بخشی از مقاله

*** این فایل شامل تعدادی فرمول می باشد و در سایت قابل نمایش نیست ***

رابطۀ سبک هاي فرزندپروري ادراک شده با احساس تنهايي نوجوانان دختر

هدف اين پژوهش بررسي رابطۀ ادراک از سبکهاي فرزندپروري و تأثير مؤلفه هاي آن بر احساس تنهايي نوجوانان دختر است . فرض اساسي اين پژوهش آن است که ادراک فرزندان از سبکهاي فرزندپروري والدين شان ميتواند احساس تنهايي آنان را تعديل کند يا تغيير دهد. نمونۀ پژوهش ٣٨٧ دانش آموز بودند که به روش نمونه گيري خوشه اي چند مرحله اي از بين دختران دبيرستاني مشهد و منطقۀ تبادکان انتخاب گرديدند. ابزار گردآوري داده ها عبارت بودند از: پرسشنامۀ سبکها و ابعاد فرزندپروري (PSDQ، رابينسون و همکاران ، ٢٠٠١) براي بررسي وضعيت ادراک فرزندان از چگونگي تربيت والدين و مقياس احساس تنهايي افتراقي (اشميت و سرمات ، ١٩٨٣) براي بررسي ميزان احساس تنهايي آزمودنيها که هر دو را دانش آموزان دختر پاسخ دادند. براي بررسي فرضيه ها از آزمون ضريب همبستگي پيرسون استفاده شد. در بررسي فرضيه هاي پژوهش ، بين سبکهاي فرزندپروري مقتدر (٠.٥٤- = r)، سبک مستبد (٣٤. ٠= r) و سبک سهل گير (٠.١٨= r) با احساس تنهايي رابطۀ معنادار (٠٠١>P) به دست آمد. همچنين نتايج به دست آمده نشان دهندة رابطۀ معنادار بين تمامي مؤلفه هاي سبک تربيتي مقتدر (بعد ارتباطي٠.٥٢- = r، بعد نظم ٠.٤٢- = r ، و بعد خودمختاري ٠.٤٩-= r)، سبک فرزندپروري مستبد (اجبار فيزيکي، ٠.٢٨= r ، خصومت کلامي، ٠.٢٩= r و غيرتوضيحيـ تنبيهي، ٠.٣٢= r) و مؤلفۀ بيتوجهي (٠.١٨= r)، از سبک تربيتي سهل گير با احساس تنهايي (٠٠١>P) بود.
کليد واژه ها: سبکهاي فرزندپروري ادراک شده ، سبک فرزندپروري مقتدر، مستبد، سهل گير، احساس تنهايي، نوجوانان .


مقدمه
رابطۀ بين کودکان و والدين و ساير اعضاي خانواده را ميتوان به عنوان نظام يا شبکه اي دانست که در کنش متقابل با يکديگر هستند. اين نظام به طور مستقيم و غير مسـتقيم ، از طريق سبکها و روشهاي مختلف فرزندپروري در کودکان تأثير ميگذارد.
اکثر روان شناسان صرف نظر از مکتبي که به آن معتقدند، کنش هـاي متقابـل ميـان والدين و فرزندان خود را اساس تحول عاطفي تلقي ميکننـد (بـالبي، ١٩٦٩ و فرويـد ، ١٩٦٤، بــه نقــل از مهرابــيزاده و همکــاران ، ١٣٧٩). مــايز و پتيــت (١٩٩٧) ســبکهاي فرزندپروري را اين گونه تعريف کرده اند: مجموعه اي از رفتارها که تعيين کنندة ارتباطات متقابل والد ـ فرزند در موقعيت هاي متفـاوت و گسـترده اي اسـت ، و ايـن گونـه فـرض ميشود که موجب ايجاد يک فضاي تعامل گسترده ميگردد.
بامريند (١٩٩١)، از سبکهاي فرزندپروري مستبد٢، مقتدر٣و سهل گيـر٤ نـام بـرد.
براساس نظريۀ بامريند، سبکهاي فرزندپروري به عنوان واسطۀ بـين متغيرهـاي هنجـاري آنان و جامعه پذيري کودکانشان عمل ميکنـد. سـبکهاي فرزنـدپروري هـم داراي نقـش حمايتي و هم غيرحمايتي هستند که البته پيامد به کارگيري هـر يـک از آنهـا بـر تحـول کودک متفاوت است . نتايج به دست آمده از برخي پژوهش ها، رابطـۀ سـبکهاي فرزنـدپروري با شايستگيهـاي اجتمـاعي کودکـان را نشـان داده اسـت (بامرينـد، ١٩٩١؛ دکـوويچ و جانسنز، ١٩٩٢؛ ديشن ، ١٩٩٠؛ لامبرن ، مونتز، اشتاين برگ و دورنباخ ، ١٩٩١).
بامريند (١٩٧١) بيان ميکند که والدين ديکتاتور، روابط سرد همراه با کنترل زياد را بر فرزندان خود اعمال ميکنند. والدين مقتدر، کنترل خود را همراه بـا رابطـۀ گـرم و پاسخگويي بر فرزندان خود دارند. در حالي که والدين سـهل گيـر، انتظـارات انـدکي از فرزندان خود داشته و هيچ گونه کنترل و پاسخگويي هم نسبت به آنان ندارند.
والدين ديکتاتور، اغلب فرزندان خود را تحقير ميکنند و در مـورد تنبيـه بـه کـار گرفته شده ، هيچ گونه توضيحي نميدهنـد و اجـراي تأديـب هـاي قـوي، سـبب اخـتلال در پردازش کودکان نسبت به پيام ها و صحبت هاي والدين و ديگران ميشـود و آنـان در تـرس دايم به سر ميبرند (هارتوپ و لارسن ، ١٩٩٣؛ باربر، ٢٠٠٠، ولايبل و تامپسون ، ٢٠٠٢).
والدين مقتدر در حالي که روشهاي کنترلي را بر فرزندان خود اعمال ميکنند، در مورد انجام آن توضيح ميدهند و همچنين روشهاي تقويتي را براي تغيير رفتار کودکـان خود به کار ميگيرند. در اين سبک مجموعه اي از حمايت اجتمـاعي، ارتبـاط دوسـويه ، پذيرندگي، پاسخگويي، شکيبايي و خشنودي نسبت به فرزندان ديده ميشـود (بامرينـد، ١٩٧١؛ پتيــت و مـــايز، ١٩٩٥؛ گــرول نيـــک و رايــان ، ١٩٨٩؛ کوريـــدو، وارنـــر و ايبرگ ،٢٠٠٢)٣. هيل ٤ (١٩٩٥)، نشان داد سـبک فرزنـدپروري مقتـدر بـ سـازمان دهـي، پيشرفت تحصيلي و جهتگيري عقلاني در کودکان رابطۀ مثبت دارد.
کودکان والدين مقتدر سطوح بالاتري از خودمختاري دارند و از صـلاحيت هـاي اجتماعي بيشتري نسبت به ديگران برخوردار هستند و پرخاشگري کمتري از خود نشان ميدهنـد (ديزلنـدز، ٢٠٠٠؛ دمتـرويچ و بـايرمن ٢٠٠١ و دورتسـکي٥، ١٩٩٧ بـه نقـل از عسکري، ١٣٧٨). دانش آموزان با والدين مقتدر بيشتر از دانش آموزان با والدين مسـتبد و سهل گير، از شيوة حل مسأله در شـرايط اسـترس زا، اسـتفاده مـيکننـد و ارتبـاط منفـي معناداري بين رضايتمندي از ارتباط والدين با احسـاس تنهـايي وجـود دارد (مـورفي و نيولن ١٩٨٧،١ به نقل از هيبتي ، ١٣٨١).
والدين سهل گير، هيچ گونه کنترلي بر روي کودکان خود ندارنـد و ايـن کودکـان کمترين ميزان اعتماد به نفس ، کنجکاوي و خود کنترلي را در هر گروهي از خـود نشـان ميدهند و در کنترل تکانه و تشخيص ارزش ها از ضد ارزش ها مشکل دارنـد (بامرينـد،
١٩٧١؛ لامبورن ٢ و همکاران ، ١٩٩١؛ برن اشتاين ٣، ٢٠٠٢؛ کوريدو، وارنر و ايبـرگ ، ٢٠٠٢ و ماسن ٤ و همکاران ، ١٣٧٤).
سبک فرزندپروري مقتدر داراي سه بعد يا مؤلفۀ ارتبـاطي٥ (حمـايتگر و پـذيرا)، نظم ٦ (کنترل ) و خودمختاري٧ (مشارکت آزادانه ) است . سبک والديني مستبد نيـز داراي سه مؤلفۀ اجبار فيزيکي٨، خصومت کلامي٩ تنبيهـي و غيرتوضـيحي١٠ اسـت . سـرانجام سبک فرزندپروري سهل گير داراي يک مؤلفۀ بيتوجهي ١١است (جرج ، ٢٠٠٤).
ويژگي ارتباطي (حمايتي و پذيرا) که حمايت هيجاني، ارتباط دوسويه ، محيطـي منعطف ، همراه با پاسخدهي والدين را شامل ميشود. ويژگـي نظـم (کنتـرل ) در سـبک اقتدارمنش ، پاسخدهي منطقي براي انجام امور، فراهم سازي محيطي براي مشخص شدن نتايج رفتار در فرزندان ميباشد و ويژگي خودمختاري، فراهم نمودن محيطي براي بيـان احساسات و عقايد فرزندان و استفاده از نظرات آنان در ايجاد قواعـد خـانوادگي اسـت (هارتوپ و لارسن ، ١٩٩٣). بعد اجبار فيزيکي به معنـاي بـه کـارگيري فـراوان تنبيهـات نامشخص و خشن ، همراه با کنترل زياد و پذيرندگي پايين براي فرزندان ميباشـد. بعـد خصومت کلامي با به کارگيري انتقادهاي مخرب براي ايجاد نظم در فرزنـدان مشـخص ميشود و بعد غيرتنبيهي توضيحيــ تنبيهـي بـا بـه کـارگيري تنبيهـات و حقيـر کـردن فرزندان با ارائۀ توضيحي بسيار اندک و يا بدون آن ميباشد (لايبل و تامپسـون ، ٢٠٠٢).
و در نهايت ويژگي بيتوجهي که ارائۀ خواسته هاي اندک همراه با محدوديت هاي بسيار کم از فرزندان را شامل ميشود (لامبورن و همکاران ، ١٩٩١).
از سوي ديگر پيترسن ١ (١٩٨٨) دورة نوجواني را مرحله اي از زنـدگي مـيدانـد که با تغييرات زيست شناختي شروع شده و بـا تغييـرات اجتمـاعي بـه پايـان مـيرسـد.
نوجواني دوره اي از زندگي است که در آن تغييـرات بسـياري در فراينـدهـاي زيسـتي، شناختي، رواني و اجتماعي به وقوع ميپيوندد و تمايل براي برقراري رابطۀ صـميمانه و خودافشايي افزايش مييابد. همچنين احساس ناپيوستگي باعث بروز تنهايي و در برخي همراه با ديگرمشکلات شديد سازگاري مانند: سوء مصرف مواد، بزهکاري، افسردگي و خودکشــي مــرتبط اســت (لرنــر و اســپانير،١٩٨٠؛ گلفانــد و تتــي،١٩٩٠؛ هنــوود و سولانا،١٩٩٤؛ کالپ و کليمن ١٩٩٥،٢ به نقل از آقامحمديان و حسيني،١٣٨٤).
الهاگين ٣ (٢٠٠٤)، تنهايي را به عنوان تجربه اي منفور، پريشان کننده و ناخوشـايند بيان ميدارد که باعـث مـيگـردد نوجـوان احسـاس حقـارت کـرده و حـالات خلقـي ناراحت کننده اي را تجربه کند، شايد تنهايي، نتيجۀ تعامل هـاي بـين کـودک و سـبکهاي فرزندپروري والدين است .
بلاي ٤ (١٩٨٩، به نقل از ديل و اندرسون ٥، ١٩٩٨) احساس تنهايي را بر پايۀ سـه مؤلفۀ شناختي، خلقي و رفتاري تعريف ميکنـد. جـونز٦و همکـاران (١٩٩٠)، گـزارش کرده اند که بين احساس تنهايي و شرمساري، همبستگي مثبت از ٠.٤٠ تـا ٠.٥١ وجـود دارد. همچنين بين احساس تنهايي و اضطراب بالا به ويژه به لحاظ اجتماعي همبسـتگي وجود دارد. موري و شولتز٧ (١٩٨٣) نشـان داده انـد کـه ارتبـاط مثبـت معنـاداري بـين احساس تنهايي و اضـطراب حالـت و صـفت وجـود دارد. هـارت و رايزلـي١(١٩٩٥) شناخت اجتماعي را داراي چند جنبه ميداننـد: ادراک خـود، ادراک ديگـري، ارتبـاط و قراردادهاي نظم بخش و سازماندة ارتباط خود با ديگران . از نظر آنان ، ادراک اجتمـاعي، ميانجي کودک با عوامل اجتماعيساز جامعه است . به اعتقاد وي فراينـدهاي، شـناختي ـ اجتماعي که در پذيرش و نفوذ اجتماعي درگير هستند، عبارت انـد از: ارتبـاط و مبادلـه ، ديدگاه گيري و سازوکارهاي اسنادي .
از نظر يورکلند٢ (٢٠٠٠، نقل از محسني، ١٣٨٣)، دو گونه شناخت را ميتـوان از هم متمـايز کـرد. نخسـت شـناخت غيراجتمـاعي يـا شـناخت سـخت و دوم شـناخت اجتماعي يا شناخت هنجار. شناخت غيراجتماعي در رابطه با کلمات ، تصـاوير، اعـداد و به طور کلي اشياء بيجان است . در حالي که شناخت هنجار شامل تفکر دربارة انسان هـا و روابط با يکديگر و مقولات و زيرمقولات متعدد و گسترده تر است . پـس ادراک يـک نوجوان از سبک فرزندپروري والدين خود تأثير بسزايي در شناخت اجتمـاعي و روابـط او دارد. آکوئلينو و ساپل ٣ (٢٠٠١) و گالامبوس ٤و همکاران (٢٠٠٣) نيز بيان ميدارنـد، نوجواناني که والدين خود را آزادمنش ، گرم و حمايتي ادراک ميکنند، سازگاري بهتـري (اعتمــاد بــه نفــس بــالاتر، احســاس رضــايت بيشــتر از دوســتان و زنــدگي عــاطفي، تحريک پذيري کمتر) را در پنج سال بعدي زندگي خود تجربه خواهند کرد.
پورعبدي(١٣٨١) بيان ميکند، بين ادراک دانش آموز از شـيوه هـاي فرزنـدپروري (اقتدار منطقي، استبدادي و سهل گير) با مکان کنترل او رابطۀ معناداري وجـود دارد. امّـا رضايي (١٣٧٥)، در تحقيق خود نشان داد بين شيوة فرزنـدپروري اسـتبدادي مـادران و بلوغ اجتماعي دانش آموزان در کليۀ پايه ها رابطـه وجـود نـدارد. هواسـي (١٣٨٠) بيـان داشت ، روش فرزندپروري مستبد با خانواده هاي داراي نوجوان معتاد، رابطۀ مثبت دارد.
برخي از پژوهش ها نشان دهنده آن بـوده اسـت کـه برداشـت و ادراک دانـش آمـوزان از روابط با والدين ، پيش بينيکننـدة بهتـري بـراي رضـايتمندي آنـان از زنـدگي محسـوب ميشود (لانگ و لانگ ،١٩٩٢٥؛ نقل از آقامحمديان و حسيني، ١٣٨٤). به هر حال پژوهش هاي انجام گرفته مربوط به احساس تنهايي در سـالهاي اخيـر رشد قابل توجهي را نشان ميدهد که دلايل آن را ميتوان به گسـترش روزافـزون ايـن پديده در جوامع ، علاقه مندي پژوهشگران به بررسي روابط انساني، و تهيۀ مقيـاس هـاي روان سنجي مرتبط ، بيان داشت (پـپلا و پـرلمن ١، ١٩٨٢). در ايـن تحقيـق بـا توجـه بـه اهميت سبکهاي والدين ، علاوه بر توجه به سه سبک مهم مقتـدر، مسـتبد و سـهل گيـر؛ ابعاد و زيرمجموعه هاي اين سـبک هـا (ارتبـاطي، نظـم ، خودمختـاري، اجبـار فيزيکـي، خصومت کلامي، تنبيهي ، غيرتوضيحي ـ و بيتوجهي)که رابينسـون ، مانـدلکو، آلسـن و هارت ٢ (٢٠٠١) مطرح کرده اند نيز مد نظر قرار گرفته است و ادراک دانش آموزان از آنها را ارزيابي شده است . بنابراين در اين پژوهش ، پرسش زير مورد آزمون قرار گرفت :
ـ آيا بين ادراک از سبک هاي فرزندپروري والدين و مؤلفه هاي آنان (ابعاد آن ) با احسـاس تنهايي دانش آموزان دختر رابطه وجود دارد؟
روش
روش پژوهش با توجه به سؤال مطرح شده ، روش همبستگي از نـوع دو متغيـره اسـت .
در اين روش رابطۀ ميان متغيرها براساس هدف تحقيق ، تحليل ميشود که در الگوي دو متغيره ، هدف تعيين ميزان هماهنگي تغييرات دو متغير است (خوينژاد، ١٣٨٣).
جامعۀ آماري شامل کليۀ دانش آموزان دختر دبيرستاني مشـغول بـه تحصـيل در نـواحي هفتگانه و تبادکان مشهد در سال تحصيلي ٨٦ ـ ٨٥ ميشد کـه تعـداد آنهـا ٨٩٨٣٥ نفـر بوده است .
نمونۀ پژوهش براساس يک مطالعۀ مقدماتي (٥٠ نفر) ميـزان واريـانس متغيـر احسـاس تنهـايي مشـخص شـد و سـپس بـا توجـه بـه تعـداد افـراد جامعـه از طريـق فرمـول حجم نمونه محاسبه گرديد که معادل ٣٨٧ نفر به دست آمد.
با استفاده از روش نمونه گيري خوشـه اي چنـد مرحلـه اي ٣ ابتـدا از بـين هشـت ناحيـۀآموزش و پرورش شهر مشهد، چهار ناحيه به صورت تصادفي انتخـاب گرديـد (نـواحي ١، ٣، ٤ و تبادکان ). در گام دوم فهرستي از کليۀ دبيرستانهاي دخترانه از اين نواحي تهيه گرديد و به صورت تصادفي از هر ناحيه ٢ دبيرستان انتخاب گرديد. در گام بعـد از هـر دبيرستان از بين پايه هاي دوم ، سوم و پيش دانشگاهي يک کلاس به طور تصادفي انتخاب و سرانجام در گام آخر از ميان کليۀ دانش آموزان دختر پايه هاي ياد شده تعداد مورد نظر انتخاب گرديد.
در اين پژوهش از مقياس هاي زير براي جمع آوري داده ها استفاده شد:
الف ـ پرسشنامۀ سبکها و ابعاد فرزندپروري (PSDQ) (رابينسـون مانـدلکو، السـن و هارت ، ٢٠٠١)، يک آزمون ٣٢ سؤالي که در مقياس ليکرت بـه صـورت ١= هرگـز، ٢= گاهي، ٣= تقريباً متوسط ، ٤= بيشـتر وقـت هـا و ٥ = هميشـه نمـره گـذاري مـيگـردد.
سؤال هاي اين پرسشنامه براي اندازه گيري سه سبک مقتدر، مستبد و سـهل گيـر بـر پايـۀ نظريه و سبکهاي فرزندپروري بامريند تنظيم و تـدوين گرديـده اسـت . ايـن پرسشـنامه علاوه بر سه سبک فرزندپروري داراي ٧ بعد ارتباطي است . سبک مقتدر داراي ابعاد يـا مؤلفه هاي ارتباطي، نظم و خودمختاري ميشود. در اين پرسشنامه سـبک مسـتبد شـامل سه بعد است ، بعد اجباري فيزيکي، خصـومت کلامـي و تنبيهـي و بعـد غيرتوضـيحي.
سرانجام سبک سهل گير داراي يک بعد يعني بعد بيتوجهي ميشود. جورج (٢٠٠٤) در پژوهش خود ضريب پايايي اين مقياس را ٠.٧٩ برآورد کرده اسـت و در ايـن پـژوهش بر پايۀ گروه نمونه ضرايب آلفاي ( α) پرسشنامۀ سبکهاي مقتدر، مستبد و سهل گير بـه ترتيب برابر با ٠.٩٠، ٠.٨٣ و ٠.٦١ بوده است و ضريب آلفاي کـل پرسشـنامه برابـر بـا ٠.٨١ به دست آمد. روايي اين پرسشنامه را تعدادي از استادان بررسي و تأييد کردند.
ب ـ مقياس احساس تنهايي افتراقي ٢ (اشميت و سرمات ٣، ١٩٨٣) ايـن آزمـون شـامل ١٥ سؤال است که به صورت صحيح ـ غلط پاسخ داد ميشود. ايـن مقيـاس داراي بعـد خانواده ١، گروههاي بزرگتر٢ و بعد دوستان ٣ است که ضريب همساني درون مقيـاس در نسخۀ آلماني ٠.٩١ گزارش شده است و مـک ويرتـرا (١٩٩٠)، پايـايي مقيـاس را ٠.٨٢ گزارش کرده است . در اين پژوهش ضريب همساني دروني مقياس بر پايۀ گروه نمونـه برابر با ٠.٨٦ به دست آمد که اين ضرايب بـه ترتيـب بـراي ابعـاد خـانواده ، گروههـاي بزرگتر و بعد دوستان برابر با ٠.٨٣، ٠.٧٧ و ٠.٧٨ بود. روايي اين پرسشنامه را تعـدادي از استادان روان شناسي بررسي و تأييد کردند. در ايـن پـژوهش گـردآوري اطلاعـات از طريق ميداني انجام گرفت . بدين منظور پژوهشگر با مراجعه به مدارس انتخاب شـده ، و ارائۀ پرسشنامۀ سبکهاي فرزندپروري و احساس تنهايي به آزمودنيها، اطلاعـات لازم را جمع آوري کرد. لازم به ذکر است که قبل از تکميل کردن پرسشنامه ها اطلاعات چنـدي به آزمودنيها براي سهولت در انجام کار ارائه شد و علاوه بر اين به آنـان اطمينـان داده شد که نتايج محرمانه باقي خواهد ماند. آزمـودنيهـا در مـدت زمـان ٢٠ تـا ٣٠ دقيقـه پرسشنامه ها را تکميل کردند و تحويل پژوهشگر دادند.
يافته ها
به منظور بررسي سؤال هـاي پـژوهش از آزمـون همبسـتگي پيرسـون بـراي هـر يـک از سبکهاي فرزندپروري سه گانه (مقتدر، مستبد و سهل گير) و مؤلفه هـاي آنـان بـه ترتيـب استفاده گرديد.

نتايج به دست آمده در جدول ١ نشان دهندة وجود همبستگي منفـي معنـادار (٠.٥٤-) بين سبک فرزندپروري مقتدر و احساس تنهايي اسـت . يعنـي ادراک از سـبک فرزنـدپروري مقتدر والدين با ميزان احساس تنهايي دانش آموزان داراي رابطۀ منفي معنادار است .
ادراک از سبک فرزندپروري مستبد با ميزان احساس تنهايي داراي رابطۀ مسـتقيم معنادار است و با افزايش ادراک سبک مستبد والدين ، ميزان احساس تنهايي در فرزنـدان دختر نيز افزايش مييابد و ضريب همبستگي معادل ٠.٣٤، به دست آمد.
همچنين در ادراک از سبک فرزندپروري سهل گير و احساس تنهايي آزمودنيهـا رابطۀ مثبت معنادار وجود دارد، يعني با افـزايش ادراک سـبک فرزنـدپروري سـهل گيـر دانش آموزان دختر ميزان احساس تنهايي آنان نيز افزايش مـييابـد. ضـريب همبسـتگي پيرسون در اين آزمـون ٠.١٨ بـود، کـه نسـبت بـه دو سـبک پيشـين از ميـزان کمتـري برخوردار است . تمامي اين همبستگيها (٠.٠١ >P) از نظر آماري معنادار بودند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید