بخشی از مقاله

چکیده

پنداشتهایی درباره غزل و شخصیّت حافظ بوده و هست که تفاوتهایی بسیار با هم دارندامّا. اشتراکاتی هم دارند که یکی از آنها تصوّر اشفتگی محور عمودی غزل اوست. یعنی، هر بیت سازی دگرگونه میزند. در این راستا، افرادی مانند مرحوم شاملو و خانلری کوشیدهاند با روشی تقریباً متفاوت و با ابزاری ذوقی یا علمی ترتیب ابیات غزل را بر اساس همین باور رایج سامان دهند. این پژوهش بر پایه 123 غزل حافظ سازهای معیّن و شاخص نشان میدهد که این پنداشت مشترک باطل بوده است و محقّقان متوجّه ساختار بخصوص غزل حافظ نشدهاند. آنچه به دست میآید ساختاری است که در آن بیت یا ابیاتی چند در میانه غزل کارکردی انتقادی دارند در حالی که غزل با رویکردی عاشقانه آغاز میشود و با همان رویکرد به پایان میرسد. ولی همین رویکرد عاطفی با تصاویر گوناگون در هر بیت نو میشود ولی با این حال از هم نمیگسلد چرا که هر بیت به صورت تداعی واژگانی یا روایی ارتباط خود را با بیت پیش از خود حفظ میکند.

مقدمه

»غزل« ابتکاری ایرانی بود که از درون قصیده به وجود آمد و سرگذشتی عبرتانگیز پیدا کردغزل. که مضمونی صرفاً عاشقانه داشت وقتی به حافظ رسید کارکردی متفاوت از آن چیزی که اصولاً ماهیّتش ایجاب میکرد بر عهده گرفت و به یک »نوع ادبی1« تبدیل شد. همچنانکه همواره این تغییر کارکرد یکی از ویژگیهای ذاتی غزل شد. غزل حافظ غزل ستیزهگر است و در فرایند مبارزه و احتجاج خود روشی سلبی را در پیش میگیرد نه روشی ایجابی را؛ این غزل نوعی اختلال در ساختار اجتماعی-سیاسی رایج و غالب به وجود آوَرَدمی و بدون اینکه نظامی را تبیین کند، در پی فروریختن ساختار و نظامی بود که با مصادره به نفع احساسات و عقاید عامّه، راه نفوذ و سلطه خود را هموار کرده بود.

یکی از ابزار بسیار مهم نظام یا فرهنگ نظامی غالب قالب ادبی »قصیده«بود که با تغزّل به آرامی سازمانی را شکل میداد که محور آن مدح بود و سایر بخشهای پایانی آن دقیقاً همان کاری را میکرد که تغزّل، تشبیب و نسیب انجام میداد لیکن در قوسی مخالفتغزّل. بدون اینکه زیاد جلب توجّه کند به آرامی به اوج می-بُرد و شریطه و دعا و تقاضا و غیره به آرامی فرود میآورد، باز به نحوی که سخن که مدح است زیاد به چشم نیاید و تأثیر منفی نداشته باشد ولی بی هیچ تردیدی نهایت تأثیر منکوبکنندگی را در ناخودآگاه خواننده میگذارد و این روش و هدف قصیده بود.

تا این که روش قیاسی و تشبیهی در قصیده، به روش مجاورت و همکناریهای تقابلی مکمّل در غزل حافظ تبدیل میشود و با ایهام و مجاز لایههایی ایجاد میکند و در لایههای پایینی با دلالتهای چندگانه به ویرانگری و تخریب ساختارهای آن نظامی دست میزند که قصیده پشتیبان آن است. غزل حافظ برای دستیابی بر هدفی که برای خود ترسیم کرده بود سازهای متفاوت ابداع کرد؛ سازهای که برای همین هدف کارگر افتاداین. ساختار مورد نظر ما در غزل حافظ، دقیقاً و دقیقاً همان سازمان قصیده است لیکن با اهدافی کاملاً متفاوت. در واقع همین بررسی ساختاری غزل حافظ کاری است که ما در این جستار در صدد انجام آن هستیم.

غزلیّات حافظ قوای روحانی و دنیایی جامعه را با یک چشم میبیند و آنها را در مسیری موازی و حتّی در یک مسیر دوشادوش میبیند که برای غلبهتسلّطو بر آحاد مردم از طرفیّتهای هم استفاده میکنند و در واقع، یک هموارکننده راه رسیدن به اهداف دیگری میشود و این ارتباط دو طرفه است؛ بنابراین، غزل حافظ به جدال با این ائتلاف برمیخیزد و در انجام این مسئولیّت تاریخی خود ساختاری خاص و منحصر به فرد را ابداع میکند؛ آنچنانکه دلالتهایی چندگانه را دربرمیگیرد به نحوی که هر کس هر آنچه را بخواهد در آن مییابد و عواطف چندگانه، با درهمآمیزی، غزلی قصیدهگونه را میآفریند و دقیقاً همین ویژگیست که در زیر سطح خود لایههای عاطفی متناقض ایجاد میکند.

در واقع غزل او یک غزل یکدست عاشقانه یا یکدست منتقدانه یا یکدست مدح نیست چون که در یک نظام طولی همه این عواطف چندگانه را برای رسیدن به یک غایت معیّن درهم میآمیزد که از زبان خودِ حافظ »لطف به انواع عتاب آلوده« تعبیر میشود؛ لیکن این کار را هنرمندانه و با ظرافت انجام میدهد. بر اساس طبقهبندی موضوعی بررسیهای حافظشناسی، برخی از آنها مربوط به همان طبقهبندیها درباره مضمون و بافت و ساخت شعر حافظ است و البتّه میتوان گفت به نحوی انتخاب کردهایم که دیدگاههای متنوّعی را پیش چشم بگسترد.

همچنانکه دیدیم هرچند در مواردی کسانی همچون خانلری و شاملو هر کدام با روشی متفاوت ولی هدفی یکسان، کوشیدند تا نظمی منطقی به پراکندهگوییحافظ! بدهند لیکن این دو و کسانی دیگر متوجّه این قضیّه نشدند که شمار قابل توجّهی از غزلها دارای ساختاری قصیدهگونه است و حافظ در چیدمان اینچنینی غزلش اهدافی چندگانه را پی میگرفت. اکنون هدف ما هم در این جستار نشان دادن این ساختار بخصوص غزلها است.

اگر تلاشهایی از نوع انداختن تیر در تاریکی نبود و منتقدان با شکلنگری و مصحّحان با دوری از تصحیح ذوقی و قیاسی و نسخهبرداران با امانتداری با دیوان خواجه روبرو میشدند چه بسا غزلهای بیشتری داشتیم از نوع آنچه ما آن را »غزل قصیدهگونه« مینامیمالبتّه. منظور از غزل قصیدهگونه این نیست که دلالت بر مضمون قصیده دارد بلکه فقط شکل آن مورد نظر است. نکته مهم دوم شکل عرضی یا افقی بیتهای هر غزل خواهد بود و اثبات خواهد شد که در بیش از 95 درصد ابیات، این بیت است که یک جمله -جمله مرکّب - است نه مصراع. برای تشریح، تبیین و ترسیم این نظریه همه غزلها بر اساس پنج نسخه چاپی خلخالی، قزوینی، نیساری، ثروتیان و نسخه عکسی تازه چاپ شده از روی تحریر سال 801 بررسی شده است.

پیشینه حافظشناسی

سازه قصیدهگونه غزل حافظ مغفول مانده است و اگر نگوییم کلّاً دستِکم به طور کامل متوجّه این سازه نشدهاند و تنها چیزهایی درباره آن نوشتهاند. این جستار در پی موشکافی در این باره است. از جمله کسانی که این نکته را اندکی یادآور شدهاند نیساری است: »یکی ازمختصّات غزلهای حافظ این است که در پایان بعضی از آنها و بعد از بیت تخلّص یک بیت و گاهی دو یا سه بیت آمده است که متضمّن مدح است« - نیساری، - 215 :1367؛ یا صفا مینویسد: »پختهترین غزلهای خواجو را باید در قسمت اخیر یعنی در بدایعالجمال جستجو کرد. این غزلها در مقام مقایسه با غزلهای متعدد خواجو در صنایعالکمال تحوّل بزرگ سبک خواجو را در غزل و رهاکردن شیوه متقدّمین در کیفیّت خلق مضامین نشان میدهد.

در غزلهای بدایعالجمال تفکّرات عرفانی و حکمی در عبارات غزلهای عاشقانه گنجانده شده است و بهمین سبب در آنها کمتر از سوز و ساز عاشقان و راز و نیاز آنان اثری میبینیم« - صفا، جلد 2/3، . - 1073 :1372 همین غزلهاست که حافظ از آنها استقبال میکند. جلالیان مینویسد: »ابتکارات حافظ در ساختمان غزل: ]خلاصه بحث[ حافظ غزل را با مفاهیم تؤام عاشقانه-عارفانه در زبان ایهام و تعبیر سروده ]است. . .[ به عبارت دیگر حافظ برای غزلسرایی خود راهی را برگزیده ]است[ که میتوان نام »غزلسرایی با ظاهر عارفانه-عاشقانه و باطن ایهام و تعبیر« داد؛ ابتکارات مضمونی:. . . - 5 گرایش و تمایل از اختیار به طرف جبر - 6 ایهامگویی - 7 طنزپردازی - 8 رندی حافظ « - جلالیان، ] 48 -63 :1379باختصار. - [ یا »غزل علیالخصوص غزل قرن هشتم و به بعد، لزوماً فکر و مضمون ثابت و واحدی ندارد.

. «. - خرمشاهی، - 167 :1362؛ یا در جایی دیگر غزل» حافظ یک بعدی و خطّی نیست که ارتباط بین مفاهیم ابیات فقط از طریق توالی و ترتیب ظاهری آنها برقرار باشد« - همان: - 168 و »حافظ. . . اندیشههای جهانبینی و عرفانی، نکتههای اجتماعی و روحی و لطایف حکمی را با غزل آمیخته است. . «. - دشتی، . - 125 :1385 همچنین او در سخنی دقیقتر مینویسد: »مقطعهای غزل: در این مقطعهاست که حافظ مدح میگوید هنر خویشتن را میستاید از طنز به خویشتن دریغ نمیکند.

 «. - دشتی، :1349 . - 92 این بررسیهای غیرساختاری و استقرائی گاهی حتّی به شوخی شبیه است تا پژوهش؛ نمونه را: . . .» در میان ابیات یک غزل، از حیث مطلب تنوّع و اختلاف دیده میشود و بسا که یکی از علل این اختلاف همانا الزام قافیه است« - رضازاده شفق، :1321 . - 336 این گزارشهای محدود از نوع نزدیکترین نظریات به بحث ماست. همچنانکه دیده میشود ترتیب عمودی و ساختار طولی غزل حافظ فراموش شده است؛ یعنی سخنی از این نیست که مقدمه و تخلّص و ریشخند و خطاب به خود و غیره ریتم غزل ناب حافظانه است.

نوعی دیگر از بررسیهای حافظشناسی به صبغه عرفانی برخی غزلهای حافظ تأکید دارد و بودن برخی اصطلاحات و تعبیرات مربوط به مسائل عرفانی را به عنوان استنادهای محکم خود دلیل میآورد؛ مرحوم شهید مطهری با تأسّف از اینکه پژوهشهای مربوط به حافظشناسی به دست پژوهشگران ادبی یا ادیبان افتاده است صبغه دیگری را جز عرفان برای حافظ رد میکند و با پایینتر دانستن مقام عرفانی حافظ از ابن فارض بر این نکته تأکید میکند که دیوان حافظ از قدیمالایّام هم یک دیوان عرفانی تلقّی شده است [!] - مطهری، . - 51 :1351 سپس خانلری با دست زدن به همان کار احمد شاملو با نگرشی متفاوت کوشید تا ترتیبی منطقی به ابیات بدهد تا گره بغرنج! معانی متفاوت آنها گشوده شودالبتّه. همان کاری که خانلری، خود، شاملو را به خاطر آن به شدّت کوبیده بود.

 اگرچه روش ذوقی این دو، شاملو و خانلری، درباره کشف ترتیب منطقی ابیات دیوان متفاوت از هم بود، با این همه اصل کار یکی بود و کوشش برای رهاشدن از این ابیات متفاوت و گوناگون و مرکزگریز، بنیان و انگیزه کار هر دو بود: »اکنون برای نخستین بار در تاریخ چاپهای دیوان حافظ میبینیم که در پرتو دقّتی که خانلری در تنظیم و ترتیب ابیات به کار برده است هر غزل در حول یک مضمون واحد دور میزند. . بر. این اساس اگر احیاناً دیده شود که یک یا دو بیت غزل ارتباط معنایی محکم با دیگر ابیات ندارد شاید بتوان حکم کرد که این بیت یا بیتها را حافظ در تجدید نظر از غزل خود حذف کرده است« - نجفی، . - 139 :1366 یکی از اشارات به زبان ریشخندی حافظ چنین است: »طنز زبان رندان است . . . این زبان در سرتاسر دیوان حافظ به کار رفته است.

به گونهای که زبان شاعر شیراز را میتوان زبان طنز خواند« - پورجوادی، - 88 :1365حتّی. یکی از نظریات درست که تکرار آن دسته از نظریاتی استکه شهید مطهری را به شدّت آشفته میکند، و یکی از آخرین اظهارنظر از این نوع است چنین میگوید: اشعار» گوناگون حافظ در یک زمان سروده نشده و اندیشه پویای حافظِ ناآرام هرگز به یک حال باقی نمانده و همواره در حال دگرگونی بوده است. . «. - آذر، . - 47 :1390 آخرین نقل قول از مرحوم مرتضوی است و این نظر نکتهای خاصّ دارد که دیگران چنین صریح به آن نرسیدهاندلحن:» عنادی و استهزاآمیز خواجه که بدون توجّه به آن درک لطافت و حلّ بسیاری از اشعار او ممکن نیست« - مرتضوی، » . - 7 :1370 این خصیصه ]عناد و استهزا[خصیصه عامّ سبک حافظ است.

 «. - همان: . - 107 در اظهارنظر استاد دو نکته باارزش است؛ یکی اینکه عناد و استهزاء را خصیصه عامّ غزل حافظ میداند و دیگر اینکه لحاظ کردن آن را برای درک شعر حافظ ضرور میداندالبتّه. بررسیهایی مختصّ ویژگی ریشخندی غزل حافظ و اهداف مختلف آن را در مقاله »بررسی گونهها و شیوههای طنزپردازی حافظ« هم میبینیم - ر.ک. صادقزاده، 70- 114 :1389ولی - . بدبختانه باز توجّهی به جای خاصّ آن در محور عمودی غزل حافظ نمیشود. ناگفته نماند که دیدگاه بحث حاضر با مقاله نامبرده از باب هدف مبارزه سلبی حافظ متفاوت است.

در ادامه همین پیشینه چند گفتار باارزش است؛ باارزش از این جهت که عمق یکسونگری و نبود یک نگاه جامع و علمی و روشمند را با وضوح تمام نشان میدهد. در کتاب »ماجرای پایانناپذیر حافظ« نوشته شده است: »دو رکن اصلی فکر حافظ عشق است و می« - اسلامی ندوشن، . - 14 :1374 در حالیکه دستِکم یک نیمه از زبان و اندیشه حافظ به بنمایه انتقاد اختصاص دارد و ما آن را اثبات خواهیم کرد.لیکن حتّی با پذیرش نکته مورد نظر کتاب مذکور، آیا نقل قول بعدی که از همان کتاب است در تناقض با مطلب بالا قرار نمیگیرد که »حافظ نسبت به هیچ یک از مکتبهای فکری اعتقاد تامّ نداردحتّی. عرفانش که شاخص-ترین زمینه فکری او است با چون و چرا و گزینش همراه است« - همان: . - 18 در کتاب مدخلی» بر تحوّل موضوعی غزل در ادب فارسی« باز همین نگاه یکسویه وجود دارد: در» بررسی موضوعی غزل و تحوّل آن باید بر این سه عنصر یعنی، عشق، عاشق و معشوق تکیه کرد« - سجادی، - 14-15 :1380که. باز هم عشق و تعبیرات احیاناً عرفانی آن مورد نظر است.

یک پژوهش دیگر وجود دارد که به موضوع بحث حاضر بسیار نزدیک است و میتوانست ما از نوشتن این جستار آسوده کند، ولی بدبختانه عملی نشد؛ در کتاب » آفاق غزل فارسی« در بخش »زلیّاتغ حافظ از نظر شکل« منتظر یک بررسی جامع بودیم ولی این نقل قول فشرده تمام آن چیزی بود که مورد نظر نگارندهاش بود: »مضامین حزن و اندوه با وزنهای سنگینِ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن و فاعلاتن فاعلاتن فاعلن میآید « - صبور، - 253 :1370و در ادامه همان مبحثِ »شکل« پای موسیقی را به میان میکشد: »موسیقی زبان حافظ که با معیارهای بازشناخته موسیقی قابل ارزیابی و اندازهگیری نیست« 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید