بخشی از مقاله

چکیده

هدف اصای این تحقیق بیان راهبردهای تدریس موثر در آموزش دینی و قرآن ابتدایی است، که به روش کتابخانه ای و فیش برداری انجام شده است. طی این مطالعه، مهمترین عامل در امر یادگیری آموزههای دینی و قرآنی، نقش معلم درآموزش است و این معلمان هستند که محیطهای یادگیری خوبی میسازند و لذا کیفیت کار معلم در رأس امور مربوط به آموزش و یادگیری دینی و قرآن است؛ بهطوریکه تدریس مؤثر همواره به مثابه عنصر حیاتی امور یادگیری است و معلم درکلاس درس نیز میتواند به مثابه مدیرکلاس خود باشد. یکی از اساسی ترین ویژگیها که میتواند درآموزش مفاهیم دینی به ما کمک کند وجود گرایش دینی و میل به سوی امور مذهبی در دانشآموزان است. نتایج تحقیق نشان میدهد،یکی ازروش های بسیارمؤثر در نهادینه کردن آموزه های دینی درکودکان ابتدایی استفاده از روش تشویق میباشد. تشویق یک شیوه مناسب درایجاد انگیزش به سوی کارهای مثبت می باشد. تشویق در روح کودک و نوجوان ایجاد انگیزش می کند و آنان را به انجام اعمال نیک تحریض و ترغیب می کند.

کلمات کلیدی: راهبردهای تدیس، آموزش دینی و قرآن، دانش آموز، ابتدایی.

.1 مقدمه

مهمترین عامل اجتماعی شدن در زندگی هر انسان، تجارب دوران کودکی است. کودکان در جریان اجتماعی شدن، عواطف مختلفی از قبیل مهر، محبت، فداکاری، گذشت، حسادت، کینه و خشم و.. . را در کنار والدین خود تجربه میکند. از طرفی مهمترین عامل در امر یادگیری آموزههای دینی و قرآنی، نقش معلم درآموزش است و این معلمان هستند که محیطهای یادگیری خوبی میسازند و لذا کیفیت کار معلم در رأس امور مربوط به آموزش و یادگیری دینی و قرآن است؛ بهطوریکه تدریس مؤثر همواره به مثابه عنصر حیاتی امور یادگیری است و معلم درکلاس درس نیز میتواند به مثابه مدیرکلاس خود باشد، زیرا او مدیر فنِ یادگیری است و یادگیری زمانی مؤثر است که یکی از عوامل اصلی آن، که معلم است کارآزموده و با انگیزه و علاقهمند باشد تا بتواند در سایه تلاش برای آموزش بنیادی به انسانی ناآزموده با تکنیکهای خود، امر یادگیریخلاّق را تسهیل بخشد، درنتیجه در هزاره سوم میلادی و در عصر انفجار اطلاعات که تغییر و تحول مستمر و پرشتاب از عمدهترین جریانهای حاکم بر حیات بشری و از مهمترین مشخصههای بارز آن است، فرآیند خلاقیت، بسترساز تغییر و تحول و دگرگونی عمیق است.

در رابطه با چگونگی آموزش مفاهیم دینی به کودکان اختلاف نظرهایی وجود دارد.گروهی معتقدند پیش از بلوغ نباید به کودک آموزش دینی داد و گروهی عکس این نظر را معتقدند. از نظر اسلام، به ویژه براساس سیره و رهنمودهای معصومان علیهم السلام ، آموزش مفاهیم دینی از هنگام تولد شروع میشود و آموزش در دوره کودکی پایه و اساس در دوره های دیگر است. از طرفی، آموزش صحیح و مؤثر بدون در نظر گرفتن توانایی ذهنی کودک مطلوب نیست و ممکن است کودک را نسبت به یادگیری دلسرد و یا در یادگیری او اختلال ایجاد نماید. از این رو، آموزش مفاهیم دینی به کودکان گرچه امری بسیار مقدس و والا است، اما موفقیت درآن، در گرو آگاهی و شناخت اصول و روش های آموزشی متناسب با آن است. به فرموده امام امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ حرکتی نیست مگر این که انسان در به انجام رساندن آن نیاز به شناخت و آگاهی دارد:»ما مِن حَرَکه اِلاﱠ وَ اَنتَ مُحتاجٌ فیها الی مَعرِفَه.«1 آموزه های دینی، از مهم ترین عوامل رشد شخصیتی کودکان هستند که دین اسلام اهمیت فراوانی برای آن قائل است.

روان شناسان نیز امروزه معتقدند که آموزش های دینداری باید از دوران کودکی آغاز شود تا نهاد کودک رنگ و بوی دینی بگیرد و رفتار او در دوره های دیگر زندگی مبنی بر دینداری باشد. مقصود از روش های آموزش مفاهیم دینی به کودکان، فنون، شیوه ها و دستورالعمل های جزئی است که اهداف و اصول آموزش مفاهیم دینی را به ثمر می رساند و به آن ها عینیت می بخشد. در واقع، بخش کاربردی فرایند آموزش مفاهیم دینی، شیوه ها و روش های آن است. به عبارتی، مهم ترین و دشوارترین مرحله از فرایند آموزش، تعیین و تشخیص روش های آموزش مفاهیم دینی و استفاده و به کارگیری صحیح و مناسب آن، به ویژه برای کودکان می باشد.

در کتاب های دینی و روان شناسی، از آثار تربیت دینی و دوران کودکی بسیار سخن گفته شده است؛ از جمله این که کودکی که با خدا آشناست، هیچ گاه احساس پوچی نمی کند و در جای جای زندگیش تکیه گاه محکمی خواهد داشت و با همین تکیه گاه، در برابر مشکلات استقامت می کند. تربیت دینی کودک موجب می شود او با والدین خود نیز به خوبی رفتار کند و این موجب افزایش وابستگی به والدین می شود. از آنجایی که تمامی جوامع بشری نیازمند افرادی هستندکه به وسیله ی آنان بتوانند خود را رشد دهند وجامعه را دگرگون وبازسازی کنند ؛کسانی میتوانندجامعه را رشد دهندکه از تربیت دینی برخوردار باشندکه از جمله مهمترین این گروه جوانان میباشند واز آنجایی که جوانان آینده سازان مملکت هستند وسعادت وشقاوت جامعه به دست اینان است ، لذانیاز به تربیت صحیحی دارندکه از منبع علم لایزال الهی فراهم آمده باشند.

روش تدریس فعال مجموعه ای از روشها و تکنیکهایی است که هدف از آنها وادار نمودن دانش آموزان به تفکرمی باشد. روشی که معلم تدریس را فقط انتقال واقعیت های علمی نمی داند و تجارب یادگیری را منحصر به نشستن در کلاس، گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنیده شده یا نوشته شده در کتاب تصورنمیکند بلکه خود را راهنما و ایجاد کننده شرایط مطلوب یادگیری میداند که وظیفه اش تقویت کنجکاوی و پرورش استعداد و تفکر علمی شاگردان میباشد زیرا شاگرد همواره به فکر کردن علاقمند بوده و در بررسی امور مختلف باید فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهای آموزش برسد - شعبانی،:1385 ص. - 19

آموزش مفاهیم دینی نیز مانند هر علم دیگری نیاز به شناسایی و به کارگیری اصول و روش های صحیح، کارآمد و مؤثر دارد. بنابراین، همان گونه که شناخت خصوصیات و توانایی های کودکان در بهینه سازی آموزش مفاهیم دینی امری مسلم است، شناخت اصول و روش های مربوط به آموزش مفاهیم دینی کودکان دبستانی نیز ضرورت دارد. بدین ترتیب، اگر آموزش مفاهیم دینی کودکان بدون توجه به اصول و روش های صحیح آموزشی انجام پذیرد، مصداق این سخن امام صادق علیه السلام خواهد اَلعامِلُ عَلی غَیرِبودکه: بَصیَره» کَالسﱠائِرِ عَلَی غَیرِ الطﱠریقِهُسُرْعَهُلایَزیدُ السﱠیْرِ الاﱠ بُعدا«2؛کسی که بدون بصیرت دست به انجام کاری می زند، مانند رونده در بیراههای است که هرچه سرعتش بیشتر باشد، از مقصد دورتر خواهد شد.

.2 ویژگی های کودکان دبستانی

رشد ذهنی در دوره دبستانی سریع تر است و به تدریج مهارت حل مسئله حاصل می شود. تجربیات وسیعی که کودک به مرور زمان در این مرحله کسب می کند، به او امکان می دهد تا بتواند رابطه علت و معلولی بین پدیده ها را بهتر از سالهای قبل درک کند. رشد ذهنی کودک در مرحله عملیات محوس قرار دارد که در آن، فعالیت کودک با محیط، عینی و محسوس است، کودک توانایی انجام دادن اعمال منطقی را کسب می کند، می تواند درباره امکان انجام دادن اعمال از طریق کوشش و خطا ندارد، درک مفهوم بقای ماده، عدد، وزن . حجم و همچنین توانایی طبقه بندی و ردیف کردن را به دست می آورد.

کودک در دوره دبستان به چندین مهارت مهم ذهنی از جمله بازگشت پذیری ذهنی نگهداری ذهنی و استدلال دست می یابد.در بازگشت پذیری، کودک در هر لحظه می تواند به نقطه آغاز برگردد و آگاهانه عمل را تکرار کند و با تشکیل فرضیه هایی به پیش بینی نتایج بپردازد و با استفاده از قضیه عکس از درستی عملکردش مطمئن شود. بازگشت پذیری در اعمال ریاضی و پدیده های فیزیکی کاربرد فراوان دارد.

شناخت صحیح استعدادها، توانایی ها، کاستی ها، نیازها و نیروهای جسمانی و روانی کودکان در مراحل مختلف سنی از عوامل بسیار مهم و کارساز امر آموزش و پرورش به شمار میآید. نخستین ویژگی کودکان دبستانی این است که نوآموز سال اول دبستان از هرحیث با نوجوان دبیرستانی تفاوت دارد. بر این اساس، در این پژوهش به بررسی و شناسایی بخشهایی از توانش های شناختی کودکان دبستانی خواهیم پرداخت که ارتباط بیش تری با آموزش پذیری مفاهیم دینی این دوره دارد.

کودک در این دوره وارد مرحله جدیدی از رشد عقلی - ذهنی - می شود که پیاژه آن را مرحله »عملیات عینی« نامیده است. »این دوره، به این دلیل عملیات عینی خوانده می شود که با وجود رشد استعدادهای ذهنی و عقلی در کودک، هنوز عملیات ذهنی وابستگی به جهان خارج دارد و حل مسائل در گرو ارتباط مستقیم و عینی است«.1 به اعتقاد پیاژه، کودکان در این دوره از نظر احساسات و عواطف بیش تر به بزرگسالان شباهت دارند، ولی در تفکراتشان با آنان بسیار متفاوت هستند. در این دوره هرچند از سرعت رشد بدنی کاسته می شود، اما رشد عقلی همچنان به سرعت دوره قبلی - در جهت آشنایی با مفاهیم گوناگون - ادامه می یابد، حتی اندیشه و استدلال پیشرفت بیش تری دارد. آشنایی کودک با مفاهیم نگهداری ذهنی، از جمله نشانه های روشن رشد عقلی کودک در این دوره می باشد. منظور از نگهداری ذهنی این است که اگر ظاهر اشیای خارجی - از جهات مختلف - تغییر کند، وضع آن ها در ذهن کودک ثابت می ماند و او چنین تشخیص می دهد که این اشیای به ظاهر تغییر کرده، همان اشیای سابق هستند و فرقی نکرده اند.

موریس دبس نیز درباره رشد و تحول عقلی کودک دوره ابتدایی می گوید: »در این دوره، فکر هیأت جدیدی به خود میگیرد. فکر مرکب از مناسبات، جانشین فکر در هم آمیخته دوره پیشین می گردد و کودک به مدد آن از جهان خارجی تعبیری می کند که به علم ما درباره جهان بسیار نزدیک تر است... بر اثر رشد و اثرگذاری های محیط تربیتی، فکر کودک حول چند مفهوم اساسی، یعنی مفهوم زمان، مکان، عدد، علت، حرکت و نظایر آن که معلومات محسوس را متحد می سازند، سازمان می یابد«.2 فکر کودک در این مرحله هنوز به تجارب مستقیم و عملی بستگی دارد. کودک در زمنیههایی که به درک مستقیم نرسیده است از طریق مقایسه شباهتهای موضوع جدید با آن چه قبلاً تجربه کرده است به استدلال میپردازد بهتر است در مورد مفاهیم انتزاعی از جمله مفاهیم دینی فرصت داده شود کوک افکارش را بیان کند تا از این طربق سطح آگاهی او را در مورد مفاهیم گوناگون تشخیص داد و میزان درک او را فهمید. به کودک اجازه دهید تا به روش خود و در حد توانایی خود، آن مفهوم را توضیح دهد . کوششهایی که صرف سریعتر رسیدن کودک به تفکر انتزاعی است احتمالا بیحاصل بوده و بالعکس.، باعث سردرگمی و اضطراب او میشود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید