بخشی از مقاله
چکیده
حسآمیزی، به عنوان صنعتی در بلاغت، دربردارنده مفهومی است که از آمیختن چند حواس با یکدیگر و یا به کارگیری حواس به جای یکدیگر حاصل میشود، که در این میان حس بینایی و عامل رنگ، مهمترین شاخصههای این حواس محسوب میشوند. حس-آمیزی به عنوان آرایهای ادبی، بیشتر در حوزه علم بدیع مورد بررسی قرار گرفته است، حال آنکه به دلیل ماهیّتش در به کارگیری حواس به جای یکدیگر، دربردارنده شاخصه مشابهت و تناسب نیز هست و به همین دلیل به حوزه استعاره نزدیک میشود و چون در واقع هر استعارهای، مجازی است به علاقه مشابهت و در حس آمیزی، حواس در معنای غیر حقیقی خود به کار میروند، از این روی، ریشه اصلی حسآمیزی برمیگردد به علم مجاز. پس با این اوصاف، میتوان حسآمیزی را در علم بیان نیز مورد نقد و بررسی قرار دارد که البته این تعلّق، به معنای نفی آن از حوزه علم بدیع نیست، بلکه حسآمیزی، محصولی است از چندین صنعت که هم از فروع علم بیان و هم از تقسیمات علم بدیع محسوب میگردد.
مقدمه
فن بلاغت فارسی و عربی به سه شاخه معانی، بیان و بدیع تقسیم میشود. بلاغت در آغاز پیدایش»بدیع« نامیده میشد و بر فنون بلاغی شناخته شده در آن زمان نیز، بدیع اطلاق میگردید و تمامی فنون بلاغت، بیان نیز خوانده شده است و برخی نیز بلاغت و توابع آن را نقدالشعر، صنعه الشعر و نقدالکلام نامیدهاند. با این همه،در این پژوهش از میان انواع بلاغت، به علم بدیع خواهیم پرداخت.
گفتنی است که علم بدیع نیز خود به دو بخش تقسیم میگردد: بدیع لفظی و معنوی که از میان این دو نیز، رویکرد ما در این پژوهش بدیع معنوی خواهد بود که در پی آنیم تا نخست به یکی از فروع آن یعنی حسآمیزی پرداخته و سپس با بیان تاریخچهای از آن، حضور شاخص و چشمگیر آن را در ادوار مختلف شعرفارسی، خاصّه در جاهایی که به عنوان یک شاخصه سبکی به شمار میرود، پیگیری کرده و با ارائه شاهد مثالهایی، در نهایت به تحلیل درباره مرز مشترک آن با علم مجاز و استعاره بپردازیم و »حسآمیزی« را از منظر علم بیان مورد نقد و بررسی قرار داده و آن را به عنوان هنری جامع بین علم بیان و بدیع معرفی کنیم.
»حس آمیزی« را به عنوان آرایهای ادبی، بیشتر متعلق به حوزه علم بدیع معنوی میدانند حال آنکه با توجه به بحث مجاز و حقیقت، میتوان آن را در حوزه علم بیان نیز در بحث مجازها مورد بررسی قرار داد؛زیرا در بحث حسآمیزی در واقع، حواس به صورت مجازی برای سایر مفاهیم به کار گرفته میشوند که علاوه بر آشناییزدایی، نوعی به کار بردن کلام در مفهوم مجازی نیز محسوب میشوند. گفتنی است که بحث در باب بررسی »حس-آمیزی« در علم بیان، به منزله انکار آن از حوزه علم بدیع نیست بلکه در پی آنیم مفهوم آن را بسط داده که این نگاه، مستلزم نفی آن از حوزه علم بدیع نیست، بلکه بیانگر آن است که این آرایه، با توجه به غنای محتوایی میتواند از منظر علم بیان نیز مورد بررسی قرار گیرد.
تعریف حسآمیزی
ترکیب »حسآمیزی« عنوان تازهای است که به نوعی خاصی از آرایش کلام اطلاق می-گردد، اما این بدان معنا نیست که این مفهوم در شعر کلاسیک فارسی وجود ندارد، لذا انتخاب عنوان تازه و مستقل به معنای نفی حضور آن در ادب کلاسیک نیست.» اگرچه کاربرد حسآمیزی در آغازین دورههای شعر فارسی یعنی دوره استیلای سبک خراسانی چندان کاربرد نداشته و اگر هم استفاده میشده به گونهایکاملاً ابتدایی و محدود به حواس ظاهری بوده است؛ اما به نظر میرسد استفاده از این شگرد بلاغی در سبک هندی و درپی آن در دوره معاصر بسیار افزایش یافته است؛ تا آن جا که قلمرو آمیزش حواس از قلمرو حواس پنجگانه که نوعی حسآمیزی ساده و آشکار است عبور کرده و وارد قلمرو ادراکات باطنی شده است که دریافت آن با حواس ظاهری امکان پذیر نیست - .«بهنام،. - 78 :1389
با وجود بُعد غالب تعریف و تعلق آن به حوزه علم بدیع، گویی به طور مستقل دکتر شفیعی کدکنی نخستین کسی است که ریشههای حسآمیزی را در علم مجاز مطرح کردهاند. از این روی؛ سعی خواهیم کرد که تا در ارائه تعاریف از حسآمیزی، هر دو مقوله را در نظر بگیریم. » حسآمیزی یکی از آرایههای ادبی است که به منظور کوتاهتر و وسیعتر کردن کلام صورت می گیرد. گاه حسآمیزی چنان معنای وسیعی را افاده میکند و بر روح شنونده اثر میگذارد که حتی از چند جمله تفسیری هم، آن قدرت کلام و معنای گسترده اراده نمیگردد - .«نکولعل آزاد،. - 43 :1383
حسآمیزی از منظر دستور
»حس آمیزی از منظر علم دستور، ترکیبی است که غالبا صفت و موصوف هستند، مانند: سخن شیرین، صدای گرم، دهان یخ، حرف بیمزه، قیافه بانمک، حقیقت تلخ، فریاد سرخ و... اما اخیراً گروهی از گویندگان در نوشتههای خود تا حدی از این آرایه ادبی استفاده کردهاند که دیگر به صورت ترکیبی عادی جلوه میکند و هنر حسآمیزی دیگر در آن مشهود نیست.
به خصوص که کلمات مرکب مورد استعمال آنان در شعر معمولاً بیمعناست و هیچ تصویری را در ذهن آدمی تداعی نمیکند و مضاف بر آن محصول دو اسم است،نه صفت و موصوف - .«همان - همانند رویکردی که امروزه استعاره با آن مواجه است و از آن به استعاره های مبتذل و قریب یاد میشود. - رک. شمیسا،. - 68 :1383 صفت در اینگونه موارد در معنای اصلی خود به کار نرفته است.
مثلا وقتی که میگوییم سخن شیرینی، منظور مزه و طعم آن نیست بلکه بیان صفتی حقیقی از سخن است که به معنایی شیوایی و گیرایی سخن است. پس میتوان اینگونه تعبیر کرد که در حسآمیزی که حتما باید در قالب یک ترکیب بیاید،کلمه دوم که معمولاً صفت است دارای معنای مجازی است. یا وقتی که برای تاکید و جلب توجه به مخاطب خود میگوییم: ببین چه میگویم...