بخشی از مقاله
چکیده
با توجه به توسعه و تحولات زندگی شهر نشینی، نحوه تعاملات شهروندان با محیط نیز در برآوردن ضرورت ها و نیازهایشان دگرگون شده است. فضاها و امکانات مختلف، تسهیلاتی هستند که چگونگی دستیابی به موقعیت و مکان قرار گیری آن ها در مناطق مختلف شهرها ضرورت آگاهی یافتن شهروندان جهت بهره برداری سریع و آسان اهمیت بسیاری می یابد.
در این روند گرافیک محیطی در محیط معماری و فضای شهری می تواند زمینه تسهیل در تعامل شهروندان و محیط شهری را به عنوان رسانه ای پویا و تاثیر گذار به وجود آورد. گرافیک محیطی به عنوان بخشی از تصویر جامعه شهری تلاش دارد بر اساس مفاهیم زیبایی شناختی، اطلاعات و امکانات محیط زندگی شهروندان را بهبود بخشد.
ماهیت نمادین زبان تصویری گرافیک محیطی به دلیل بهره گیری از بیانی صریح، ساده و گویا پیامی مشترک و عام از مفاهیم آن ادراک می شود و امکان دسترسی به اهداف مورد نظر را با صرف حداقل زمان امکان پذیر می سازد. قابلیت های بیان گرافیک محیطی علاوه بر کارکرد اطلاع رسانی، ابزار و رسانه ای پویا و اثر بخش در جهت ارتقا کارکرد محیط شهری محسوب می شود که علاوه بر پیام رسانی، کارکردهای گسترده تری از لحاظ ابعاد فرهنگی و اجتماعی بر جای می گذارد.
.1 مقدمه
پیوندی که بین زندگی و محیط ما وجود دارد باعث شده که کلیتی به نام گرافیک محیطی به وضوح قابل فهم و درک باشد. اشکال، چینش، ابعاد و فضاهای موجود به خودی خود، خواسته یا ناخواسته گاهی سبب جذب این محیط می گردد. نوعی طراحی که روابط هنرهای تجسمی با محیط بیرونی پیرامون ما می باشد.
.2طرح مساله
رابطه شهر و زیبایی، زیبایی از ذات هستی، زیستی و اجتماعی انسان سرچشمه می گیرد و به همین دلیل لازمه سعادت و متعال زندگی فردی و اجتماعی است. از این رو انسان، همیشه و در همه جا، در جست و جوی زیبایی و خلق زیبایی است و " زیبا خواهی" و "زیبا دوستی"بخشی از سرشت و سرنوشت آدمی است. اما حرف اصلی این است که زیبایی چیست؟ چرا به دنبال آن هستیم؟ و چه رابطه ای با محیط زندگی و شهر دارد؟
"زیبایی" از آن واژه های رازناک و فریبنده چون "عشق"، "حقیقت"، " عدالت" و "آزادی" است که در برخورد نخست برای همگان ساده و بدیهی می نماید، ولی چون کاوش در معنا و مفهوم آن آغاز شود با دنیایی پر از راز و ابهام رو به رو می شویم. در اینجاست که حتی فیلسوفان و فرزانگان در برابر " معمای زیبایی" به حیرت دچار می شوند.
زیبایی از آن رو بدیهی به نظر می رسد که مثل نور و هوا با تار و پود زندگی انسان درآمیخته است و از آن رو مرموز و پوشیده جلوه می کند که با ژرفای جان آدمی و هزار توی عواطف انسان سروکار دارد و از این رو تا زندگی و انسان هست از پژوهش درباره زیبایی گریزی نیست. قلمرو حضور و تجلی زیبایی بی نهایت است و میان انسان و جهان، میان گذشته و آینده، میان عین و ذهن، میان من و ما و میان واقعیت و خیال گسترده است.
از این رو، تجلی زیبایی از تنوع شگفت آوری برخوردار است. زیبایی تا مرزهای بسیار دور تا آن جا که پرواز خیال و فکر انسان اجازه می دهد حضور دارد: در آفرینش انسان، در گردش افلاک، در کار و پیکار آدمی، در قامت اسب، در اسرار طبیعت، در بازی فوتبال، در چهره یار، در منش انسان، در قصه و افسانه، در خانه و خیابان، در فرش و لیوان و ... .
.3سوال پژوهش
هنرهای محیطی به ویژه گرافیک محیطی به ساختار بصری پیرامون شهروندان که یکی از اهداف طراحی شهری محسوب می شود، چه کمکی می تواند بکند؟
.4اهداف پژوهش
- ایجاد جاذبه های بصری برای ارائه محیطی دلپذیر و زیبا
- به وجود آوردن محیطی مناسب بر پایه ارزش های اجتماعی، بومی و فرهنگی
- برقراری روابط اجتماعی مناسب بین افراد
.5روش پژوهش
روش تحقیق در پژوهش حاضر رویکردی کاربردی دارد و بر اساس ماهیت و روش به شکل توصیفی، تحلیلی صورت گرفته است . به علت کمبود منابع مکتوب، مستقل و متناسب با موضوع مقاله، تا حد امکان اطلاعات به شکل کتابخانه ای جمع آوری شده است تا با شناخت تعاریف و ویژگی های این گرایش هنری، آثار به شکل تحلیلی و تطبیقی بررسی شود. در این میان، مجموعه ای از منابع مرجع درباره هنر مدرن و معماری، ما را با تعاریف کلی آشنا می کند.
.6پیشینه پژوهش
پژوهش های صورت گرفته در این مقاله شامل کتاب ها و مقالاتی از جمله: شامل کتاب های گرایش های معاصر در هنرهای بصری از هواردجی اسماگولا، هنر مدرنیسم از ساندرو بکولا و تاریخ معماری مدرن از لئوناردو بنه ولو، و نیز مقالاتی با موضوع نقاشی دیواری و گرافیک محیطی و معماری مانند: "گرافیک محیطی" از امیر عبدالحسینی، " بررسی ویژگی های نقاشی دیواری" از دکتر اصغر کفشچیان مقدم و دو مقاله از محسن علوی نژاد با نام "بررسی مفهوم دیوارنگاری در منابع اسلامی" و "مطالعات تطبیقی در کاربرد دو اصطلاح تزیینات معماری و دیوار نگاری در منابع هنر اسلامی". بررسی پیشینه نشان می دهد تا کنون پژوهشی منسجم و مشابه با پژوهش پیش رو صورت نگرفته است و اغلب به شکلی پراکنده و مجزا در خصوص گرافیک محیطی و هنرهای مدرن بحث کرده اند. جامعه آماری در این پژوهش بر اساس موضوع و مصداق های مورد نظر انتخاب شده که شامل چند تصویر است
.7مبانی نظری پژوهش
مروری بر ادبیات زیبایی شناسی شهری در نیم قرن اخیر نشان می دهد چگونه مباحث زیبایی شناسی، از مقوله ای با تاکیدات بصری- هنری به مقوله ای با گرایش های ادراکی- معنایی تغییر جهت داده است یعنی تغییر از سبک پیتورسک به گرایشات معناشناسانه در زیبایی شناسی شهری
-1-7 زیبا شناسی
واژه " استتیک"، به معنای " زیبا شناسی" از لغت یونانی کلاسیک "استانستا"، به معنای "ادراک کردن" و " استتا"، به معنای "موضوعات ادراک شده" مشتق شده است. واژه "زیبایی شناختی" را اولین بار "الکساندر بومگارتن" - 1714-1762 - در کتاب خود، تامل در باب شعر، در واکنش به فلسفه دکارت و علم مکانیستی نیوتن به کار برد. وی معتقد بود که جدا انگاشتن احساسات و ادراکات از دانش خطاست و دیگر آن که احساسات و ادراکات، به مثابه منطق دکارتی، به یکسان موجبات فهم درست واقعیت را فراهم می آورند. وی بر این باور بود که ارزش زیبایی شناختی اثر هنری را می توان با توجه به قابلیت آن در فراهم آوردن موجبات کسب تجاربی روشن برای مخاطبش سنجید.
واژه زیبا شناسی به لذتی حسی نسبت داده می شود که حاصل تفکری انتزاعی در مورد آثار هنری است . شناخت زیبایی اغلب با فرهنگ نخبگان و آن هایی که یاد گرفته اند آن را تحسین کنند، ارتباط نزدیکی دارد
-2-7 مراتب ایستتیک
شاید به نظر بیاید که دستیابی به تعریف ایستتیک نیازمند ارائه اصولی ثابت است که افراد مختلف بر آن اتفاق نظر داشته باشند. هرچند که جامع و مانع بودن از لوازم یک تعریف کامل است، مروری اجمالی بر تاریخ تلاش های بشر در فرهنگ ها و زمان های مختلف برای ارائه یک سری اصول مشترک در بیان زیبایی نشانگر این حقیقت است که در فرهنگ بشر، دست یابی به تعریفی واحد برای زیبایی و دانش مرتبط با آن دشوارتر از تعریف بسیاری اصطلاحات کلیدی دیگر بوده است .
ممکن است ایراد بگیرند که هرچند فرهنگ های مختلف تجربه ای عام از اصول ثابت ایستتیکی ارائه می دهند، در همان حال، می توان گفت فرهنگ های مختلف ایستتیک یگانه خود را دارند؛ مثلا به دیدن مجسمه های هندی، مراسم چای ژاپنی، و کلیسای جامع گوتیک می رویم؛ در عین این که از "زیبایی ادرا کی " آن ها لذت می بریم، می توانیم" زیبایی عقلانی " آن ها را نیز درست مانند کسی تجربه کنیم که دیدگاه او به جهان با جهان بینی عینیت یافته، در این آثار درآمیخته باشد .چنان که نوع ثابت ادراک زیبایی و عنصر پویای عقل در تجربه و درک زیبایی در بین می بود می توانستیم این ایراد را وارد کنیم.
مورد دوم - عنصر عقلانی - گویای جنبه های ایستتیکی فرهنگی است که برای غیر اهل آن قابل فهم نیست .فهم زیبایی عقلی، از زیبایی علمی گرفته تا اخلاقی، نیازمند پیش زمینه دانش یا دیدگاهی مشترک است .چه بسا اثر هنری بتواند از رهگذر صورت ادرا کی خود، بدون ایجاد تجربه پدیدارشناسانه کلی زیبایی، پاسخی به زیبایی بیانگیزد .تجربه زیبایی ترکیبی است از روابط میانی و درونی صورت ادرا کی و محتوای مفهومی آن .شاید اثر، مجال بروز مورد دوم - عنصر عقلانی - را ندهد یا چه بسا بیننده همان جهان بینی - متافیزیکی، مذهبی - هنرمند را نداشته باشد که باعث می شود عنصر عقلانی اثر برای وی غیرقابل فهم باشد
ازنظر این متفکر، مراتب ادراک ایستتیکی را می توان به ایستتیک ادرا کی و ایستتیک عقلانی تقسیم کرد که مرتبه اول برای مخاطبی که با اثر زیبا مواجه می کند، طی فرایند تجربه زیبایی ادراک شدنی است؛ اما مرتبه عقلانی نیازمند قرارگرفتن در بستر فرهنگی و بهره مندی از جهان بینی خاصی است که اثر زیبا در بطن آن عینیت یافته است .
وابستگی به معیارهای فرهنگی و باورهای مذهبی یکی از بسیار عوامل مؤثر بر داوری ایستتیکی است .برخی از نگرش های فلسفی خاص، مانند فلسفه مبتنی بر اصل لذت، نیز در تعییناصولِ زیبایی مؤثر است .لذت بخش بودن تجربه ایستتیکی یکی از معیارهای مورد اتفاق نظر در بسیاری از تعریف های ارائه شده برای زیبایی است؛ اما در جایی که این اصل معیار لازم و ضروری ادراک ایستتیکی می شود، سایه ای گسترده بر دیگر اصول و دریافت مخاطب از زیبایی می گستراند .سنت های فلسفی مبتنی بر اصل لذت ریشه در آراء سوفسطائیان و اپیکوریان در یونان باستان دارد.
پیر سوانه - Pierre Soane - در مبانی زیبایی شناسی راه حلی مفید برای تعریف زیبایی ارائه کرده است .او در ابتدای کتاب خود با بیان این که ایستتیک شامل چه چیزهایی نمی شود و شامل چه چیزهایی می شود ، مسیر مشخصی در دست یابی به اصول ایستتیک راستین را برای ما فراهم کرده است.
بنا به نظر سوانه، ایستتیک، هنر،تاریخِ هنر ونقدِ هنری نیست .مشخص است که رویکرد او متمرکز بر ایستتیک هنری است و نه ایستتیک در مفهوم عام که مورد نظر عامه مردم است .از سوی دیگر، او ایستتیک را مبتنی بر تجربه ایستتیکی، فاصله ایستتیکی، و مسأله ایستتیکی می داند.