بخشی از مقاله
روش شناسی؛ مهمترین چالش مدیریت پژوهش هاي نظام نوآوري کشاورزي
چکیده
پذیرش تغییر در دنیاي متحول کنونی از بزرگترین عوامل دوام و بقاي یک سازمان است، و تنها سازمان هایی می توانند موجودیت خود را حفظ نمایند که بتوانند خود را با آهنگ این تحولات اجتناب ناپذیر هماهنگ سازند بنابراین در عصر کنونی، نوآوري مهمترین عامل بقاي جوامع در عرصههاي رقابتی بینالمللی است. مرور فرآیندهاي نوآوري نشان میدهد که این فرآیندها از مدلهاي خطّی به سمت استفاده از نظامهاي نوآوري درسازمان ها در حال تحول بوده و امروزه به جاي نوآوري، کاربرد نظامهاي نوآوري رواج یافته استبخش. کشاورزي نیز به دلیل قرار گرفتن در مباحث جهانی در زمینه نوآوري، فنّاوري، سازمانها و توسعه، در دو جنبه درك و شکلدهی فرآیندهاي نوآوري، تحت تأثیر استفاده از نظامهاي نوآوري قرار گرفته است.
با وجود اهمیت روز افزون استفاده از نظام نوآوري در مدیریت کشاورزي کشورهاي جهان و از جمله کشورهاي در حال توسعه، مطالعات نشان می دهند که به طور کلی، در مدیریت مطالعات و روششناسی نظامهاي نوآوري، چالشهاي متعددي وجود دارند لذا پژوهش حاضر با روش اسنادي و انجام مطالعات کتابخانه اي و تطبیقی در صدد بوده است تا مهمترین چالش هاي پیش روي مدیریت روش شناسی در نظام نوآوري کشاورزي را به کمک شیوه فراتحلیل تبیین نموده و در نهایت راهکارهایی به منظور بهبود مدیریت این چالش هاي پژوهشی ارائه نماید.
واژه هاي کلیدي: نظام نوآوري، کشاورزي، مدیریت پژوهش، روش شناسی
مقدمه
در عصر کنونی، نوآوري مهمترین عامل بقاي جوامع در عرصههاي رقابتی بینالمللی است. زیرا از دیدگاه صاحب نظرانی مانند پورتر، عصر حاضر به »عصر فرارقابتی« مشهور است .[25] پذیرش تغییر در دنیاي متحول کنونی از بزرگترین عوامل دوام و بقاي سازمان است، و تنها سازمان هایی می توانند موجودیت خود را حفظ نمایند که بتوانند خود را باآهنگ این تحولات اجتناب ناپذیر هماهنگ سازند، امروزه ضرورت ایجاد تغییر و نوآوري شناخته شده و هیچ مدیرينمی تواند به مدت طولانی نسبت به نوآوري بی توجهی نشان دهد [3] و از آنجایی که چرخه عمر محصولات و خدمات به سرعت در حال کوتاه شدنتر هستند و فنّاوري هاي جدید با سرعت روزافزونی متولّد می شوند، شرکت ها معمولاً تحت فشار قرار دارند تا به سرعت هر چه تمام تر به نوآوري دست یابند .[2] زمانی که از نوآوري سخن به میان میآید،اذهان ناخواسته به سوي نوآوري محصول و بعضاً فرایند تولید آن متمرکز میشود، در حالی که امروزه، به نوآوري در کل فرایندهاي یک سازمان یعنی فرایندهاي پشتیبانی، عملیاتی و فرآیند مدیریتی نیاز است .[6] نوآوري عبارتست از ایجاد تغییرات اساسی یا جزئی در طرز تفکر، اشیاء، فرایندها یا خدمات [7] که به جدید بودن و تازگی یک ایده، روش یا موضوع در طول زمان بستگی دارد و تداوم آن، واکنش فرد را در مقابل آن تعیین مینماید .[4] از این رو میتوان گفت که نوآوري، جدید بودن ایده، روش یا موضوع براي فرد در طی زمانهاي مختلف است. در گذر زمان، نوآوري مراحل تکاملیناگونی را پشت سر گذارده است و از الگوي خطّی و سنّتی نوآوري وارد الگوي غیر خطّی و نوین شده استسیر. تاریخی تحولات نوآوري شامل پنج موج دیدگاه شومپیتر، نوآوري تکنولوژیک، نوآوري صنعتی، نظام نوآوري و نوآوري علمی 1993 است 8]ام[ا، در ارتباط با جایگاه نوآوري در فرآیند توسعه دو دیدگاه مطرح است :[34]
1الگوي- خطی انتقال فنّاوري: از این دیدگاه تحقیقات علمی مهمترین منبع نوآوري، تولید، کاربرد و انتشار دانش، به شمار میرود و علوم پایه منجر به تولید علوم کاربردي و سپس نوآوري و توانمندي می-شود.
-2 دیدگاه نظام نوآوري: در این دیدگاه نوآوري به عنوان یک فرآیند تعاملی در نظر گرفته میشود که از تعامل افراد، سرمایههاي سازمانی، انواع مختلف دانش در یک محیط اجتماعی، سیاسی، اقتصادي و سازمانی برمیخیزد و بر ویژگی هایی تمرکز دارد از جمله:[1] ایجاد تعامل میان تحقیقات و فعالیتهاي اقتصادي مرتبط، برخورداري از نگرشها و فعالیتهایی که تعاملات سازنده نوآوري را هدایت میکنند و جریان یادگیري در حین تعاملات را شکل میدهند و ایجاد یک محیط توانمندساز که تعاملات را ممکن میسازد و کمک میکند تا از دانش به شکل اقتصادي و اجتماعی استفاده شود.
در حال حاضر توجه به مباحث نظام نوآوري یکی از مهمترین کانونهاي توجه به نوآوري است که عبارتست از :[5] "توسعه تکنولوژي نتیجه مجموعه پیچیدهاي از روابط میان عناصر فعال در نظامی است که آن را نظام نوآوري مینامند. نظامهاي نوآوري، سیستمهاي اجتماعی میباشند که با عاملها و عملهاي اجتماعی بنا شدهاند و شامل مجموعه عادات، تجربیات و قوانینی میباشند که دانش-آفرینان اجتماعی در آنها شرکت میکنند". این نظام ها، درك مناسبی نسبت به ابزارهاي سیاسی تقاضا محور دارند و از نه مزیت و کارکرد عمده، برخوردارند که عبارتنداز :[18] قرار گرفتن نوآوري و فرآیندهاي یادگیري در کانون توجه نظام، داشتن دیدگاه کلنگر و میان رشتهاي، برخورداري از دیدگاه تاریخی، تأکید بر تفاوتهاي میان نظامها، توجه به وابستگی درونی و غیرخطی بودن نظام، توجه به فناوريهاي تولید و نوآوريهاي سازمانی، اختصاص دادن نقش مرکزي به سازمانهاي نظام، وجود تکثّرگرایی در مفهوم نظام نوآوري، داشتن چارچوبهاي مفهومی به جاي تئوريهاي رسمی.
امروزه به دلایلی از قبیل اهمیتدهی به ماهیت و تولید دانش، برقراري ارتباطات دانشی درون سازمانی و تسهیل انتقال دانش با توجه به تفاوتهاي فرهنگ و زبان، مرزهاي این نظام در سطح جهانی متفاوت گردیده و در حال گسترش هستند [15] و همین عامل سبب شده است تا امروزه شاهد نظامهاي نوآوريمتنوعملّی، منطقهاي و بخشی یا فنّاورانه باشیم [12] و با وجود این که از لحاظ ارتباطات دانشی، عوامل تسهیلکننده و مرزبنديها، تفاوتهاي عمدهاي دارند 15]،[ اما وجه مشترك همه آنهاتوجه به کارکردي ساختن نظام به جاي ایجاد تغییر در آن است [19] بنابراین، به دلیل فراتر بودن نظامهاي نوآوري، نسبت به فرآیند تحقیق و توسعه از نقطه نظر تشریح پویایی نوآوري و نیز توجه به فرآیند یادگیري در تنظیمات سازمانی، امروزه، این نظامها در مطالعات نوآوري گسترش زیادي یافتهاند .[28]
بخش کشاورزي نیز به دلیل قرار گرفتن در مباحث جهانی در زمینه نوآوري، فنّاوري، سازمانها و توسعه، در دو جنبه درك و شکلدهی فرآیندهاي نوآوري، تحت تأثیر استفاده از نظامهاي نوآوري قرار گرفته است .[32] این نظام ها، در پی یک تغییر پارادیم به شکل غیر رسمی در دهه 1980 و نیز به شکل رسمی در اوایل قرن بیستم به حیطه کشاورزي و توسعه روستایی وارد شد؛ زیرا درك شده بود که با وجود گذشت 50 سال از همکاريها و فعالیتهاي توسعهاي به ویژه در کشورهاي در حال توسعهبر( اساس رهیافت انتقال فنّاوري)، مدیریت برنامه هاي کاهش فقر، کفایت لازم را نداشته و فعالیتهاي توسعه داراي پیامدهاي چندگانه مدیریتی از جمله تخریب محیطی بودهاند [11]از. این رو، تفکّر نظام نوآوري کشاورزي که تغییرات مهم از چارچوب رهیافتهاي خطّی رایج به سمت تحقیق و توسعه را دنبال میکند [9]، براي رفع انتقادهايوارد بر نظام دانش و اطلاعات کشاورزي و نیز نظام ملّی تحقیقات کشاورزي به این بخش وارد شده است [1] و چارچوب تحلیلی گستردهاي را براي مدیریت و تغییرات فنّاوري در کشاورزي فراهم کرده است31]و[ توانسته است محبوبیت قابل توجهی در چارچوب مفهومی تغییرات فناوري،ب به عنوان مبناي مدیریت و رشد اقتصادي بلندمدت ملّتها به دست آورد .[22]
نظام» نوآوري کشاورزي متشکّل از دستهاي از کنشگران است(مانند سازمانهاي کشاورزي، تأمینکنندگان اعتبارات، واحدهاي ترویج و اطّلاعات، بنگاههاي مشاورهاي خصوصی، آژانسهاي توسعه بینالمللی و دولت) که به شکل فردي یا گروهی در توسعه، نشر و کاربرد فنّاوريهاي جدید کشاورزي مشارکت داشته و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر فرآیند تغییرات فنّاوري کشاورزي تأثیر گذارند[33]«
از این رو، مفهوم نظام نوآوري به عنوان ابزاري مفید براي کنترل نوآوري باقی میماند و چارچوبی است که براي فرآیندهاي تحقیق و تحلیل آینده ارزشمند است [25]با. وجود اهمیت روز افزون استفاده از نظام نوآوري در مدیریت کشاورزي کشورهاي جهان و از جمله کشورهاي در حال توسعه، بررسی مطالعات نشان می دهند که به طور کلی، در مدیریت مطالعات و روششناسی نظامهاي نوآوري، چالشهاي متعددي وجود دارند. و با وجود این که مدیریت مطالعات و روش شناسی، عناصر زیربنایی هدایت مطالعات نظام نوآوري و به ویژه نظام نوآوري کشاورزي هستندام،ا تا کنون کمتر به آن پرداخته شده است میو توان گفت که بی توجهی نسبت به حل این مسئله چالشی است که مدیریت پژوهش ها و کارکرد این نظام را در آینده به مخاطره خواهد انداخت. لذا این پژوهش بر آن است تا در ابتدا با ارائه فراتحلیل به بررسی این چالشها و زمینههاي تحقیقاتی بپردازد و در نهایت بتواند پیشنهاداتی براي مواجهه با چالش مدیریت روش شناسی در نظام نوآوري کشاورزي، ارائه نماید.
روش پژوهش
پژوهش حاضر با استفاده از روش اسنادي و انجام مطالعات کتابخانه اي و تطبیقی در صدد بوده است تا مهمترین چالش هاي پیش روي مدیریت روش شناسی در نظام نوآوري کشاورزي را به کمک شیوه فراتحلیل تبیین نموده و در نهایت راهکارهایی به منظور بهبود مدیریت این چالش هاي پژوهشی ارائه نماید.
مروري بر پیشینه موضوع
در مباحث علوم اجتماعی، روششناسی به فرضهایی بازمیگردد که با استفاده از آنها، می توان به بررسی ماهیت یک واقعیت یا حقیقت پرداخت .[11] شالوده مدیریت فعالیتهاي تحقیقاتی عرصه نظامهاي نوآوري کشاورزي، "روششناسی" است که به دلیل وجود اشکالات عمده به عنوان زیربناي سایر فعالیتهاي این بخش، باید مورد کاوش قرار گیرد. در گزارش کارگاه آموزشی روششناسی که در سال 2011 از سوي اتحادیه دانشگاههاي آفریقا در آفریقاي غربی و مرکزي برگزار شد، یکی از جمله موضوعات محوري، براي برگزاري این کارگاه، معرفی نظام ملی نوآوري و ارائه چارچوب تحلیلی براي این نظامها است که دانشگاهها در پیریزي و حل آن نقش اساسی خواهند داشت.[10] به منظور دستیابی به مشکلاتی که در مطالعات قبلی دیده می شود تعدادي از این مطالعات در کشورهاي مختلف در جدول((1 آورده شده استبه. طور کلی در مرور تحقیقات نظام نوآوري و انتقال فنّاوري، دو مسیر تحقیقاتی مفهومی و تجربی دیده میشود [26] و بررسی منابع نشان میدهد که روش شناسی نظام نوآوري کشاورزي داراي چالشهاي عمدهاي در روند تکامل و مدیریت خود میباشد که عمده ترین آنها عبارتند از :[30]
1وجود- تنوع در مفهوم و تعریف نظام نوآوري کشاورزي که سبب تنوع در روش شناسی می گردد.
-2 نارسایی در مرزبندي متناسب نظام که به دنبال آن سطوح تحلیل متناسب با نظام (جمعیت مطالعه) نیز به درستی تعیین نمی شود.
-3 ارزشیابی و سنجش عملکرد نظام با نارسایی و اختلال در تعیین شاخص هاي سنجش عملکرد بومی و سازگار روبرو است.
یافته ها و بحث
تا کنون گفته شد که نظامهاي نوآوري در مدیریت مطالعات و تحقیقات، به ویژه در بخش کشاورزي جایگاه ویژه اي دارند، با این وجود اغلب نظام هاي نوآوري با چالش مدیریت در حیطه تحلیلی و روششناسی روبرو هستند که مهمترین این چالشها با بررسی مطالعات تطبیقی در جدول (2) ارائه شده است.
همانطور که ملاحظه می گردد، به طور کلی، در مدیریت مطالعات و روششناسی نظامهاي نوآوري، چالشهاي متعددي وجود دارند و با وجود این که در حیطه مدیریت تحقیق و توسعه، این نظام نوآوري است که فعالیت ها را شکل میدهد و روششناسی را مدیریت و هدایت میکند؛ فقط توجه به ابزارها و فنون خاص یا مطالعه مجموعهاي از ارزشها نبوده بلکه، بررسی چگونگی مواردي است، که ما در مورد آنها میخواهیم بدانیم و یک اصل زیربنایی براي مدیریت تحقیق محسوب می شود .[11] لذا ارائه هر گونه چارچوب روش شناسی براي مدیریت پژوهش هاي نظام نوآوري کشاورزي بایستی قادر باشد به پرسش هاي هشت گانه زیر پاسخ گوید تا بتواند از عهده مدیریت مطلوب چالش هاي مطرح شده در هدایت روش شناسی برآید. این پرسش ها در قالب مدل مفهومی تحقیق ارائه گردیده اند.
نتیجه گیري
مطالعات تأکید دارند که، لازم است تا روند مطالعات نظام نوآوري به ویژه در عرصه کشاورزي به سطحی ارتقاء یابند که بیشتر بر "سطح خرد" و "اجزاي نظام در سطح محلی" تمرکز یابند و به نوعی، ضرورت تبیین و تدوین الگوهاي روششناسی و شاخص هاي سازگار و بومی براي نظام نوآوري مورد توجه قرار گیرد. براي مثال، بحث اصلی در نظامهاي نوآوري منطقهاي این است که عاملان نظام، به ایجاد تأثیرات نظاممند و فراگیر، براي تشویق بنگاهها بپردازند؛ این کار باید از طریق توسعه انواع سرمایهاي، انجام شود که از روابط اجتماعی، هنجارها، ارزشها و تعاملات میان جامعه محلی، با هدف تقویت توانمنديهاي نظام نوآوري منطقهاي و رقابتپذیري، بهرهمند شود.[17] بررسی تجربی نظامهاي نوآوري چین در سطح خرد نیز به عنوان یک مورد مهم کانون توجه قرار