بخشی از مقاله

چکیده

مقاله حاضر در سه بخش تنظیم شده که در بخش اول به روش شناسی تنظیم مطلوبِ نگرشهای پایه می پردازد و اصول و قواعدی را پیشنهاد می کند که تصویری سازگار و کاربردی از اندیشه های راهبردی نتیجه دهد. مباحث مطرح شده در بخش اول، عمدتاً معطوف به بهرهگیری مناسب از نشستهای اندیشههای راهبردی است و احیاناً می تواند در طراحی کلی مورد استفاده شود. در بخش دوم در چهارچوب مباحث بخش اول، جایگاه عدالت اجتماعی در گفتمان انقلاب اسلامی مورد بحث قرار میگیرد و نشان داده میشود که با وجود تأکید بسیار، این واژه هنوز فاقد تعریفی دقیق و تفسیرناپذیر در کشور ماست.

در ادامه با مقایسه دو دسته شاخص امکانات و منابع از یک طرف و وضعیت فقر و توزیع درآمد از طرف دیگر، سؤالی کلیدی از عدم تناسب معماگونه بین این دو مطرح و بهویژه با توجه به اقدامات زیاد انجام شده و منابع بسیارِ صرف شده، بر اهمیت سؤال تاکید میشود. در قسمت بعدی به ارتباط میان پیشرفت و عدالت پرداخته می شود و با معرفی سه مدل متفاوت پیشرفت و سه شاخص متمایز عدالت، توضیح داده می شود که مدل پیشرفت دولت محور - یا پروژه محور - و مدل پیشرفت مبتنی بر انحصار، "عادلانه" ارزیابی نمی شوند و تنها مدل پیشرفت مبتنی بر برابری فرصت ها - آزاد سازی اقتصادی- رقابت محور - ، پیشرفت عادلانه را به همراه دارد. پاسخ سؤال معماگونه را در نتیجه اجتناب از بهکارگیری مدل اقتصاد آزادِ رقابت محور می توان یافت.

-1 روش شناسی تنظیم مطلوب نگرش های پایه

در یک طبقه بندی کلی، عوامل مؤثر بر میزان برخورداری آحاد مردم از سعادت و خوشبختی را میتوان در دو گروه انتخاب های فردی و عواملِ محیطیِ عمومی قرار داد. با توجه به اینکه انتخاب های فردی، خود به میزانِ قابل توجهی در انطباق با - یا واکنش به - شرایط عمومی تعیین می شوند، عوامل محیطی حائز اهمیت زیادند. مؤلفه هایِ اصلیِ تعیین کننده عوامل محیطی عمومی را میتوان در سه »سطح« مرتبه بندی کرد.

سطح اول را نگرشهای پایه - یا اندیشههای راهبردی - در سطح جامعه تشکیل می دهد که در ذیل آن سطح سیاستگذاری و در مرتبه بعدی سطح عملیاتی - یا اجرایی - قرار میگیرند. بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که نگرش های پایه دارای اثر تعیین کننده بر سعادت و خوشبختی آحاد مردم در جوامع گوناگونند. این نگرشها علی الاصول مجموعهای را تشکیل میدهند که از مؤلفههای مختلفی تشکیل شده است. خصوصیات زیر را میتوان برای هر یک از این مؤلفهها بهعنوان شروط لازم - و البته نه کافی - برای دستیابی به سعادت و تعالی ذکر کرد:

-1 صراحت: اجتناب از بیان کلی

-2دقت: شاخص پذیری

-3 برخورداری ذاتی از جایگاه مبنایی: این عوامل باید مؤلفه های اصلی اداره کشور را تشکیل دهند.

-4برخورداری از استقلال نسبی در مقایسه با سایر مؤلفهها: تعریف هر یک از مؤلفهها نباید وابستگی عمده به دیگر مؤلفه ها داشته باشد که در اینصورت در یک دور بی نتیجه گرفتار خواهیم شد، مثلاً عدالت را منوط به پیشرفت کنیم و پیشرفت را منوط به عدالت و....

-5 واقعی بودن: - برای آحاد مردم بهطور ملموس قابل شناسایی و درک باشد - در واقع همانگونه که توضیح داده خواهد شد، اندیشه های راهبردی نه تنها باید به »درک عمومی« تبدیل شود بلکه باید »حس مشترک عمومی« را در پی داشته باشد.

-6بهره مندی از تجربیات دیگران: جهان، چه در عرصه جغرافیا و چه در عرصه تاریخ، تجربیات قاعده مند را در قالب علم در اختیار ما قرار داده تا از آن استفاده کنیم. علم این امکان را فراهم می سازد که راههای رفته را دوباره نیازمائیم. ارزشهای حاکم بر جوامع مختلف متفاوتند، همانگونه که ارزش های حاکم بر آحاد مردم نیز میتواند متفاوت باشد، اما تجارب قابل مبادلهاند. همانگونه که ما امیدواریم دیگران از ما بیاموزند، ما هم میتوانیم از دیگران بیاموزیم. حال اگر هر یک از مؤلفههای نگرش های پایه را بر اساس معیارهای شش گانه ذکر شده تعریف کنیم، ضروری است در قدم بعد»مجموعه« این مؤلفه ها را شکل دهیم. این مجموعه نیز برای آنکه کارآمدی داشته باشد لازم است دارای ویژگی های سه گانه زیر باشد:

-1 سازگاری درونی: به عنوان مثال، بهطور طبیعی موارد ذکر شده در تعریف عدالت نمیتواند در تعارض با موارد ذکر شده در تعریف پیشرفت باشد.

-2شمارگان محدود: مؤلفههای اصلی نگرشهای پایه باید پایهای ترین عوامل را تشکیل دهند و لذا قاعدتاً از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکنند. در مورد کشور ما: عدالت اجتماعی، پیشرفت اقتصادی، استقلال سیاسی، معنویت، شاید شماری از مهمترین این عوامل باشند.

-3 رابطه سلسله مراتبی با یکدیگر: بسیاری از مؤلفههای اصلی نگرش های پایه در صورتی که بهدرستی تنظیم شوند، در »بلند مدت« میتوانند در سازگاری با یکدیگر باشند، اما در کوتاه مدت هزینههای تحقق یک هدف ممکن است خود را بهصورت به تعویق افتادن تحقق هدفی دیگر نمایان سازد که لازم است بهجای قرار دادن مؤلفههای مختلف در »عرض یکدیگر«، رابطه »طولی« و »سلسله مراتبی« آنها را با یکدیگر مشخص سازیم. در واقع، آنچه در اینجا اهمیت دارد اجتناب از بیان »اهمیت مطلق« به تنهایی و در مقابل، مشخص ساختن »اهمیت نسبی« هر مؤلفه در قالب
»مجموعه مؤلفهها« ست.

جوامعی که در آنها پویایی وجود دارد و نوعی رضایت عمومی از تحولات، بهطور میانگین در آنها مشاهده می شود، جوامعی هستند که موفق شدهاند به نوعی اجماع و اتفاق نظر در مورد »تعریف اهداف« و »اهمیت نسبی« آنها دست یابند. بنابراین ضروری است نه تنها نخبگان با دیدگاههای مختلف، بلکه آحاد مردم نیز در فرایند دستیابی به وفاق در مورد مؤلفههای اصلی نگرشی که پایه تعیین کننده رفاه و سعادت آنها را تشکیل میدهند مشارکت فعال داشته باشند. لذا فرایند نهایی کردن موفقیتآمیز این مؤلفهها، فرایندی »دوسویه« است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید