصر داستان از جمله زمان، مکان، شخصیتها، و گاه رخداد اصلی فراهم نشود. این داستانها در نهایت سادگی تألیف میشوند و به این دلیل استفاده از آرایهها و شگردهای داستانپردازی نیز بسیار کم و پنهان صورت میگیرد. این عوامل موجب شدهاند انتقادهای زیادی نسبت به داستانهای مینیمال صورت بگیرد، تا جایی که برخی آن را خارج از حوزه داستان میدانند و آن را در شاخههایی چون طرح یا خاطره دستهبندی مینمایند.
درمورد داستانهای مینیمال پژوهشهای زیادی انجام شدهاست، امّا به ساختار روایی این آثار و نیز رابطه آن نسبت به حوزه داستان و روایات شفاهی توجه زیادی صورت نگرفتهاست. این پژوهش به دنبال تبیین جایگاه داستانهای کوتاهِ کوتاه در قلمرو »داستان« است.

در این راستا سه مجموعه داستانک »فرشتهها«، »احمق، ما مردهایم« و »بخشکی شانس« به قلم »رسول یونان« بهعنوان نمونههایی از آثار مینیمال مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتهاند. یونان از نویسندگان پرکار فارسیزبان در زمینه مینیمال-نویسی است. سه مجموعه انتخاب شده، مجموعه داستانهای مینیمال وی در دهه هشتادند. الگوی بهکار برده شده در این تحقیق الگوی الماسیشکل لباو و والتسکی است. این الگو برای روایات شفاهی روزمره طراحی شدهاست و در این زمینه بسیار پرکاربرد است. با بررسی داستانهای کوتاهِ کوتاه انتخاب شده در این پژوهش با مدل لباو و والتسکی میزان مطابقت این آثار و روایات شفاهی آشکار میگردد. این مقاله در بررسیهای خود از روش توصیفی Bتحلیلی با رویکرد ساختارگرایی بهره میگیرد و درصدد پاسخگوی به پرسشهای زیر است:

1.    داستانکهای بررسیشده تا چه حد با الگوی لباو و والتسکی همخوانی دارند؟

2.    ساختار این داستانکها با ساختار روایات شفاهی چه تفاوتهایی دارد؟

بررسی پیشینه تحقیق نشان میدهد که از الگوی لباو و والتسکی در بررسی تعدادی از داستانهای عامیانه کهن فارسی بهره برده شدهاست؛ اما در تحلیل داستانکهای معاصر مورد توجه قرار نگرفته است. مقالات زیر از جمله پژوهشهای منتشر شده اند: »

Bبررسی ساختار حکایتهای مرزبان نامه بر اساس الگوی الماسیشکل لابوف« از مرضیه آزاد.

»Bمقایسه سرود بیست و دوم ایلیاد - کشته شدن هکتور - و حماسه رستم و اسفندیار بر پایه الگوی لباو و والتسکی« نوشته دکتر محمدرضا پهلواننژاد.

» Bمقایسه ساختار داستان در دو اثر از عطار با تکیه بر دو الگوی جدید ساختارگرای داستاننویسی« تألیف محسن محمدی فشارکی و فضلاالله خدادای.

»Bساختار داستانپردازی در سمک عیار« از دکتر سید مهدی خیراندیش و نجمه دری.

داستان مینیمالیستی چیست؟

داستان مینی مالیستی، داستان کوتاهِ کوتاه یا داستانک، شیوهای نوین در داستاننویسی معاصر به شمار میرود. نویسندگان این سبک پیروان کوتاهنویسانی همچون همینگوی و چخوفاند که با خلق آثار برجسته در قالب داستانِ کوتاه به مختصرگویی در داستان اعتبار بخشیدند. بارزترین مشخصه داستان مینیمال حجم کم، زمان و مکان محدود، و طرح و زبان ساده آن است؛ چرا که مینیمالیستها بر این اعتقادند که نباید هیچ واژه غیرضروریای در داستان وجود داشته باشد. درباره حجم این آثار، دیدگاههای متفاوتی وجود داردمثلاً. بعضی معتقدند: داستانک یا داستان کوتاهِ کوتاه، داستانی به نثر است که از داستان کوتاه جمع و جورتر و کوتاهتر است و از پانصد کلمه کمتر و از هزار و پانصد کلمه بیشتر نیست - میرصادقی و ذوالقدر، . - 100 : 1377

بعضی دیگر نیز می گویند:

داستان برق آسا - - flash fiction، طول آن 300 تا هزار کلمه است و از میکروفیکشن که از 10 تا 30 کلمه تشکیل شدهاست درازتر و از کوتاهترین داستان به شیوه سنتی که 3000 تا 5000 کلمه است کوتاهتر است - توماس . - 54 :1385 بالاترین میزان استفاده از واژگان در داستانک دو هزار کلمه و کمترین آن در اختیار و منوط به نیاز نویسنده دانسته شدهاست. البته امروزه با رونق داستانکهای چند خطی یا حتی یک خطی، به ندرت داستانکهایی با دوهزار لغت مشاهده میشود. بهطور کلی میکروفیکشنها با محدوده واژگانی پنجاه کلمه، و فلشفیکشنها با محدوده واژگانی بیش از پنجاه کلمه، دو دسته پذیرفته شده داستانهای مینیمال بهشمار میآیند.

»داستان مینی مال را ادامه دهنده داستان کوتاه دانسته اند. شباهت ساختار و همانند بودن عناصر داستان کوتاه و داستانک، این دو ژانر را بسیار به هم نزدیک میکند، چندان که میتوان گفت تفاوت این دو ژانر بیشتر کمی است تا کیفی. اندک بودن تعداد واژگانی که به طور معمول در داستانک به کار میرود، این نوع از روایت را به شکل مینیاتوری از داستان کوتاه تبدیل میکند.« - پاینده،. - 46:1385 زبان ساده و بی تکلف این داستانها، و واژههای ساده و قابل فهم برای عموم باعث روانتر شدن متن، و در نتیجه جذب علاقهمندان به این سبک شدهاست. داستان های مینیمال دارای مشترکات زیادی با حکایات، مثنویهای کوتاه، و غزل داستانهای فارسی در سدههای پیشینند که مهمترین آنها توجه هر دو قالب به ایجاز و سادگی بیان است.

با گسترش صنعت و ماشینیزم در عصر کنونی و به تبع آن شکل گرفتن شتاب در زندگی، فشار روانی بر ذهن انسان معاصر افزایش یافتهاست. این مسئله در کنار نبود فرصت زیاد برای مطالعه داستانهای بلند، از علاقه مردم به کندوکاو در پیچیدگیهای دنیای داستان کاسته، و لزوم ارائه داستانهایی کوتاه و ساده را فراهم نمودهاست. در این میان سبک مینیمالیسم در پی پاسخگویی به نیاز ادبیات چنین دورانی است. نویسنده امروز نیز باید مناسب امروز بنویسد تا خواننده به کلی از دنیای داستان و کتاب خوانی دلسرد و رویگردان نشود. به تعبیر مصطفی مستور، نویسنده باید »هماهنگ با روح زمانه بنویسد - «مستور،. - 5:1379

از دیگر ویژگیهای داستان مینیمال نشان دادن صحنه بهوسیله تصاویر بهجای توصیف است. ابزار توصیف سرعت داستان را کند میکند و نیز فاصلهای میان مخاطب و روایت ایجاد میکند، چرا که باید داستان را از زبان فردی واسطه - راوی - بشنود. در حالیکه با به تصویر درآمدن داستان، مخاطب بدون واسطه به تماشای آن مینشیند. »صحنه پر ارزشترین و جذابترین ابزار روایت است و آن را باید اختصاص داد به لحظههای تعیینکننده داستان.« - ایرانی، - 89 :1364 از پیشگامان مینیمالیست غرب امی همپل، سینتیا هیلت، ریموند کارور، توبیاس ولف، آن بیتی، باب آن میسون، سوزان مینوت و دبی اورتون نویسندگانی سرشناساند. از میان مینیمالیستهای موفق ایرانی نیز میتوان به بلقیس سلیمانی، رسول یونان، کامران محمدی، و علی توکلی اشاره کرد.

معرفی نظریه

از مهمترین الگوهای ارائه شده برای روایات شفاهی مردم عادی، نظریه شش وجهی ویلیام لباو و جاشوا والتسکی است. آن دو به مطالعه در زمینه شناخت الگوی روایتهای مربوط به موقعیتهای طبیعی پرداختند و مطالعات خود را در این زمینه در مقالهای با عنوان »تحلیل روایت: صورتهای شفاهی تجربههای شخصی - 1967 - « منتشر نمودند. فرضیه مطرح شده در این مقاله بیانگر این عقیده بود که روایات عادی مردم عادی، کلامی بیقاعده نیستند، بلکه روایاتی ساختارمندند. در این راستا لباو و والتسکی الگویی روایی برای روایات شفاهی معرفی نمودند. در این الگوی لوزی شکل روایت دارای شش مرحله است:.1 چکیده یا مقدمهچینی .2 جهتگیری .3 کنش گرهافکن .4 ارزیابی .5 نتیجهگیری یا گرهگشایی .6 پایانه چکیده یا مقدمهچینی: در این بخش خلاصهای از داستان و رخداد محوری آن ارائه میشود. بهاین ترتیب مخاطب با آنچه در ادامه به وقوع خواهد پیوست آشنا میشود و تنها در جهت کشف جزئیاتی که منجر به وقوع رخداد اصلی شدهاند روایت را دنبال میکند. به تعبیر تولان »این بخش پیش از آغاز داستان ارائه میشود و از عناصر غیرضروری و قابل حذف روایت در این ساختار به شمار میآید« - تولان، - 267 :1386این. بخش عموماً در داستانهای مینیمال حذف شدهاست؛ چرا که این داستانکها در کوتاهترین شکل ممکن نوشته میشوند و یک توضیح اولیه از کلیت داستان و سپس شرح وقایع، تأثیر مثبتی بر آنها ندارد و از ایجاز داستان میکاهد. این بخش در پیرنگ سنتی وجود ندارد.

جهتگیری: جهتگیری عناصر داستانی از قبیل شخصیتها، صحنه و زمان را معرفی میکند. این بخش روند داستان از آغاز به سمت گرهافکنی را در بر میگیرد. در حقیقت این بخش نخستین مرحله از تنه اصلی روایت بهشمار میآید.در پیرنگ سنتی این بخش با نام مقدمهچینی شناخته میشود و نخستین مرحله از پیرنگ است. کنش گرهافکن: در این ساختار، گرهافکنی را میتوان معادل کشمکش در پیرنگ سنتی دانست. از نظر اهمیت در این الگو، گره افکنی در نقطه مقابل چکیده قرار دارد و بخش ضروری و غیرقابل حذف روایت است. در برخی داستانکهای بسیار کوتاه، روایت تنها از دو بخش جهتگیری و گرهافکنی تشکیل شدهاست و حتی برای گرهگشایی نیز مجالی وجود ندارد.

ارزیابی: بخش ارزیابی از روایت با تأکید برنکته اصلی روایت، هدف از بیان روایت را منتقل میکند. به عبارت دیگر ارزیابی دلیل اهمیت شنیدن داستان برای مخاطب و بار ارزشی و اطلاعاتی آن را نشان میدهد. »ارزیابی رخدادهای یک روایت، اطلاعاتی از دستآوردهای آن رخداد برای نیازها و خواستههای انسان است.1997:6 - «، - labov درگیری احساسی با یک تجربه و ارزش-گذاری آن، تکیهگاهی شناختی برای بنیان روایتمندی فراهم میآورد. - یان، - 88 :1391 تولان این عنصر را دارای جایگاه مشخصی در روایت نمیداند، چرا که ارزیابی میتواند در همه جای روایت یافت شود. بنابراین آن را عنصری زبرزنجیری تلقی می-کند. - تولان، - 266 : 1386 نتیجهگیری یا راه حل: نتیجه یا راهحل، بیانگر سرانجام داستان و برطرف شدن گره داستان است.

پایانه یا فرود:در بخش پایانه به صراحت پایان روایت اعلام میشود. این بخش همانند چکیده قابل حذف است و به همان صورت که چکیده پیش از آغاز روایت ارائه میشود پایانه پس از پایان روایت قرار میگیرد. پایانه خواننده را از دنیای داستان به دنیای خارج از آن بازمیگرداند و برای این منظور از یکی از این دو شیوه بهره میبرد:.1» با استفاده از عناصر اشارهای .2 با دنبال کردن رخدادی که به زمان حال متصل است« - پهلوان نژاد؛ . - 5 :1385 به طور مثال عباراتی که در پایان قصههای عامیانه به کار برده میشوند مانند: "قصه ما به سر رسید". یا " از آن به بعد با خوبی و خوشی زندگی کردند."

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید