بخشی از مقاله

مقدمه

نظریهی انتقادی همواره به عنوان پایه و اساسی برای تفکر انتقادی مطرح بوده است و اکثر صاحبنظرانی که در این خصوص بحث میکنند این دو مفهوم را با هم یکی دانسته و در تعلیم و تربیت نیز بین این دو تفاوتی قایل نمیشوند. این در حالی است که تفکر انتقادی قالب و ساختاری متفاوت با نظریهی انتقادی دارد و بحث از نظریه انتقادی به جای تفکر انتقادی نمیتواند مناسب و شایسته باشد. به نظر هورکهایمر نظریهی انتقادی آوردن خرد به درون زندگانی فرد است که این امر در ایدهالیسم وجود ندارد و به آن پراخته نشده است. در یک مقایسهی کوتاه میتوان چنین گفت که تفکر انتقادی امری جزئی در مقابل نظریهی انتقای است که رویکرد آن مربوط به انسان در رابطه با جهان است و جزء خاص فلسفه میباشد که مربوط به خرد است و هدف از آن آگاهیبخشی به فرد میباشد.

اما در مقابل نظریهی انتقادی امری کلی است که دربارهی انسان و جهان سخن میگوید و بخشی از فلسفه است.همچنین بخشی از روند تحول جامعه را در بر میگیرد. و تلاش در جهت دگرگون کردن وضع موجود جامعه دارد. نگاه غالب آن بر آگاهی اجتماعی و تحول اجتماعی است. و به نوعی میتوان آن را یک کلی در مقابل جزئی که تفکر انتقادی باشد قرار داد.تفکر انتقادی برای افراد شامل شناخت فرضیاتی است که بر اساس عقاید و رفتارهایشان شکل گرفته است؛ این بدین معنی است که افراد میتوانند توجیه و توضیحی برای ایدهها و رفتارهای خود داشته باشند. اهمیت این موضوع، این است که افراد تلاش میکنند از این توجیهات و توضیحها یک قضاوت عقلانی داشته باشند. این امر را میتوان با مقایسهی آنها با مقیاسی از تغییر تفسیرها و دیدگاهها انجام داد - بروکفیلد1، . - 14-13 :1987

از طریق تفکر انتقادی فرد، عقاید و اعمال وی را مدیریت و سازماندهی می-کند و قدرت تصمیمگیری بهتر و سازندهتر و همچنین یادگیری بهتر مییابد و از سویی دیگر در حیطهی ارزشها داشتن باورهای خوب و احترام به قوانین و هنجارها باعث میشود تفکری فراتر از دو نوع قبلی باشد و همانند چتری بر سایر تفکرات و جنبههای شخصیت فردی و اجتماعی افراد نفوذ و تأثیر داشته باشد. در امر آموزش نیز داشتن تفکر انتقادی باعث نوعی یادگیری مادامالعمر، موثر و مفید خواهد شد و نفوذ این تفکر باید در همهی دستاندرکاران آموزش و پرورس از جمله: معلمان، مربیان، برنامهریزان درسی و سایر افرادی باشند که در امرتعلیم و تربیت دخیل هستند.در گذشته، اصولاً تفکر و استدلال به دلایلی مورد توجه نبوده و بر آموزش آن تأکید نشده است.

از دلایلی که مدارس بر تفکر تأکید نداشتهاند این است که تفکر را یکی مهارتهای اساسی، مانند خواندن و نوشتن به حساب میآوردند؛ در حالیکه تفکر به معنی سازماندهی مجدد ذهنی، اساس هر نوع یادگیری است و رشد گسترش هر مهارت یا دانشی برآن استوار است. مهارتهایی مانند گوش کردن، خواندن، صبحت کردن، نوشتن یا حساب کردن برمبنای مهارتهای شناختی استوار است. اشتباه رایج دیگر در مورد تفکر این است که تفکر را امری طبیعی تلقی کردهاند به خودی خود به وجود میآید و نیازی به آموزش ندارد، یعنی همانطور که انسان نفس میکشد فکر هم میکند - فیشر2، . - 1990 از دیگر برداشتهای غلط در مورد تفکر این است که اگر مدرسه بر استدلال و آموزش تفکر تأکید کند، پرورش اجتماعی و اخلاقی مورد بیاعتنایی قرار میگیرد، غافل از اینکه استدلال درست، فرد را به سوی پذیرش آراء دیگران از خود بیرون آمدن و توجه به مصالح اجتماعی رهنمون می-کند.

اگر دانشآموزان نتوانند، به طور مستقل از آنچه که یاد گرفتهاند در خارج از کلاس درس استفاده کنند و دانش خود را در آن زمینه گسترش دهند، تنها میآموزند که از کتاب درسی و معلم اطاعت کنند، نمره بگیرند و صاحب مدرکی شوند که در بسیاری از موارد مدرک تحصیلی ارتباط چندانی با اندیشه، علم، فرهنگ و اخلاق نداشته و با فرهیختگی فرسنگها فاصله دارد.پایههای مهارتهای تفکر باید در سالهای اولیهی زندگی تحصیلی پیریزی شود. انسانهای متفکر و با سعه صدر در سالهایی که هویت آنها شکل میگیرد پرورش مییابند نه زمانیکه باورهایشان شکل گرفته است. از ابتدا باید به کودکان آموخت که فکر کنند و به اندیشهی دیگران احترام بگذارند.

از آغاز آموزش رسمی باید استفاده از ابزارهای یادگیری و استدلال و شرکت در موقعیتهای اکتشافی را آموخت تا بهتدریج حفظ کردن ارائه ی آموختهها و فراموش کردن منسوخ شود. همچنین در عصری که کتب درسی قبل از اینکه از زیر چاپ درآیند، کهنه میشوند و مهارتهای یادگرفته شده خیلی زود کارآیی خود را از دست میدهند لذا دیگر جایی برای آموزش مستقیم و رو در رو باقی نمیماند. بر این اساس، شایسته است آموزش و پرورش به جای انتقال دانش باید به دنبال تولید گروهی و اشتراکی دانشی باشد که بر واقعیت زندگی دانشآموزان پایهگزاری شده است. بدینسان برنامهی درسی که سفارش میشود، برنامهای است که در آن فرصتهایی برای دانشآموزان فراهم آید تا گمانهها را به پرسش کشند، روابط قدرت را دریابند، و با تمرکز گروهی به اندیشهی انتقادی پردازند - دهلر و همکاران3، . - 500 :2001

مفهوم تفکر انتقادی

دیدگاههای فیلسوفان، اندیشمندان و روانشناسان مشکل وسخت است. آنها به طور واضح در مورد تعریف تفکر انتقادی با هم توافق ندارند تفکر انتقادی یک جنبش و حرکت مهم در سیستم آموزشی ما در سا لهای اخیر بوده است، که تقریباً در سال 1987 یک هیئت مشخص گردهم آمدند با عنوان انجمن فیلسوفان آمریکایی و عهدهدار شدند تا وضعیت جاری سیستم آموزش و پرورش را بررسی و ارزیابی کنند. گزارش آنها یک توافق عمومی داشت راجع به تفکر انتقادی متفکر انتقادی ایدهآل که با این مضمون شروع میشد: »ما فهمیدیم که متفکر انتقادی باید با اراده و هدف و مقصود باشد، خود- سنجی قضاوت که نتایج تفاسیر، تجزیه و تحلیل، ارزیابی و استنتاج است به خوبی توضیح داده شود با مدارک و شواهد کافی. مفاهیم، روششناسی، طبقهبندی یا وابسته بودن قضاوت به این دارد تفکر انتقادی ابزاری ضروری برای تحقق است چنانچه تفکر انتقادی نیرویی را آزاد می-کند و آموزش و پرورش را نیرومند میکند برای زندگی فردی و شهری افراددر حالی مترادف تفکر خوب نباشد، تفکر انتقادی یک پدیدهی فراگیر و ساماندهندهی انسان است - فاسیون1،. - 1990

با این وجود صداهای زیادی بلند شد، هنگامی که هیأت ویژهی تحقیق موافقت کردند تا یک توافق عمومی را از واژهی تفکر انتقادی گزارش دهند. انیس به طور مختصر و اجمالی این تعریف را ارائه کرد که تفکر انتقادی به عنوان تفکر منطقی، انعکاسی کهبر انجام اعمال و عقاید تمرکز دارد - انیس، . - 1985تفکر انتقادی برای ما شامل شناخت فرضیاتی است که بر اساس عقاید و رفتارهای ما شکل گرفته است این بدین معنی است که ما میتوانیم توجیه و توضیحی برای ایدهها و رفتارهایمان داشته باشیم.اهمیت این عبارت این است که ما تلاش می کنیم از این توجیهات و توضیحها یک قضاوت عقلانی داشته باشیم. این امر را میتوان با مقایسهی آنها با مقیاسی از تغییر تفسیرها و دیدگاهها انجام داد.

همچنین ما میتوانیم دقت، درستی و عقلانیت این توجیهات را بر خلاف برخی از انواع موضوعات تحلیلی بفهمیم - بروکفیلد، . - 13-14 : 1987تفکر انتقادی یک فعالیت نیست؛ بلکه این واژه معطوف به مجموعه مهارتهای تفکر است که به عقلانیت، انگیزه و درگیری با ایدهای جدید متمرکزاست - هالونن و گری2، . - 2000 این مهارتهای تفکر، توانایی خصوصیات شناختی، در حل مسأله در کاربرد، خلاقیت یا روشهای علمی و درگیری با استدلالهای روانشناسی و در تطابق با دیدگاههای متفاوت هنگامی که مباحث و ایدهها را ارزیابی میکنیم، را در بر میگیرد.به طور کلی، تفکر انتقادی اغلب با مترادف آن مورد توجه قرار میگیرد. مهارتهای تفکر، تعدادی از مفاهیم کلیدی تفکر انتقادی است که مربوط به آموزش و یادگیری در دورههای مختلف تحصیلی میشود.

تعاریف تفکر انتقادی

علیرغم اجماع متخصصین و دانشمندان دربارهی اهمیت توجه به تفکر انتقادی و پرورش آن، دربارهی تعریف و ماهیت تفکر انتقادی، آراء متنوعی ارائه شده است - جونز3، 2007؛ وسک 4، . - 2009 یکی از علل آن است که تفکر انتقادی مفهومی پیچیده است و دارای فعالیت و فرآیند ذهنی پیچیدهای نیز میباشد. بنابراین، توصیف و تعریف آن به سهولت امکانپذیر نیست.ریشهی واژهی تفکر انتقادی از کلمهی یونانی کریتیک5 گرفته شده است که به معنی هنر قضاوت است. مقایسهی تفکر انتقادی با تفکر عادی به تعریف تفکر انتقادی کمک میکند. در تفکر عادی، فرد به حدس زدن، ترجیح دادن، گمان کردن، قضاوت کردن بدون معیار و ... میپردازد، در حالی که در تفکر انتقادی, به برآورد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید