بخشی از مقاله

چکیده

هدف پژوهش حاضر رتبه بندی عوامل موثر بر هوش سازمانی با استفاده از تکنیک فازی می باشد. برای این منظور ابتدا عوامل موثر بر هوش سازمانی شناسایی شدند. به منظور جمع آوری نظرات خبرگان در تحقیق حاضر از ابزار پرسشنامه استفاده شده است. جامعه آماری تحقیق حاضر کلیه مدیران شرکت های بیمه شیراز می باشند. تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده در فرآیند تحلیل سلسله مراتبی فازی توسط نرم افزارExpert Choice انجام گرفته است.

نتایج حاصل نشان دادکه امکان تعیین میزان تاثیر عوامل موثر بر هوش سازمانی وجود دارد و بعد فرهنگی بیشترین تاثیر و بعد ساختاری کمترین تاثیر را بر هوش سازمانی دارند، اما در جزئیات عوامل موثر بر هوش سازمانی، ویژگی های فرهنگی سازمان، تخصص گرایی و اندازه سازمان رتبههای اول تا سوم را به خود اختصاص دادند. همچنین امنیت اطلاعات، دارایی های فکری و مدیریت دانش رتبههای آخر را به خود اختصاص دادند. بنابراین به طور کلی میتوان گفت ویژگی های فرهنگی سازمان بیشترین تاثیر و مدیریت دانش کمترین تاثیر را بر میزان هوش سازمانی دارا می باشند.

مقدمه

در دنیای متلاطم و پرشتاب امروز افرادی موفق و کارا هستند که از بهره هوشی بالا بهره مندند. چنین افرادی با بهره گیری از هوش خدادادی خود بر مسائل و مشکلات زندگی غلبه میکنند. در دنیای سازمانی نیز وضع به همین گونه است، به خصوص این که در عصر حاضر هرچه زمان به جلوتر می رود، با توجه به پیشرفت علوم و فنون و پیدایش نیازها و چالش های جدید، سازمان ها پیچیده تر و اداره آ نها مشکل تر می شود.

این مفهوم زمانی اهمیت بیشتری می یابد که بپذیریم علاوه بر منبع عظیم و خلاق انسانی هوشمند، ابزار مکانیکی هوشمند نیز در روند عملکرد سازمان ها نقش دارند. بنابراین، در سازمانهای پیچیده امروزی، هوش سازمانی برآیندهوشِ فعال انسانی و هوش مصنوعی است. بی تردید، مدیران سازمان ها برای پویایی و افزایش کارایی سازمان خود راهی جز بهره گیری از این دو جریان هوشمند نخواهند داشت - احمدی،. - 1384

هوش سازمانی به معنای داشتن دانشی فراگیر از همه عوامل مؤثر بر سازمان است .داشتن دانشی عمیق نسبت به همه ذی نفعان - جامعه و مخاطبان، ارباب رجوع و رقبا و محیط اقتصادی - و عملیات و فرایندهای سازمانی - مالی، فروش، تولید، منابع انسانی و... - که تأثیر زیادی بر کیفیت تصمیم های مدیریتی در سازمان میگذارد، هوش سازمانی است. هوش سازمانی، ما را برای تصمیم گیری در همه عوامل مؤثر بر سازمان و شرکت ها توانمند می سازد - هاوسون، . - 2008 برای سازمان ها، جوامع و حتی افرادی که برای آینده خود برنامه ریزی می کنند، شناخت ماهیت تغییرات و اهمیت کشش آینده امری ضرور و حیاتی به نظر می رسد. اما متأسفانه در پژوهش ها، به سرمایه های معنوی در سازمان از قبیل هوش سازمانی کمتر توجه شده است.

ایده و مفهوم هوش سازمانی مهم است چرا که پارادایم های جزیی دیگری همچون یادگیری سازمانی و مدیریت دانش را در بر می گیرد. تمرکز اصلی هوش سازمانی بر دانش می باشد. تعریف از یک نقش آفرین ، یک فرد یا جمعی که سازمانی باهوش را تشکیل می دهند. هوش به طور شدیدی مرتبط با توانایی یک شخص یا مجموعه ای از اشخاص درتمیز دادن مشخصات دانش فرهنگی و در تشخیص، ارتباط دادن، دست کاری کردن و کاربرد موثر وکارآمد آن دانش ها درتنوع محیط پدیداری می باشد - یالس، . - 2005 هوش سازمانی درحقیقت قابلیت یک سازمان درافزایش اطلاعات، نوآوری، دانش عمومی و عمل موثر بر پایه ی ایجاد دانش است - مک مستر،. - 1997 لذا هدف پژوهش حاضر بررسی عوامل موثر بر هوش سازمانی با استفاده از تکنیک فازی می باشد.

ادبیات پژوهش تعریف هوش سازمانی

هلال و همکاران1 هوش سازمانی را تابعی از پنج زیر سیستم شناختی می دانند : ساختار سازمان، فرهنگ، روابط ذینفعان، مدیریت دانش و فرآیندهای استراتژیک - لی بویتز ، - 2002 هر تعریف درست و مفیدی برای هوش سازمانی قبل از آن که بتواند برای اکثر مجریان و مدیران و دیگر کسانی که در پی هدایت تغییر در سیستم های بشری اند، ارائه شود باید با شرایط و وضعیت معینی روبه رو شود آلبرخت تعریف خود از هوش سازمانی را مبتنی بر این استدلال می داند که، هنگامی که افراد باهوش در یک سازمان جمع می شوند به سوی کند ذهنی وکم هوشی جمعی گرایش پیدا می کنند وآن - هوش سازمانی - را به عنوان استعداد و ظرفیت یک سازمان در حرکت بخشیدن به توانایی ذهنی سازمان و تمرکز این توانایی در جهت رسیدن به رسالت سازمان تعریف می نماید.

نتیجه ی چنین بحثی موفق تر شدن سازمان در محیطش می باشد - آلبرخت، . - 2003 آلبرخت به منظور موفقیت در کسب وکار به داشتن سه عامل انسان هوشمند، تیم های هوشمند و سازمان های هوشمند اشاره می کند. وی برای جلوگیری از کندذهنی گروهی از عنوان هوش سازمانی استفاده استفاده می کند - ابزاری و همکاران، . - 1385 هوش سازمانی عبارت است از استعداد و ظرفیت یک سازمان در حرکت قدرت ذهنیاش و تمرکز این قدرت ذهنی در تحقق رسالت سازمان راهبردی - آلبرخت ،. - 2003 تمرکز اصلی مفهوم هوش سازمانی بر دانش است، اما حوزه ای فراتر از آن، از جمله تعریف از یک نقش آفرین - فرد یا جمعی که سازمانی باهوش ر ا تشکیل می دهند - را نیز در بر می گیرد - . - Liebowitz, J. 2000

هوش بطور قوی با توانایی یک شخص یا مجموعه ای از اشخاص در تمیز دادن مشخصات دانش فرهنگی و به طور ویژه درتشخیص، ارتباط دادن، دست کاری کردن و کاربرد موثر و کارآمد آن دانش مرتبط است - . - Yolles,.2005 در میان تعاریف ارائه شده برای هوش سازمانی تعریف و مولفه هایی که آلبرخت ارا ئه می دهد به نظر جامع تر می رسد. او تعریف خود از هوش سازمانی را متکی بر استدلال - قانون آلبرخت - می داند، هنگامی که افراد باهوش در یک سازمان جمع شوند به سوی کند ذهنی و کم هوشی گرایش پیدا می کنند - . - Albercht, K. 2003

آلبرخت هوش سازمانی را این گونه تعریف میکند: هوش سازمانی عبارت از ظرفیت یک بنگاه برای به کارگیری همه نیروی مغزی خود و تمرکز آن نیروی مغزی بر انجام مأموریت سازمان است که خود شامل هفت مولفه: چشم انداز استراتژیک، سرنوشت مشترک، میل به تغییر، فشار عملکرد، اتحاد و توافق، کاربرد دانش، روحیه است - Albrecht, .K. 2002 - از نظر او وقتی افراد با هوش در یک سازمان استخدام می شوند، به بی علاقگی دسته جمعی یا حماقت گروهی تمایل پیدا میکنند. عموماً سازمان ها بیش از آنکه توسط رقبایشان آسیب ببینند، خودشان به خود آسیب می زنند. ممکن است انسا ن ها خیلی باهوش و برای انجام دادن کارهای بزرگ توانمند باشند، اما این نیروی تجمعی مغزی آن هاست که باعث انجام فعالیت های بزرگ می شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید