بخشی از مقاله

چکیده:

علوم انسانی در ایران با قدمتی بسیار طولانی و انباشت مجموعهای بسیط از دانش و تجربه، یکی از زمینههای مهم برای رفع معضلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت محسوب میشود. علوم انسانی با شمولیت بسیار وسیع از اقتصاد، فرهنگ، تاریخ، جغرافیا، ادبیات، زبانشناسی، سیاست و علوم اجتماعی میتوانست نه تنها معضلات اجتماعی -فرهنگی پیشرفت را از بین ببرد، بلکه میتوانست بستر ساز پیشرفت الگو اسلامی -ایرانی در جامعه باشد.

در واقع فقدان امکان گفتگومندی میان نظریات علوم انسانی با بستر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ایران از مهمترین موانع در بازاندیشی برای بهروزی مردم و تولید مناسبات فرهنگی-ذهنی پیشرفت در جامعه ایران شد. بر اساس تباین مذکور میان حوزه دانشگاهی و بستر اجتماعی، علوم انسانی در شاخه های متعدد فاقد دستاورد چشمگیر برای پیشرفت بود. در همین راستا تحول یا چرخش علوم انسانی از دو جهت اساسی است.

یکی چرخش برای بسط روش شناسی های جدید که امکان بسط و تولید نظریات میان برد و کیفی را فراهم میکند. دوم، گفتگو و تولید دانش بومی در ایران که با نگاهی به اینده و رو به جلو به پیشرفت بیاندیشد. در این راستا، به بررسی وضعیت علوم انسانی در ایران با تمرکز بر متون علوم سیاسی میپردازیم . در این مقاله نگارندگان ، فقدان تلاش برای تحول اجتماعی و انسانی را در در سه حوزه اینهمانی بستر ایرانی و غربی، فقدان پیشرفت در ارائه دانش میان رشته ای و ضعف در روش - شناسی - جستجو میکند که در مجموع موجب بسط و گسترش پوزیتویسم در علوم انسانی شده است.

-1 مقدمه

علوم انسانی در ایران با انباشت مجموعهای بسیط از دانش و تجربه، یکی از زمینههای مهم برای رفع معضلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی محسوب میشود. متون و مباحث دانشگاهی علوم انسانی تا جایی که در تعامل و ارتباط با بستر اجتماعی و توسعه قرار داشت این رشته کمتر توانست دستاوردی چشمگیری برای رفاه و بهزیستی مردم به ارمغان آورد.

از یک سو، به علت شکاف و فاصلهای که میان دانشجویان و محققان این رشته دانشگاهی با بستر اجتماعی جامعه وجود داشت، غالب تحصیلکردگان این رشته در نظریه و عمل به غربزدگی مبتلا شدند و همین امر نه تنها اعتماد به نفس برای تولید نظریه از آنها را سلب نمود، بلکه به نوعی رکود و سرخوردگی در حوزه نظریه پردازی در علوم انسانی در حوزه های مختلف در ایران انجامید.

از سوی دیگر، کنش نظام انقلاب اسلامی ایران، ایدئولوژی و نوع نظام سیاسی ولایت فقیه، همچنین داعیههایی که جمهوری اسلامی ایران برای رهاییبخشی مستضعفان جهان داشت، در این قالبهای فکری نمی گنجید. همراه با چرخش پست مدرنیته در بر اساس این که گفتمان علوم انسانی در ایران عمدتا غربی بوده و کمتر در زمینه بومی سازی علوم انسانی تأمل جدی صورت گرفته است، نظریه پردازی بومی مورد توجه قرار گرفت. اما گام عملی در این حوزه برداشته نشد.

مسئله اینجاست که چرا علوم انسانی نتوانست با استفاده از منابع بستر اجتماعی خود - سنت، فرهنگ، تاریخ و غیره - گام مفیدی در حوزه نظریه پردازی در رفع مشکلات اجتماعی-سیاسی بردارد یا به عبارت دیگر نتوانست با ایجاد رابطهای دیالکتیک با این بستر از منابع اجتماعی خود برای پیشرفت بهره برداری کند؟ چرا اعلوم انسانی نتوانست در جهت تحقق آرمان شهر در جامعه ایرانی گامی در خور توجه بردارد؟ به عبارتی عملکرد این رشته همواره در پیشرفت نگاهی به غرب داشت و به همین علت از فهم، ادراک و نظریهپردازی در جهت اولویتها اجتماعی، اقتصادی، توسعهای بستر اجتماعی باز ماند.

به عبارتی در نتیجه سیطره پوزیتویسم و علوم انسانی غربی، پیشرفت با غربی شدن اینهمان شد. این همان معضلی است که نخبگان از عصر مشروطه بدان گرفتار شده اند. به عبارتی، در نتیجه همین غفلت، گفتمان علوم انسانی در دانشگاههای ایران در نسل اول دانشگاهی - آموزش - باقی ماند و در حوزه نسل دوم و سوم - به عبارتی پژوهش و کارافرینی - پیشرفت چندانی نداشت.

همین امر به مرور زمان به گسترش بیکاری در میان فارغ التحصیلان این رشته دامن زد.  به اعتقاد نگارنده، در نتیجه سلطه بلامنازع پوزیتویسم بر تفکر علم سیاست در ایران - تفکر خطی و انباشی علم با ادعای جهانشمولیت نظریه - ، علیرغم گسترش جهانی شدن و فرایند پست مدرنیزاسیون در حوزههای مختلف علم، محققان حوزه مذکور از امکان نظریهپردازی عاجز ماندند.

در همین راستا، نگارنده با تمرکز بر متون دانشگاهی علوم سیاسی - علت توجه به علوم سیاسی اول در رابطه با اهمیت عقلانیت و اینده نگری در راهبرد اندیشی است و دوم به رابطه دو سویه این رشته هم در ارتباط با هیئت حاکمه و سیاستگذاری از بالا و هم در ارتباط با مردم و خدمات رسانی برای انها برمیگردد - ، با تکیه بر چهارچوب نظری بینامتنیت، سلطه پوزیتویسم بر گفتمان علوم انسانی در ایران را در سه حوزه هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی مورد نقد قرار می دهد و هم افزایی علوم انسانی در پیشرفت ایرانی-اسلامی را در تحول در نگرش در این سه حوزه میداند.

-2 چهارچوب نظری

در تحلیل متون، فرکلاف نظریه پرداز تحلیل گفتمان انتقادی معتقد است که هر متن در درجه اول دارای کلیتی است که بدان وابسته است. در داخل متن مجموعهای از عناصر وجود دارند که نه تنها به یکدیگر مرتبط بوده بلکه کلیتی را میسازند که بدان گفتمان می گویند. هر متن یا گفتمان به مجموعهای از عوامل بیرونی متکی است. این عوامل هم در فرایند تولید متن موثرند و هم در فرآیند تفسیر متن. فرآیند تولید و تفسیر با همدیگر دارای تعامل و کنش متقابلند و درنتیجه همدیگر را متاثر میسازند. یک متن علاوه بر بافت متن و فرآیند و تفسیر متن به شدت متاثر از شرایط اجتماعی است که متن تولید و یا تفسیر می شود.

بافت اجتماعی و فرهنگی، تاثیر بسیار بیشتری نسبت به بافت متن و فرآیند تولید و تفسیر آن دارد - فرکلاف؛. - 1379:168 در همین راستا، وی بینامتنیت را در دو سویه افقی و عمودی مطرح میکند. بینامتنیت افقی ناظر بر ردیابی موضوعات، درون مایهها، مفاهیم و ساختارها و عناصر خُرد زبانیِ یک متن در متون پیشین است اما بینامتنیت عمودی دلالت بر شباهت های ساختارِ کلان متون با یکدیگر دارد - خان جان،. - 1390

پیشتر باختین نظریه بینامتنیت را مطرح کرده بود. بنا به عقیده باختین زبان از این حیث در سرشت خود »گفت وگویی« است و صرف نظر از اینکه چه پاسخی به صورت بالفعل ارائه خواهد شد، درگیر نوعی گفت وگوست. آگاهی محصول گفت و گوست. به نظر باختین، آگاهی و شناخت پدیده ای دوسویه و بین الاذهانی است که تنها در روابط گفتگویی میان افراد، گفتمانها و متون ایجاد میشود. باختین بیان میکند که دیالوگ یا گفتگومندی اساس زبان است. دیالوگ به روی تفکر و آزادی گشوده است، در حالی که مونولوگ واجد خصلتی استبدادی و سرکوبگرانه است.

مناسبات بینامتنی در حکم حلقههای رابط اجزای سخن است. مجموعه دانشی است که به متن امکان میدهد تا معنا داشته باشد - احمدی،. - 1375:327 باختین از اصطلاح »موقعیتمندی« استفاده می کند. به عبارتی، گفتارها موقعیتمند هستند و معنای اصیل آنها را باید در موقعیت رخدادشان درک کرد. همهی گفتارها در پاسخ به گفتارهای پیشین بیان میشوند و معطوف به مخاطب هستند. در همین راستا، او رابطه من / دیگری را نیز مورد توجه قرار داده است. »چرخش زبانی« باختین، به نوعی »چرخش اجتماعی« نیز هست. در این معنا که او محدودیتهای رویکرد پدیدارشناسی ناب را در مطالعه روابط بین الاذهانی در مییابد.

ژولیا کریستوا از دیگر متفکران بینامتنیت است که نظریاتش در مورد سه گانهی متن، بینامتنیت و گفتمان و همچنین جایگاه مفهوم دیگری در آن مطرح میشود. این نظریات برگرفته از تفکرات مکالمه گرایانهی باختین، ساختارگرایانه ی سوسور و روانکاوانه ی فروید و لاکان است. کریستوا در برداشت از متن، ان را در برداشتی دوگانه متن به مثابه متن فرهنگی و متن فردی مورد مطالعه قرار میدهد. او با تأکید بر ریشههای اجتماعی متن و بیثباتی مولفههای آن در جوار»معانی از پیش موجود اجتماعی«دیگر بودگی را به بینامتنیت پیوند میزند - محمودی، . - 1393:168

شایان ذکر است که متنیت بخشیدن به چیزها، خصیصه انسانی است. انسان پیوسته در حال انتساب معنا به چیزهاست. این فرایند همواره ی انتساب است که به استحاله ی جهان در قالب متن می انجامد. از این رو جهان انسانی، جهانی یکسره متنی است که در آن هر متن بواسطه ی ارجاعات معنایی اش به متنهای دیگر پیوسته است.

دریدا نیز با بیان دیگری به این مسئله اشاره دارد. او جهان انسانی را جهانی برساخته از نشانه ها، و نه ساخته از خود چیزها میبیند؛ نشانه هایی که به یکدیگر ارجاع می دهند، نه به خود چیزها. "واقعیت"ی که ما برساخته و بر دوش واقع جهان گذاشته ایم، طی روند معناپردازی های ما شکل گرفته است و هرآنچه بیرون از این گستره ی متنی است، نامتن است - قهرمانی،. - 1395

از دیگر متفکران ساختارگرا، رولان بارت در مرگ مولف عقیده دارد یکی از عوامل مهم در مرگ مولف، بینامتنیت است. به همان اندازه که متنهای پیشین در زایش متن جدید نقش مهمی بر عهده دارند، به همان اندازه نیز از نقش و اهمیت مولف کاسته میشود. بنابراین، به لطف بینامتنیت، دیگر بیرون متن وجود ندارد و جهان، فضای سیالی برای پیوستن متن شدن است. هیچ متن ناب و خالصی وجود ندارد - نامور مطلق،. - 1392 بنابراین، با ایجاد رابطه و برقراری گفتگو میان متون و نظریه های غربی علوم سیاسی با متن و بافتار جامعه ایرانی - مرگ مولف - ، میتوان به امکان زایش و رشد نظریه بومی علوم سیاسی در ایران امیدوار بود.

-3 وضعیت علوم سیاسی در ایران

در حال حاضر رشته علوم سیاسی در دورههای مختلف کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری در گرایشهای مختلفی مانند روابط بین الملل، مطالعات منطقهای، امنیت ملی، جامعه شناسی سیاسی،اندیشه سیاسی اقتصاد سیاسی و... در دانشگاهها با تمرکز بر متون اصلی این رشته تدریس میشوند. با توجه به فقر منابع در رشته علوم سیاسی در ایران در بازهای نیاز شدید به ترجمه منابع ملموس بود. ترویج صنعت ترجمه و پیاده کردن نظریه غربی در دانش سیاسی موجب شد تا دانش سیاسی در ایران وارداتی باشد و به تبع ان نهادها نیز از غرب کپیبرداری شوند. در نتیجه این رخداد، نهادها فاقد کارکردی که در غرب ایفا می کردند، در جهان سوم شکل یافتند.

قدرت گفتمانهای غربی برای ایجاد »نظامهای حقیقی«، سایر گفتمانها و شیوههای هستی را به حاشیه راند یا سرکوب کرد. فرایند بازتفسیر و کشف صداهای قبلا حاشیهای یا ساکت به عنوان به عنوان کنش مقاومت یا براندازی نگریسته میشود، زیرا هژمونی گفتمان مسلط را از بین میبرد. به همین دلیل از سوی گفتمان مسلط لیبرالیستی به شدت سرکوب میشود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید