بخشی از مقاله
چکیده
در سالهای اخیر نگرشهای فرانوگرا (پست مدرن) بر اساس تئوری آشوب Chaos نگرش ثبات گرا به تغییر سازمانی را دگرگون کرده، تغییر را عملی مستمر، پیوسته، باز و غیر قابل پیش بینی می دانند. با چنین دیدگاهی، تئوری سازمانی متأثر از ارزشهای غالب در دوره پست مدرنیسم از قبیل تکثرگرایی pluralism تنوع diversity و آزادی freedom است. بر اساس این تئوری فلسفه تغییر جامع سازمانی به طور همزمان بر سطوح سازمانی، کارکردها، وظایف و افراد متمرکز می شود. لذا از یک منظر گسترده به تغییر سازمانی نگریسته و علاوه بر اجزاء سیستم، کل سیستم نیز مورد توجه قرار می گیرد.
مدیریت کیفیت جامع تجلی اینگونه نگرش به تغییر سازمانی است. مدیریت کیفیت جامع عبارت است از یک تغییر سازمانی جامع است که برای متعهد کردن کلیه سطوح و بخشهای سازمان نسبت به ارضاء نیاز مشتری به کار می رود.
در تغییر جامع سازمانی تغییر فضای سازمانی و فرهنگ سازمانی نیز موردنظر است بنابراین قدرت و اختیار سازمانی برای آزادی و خلاقیت به کار گرفته می شود تا برای اعمال محدودیت و کنترل. در واقع نقش عناصر مدیریت از نگرش سنتی مبتنی بر برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی، رهبری و کنترل به نگرش نوین مبتنی بر دیدگاه سازی، فرهنگ کار گروهی، تحکیم ارزشها، رهبری و توانبخشی کارکنان تغییر می یابد. ایده هایی که برای دستیابی به نوآوری به جای تسلط در سازمانها به کار می رود، دیالوگ و گفتگوست.
گفتگو مبنای اعتقاد به اندیشه دسته جمعی و گروهی است. ماهیت مشارکتی اندیشه باعث می شود که شخصیت افراد از اندیشه آنها مجزا شده و از این طریق بیشتر خلاق گردند و این خود موجب می شود تا بر مقاومت در برابر تغییر فائق آیند و انعطاف پذیری سازمان در مواجهه با تغییرات سریع و غیرقابل پیش بینی محیطی افزایش یابد.
مقدمه
تا به امروز نظریه پردازی در عرصه علوم اجتماعی تحت تأثیر پارادایم های علوم تجربی بوده است. در سالهای اخیر نظریه آشوب که توسط دانشمندان علوم ریاضی و طبیعی پرورانده شده توانسته است حوزه علم مدیریت را همانند دیگر حوزه های علوم اجتماعی تحت تأثیر قرار دهد که در نتیجه به ظهور مفاهيم، مباحث و نظریه های جدید در این عرصه منجر شده است. یکی از صاحبنظران مدیریت در این باره چنین می گوید:
تئوری بی نظمی و آشوب اولین ضربه را بر پیکر پارادایم سنتی مدیریت وارد آورد و می رود تا اساس پارادایم تازه ای را در مدیریت و سایر علوم مرتبط شکل دهد نظریه های مدیریت علمی، روابط انسانی، مدیریت مقداری و کمی و مدیریت سیستمی افسانه می شوند و واقعیتهای امروز در تئوریهای بی نظمی و آشوب با ویژگیهای خاص پدیدار می گردد.
تئوری آشوب نظم دار و تأثیر آن در سازمان و مدیریت
علم همواره به ما گفته است که طبیعت حاصل دریافت برونی یا برون فکنی تفکر منطقی و عقلانی و مشخصا نظم یافته ذهن انسانی است. با تکامل علم امروز صاحبنظران معتقدند که طبیعت اصلا آن چیزی نیست که دکارت بیان میداشت؛ یعنی «ماده بی روح که کل آن را میتوان با تحلیل اعضایش دریافت » طبیعت آن چیزی که نیوتون هم میگفت نیست ؛ یعنی «یک ماشین خوش رفتاری که خداوند با قوانین معینی به کار انداخته است که اگر همه آن قوانین را پیدا کنیم، قادر خواهیم بود آن را تحت اختیار خویش درآوریم». بلکه طبیعت عین پیچیدگی است یعنی: آشوب
هسته مرکزی علوم نیوتنی که ریشه در فیزیک و ریاضیات دارد قوانین حرکت است که روابط بین علت و معلول را واضح، ساده، خطی و قابل پیش بینی فرض میکند. در این پارادایم که در عصر صنعت حاکم بود، ثبات به عنوان نشانه ای از موفقیت تلقی میگردید. اما با ورود به عصر اطلاعات سرعت تغییر افزایش یافته، آنچنان که امروز تغییر با یک نرخ رشد هندسی رخ داده و استمرار می یابد. و از این روست که تئوری آشوب که پارادایم حاکم بر دنیای امروز است، جهان را به صورت غیرخطی و غیرقابل پیش بینی فرض میکند که تغییر و سرعت از شاخصهای اصلی آن است. آیا میتوان گفت که در این آشوب هیچ طرح و روند خاصی نمی توان یافت؟
اگر آشوب مطلق حاکم باشد یک پدیده حاصل از آن هیچ شباهتی با پدیده دیگری نخواهد داشت. به عنوان مثال در طبیعت هیچگاه یک انسان واحد تکرار نشده است با این وجود به محض آنکه انسانی را ببینیم می شناسیم که انسان است. بنابراین همواره طرحی وجود دارد که می توان آن را تشخیص داد و آن هماهنگی و پیوستگی در درون گوناگونی بی نهایت است؛ نظم در آشوب یا آشوب در نظم. در واقع در سیستم های آشوب نظم دار، نظم پدیدار میشود، ساختار تحول پیدا میکند و حیات الگوی قابل تشخیصی است در دریای گوناگونی بی نهایت.
در این دیدگاه سازمان به عنوان سیستمی بسیار پیچیده، با حلقه بازخورد غیرخطی تعریف می شود سازمان در واقع مفهومی است که تعدادی افراد و منابع به سوی آن کشیده می شوند. هر سازمان نمودی است از اجتماع و بنابراین موفقیت هر سازمانی با روشنی اهداف مشترک و اصول و درجه ایمان به آنها مرتبط است. چنین سازمانی همانند وجود انسان دارای احساسات، عقاید، شهود و تفکرات است و این جنبه های متعدد هیچک از دیگری مجزا نیست و پیوسته با عوامل محیطی خود شامل عوامل تکنولوژیکی، عوامل اقتصادی، فرهنگی اجتماعی، رقبا، مشتریان، تأمین کنندگان، مسائل بین المللی و مقررات و قوانین در تعامل است.
تفکر عصر نیوتنی به ما می آموخت که در مدیریت امور ثابت و یکنواخت، متخصص شویم و به کارآیی فکر کنیم. اما اکنون نیازمند هماهنگ کردن تغییر پذیری، پیچیدگی و اثربخشی هستیم، یعنی مدیریت فرایند تغییر .
ابداع و تغییر به سرعت یکدیگر را در یک فضای الکترونیکی دنبال میکنند، در واقع تغيير جوهر حوادثی است که در حال وقوع است. بنابراین آنچه که ضرورت دارد، تغییر دیدگاه مکانیکی سلسله مراتبی کنترل در اداره سازمانهاست که با دکارت و نیوتن و عصر صنعتی شروع شد اما روز به روز تناسب خود را با واقعیت و نیازها از دست می دهد.
سازمانهای ما همانند خود ما هستند. سازمانها و رفتارهای ما نشان گرش ما به جهان هستند. اگر همانگونه که سیستم نیوتنی توضیح میدهد، علت و معلول را به صورت یک زنجیر خطی شکیل و سرراست به توان پیگیری کرد و همه چیز از بالا به پایین قابل کنترل و مهار کردن باشد، آنگاه سازمانهای سلسله مراتبی صورتهای مناسبی برای اجرای کار هستند. اما اگر ببینیم که طرح عالم به صورت یک شبکه تار عنکبوتی پیچیده شونده شامل شاخه ها و ارتباطات گسترده است، آنگاه آیا رفتار سازمانی چگونه باید باشد؟ و کنترل در دست کیست؟
در سیستم های آشوب نظم دار کنترل دینامیکی به جای کنترل سلسله مراتبی و خود مدیریتی به جای مدیریت از بالا می نشیند. لذا هر واحد هوشمند، یک ذخیره ثروت است و بر روی هر فرد حساب باز می شود. بنابراین سازمانها اعم از اقتصادی، اجتماعی، صنعتی یا علمی نیازمند تحولاتی هستند و به عبارتی سازمانها نیازمند مهندسی مجدد هستند تا دارای خاصیت سازمانهای آشوب نظم دار شوند؛ یعنی قدرت و کارکرد سازمان در حد اعلای خود توزیع شده باشد، و دوم اینکه گوناگونی و تغییر باید امری فراگیر