بخشی از مقاله
چکیده
نوجوانی یک دورهی رشدی بسیار بحرانی محسوب میشود و با مشکلات عمدهی سلامت روان همراه است که خودکشی یکی از شایعترین آنها است. بنابراین، ارزیابی دقیق افکار خودکشی ضروری است. هدف پژوهش حاضر، تعیین روایی و پایایی مقیاس افکار مثبت و منفی در مورد خودکشی بود. جامعهی پژوهش، دانشآموزان دختر و پسر سال سوم دبیرستان مدارس ناحیهی 2 شهر ری بود که 200 نفر از آنها - 100 دختر و 100 پسر - به شیوه نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و به مقیاس افکار مثبت و منفی در مورد خودکشی و مقیاس سلامت عمومی پاسخ دادند. برای تحلیل دادهها از ضریب همبستگی پیرسون و همسانی درونی با استفاده از ضریب آلفای کرانباخ و تحلیل عاملی تأییدی استفاده شد.
تحلیل عاملی تأییدی نشان داد که بار عاملی دادهها در حد مطلوبی قرار دارد. تحلیل دادهها براساس ضریب آلفای کرانباخ نیز نشان داد که پایایی برای کل آزمون 0/90، برای افکار مثبت 0/73 و برای افکار منفی 0/76 است که در سطح بالایی قرار دارد و آزمون از پایایی مناسبی برخوردار است. نتایج ضریب همبستگی پیرسون نیز روایی واگرای این مقیاس را با مقیاس سلامت عمومی تأیید کرد.
کلیدواژهها: روایی، پایایی ، مقیاس افکار مثبت و منفی در مورد خودکشی
مقدمه
خودکشی یکی از جدیترین آسیبهای اجتماعی است و در سطوح مختلف تبعات زیادی به همراه دارد و بار روانی، اجتماعی و اقتصادی سنگینی دارد. متأسفانه در سالهای اخیر شاهد آمارهای بسیار نگرانکنندهای در مورد وضعیت خودکشی در ایران بودهایم و جای تعجب است که آنچنان که باید به این موضوع پرداخته نمیشود. شیوع سالانه افکار خودکشی در افراد بالغ 2/3 تا 5/6 درصد گزارش شده است. بر اساس برآوردها، %24 افرادی که فکر خودکشی را گزارش می کنند، در نهایت به سمت اقدام می روند. به عبارتی افکار خودکشی خود یک عامل خطر برای خودکشی محسوب میشود. مطالعات جدید همهگیرشناسی نشان میدهد که شیوع اقدام به خودکشی در میان نوجوانان به طور چشمگیری رو به افزایش است و شیوع آن در دانش آموزان دبیرستانی به 3/5 تا 11 درصد میرسد.
در اغلب تحقیقات مربوط به اقدام به خودکشی سنین 15 تا 24 سال دوره پرخطر اقدام به خودکشی محسوب میشود.معمولاً در مطالعات مربوط به خودکشی نیز، افکار خودکشی نیز مورد مطالعه قرار میگیرد زیرا تعداد زیادی از افراد اقدامکننده به خودکشی، از پیش افکار خودکشی داشتهاند. برای مثال سوکو، دی گیرولامو، ویلاجت و آلانسوِ دریافتند که %48/8 از افرادی که اقدام به خودکشی کرده بودند افکار خودکشی داشتند، به طوری که حتی برای آن برنامهریزی کرده بودند. محمدخانی گزارش کرد که افرادی که بیشتر افکار مربوط به خودکشی را دارند نسبت به افرادی که افرادی که افکار مربوط به خودکشی ندارند، نشانگان افسردگی و اختلالات روانشناختی بیشتری دارند.
این بدین معناست که برای پیشگیری از خودکشی باید افرادی که افکار مربوط به خودکشی دارند از خدمات سلامت روان بهرهمند شود و نسبت به درمان مشکلات روانشناختی آنها قاطعانه برخورد کرد. البته امکان خودکشی، فکری است که نه تنها به ذهن افراد افسرده بلکه به ذهن بسیاری از افراد دیگر نیز خطور میکند. بنابراین تمرکز نباید فقط بر جمعیت بالینی باشد، ضمن اینکه محتوای افکار و مثبت و منفی بودن آن نیز مهم است که در ادامه توضیح داده میشود.
رسیدگی صحیح به معضل خودکشی به این معناست که به خودکشی به عنوان یک فرایند نگاه شود. فرایند اقدام خودکشی معمولاً در مرحلهی اول با افکار پیرامون این موضوع و پیش از آن با سایر مشکلات که احتمالاً در ابتدا خفیف بودهاند آغاز میشود. اما با وجود برجستگی دیدگاه مبتنی بر پیشگیری در پژوهشهای روانشناختی، در عمل کمتر شاهد رویکرد پیشگیرانه هستیم و عدم تلاش در زمینهی پیشگیری از آسیبهای روانی و اجتماعی موجب میشود تا آمارهای مربوط به پیامدهای ناشی از این آسیبها همچون خودکشی رو به افزایش باشد.
یکی از اقدامات مفید و لازم در رویکرد پیشگیرانه، کاربرد ابزارهای مناسب برای ارزیابی احتمال اقدام به خودکشی در فرد است؛ ابزارهایی که از اعتبار و روایی مناسب برخوردار باشند و درمانگران و دستاندرکاران امر بتوانند با اطمینان خاطر از آنها برای ارزیابی افراد در معرض خودکشی استفاده کنند. یکی از ابزارهای مناسب در این زمینه، مقیاس افکار مثبت و منفی در مورد خودکشی است که توسط اوسمن و همکاران ساخته شده است.
نرخ افکار خودکشی در جمعیت بالینی و غیر بالینی ممکن است دست کم گرفته شود، چون متخصصان بالینی هرگز آنطور که باید به افکار خودکشی توجه نکردهاند - اوسمن، گاتریز، جیاندانی، کوپر، بریوس، لیندن و ترولاوْ اوسمن و همکاران با مرور ادبیات مربوط به خودکشی، متوجه شدند که برای طیف وسیعی از رفتارهای مرتبط با خودکشی - مانند افکار خوودکشی بدون نیت مردن - در جمعیت غیربالینی دادههای بسیار کمی وجود دارد و آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفته و بیشتر به رفتار خودکشی در جمعیت بالینی توجه شده است.
از نظر آنها پژوهشها باید در این جهت حرکت کنند که درک ما از ابعاد و ساختار ایدهی خودکشی به عنوان یک عامل خطر در تلاش برای خودکشی و انجام آن به ویژه در افراد جوان افزایش یابد. یک موضوع نیز دشواری در مقایسهی مطالعات مختلف پیرامون خودکشی است که میتوان دو دلیل برای این مشکل ذکر کرد که عبارتند از : فقدان تعاریف عینی از سازهی هدف یعنی خودکشی کردن؛ فقدان ارزیابی با شاخصههای روانسنجی خوب هدف اوسمن و همکاران از ساخت مقیاس افکار مثبت و منفی در مورد خودکشی، این بود که هم به عوامل خطر خودکشی و هم به عوامل محافظتکننده در برابر آن بپردازند.
چون به نظر آنها پژوهشهای قبلی صرفاً به عوامل خطر خودکشی یعنی شرایطی که موجب درگیری فرد در رفتارهای خودآزاری میشوند، پرداختهاند و این در پیشگیری از خودکشی کمکی نمیکند. پیشگیری از رفتارهای خودکشی تنها وقتی تسهیل میشود که ما عوامل مثبت و محافظتکننده یعنی شرایطی را که مانع درگیری فرد در رفتارهای خودآزاری منتهی به خودکشی میشود، را نیز بشناسیم.
البته که شرایط منفی مانند افسردگی و اختلالات روانی همانطور که گفته شد خطر ارتکاب رفتارهای خودکشی را افزایش میدهند اما به نظر اوسمن و همکاران شناخت عوامل خطر چندان کمککننده نیست. آنها با مرور ابزارهای ساختهشده در این زمینه دریافتند که این ابزارها در صدد سنجش و ارزیابی عوامل خطر خودکشی هستند. به هرحال یکی از چالشهای عصر حاضر، چالش یک ارزیابی جامع در رابطه با رفتارهای خودکشی است و این باید شامل هر دو جنبهی مثبت و منفی شود.