بخشی از مقاله

چکیده

فراگیربه عنوان محور فرآیند یادگیری و آموزش تلقی میشود و به همین دلیل برنامه ریزان قبل از هر چیز باید اطلاعات لازم درباره فراگیران را بدست آورده و با ابعاد مختلف شخصیت فراگیران آشنا شوند. روانشناسی، کاربرد روشها و رویکردهای علمی در تلاش به منظورشناخت انسان را شامل میشود. و به همین دلیل برنامه ریزی که برای تغییررفتار دانش آموزان فعالیت میکند، بایستی اطلاع کافی از مفهوم رفتار، اجزاء رفتار و چگونگی و عوامل مؤثر بر تغییر رفتار کسب کند تا بتواند تجربیات یادگیری را بنحو اثربخشی سازماندهی و هدایت کند.

مبانی روانشناسی دارای اهمیت فراوان است که میتواند در جهات مختلف برنامهریزان را یاری رساند تا بتوانند برنامه ریزی مطلوب داشته باشند و در نتیجه افراد کامل و مطلوب در مراکز آموزشی تربیت شوند، یافتهها ی مکاتب روانشناسی با تنوع و شاخههایش وسیله بسیار مناسب است که میتواند در شرایط انفجار اطلاعات آموزش و پرورش را هدفمند سازد و انسانها را در جهاتی هدایت کند که هم افراد دارای تخصص در یک جامعه دچار سر خوردگی و بیکاری نشوند و هم استعدادها و قابلیتها را شناسایی کنند تا در مسیر اهداف بلند حرکت کنند که هم سعادت انسانها در این دنیا تأمین گردد و هم آخرت و سرای دیگر به فراموشی سپرده نشود.

مقدمه

امروزه آموزش به عنوان یکی از روشهای توسعه منابع انسانی سازمانها مطرح است و آموزش مناسب و مؤثر - با لحاظ برنامه درسی پیشرو - به عنوان عامل برتری عملکرد و زمینهساز رشد کمی و کیفی مطابق تحولات روز باشد .[1] به همین دلیل آموزش به عنوان یکی از وظایف اصلی مدیریت منابع انسانی مطرح بوده و همواره در تدوین برنامههای درسی آن حساسیت ویژه جهانی ملحوظ است

بر این اساس عقیده بر اینست که مؤسسات و مراکز آموزشی تنها از طریق تقویت برنامه درسی و مبانی صحیح آموزشی میتوانند قدم اول را برای یادگیری مستمر آموزشهای رقابت جو و پاسخگوی چالشهای موجود بردارند .[3] با توجه به این مسئله و ضرورت بازکاوی مستمر برنامههای درسی سالانه مبالغ هنگفتی برای آموزش مهارتهای برنامه درسی و مهارتهای خاص دیگر صرف میگردد و لیکن بازخورد مناسبی صورت نمیگیرد 

لوین شش مفهوم چالشی عمده در محتوای برنامههای درسی و آموزشی مطرح میسازد که عبارتاند از .1 چالش مربوط به تغییر در آموزش، کهکاملاً مربوط به مبانی روانشناسی است .2 چالش مربوط به افزایش انتقاد از آموزش و تدریس، که مباحث روانشناسی مربوط به روانشناسی تربیتی هستند . 3 چالش مربوط به تقاضاهای روز افزون و متنوع .4 چالش نیاز به بهسازی و ارتقای کیفیت برنامههای درسی .5 چالش مربوط به عرضه آموزش که گاهی ناظر بر برنامهریزی کهنه است .6 چالش مربوط به استانداردهای برنامهریزی درسی .[5] که با نگاه اجمالی به این چالشها به خوبی متوجه میشویم که روانشناسی چه به صورت مستقیم و زیربنایی و چه به صورت غیر مستقیم نقش اساسی در برنامه درسی ایفا میکند.

به اعتقاد برخی دیگر از صاحبنظران از جمله اوسلر و وینسنت 2003 ، گاف ، گرین .[6]2002 مؤلفههای چالشی و اصلی دربرنامه درسی کشورها - بالاخص در دورههای دانشگاهی - توجه به مسائل روز و تحولات جهانی است. این مهم در مقولههای علوم انسانی و مباحثی همچون مدیریت منابع انسانی ، صلح ، حقوق انسانی و دموکراسی را در برمیگیرد. برنامهریزی درسی مبتنی بر جهاناندیشی ، راهبردها ، خط مشیها و طرحهایی را شامل میشود که افراد جوان جامعه را برای زندگی با همدیگر در جهان با وابستگی متقابل آماده میکند این عوامل بر اساس رویکردهای برنامههای درسی پیشگام و دوری از برنامههای درسی کهنه گرا یا پس گام و آهسته گام مطرح میشود که منجر به مشارکت ، مسئولیت پذیری ، و رعایت حقوق انسانی میگردد

در این مقاله سعی داریم مفاهیم اساسی برنامه درسی و مبانی روانشناسی برنامه درسی را به طور واضح تبیین و ضرورت توجه بیشتر به مبانی روانشناسی را در برنامه درسی آشکار سازیم.

از علومی که برنامه ریزان آموزشی و درسی باید به آن آشنا باشند تا بتوانند از اصول قواعد و یافتههای آن در مراحل مختلف طراحی و اجرای برنامههای آموزشی و درسی استفاده نمایند علم روانشناسی است. این علم بخصوص از نیمه دوم قرن نوزدهم توسعه قابل ملاحظه ای یافته و کمکهای شایان توجهی به اغلب علوم انسانی نموده است. امروزه جای کوچکترین تردیدی نیست که استفاده از اصول قوانین و یافتههای علم روان شناسی یکی از ارکان اصلی پیشرفتها و ترقیات انسان در شأنهای مختلف زندگانی بوده است. انسان بخصوص طی قرن اخیر برای حل بسیاری از مسائل فردی و اجتماعی خود از این علم کمکهای سودمندی دریافت داشته است

برنامه درسی: منظور برنامهای است که در هر سیستم آموزشی به مثابه مبنای انتقال یافتهها و دستاوردهای علمی مورد مراجعه قرار میگیرد و مشتمل بر تعدادی عنوان و مباحث درسی ، و روابط این دروس با یکدیگر است.

مبانی: مبانی جمع مبنا وبه معنای جای بنای چیزی، محل بنا، بنیاد، بنیان، اساس، بنا وعمارت، ابتدا، اول و پایه است. مبانی همان هست ها است که بر اساس آن بایدها ونباید ها شکل میگیرد. به این بایدها ونباید ها اصول می گویند. چنان که تعلیم وتربیت نیز برای خود مبانی واصولی دارد در باره مبانی گفتهاند : مبانی تعلیم وتربیت از موقع آدمی وامکانات ومحدودیت هایش ونیز از ضرورتهایی که حیاتش همواره تحت تأثیر آنهاست، بحث میکند

تعریف علم روانشناسی: روانشناسی را علم مطالعه رفتار و تجربه انسان و موجودات زنده تعریف کردهاند . روانشناسی به عنوان یک علم، کاربرد روشها و رویکردهای علمی در تلاش به منظور شناخت انسان را شامل میشود. روانشناسی عامل وحدت بخش فرایند یادگیری است و پایه ای برای روشها، مواد و فعالیتهای یادگیری را تشکیل میدهد و در نتیجه به عنوان انگیزهای برای بسیاری از تصمیمات برنامه درسی خدمت میکند. روانشناسی و به ویژه علم روانشناسی تربیتی به پژوهش در زمینه یادگیری، تفکر، به خاطر سپردن، آموزش و عناوین مربوط به موقعیتهای تربیتی علاقه دارد. همچنین به توسعه و کاربرد برنامههای یادگیری برای دانش آموزان، توسط برنامه ریزان درسی یاری میرساند

مبانی روان شناختی :روانشناسی به عنوان یک رشته علمی یافتهها و رهنمودهای بسیاری برای برنامه ریزان درسی دارد. فرایند تدوین طرح و اجرای برنامهها تا حد زیادی نیازمند کاربست یافتههای روانشناسی است. اهداف و محتوای برنامههای درسی باید با توجه به میزان رشد ذهنی یادگیرندگان، مدت زمان لازم برای یادگیری و نیز با توجه به تواناییها و محدودیتهای افراد انسانی، متناسب با تفاوتهای فردی و .... استخراج گردند

رویکردهای برنامه درسی:در یک تقسیم بندی میتوان رویکردهای برنامه درسی را به 2 طیف کلی تقسیم نمود، که در این تقسیم بندی از یک سو برنامه درسی تجزیه گرا وجود دارد و از سوی دیگر برنامه درسی ترکیب گرا که در اینجا به توضیح اجمالی هریک از این رویکردها میپردازیم:

رویکرد تجزیه گرا: رویکرد تجزیه گرا یا رویکرد موضوع محور با هدف دستیابی به رشد و تحول شناختی و دانش و اطلاعات موجود در موضوع درسی است .[13] در این رویکرد دانش درسی به موضوعاتکاملاً مجزا تقسیم بندی میشوند و هر کتاب درسی به موضوع خاصی میپردازد و آن موضوع را بررسی مینماید. در این رویکرد علاو بر روش سخنرانی، از سایر روشهای آموزشی، همچون مباحثه، کنفرانس، گزارش شفاهی، مناظره و مانند آن نیز، در کلاس استفاده میشود . در این رویکرد از یفته های نوین روانشناسی کمتر استفاده میشود.

رویکرد ترکیب گرا: این رویکرد توجه بیشتری به استفاده از یافتههای روانشناسی نوین در آموزش و یادگیری دارد. در رویکرد ترکیب گرا مفاد درسی به صورت بسته هائی ترکیب شده از موضوعات در زمینههای مختلف و مرتبط به فراگیران ارائه میشود. و موضوعات درسی به عنوان مسائل و مباحثی کهکاملاً از هم جدا هستند در نظر گرفته نمیشوند .یا به تعبیر دکتر مهر محمدی برنامه درسی ترکیبی، درهم آمیختن حوزههای محتوایی یا موضوعات درسی است که به طور جداگانه و مجزا از یکدیگر در نظامهای آموزشی سنتی در برنامه درسی مدارس گنجانده شده است 

هر نظریه بر اساس مبنایی به وجود میآید، از این رو مبانی دارای اهمیت است و برنامهریزی آموزشی و درسی بنا به تاکید اساتید این فن جایگاه بسیار مهم دارد زیرا سرنوشت جوامع در گرو فراگیرانی است که از مهمترین مراکز فرهنگی یک کشور فارغ میشوند که برنامههای این مراکز را در هر کشور برنامهریزان شکل میدهند و بر اساس آن افراد یک جامعه رشد میکنند، هر جامعه نیازمند انسانهای متخصص، متعهد و اهل علم و عمل است که هم بتوانند فرهنگ جامعه و دینشان را حفظ کنند و هم آن ملت را از وابستگیهای علمی و عملی نجات بخشند، افرادی دارای این قابلیت تنها زمانی تربیت میشود که به خصوصیات و قابلیتهای افراد توجه شود، در این خصوص دانش روانشناسی جایگاه بسیار مهم دارد زیرا این دانش عهده دار آن است که بیان کند چه چیزی را در چه شرایطی میتوان آموخت و راه سهولت آموزش کدام است و قابلیت افراد برای فراگیری در چه شرایط و زمان و مکانی افزایش مییابد و یا در چه اوضاع و احوالی میتوان راحتتر آموخت و نیز در دانش روانشناسی بررسی میگردد که افراد چگونه میتوانند به سازگاری اجتماعی بالاتر دست یابند، چگونه روحیه کاری یا به تعبیری وجدانی کاری افراد رشد میکند و چگونه میتوان در انسانها برای کاری انگیزه ایجاد کرد.

مبانی روانشناسی، معرفتهای برخاسته از ذهن دانش روان شناسی هستند. دانش روان شناسی به مطالعه عمل آدمی به عنوان فرد اقدام میکند و از چرایی، چگونگی و پیامد عمل فرد سخن میگوید. موضوعات مورد بحث روان شناسی فراوان هستند و همه آنها بر اقدامهای تربیتی تأثیر میکند، اما تأثیر گذاری برخی مستقیم تر، آشکارتر و برجسته تر است. به نظر میرسد این مباحث از اهمیت بیشتری برخوردارند: آمادگی، انگیزش، یادگیری، حافظه - یادداری - و انتقال یادگیری

درطول تاریخ، نظریههای مختلفی از سوی روانشناسان درباره یادگیری مطرح شده است که در هر یک به نوبه خود کار مدرسه و امر آموزش و پرورش را متأثر ساخته و متخصصان و مربیان تربیتی را به گونه متفاوت در به کارگیری اصول و یافتههای خود در مورد امور تربیتی یاری رساندهاند. این تئوریها در خدمت انتظام و تدوین دانشاند و طی زمان به طور موثرتراصلاح و تغییر پذیرفتهاند

ثورندایک، روان شناس امریکایی، واضع نظریه پیوند گرایی است که کار خود را در این زمینه در اوایل قرن بیستم عرضه کرد. در این نظریه اعتقاد بر این است که در هر فعالیت ابتدا موفقیت یا محرکی در فرد اثر گذاشته سپس فرد نسبت به آن موقعیت یا محرک پاسخ میدهد و سرانجام ارتباطی بین این موقعیت یا محرک و پاسخ به وقوع میپیوندد که به یادگیری منتهی میگردد. ثورندایک سه قانون برای یادگیری بیان مینماید:

الف - قانون آمادگی: به منظور یادگیری رضایت بخش، فراگیرنده باید از قبل زمینه و آمادگی برای امور مربوط را داشته باشد.

ب - قانون تمرین: تکرار و تمرین موجب یادگیری و تداوم آن میگردد - پس از سال 1930 ثورندایک این قانون را مردود شمرد - .

ج - قانون تأثیر: اگر پاسخ با یک وضع خشنود کننده دنبال شود، به تقویت و افزایش عکس العمل فرد منتهی گردد

واتسون را میتوان بیان گذار مکتب رفتار گرایی نامید. به عقیده روانشناسان رفتارگرا، روانشناسی مورد نظر واتسون به علم رفتار مشهود میپردازد. او معتقد بود که ارتباطات عصبی غیر قابل بررسی ومشاهدهاند. از این رو باید رفتار قابل مشاهده را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. بدین معنی که یافتههای ذهنی غیر قابل اعتماد بوده روانشناسان باید به رفتارهای قابل مشاهده روی آورند. از این رو، مکتب رفتار گرا عینیت و رفتارهای مشهود را سرلوحه کار خود قرار میدهد .[19] این مکتب بر چگونگی و شکل بروز رفتار تاکید میورزد و هدف آن پیش بینی و مهار رفتار است. در این مکتب بروز عکس العمل و پاسخ را مشروط به وجود محرک میدانند. از این رو به یادگیری حاصل، یادگیری شرطی نیز اطلاق میگردد

اسکینر بنیان گذار نظریه شرطی سازی عاملی - کنشگر - به شمار میرود. علی رغم نظریه شرطی سازی کلاسیک، آنچه مهم تلقی میشود نقش تقویت کنندهها در شرطی سازی رفتار است، نه محرکهای شرطی یا غیر شرطی. او معتقد است که رفتار کنشگر فقط از سوی جاندار صادر میشود و از سوی پیامدهایش کنترل میگردد .[21] از این رو، میتوان تنها پاسخهای مورد نظر را گزینش و تقویت نمود یا به آنها شکل داد و رفتارهای ناخواسته را اصلاح کرد یا مفاهیم پیچیده را به فراگیرنده آموخت

علی رغم نظریههای رفتار گرا که به بررسی رفتار عینی و قابل مشاهده میپردازند و یادگیری رامنحصراً تغییر در رفتار مشهود میدانند، نظریههای شناختی به فرایندهای ذهنی و راهبردهای یادگیری حقایق و مفاهیم میپردازند. به عبارت دیگر، این دیدگاه، یادگیری را فرایند درونی میداند و معتقد است تغییر رفتاری که دیدگاه رفتار گرایان یادگیری تلقی میشود،صرفاً انعکاس تغییر درونی است نظریههای شناختی این نوع یادگیری را حاصل تصمیم سازماندهی الگوی جدید فکری میدانند و یک نظریه پرداز میدانی آن را درک روابط جدید امور تلقی میکند .[23] در میان نظریههای شناختی و میدانی، نظریه گشتالت، نظریه میدان، نظریه رشد شناختی پیاژه، نظریه خبر پردازی و نظریه یادگیری شناختی-اجتماعی حائز اهمیت فراواناند.

پیاژه مهمترین نظریه پرداز در زمینه تحول شناختی کودکان و نوجوانان است. او معتقد است که کودکان در شکل دادن به دانش نقش فعالی ایفا میکنند و با درونی سازی اطلاعات جدید، آنرا در ساختار دانش خود وارد میکنند و طرحهای ذهنی آنان با برون سازی مداوم تغییر میکند و گسترش مییابد. حاصل نهایی این جریان ایجاد تعادل شناختی است و توازنی که در میان اجزای دانش او پدید میآید، او را به سطح تازه ای از دانش میرساند. او با یافتههای دیگر رشد - عواطف و شخصیت و ... - کاری ندارد.

هرگنهان و السون - 1379 - قوانین موجود در نظریه گشتالت را بدین ترتیب بیان داشتهاند که میتوانند در برنامههای درسی و آموزش کاربردهای مفیدی داشته باشند:

الف - قانون شباهت: امور و پدیدههای همگون و مشابه بهتر از امور و پدیدههای نا مشابه و نا همگون آموخته میشوند.

ب - قانون مجاورت: اشیا و اموری که نزدیک و در مجاورت هم قرار دارند به صورت یک کل یکپارچه درک میشوند.

ج - قانون ادامه خوب: سازمان ادراکی به نحوی تشکیل شده است که امور را همان گونه که مرتب شدهاند ادامه میدهد.

د - قانون شکل و زمینه: بخشی از حوزه ادراکی سازمان یافته که موجب جلب توجه شخص میگردد، شکل نام دارد و بخش مبهم و نامتمایز حوزه ادراکی که شکل به صورت آشکار در آن جلوه گر میشود زمینه نامیده میشود. از کاربردهای مهم روانشناسی گشتالت در برنامه ریزی درسی میتوان موارد زیر را نام برد:

·    هماهنگ ساختن تجارب یادگیرنده است.

·    ارائه مفاهیم آموزشی بطور برجسته و مؤکد

·    ایجاد ارتباط با مسائل روزمره و مسائل نظری

·    ارائه مطالب به شکل نیمه تمام در ارتباط با انگیزه درونی و تقویت انگیزه درونی

·    پرورش افراد خلاق، تصمیم گیرنده و اقدام کننده

·    درک روابط بین امور مجزا و ساختن یک کل معنادار

·    پرورش مهارتهای فکری - استنباط، تفکر نقاد، فرضیه سازی، تفکر خلاق و مولد - .

نظریه میدان که لوین آن را مطرح کرد در بر دارنده جنبه دیگری از فرایند یادگیری است. او معتقد است که هر پدیده ای تحت تأثیر نیروهایی قرار گرفته که این نیروها موجب تغییر، ثبات و دوام، یا حرکت آن میگردند. به عقیده لوین رفتار فرد هم همین گونه است. در هر لحظه، رفتار هر فرد متأثر از نیروهایی است که به طور هم زمان در میدان شناختی از عمل میکنند. از این رو معلمان و مربیان وظیفه دارند به میدان شناختی فراگیرندگان خود راه یابند و احساسات و گرایشهای آنها را درک نمایند.

عدم توجه به میدان شناختی فراگیرنده، نتایج تربیتی نا مطلوب و خطرهای اقتصادی را در پی خواهد داشت. لذا برنامه ریزان درسی، معلمان، مولفان کتب درسی و مدیران باید به این امر توجه کافی را مبذول دارند نظریه خبر پردازی به فرایندهایی چون یادگیری، به یادسپاری، و یادآوری در ارتباط با هم میپردازد. در این نظریه اعتقاد بر این است که گیرندههای حسی انسان از سوی محرکهای محیطی تحت تأثیر قرار میگیرد و اطلاعات از این طریق برای مدت کوتاهی - حدود 1 تا 3 ثانیه - در حافظه حسی ذخیره میگردد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید