بخشی از مقاله
چکیده
با اینکه نتایج بحرانهای امروزی به خوبی شناسایی شده اند ولی بسیاری از را ه حلهای ارائه شده نسبت به مشکلات محیطی در معماری پایدار، به نظرناکارآمد و ناقص می آیند . چرا که با وجود ارائه را ه حلهایی که در جهت رفع مشکلات محیطی بر می آید، اما رویکرد آنها نسبت به طبیعت همچنان گسسته است و ارزش همیشگی طبیعت احیا نشده باقی میماند. نگاه انسان نسبت به طبیعت، همان جهان بینی یا بینش او میباشد که در روش و مشی او منعکس میگردد .
لذا ابهامها و نواقص تئوریکی که در مفهوم معماری پایدار وجود دارند، میتوانند مانع مهمی در جهت حفظ محیط زیست باشند. هدف این تحقیق، جستجوی نظریه های زیست محیطی توسعه پایدار و معماری پایدار میباشد که در نهایت در مقایسه با برخی از نگرشها و دیدگاهها نسبت به طبیعت قرار میگیرد تا نواقص آن تکمیل گردد. به این ترتیب این مقاله ابتدا به اهداف توسعه پایدار و معماری پایدار میپردازد و راهکارهای آن را ارائه مینماید تا نواقص آن را دریافته و خط مشی کاملتری را پیشنهاد دهد.
هر چند توسعه پایدار ریشه های اکولوژیکی و اقتصادی و فرهنگی - اجتماعی دارد، ولی با جستجو درباره معضلات پیش روی انسان معاصر و راه حل آنها در معماری پایدار، نقش طبیعت هر چه بیشتر آشکار میگردد. در انتهای این نوشتار طبیعت و معنای گسترده آن مورد بررسی قرار گرفته است که میتواند تعیین کننده رابطه سه گانه انسان، طبیعت و معماری باشد .در نظر گرفتن نقش انسان و همچنین معماری به عنوان یک فرآیند که منجر به پایداری میگردد، از نکات مهم دیگر در اصلاح رابطه انسان، طبیعت و معماری میباشد.
مقدمه
هدف اصلی توسعه پایدار، تأمین نیازهای اساسی، بهبود ارتقاء سطح زندگی برای همه، حفظ اداره بهتر اکوسیستم ها و آینده ای امن تر و سعادتمند ذکر شده است. این هدف خود متضمن تناقضی است که بسیاری آن را از خصوصیات اصلی واژه توسعه پایدار می دانند. تأمین رشد لازم برای بهبود سطح زندگی عموم و آینده ای مرفه تر و در عین حال حفظ اکوسیستم ها. لیکن موضوع اینست که با تغییراتی که بشر در محیط و بستر طبیعی خود پدید آورده است به چنان مرحله بحرانی از تاریخ خود رسیده است که ادامه حیات سالم در کره زمین را مستلزم تجدید نظر در خوصیاتی قرار می دهد که مدل ها ی رایج برنامه ریزی و توسعه بر پایه آنها قرار گرفته اند.
استفاده گسترده از مفهوم پایداری بین استحکام و مفید بودن مقاصد و معانی آن چه برای شهرسازی و معماری و چه برای سایر رشته ها است. از مهمترین این خصوصیات توجه به تصویر بلند مدت می باشد. گرچه این امر بدیهی به نظر می رسد که برنامه ریزی و ساختمان سازی الزاماً بلند مدت می باشند. لیکن در عمل اغلب چنین نیست. خصوصاً الگوهای بلند مدت رشد و مناطق شهری، کاربریها، استفاده از منابع وتوسعه زیر ساخت ها نیازمند توجه می باشند. بنابراین از چنین دیدگاهی، تغییر افق زمانی برنامه ریزی از یک و یا حتی 20 سال به 50 سال، 100 سال و یا بیشتر حائز اهمیت می باشد.
بالاخره اینکه بحث توسعه پایدار را می توان بر پایه دیدگاه جدید شبکه پیچیده ارتباطات درونی بین موضوعات، زمینه ها، رشته ها و عوامل مختلف در نظر گرفت. چنین تصویر جامع وبین رشته ای که بر اساس استعاره اکولوژیکی جهان به عنوان یک نظام ارگانیک قرار دارد، می تواند کاربرد عمده ای در شهرسازی داشته باشد. برای مثال مفهوم مطالب فوق اینست که متخصصین مختلفی که با حمل و نقل، کاربری زمین، مسکن، توسعه شهری، توسعه اقتصادی و حفاظت ا ز محیط زیست سروکار دارند، نباید به طور منفک و جدا از هم فعالیت کنند، بلکه باید حتی هنگامی که یک فعالیت خاص انجام می گیرد، حتی المقدور بطور منسجم و هماهنگ باشد. ایجاد هماهنگی بین اهداف اقتصادی، زیست محیطی و اجتماعی در درون شهرسازی نیز ضروری است.
اعتقاد عمومی براینست که ابعاد اجتماعی توسعه پایدار باید دارای همان وزن واهمیت باشد که اهداف زیست محیطی آن از جهاتی مفهوم » قابل زیست « بودن ساده تر به نظر می رسد؛ زیرا این مفهوم کمتر روی خصوصیات انتزاعی تأکید دارد و بیشتر نیازهای خاص انسان وعکس العملهای کیفی افراد به مکانها را مورد توجه قرار می دهد. نیازهای اساسی غذا، مسکن، سلامتی و بهداشت عمومی که شهرهای قرن نوزدهم را به ستوه آورده بودند، امروز برای اکثر مردم در جوامع مدرن حل شده و بنابراین خصوصیات قابل زیست بودن روز بروز اهمیت بیشتری پیدا می کند لیکن در جهان صنعتی به طور متزایدی تأکید روی » کیفیت زندگی « است.
امروز دیگر نمی توان شهر و حومه های زیست، ناهماهنگ وابسته به اتومبیل و بدون پارک، پیاده رو، مغازه، سرزندگی و حس مکان را رها کرد. مسئله اینست که چگونه این شهرها را تبدیل به شهرهای سبز، امن، راحت و انسانی نمود؟ چگونه سیمای شهرهای حاصل از تولید انبوه را به مراکز با هویت و زنده برگرداند؟ چگونه شهرها را برای همه گروه های جامعه اعم از زنان، کودکان، سالخوردگان واقعیت ها جاذب و راحت کرد؟ کلیه این ملاحظات به قابل زیست کردن مراکز شهری در بلند مدت مربوط می شود.
کاربرد مفاهیم پایداری در معماری، مبحثی تازه را به نام معماری با معماری اکولوژیکی یا معماری سبز و یا معماری زیست محیطی باز کرده است که همگی اینها دارای معنای یکسانی بوده و بر معماری سازگار با محیط زیست دلالت دارند. تعریفی از توسعه پایدار که عموماً پذیرفته شده است، تعریف مندرج در گزارش بروتئلند است که طبق آن به » توسعه پایدار آنگونه توسعه ای است که نیازهای انسان حاضر را بدون مصالحه و صرف نظر کردن از توانایی هایی نسل آینده در بر آوردن نیازهایشان، تأمین نماید.
در تعریف فوق سه واژه کلیدی » توسعه «، » نیاز « و » نسل آینده « تأکید شده است. در اینجا واژه توسعه برخلاف واژه رشد که به مفهوم گسترش فیزیکی و کمی سیستم اقتصادی است، توسعه دارای مفهوم کیفی است که یا نوعی اعتلا و پیشرفت سروکار دارد که جمیع ابعاد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را ملحوظ داشته است. همچنین طرح و نیاز و» نسل آینده « در تعریف مزبور متضمن توجه به مفهوم برابری در استفاده از امکانات چه در چهارچوب درون نسلی و چه در چهارچوب میان نسلی است . باید با یاد داشت در توسعه پایدار به این موارد توجه شود :
-توسعه پایدار باید یک تغییر کیفی مثبت در زندگی همه انسانها باشد.
-در توسعه پایدار باید به دوام فرصت ها و توزیع عادلانه آن توجه شود.
-حفظ و حمایت محیط زیست و منابع طبیعی باید در توسعه پایدار لحاظ گردد.
-باید در توسعه پایدار به نیازهای انسانی پاسخ گفته شود. -توسعه پایدار در حد امکان خود کفا و درونزا است.
در اغلب برنامه های توسعه، به موارد، تأمین بهداشت، آموزش و پرورش، مسکن، حمل و نقل، ارتباطات، و رفاه اجتماعی، اهمیت خاصی میشود. دسترسی به مسکن به عنوان یکی هدفهای اجتماعی همواره در هر جا معه مطرح بوده است. در گذشته فقدان آگاهی از ابعاد پیچیده مسکن و ارتباط تنگاتنگ آن با هدفهای توسعه، موجب شده که مسکن تنها به عنوان یک کالای مصرفی بادوام و غیر مولد، یا نوعی سرمایه گذاری با بازده بالا تعریف شود.
در معدودی از برنامه های توسعه، بر گسترش بخش مسکن به مثابه ابزاری در جهت افزایش تولید ملی تأکید شده است. با وجود این در سالهای اخیر، نسبت به اهمیت و نقش مسکن در توسعه اقتصادی و اجتماعی توجه بیشتری شده و جای مناسب آن در برنامه های ملی روشنتر گشته است. از این رو لازم است که تعریف مسکن در قالب هدفهای کلی اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. در هدفهای کلی اجتماعی، غالباً مسکن به صورت، تأمین یا فراهم آوردن زمینه تأمین آن برای مردم، تعریف می شود.
چنین تعریف کلی و عمومی از مسکن، نیازهای سکونتی خانوارها را در یک برنامه و یا دوره معینی از توسعه در بر می گیرد. در حالی که تأمین مسکن ابعاد وسیع تری دارد.گاه مسکن به صورت :" بیان نیازها و هدفهای کلی ساکنان" می شود. این تعریف نیز به ابعاد مسکن و حدود نیازهای افراد اشاره نمی کند. یا اینکه :" مسکن خوب و کافی، یعنی مسکنی که پایین تر از حد نصاب نباشد". این تعریف بر معیارهای فیزیکی از قبیل تجهیزات و ابعاد ساختمان، لوله کشی، و تسهیلات دیگر آن تأکید دارد یا اینکه :" مسکن خوب و کافی، یعنی مسکنی که ازدحام بیش از حد نداشته باشد" در اینجا ازدحام همان تراکم نفر در واحد و در اتاق است این تعریف به حد مفهوم نیاز زیستی سکونتی نزدیک می شود یعنی ابعاد فضایی و انسانی مسکن را درنظر دارد.
تعریف ها و مفاهیم"حد نصاب مسکن" و"ازدحام بیش از حد"یا "کیفیت مسکن" و ... در کشورهای مختلف، ابعاد متفاوتی دارد و هر جامعه بر حسب شرایط و نظام اقتصادی و اجتماعی خود، تعریف خاصی از مسکن را به دست می دهد. به عنوان مثال: در هند، مسکن به یک واحد مسکونی محدود نمی شود، بلکه مفهوم آن گسترده تر بوده و کل محیط مسکونی را دربر می گیرد، در این کشور، تعریف مسکن، با توجه به ساختار خانوار، کل محیط مسکونی را شامل می گردد که کلیه خدمات و تسهیلات لازم را دارا باشد، یعنی بهبود شرایط محیط بر تأمین خدمات مسکن برتری دارد.
درحال حاضر، مسکن تنها یک سرپناه نیست بلکه" مجموعه ای است که به منظور ارائه خدمات فشرده در یک مکان فیزیکی قرار دارد" این تعریف با توجه به گوناگونی شرایط اجتماعی و اقتصادی خانواده تغییر می کند. به تعبیر بسیاری از کشورها، تعریف گسترده مسکن، بر نقش و حضور دولت در نگاهد و تأمین خدمات و تسهیلات نیز تأکید دارد. در بیان کاملتر نیازها و هدف های کلی مسکن، به مفاهیم مشخص زیر بر می خوریم:
-1سرپناه : اولین برداشت از مفهوم مسکن، نیاز به یک سرپناه بهداشتی را مطرح می سازد،سرپناه،مانند غذا یک نیاز اساسی و زیستی است و این حق اجتماعی هر فرد و هر خانوا است.
-2مسکن و خانواده : واحد مسکونی کانون و یا محور اصلی خانواده است واحد مسکونی باید شامل فضایی کافی برای غذاخوردن، دورهم نشستن، خوابیدن، فعالیت هایی از قبیل انجام تکالیف کودکان، وفعالیت های دیگر باشد،بحث از تأثیر مسکن بر بهره وری کار و ثبات و رشد و تکامل خانواده در همین جا مطرح می گردد این مفهوم و عوامل یاد شده را باید از هدفهای کلی اجتماعی سیاستهای مسکن به شمار آورد احساس سازگاری و انطباق با واحد مسکونی از عوامل ثبات خانواده و همبستگی اجتماعی است که اهمیت ویژه ای دارد به سبب اهمیت اجتماعی که مسکن در زندگی ساکنان دارد،کوششهای وسیعی در جهت توسعه و تأثیر مطلوب آن در خانواده، در سطوح ملی و بین المللی به کار می رود.
مفهوم اقتصادی:
مسکن در ثبات اقتصادی و بهزیستی خانواده نقش اساسی دارد،این عامل از جنبه اجتماعی بسیار قوی برخوردار است، زیرا فقر و عدم تأمین اقتصادی، از وجوه عمده مسائل اجتماعی و بی ثباتی به شمار می رود فرصت های شغلی، دوری ونزدیکی مسکن به محل کار،هزینه های رفت و آمد، از عوامل اساسی اقتصادی تأثیرگذار بر امر مسکن هستند. پایداری اقتصادی، محیطی، فرهنگی- اجتماعی گاهی پایداری هر سه سامانه اقتصادی، فرهنگی -اجتماعی و محیطی، خط بنیان سه گانه نامیده می شود که توسط آن دوام و موفقیت توسعه و طراحی، ارزیابی می گردد.
اصلاح ارتباط انسان، طبیعت، معماری در رویکرد معماری پایدار
تطبیق روش های محیطی با نیازها و انتظارات انسان هایی که قصد دارند از آن استفاده کنند نیز نکته مهمی است که در به آن، » پایداری اقتصادی، محیطی، فرهنگی-اجتماعی … قسمت پرداخته شد. مسکن به مثابه نوعی سرمایه گذاری، دارای مفهوم مهم اقتصادی است و به عنوان شکلی از پس انداز نیز ، منافع ویژه ای برای ساکنان دربردارد ارزش آن به عنوان یک کالای مطلوب و سفید قابل توجه است برنامه های مسکن را می توان به صورتی تدوین کرد که منافع حاصل از آن به شکل پس انداز شخصی به حداکثر برسد این ملاحظات باید در هدف های کلی اجتماعی که راهنمای تنظیم برنامه های مسکن است به روشنی شناخت شود.
-3مشارکت : بکی از اثرهای مسکن، مشارکت خانواده در اجتماع بزرگتر است سهیم بودن خانوار گسترده در ترکیب مشترک با دیگر اشکال خانواده اهمیت دارد ایجاد روابط همسایگی برای شهرنشینان، اثرهای متقابل مهمی به جای می گذارد و رابطه اجتماعی همسایگی، یکی از جنبه های پایدار زندگی شهری است جماعتهایی که در آنها احساس نیرومند تعلق شهروندی وجود دارد، میتوانند وجوه مراقبت و حفاظت از یکدیگر در زمینه اجتماع اطمینان و وابستگی متقابل را تقویت کنند اجتماعات منسجم و پایدار، می توانند با مشارکت خود مسئولیت پروژه های تعاونی را به عهده گرفته و شرایط بهزیستی سالمی را فراهم سازند درک و شناخت ابعاد این موضوع برای طرحهای مسکن پیامدهای گوناگونی به همراه دارد طرح های مسکن باید شکاف در بافت اجتماعی جامعه را به حداقل برسانند.
-4محیط مسکونی : نیاز به احساس برخورداری از محیط مسکونی مناسب و قرارگرفتن در فضایی سکونتی که به امکانات، تسهیلات، خدمات بهداشتی، مراکز آموزشی، مراکز خرید و فروش،امکان مذهبی و فرهنگی دسترسی داشته باشد از اهمیت خاصی برخوردار است احساس اینکه محیط مسکونی در زندگی اجتماعی- سکونتی ساکنان نقش اساسی دارد،مورد توجه برنامه ریزان و تصمیم گیران برنامه های مسکن است.
به این ترتیب در برخورد با مسکن، دیدگاهها و نگرشهای متفاوتی وجود دارد،این دیدگاهها، در واقع بازتاب شرایط اقتصادی و اجتماعی هر جامعه است که با توجه به امکانات آن جامعه تمامی یا بخشی از نیازهای سکونتی را در دوره ای از تحول اجتماعی،دربر می گیرد.به همین علت برخورد با مسأله مسکن در زمان و مکان و شرایط گوناگون جامعه متفاوت پیدا می کند از این رو، باید حدود هدف های تأمین نیازهای زیستی- سکونتی به خوبی روشن شود در واقع بحث اساسی در این است که این نیاز سکونتی - زیستی و یا سرپناه اولیه چیست؟ حدود و قلمرو اجرایی آن کدام است؟ شیوه ها و روش های تأمین و دستیابی به آن کدامند؟
چه افراد و چه گروههای اجتماعی، در چه شرایطی تقدم برخورداری از آن را دارند؟ این پرسشها روشنگر زمینه ها، ابعاد و اهمیت مسکن هستند. در ارتباط با مسکن حداقل، باید ابتدا تأکید شود که این نوع مسکن دارای چه ویژگیهای کالبدی است و برای چه افرادی و تحت چه شرایطی مطرح می شود در این زمینه برداشت های متفاوتی از آن شده است در کشورهای در حال رشد آنچه به نام مسکن حداقل - Basic Housing - به کار می رود لزوماً به معنای یک خانه تمام شده نیست و ممکن است شامل یک قطعه زمین یا یک شیر آب و یک چاه فاضلاب باشد، ممکن است شامل هسته اولیه مسکن یا چهار دیوار و یک سقف یا یک اتاق و یک مستراح، و یک آشپزخانه با شیر آب باشد.
این تعریف بیشتر بر فضای فیزیکی اشاره دارد و مسکن حداقل را نمی توان یک خانه تمام شده نامید زیرا چنین سکونتگاهی یک ساختمان نیمه تمام است اما یک مسکن حداقل یا حداقل مسکن، بر بسیاری از مسائل اقتصادی و اجتماعی و بیولوژیک بستگی دارد که در این تعریف نمی گنجد وقتی که گفته می شود یک واحد مسکونی تکمیل شده، بلافاصله توان مالی خرید یک خانوار کم درآمد می گردد، یعنی اینکه ابعاد اقتصادی مسکن مطرح است بنابراین، باید وجوه اقتصادی مسکن و خانوار را درنظر داشت.
در بحث از مسکن حداقل، همواره خانوارهای کم درآمد و نوع مسکن قابل دسترس برای آنها مطرح می شود نزدیک به 31 از خانوارهای شهری کشورهای جهان سوم در سکونتگاههایی مانند زاغه،آلونک یا مساکن فاقد استانداردهای لازم زندگی می کنند گفته شده است که ارزان ترین خانه با ساده ترین طرح، از قدرت مالی حداقل 31 خانوارهای شهری کشورهای در حال رشد خارج است بنابراین، توان مالی خانوار در میزان دسترسی به مسکن به عنوان یک عامل تعیین کننده واجد اهمیت زیاد است. از این رو، می توان گفت که تأمین مسکن حداقل، فرآیندی است که طی آن حتی کم درآمدترین خانوارها نیز، قادر باشند که به یک سکونتگاه و خدمات سکونتی مورد نیاز خود، در حد امکانات مالی خانوار، دسترسی پیدار کنند یعنی آستانه و حدی که در آن هر خانوار حداقل نیازهای سکونتی خود را با توان مالی خود برطرف سازد.