بخشی از مقاله
نقش مديريت رسانه در تحول بحران از تهديد به فرصت
چکيده
بحرانها جزء جدايي ناپذير زندگي اجتماعي به شمار مي روند و روزبه روز بر تعـداد و تنوع آنها افزوده مي شود. از سوي ديگر، رسانه هاي جمعي نيز در چند دهـه اخيـر از چنان رشد و تأثيري در جوامع برخوردار شدهاند کـه بـه بخـش جـدايي ناپـذيري از زندگي بشر مبدل گرديدهاند. رسانه ها در عـين حـال، بـه دليـل کارکردهـاي متعـدد، به صورت جزئي از انواع بحرانها درآمدهاند چنانکه بحراني را نمي توان بدون حضور رسانه هاي جمعي در آن تصور کرد. شيوه عملکرد رسانه ها در بحـرانهـا، بـه نحـوه مديريت و راهبري آنها برمي گردد. به عبارت ديگر، اين مديريت رسانه هاسـت کـه بـا اتخاذ راهبرد مشخص در قبال بحران، عملکرد رسانه را در قبال آن رقم مي زند. مقالـه حاضر، بر آن است که با تشريح انواع راهبردهاي رسانه اي به تبيين نقش رسـانه هـاي فوق فعال در تبديل بحران به فرصت بپـردازد و راهکارهـايي بـراي سياسـتگذاران و مديران رسانه ملي در جهت ايجاد رسانه اي با ويژگي هاي يادشده ارائه دهد.
مقدمه
بسياري از پديدههايي که انسان و زندگي او را تحت تأثير مثبت يا منفي قـرار مـي دهنـد، همزاد بشر هستند و هنگامي که زندگي او از حالت فـردي بـه جمعـي تغييـر وضـعيت مي يابد، پيچيدهتر مي شوند و آثار و تبعات پر دامنه اي پيدا مي کنند. بحـرانهـا از ديربـاز جزء جدايي ناپذير زندگي بشر بودهاند و روزبه روز بر تعدد و تنوع آنها افزوده مي شـود.
بررسي ها حاکي از آن است که همزمان با سير توسعه جوامع و پيچيده شدن فراينـدهاي درون آنها، بر تعداد و پيچيدگي بحرانها افزوده مي شود، اما از سوي ديگر، بشر توانسته با طراحي و به کارگيري شيوههاي مناسب و علم کاربردي مديريت بحران، تبعات و آثار منفي ناشي از بحرانها را در مقايسه با گذشته به شدت کاهش دهد و در موارد متعدد به واسطه به کارگيري همين علم ، از بروز آنها جلوگيري کند.
براساس تحليل گزارش جهاني حوادث، سطح آسيب پذيري مناطق ، ارتباط مستقيمي با فرايند مديريت بحران دارد. همچنين تعامل و حل بحرانها با سطح توسـعه يـافتگي و وجود زيرساخت هاي اقتصادي، اجتماعي ، فرهنگي و غيره هر کـشور در ارتبـاط اسـت (طبرسا، ١٣٨٣، ص ٥٥). در اين ميان، رسانه هاي جمعي هر کـشور يکـي از مهـم تـرين زيرساخت هاي فرهنگي آن محسوب مي شوند که در تعامـل بـا سـاير زيرسـاخت هـا و مؤلفه هاي توسعه ، بيشتر تأثيرگذارند تا تأثيرپذير.
امروزه رسانه هاي جمعي و بويژه تلويزيون از چنان تأثيري در جوامع برخوردار شـدهانـد که آنها را به منبع غالب شکل دهي به واقعيت هـاي اجتمـاعي مبـدل کـرده اسـت . رسـانه هـا حضور خود را در تمامي عرصه هاي جامعه اعم از سياست ، اقتصاد، فرهنگ و غيره به منـصه ظهور رساندهاند و نقش مهمي در حيات جوامع ايفا مي کننـد. در گذشـته اسـتفاده از وسـايل ارتباط جمعي بيشتر به منظور گذراندن اوقات فراغت مردم جامعه بود اما امروزه بهـرهگيـري از آنها نه تنها يک نياز بلکه ضرورت است ، به نحوي که به تأسي از دکارت١ که معتقـد بـود:
«فکر مي کنم ، پس هستم ، امروزه مي توان گفت : «ارتباط دارم، پس هستم .»
رسانه ها به دليل قابليت هاي گسترده در جذب مخاطب انبوه و توانايي شکل دهـي بـه افکار عمومي ، نقش مهمي در ايجاد بحرانها دارند؛ به نحوي که به جـزء جـدايي ناپـذير بحرانها تبديل شدهاند. به اين ترتيب مي توان به مثلث بحران، رسانه و جامعه اشاره کـرد که در آن تعامل بين اين سه مي تواند بيانگر نتيجه کار باشد.
براساس نمودار ١، از سويي ، بحرانها جـزء جـدايي ناپـذير جوامـع و زنـدگي بـشري هستند و از سوي ديگر، رسانه ها جزء جدايي ناپذير بحرانها به شـمار مـي رونـد. همچنـين رسانه ها عضوي جدانشدني از زندگي اجتماعي هستند و بر جامعه تأثير مي گذارند؛ همـان گونه که بحرانها بر زندگي اجتماعي اثرگذار هستند. در نهايت اينکه بحرانها بر رسانه هـا نيز اثر مي گذارند و از اين رو مي توان به وجود نوعي الگوي تعاملي ميان اين سه قائل شد.
رسانه ها نه تنها مي توانند با آگاهي بخشي و ايفاي نقش نظارتي خود از بروز بـسياري از بحرانهاي بالقوه پيشگيري کنند يا در صورت بروز بحرانها بـه کنتـرل و مهـار آنهـا بپردازند بلکه فراتر از آن، مي توانند به فرصت سـازي از بحـرانهـا نيـز همـت گمارنـد.
فرصت سازي از بحران، غايت ارتباطات بحراني و به تعبيري مديريت بحـران اسـت کـه الزامات خاص خود را مي طلبد.
در مقاله حاضر تلاش شده است با بررسي انواع ديدگاهها نسبت به بحران و وضـعيت بحراني ، نقش رسانه هاي جمعي در اين زمينه تشريح شـود و سـپس بـا اتخـاذ رويکـردي راهبردي، انواع راهبردهاي رسانه اي به منظور مقابله با بحران مورد تحليل قـرار گيـرد و در نهايت ، راهبردهايي اساسي براي رسانه ملي و راهکارهايي براي مـديران رسـانه بـه منظـور مديريت مؤثر بحرانهاي مختلف محيطي و فرصت سازي از آنها معرفي شود.
چیستی بحران
در برخورد اوليه با موضوع بحران، مفهوم آن بـديهي انگاشـته مـي شـود امـا شـايد نتـوان تعريف جامع و مانعي براي اين پديده يافت . دليل اين امر نيز به دامنه گسترده و همچنـين سطوح مختلف بحـران برمـي گـردد کـه تنـوع و تعـدد ديـدگاههـا و تعـاريف را در نـزد صاحبنظران موجب شده است . براي مثال از ديدگاه اقتـصادي، بحـران بـه بـرهم خـوردن تعادل در بين متغيرهاي کلان اقتصادي نظير عرضه و تقاضا اطلاق مـي شـود؛ حـال آنکـه جامعه شناسان هنگامي شرايط را بحراني مي دانند کـه زيرسـاخت هـاي هنجـاري، ارزشـي ، مفروضات و باورهاي جامعه دچار آسيب اساسي شوند (هابرماس ١، ١٩٧٣، ص ١٣٨).
بحران، مفهومي خاص براي دلالت بر مصداقي عام همچـون بـي نظمـي ، دگرگـوني ، شکنندگي بيش از حد معمول، بي ثباتي ، تهديد ارزشها و غيره است . بي ترديد، بحرانها پديدههايي پيچيدهاند که به سرعت حادث مـي شـوند و اشـاعه مـي يابنـد و بـه سـرعت تخريب مي کنند. آنها منافع راهبردي را مـورد تهديـد قـرار مـي دهنـد، در اولويـت هـا و فوريت هاي تصميم گيري واقع مي شوند ارتباطي متقابل با ناامني هـا و آسـيب پـذيريهـا برقرار مي سازند، مرز بين واقعيت و غيرواقعيت را کدر مي کنند و اذهان و افکار عمومي را به تشويش مي اندازنـد. هرمـان٢ (١٩٦٣)، بحـران را حادثـه اي مـي دانـد کـه موجـب سردرگمي و حيرت افراد مي شود، قدرت واکنش منطقي و مؤثر را از آنان سلب مي کنـد و تحقق اهدافشان را به خطر مي اندازد. پرو٣ (١٩٨٤)، ميان حادثه و بحران تفاوت قائـل مي شود، حادثه را اختلال در جزء يا واحدي از يک نظام بزرگ مي داند که کـارکرد کـل نظام را تهديد نمي کند اما بحران را اختلالي عمـده مـي شـمرد کـه کـل نظـام را از کـار بازمي دارد و آن را با اشکالات عمده مواجه مي سازد و حياتش را به مخاطره مـي انـدازد.
بحران به هر وضعيتي اطلاق مي شود که داراي پـنج بعـد اساسـي باشـد. ايـن ابعـاد در نمودار ٢ نشان داده شدهاند.
انواع رويکردها به بحران
سيري در ادبيات مديريت بحران، نشاندهنده آن اسـت کـه در ارتبـاط بـا بحـران، سـه ديدگاه متمايز وجود دارد که در اينجا به شرح هريک مي پـردازيم . لازم اسـت يـادآوري شود که نوع نگاه نسبت به بحرا ها در اتخاذ تصميم در قبال آنهـا، نقـش بـسيار مهمـي دارد و به تعبيري مهم ترين عامل است .
الف ) رويکرد سنتي : رويکرد سنتي ١ به بحران، آن را اساساً پديده و وضعيتي منفـي مي داند که به هر نحو بايد از آن پرهيز کرد. اين رويکرد، بحرانها را داراي ماهيتي کاملاً مخرب و بازدارنده مي داند و بر همين اساس، گاه تا حد انکار بحرانها نيز پيش مي رود.
مديراني که چنين رويکردي نسبت به بحران دارند، هـيچ گونـه آمـادگي قبلـي و برنامـه مشخصي براي مقابله با بحرانهاي احتمالي ندارند و در صورت مواجهه با آنهـا، کـاملاً خنثي عمل مي کنند و بهترين رويکرد نسبت به اين مقوله ها را بي توجهي و راندن آنها از ذهن مي دانند اما غافل از اينکه دير يا زود با چنين مشکلاتي مواجـه خواهنـد شـد و در صورت برخورداري از آمادگي قبلي راحت تر خواهند توانست با اين مقوله هـا برخـورد کنند. به طور کلي مـديران و سـازمانهـايي کـه از چنـين ديـدگاهي نـسبت بـه بحـران برخوردارند، در مقابل آن آسيب پذيري بالايي دارند و هيچ گونه سازوکاري بـراي مقابلـه با بحران و رويارويي فعال با آن ندارند بلکه کاملاً منفعلانه عمل مـي کننـد و بـه عبـارت بهتر، تسليم بحران مي شوند. اين ديدگاه به «بحرانستيزي» نيز معروف است .
ب) ديدگاه قانون طبيعي : طرفداران ديدگاه قانون طبيعي ١، بحران را جزئي از طبيعـت زندگي بشري مي دانند که چه بخواهيم و چه نخواهيم رخ مي دهد اما نگرش اين دسته نيز همچنان، يک نگرش منفي به شمار مي رود با اين تفاوت که بـرخلاف ديـدگاه اول، سـعي ندارند به انکار و اجتناب از بحران بپردازند بلکه نسبت به آن موضعي کاملاً منطقي اتخـاذ مي کنند. براساس اين ديدگاه، بحرانها به نوعي قانون طبيعـي زنـدگي بـشري هـستند کـه گريزي از آنها نيست و به همين دليل هرچند ماهيتي منفي و مخـرب دارنـد، بايـد آنهـا را پذيرفت و به هنگام مواجهه با آنها به صورت فعال عمـل کـرد. ايـن ديـدگاه بـه تعبيـري، ديدگاه «بحرانپذيري» نيز محسوب مـي شـود. مـديران و سـازمانهـايي کـه داراي چنـين رويکردي نسبت به بحران هستند، از تمامي توان و ظرفيت خود براي پيش بينـي بحـران و مقابله مؤثر با آن بهره مي گيرند. به عبارت ديگر چنين مديراني مي کوشند تا آنجا که ممکـن است مانع از بروز بحرانها شوند و در صورت بروز، آنها را به درستي کنترل کنند.
ج) ديدگاه تعاملي : ديدگاه تعاملي ٢، نگاهي کاملاً متفاوت بـه مقولـه بحـران دارد و برخلاف ديدگاههاي قبل ، بحران را با ديد مثبت مي نگرد چنانکـه معتقـد اسـت نـه تنهـا نبايد آن را نفي يا انکار کرد بلکه گاه بايد به استقبالش نيز رفت . از اين رو، ايـن ديـدگاه را «بحرانطلبي » نيز مي توان نام نهاد. برخلاف ديدگاه اول که ديـدگاه سـکوت و ثبـات است و ديدگاه دوم که ديدگاه مقابله و واکنش به شمار مي رود، ديدگاه تعاملي از پويايي و تغيير و تحرک اجتماعي برخوردار است و بر همـين اسـاس بحـرانهـا را بخـشي از ديالکتيک اجتماع مي داند که براي رشد و توسعه جامعه لازم و ضروري است .
طرفداران اين ديدگاه، بحرانها را ضروري و مفيد مي دانند و آنها را فراينـد نيـل بـه بقاي اصلح مي شمرند زيـرا در سـايه بحـران، نهادهـاي اجتمـاعي قـوي، ابقـا و نهادهـاي اجتماعي ضعيف و ناکارآمد، مضمحل مي شوند (روزنتال ١ و کـوزمين ٢، ١٩٩٦، ص ١١٩).
اين دسته حتي در مورد بحرانهاي طبيعي نيز تا جايي پيش مي روند کـه بـروز آنهـا را در خدمت نظام طبيعت مي دانند. براي مثال، بر مبناي اين ديدگاه، زمين لرزهها از آن جهـت که موجب بالا آمدن سفرههاي آب زيرزميني و همچنين ذخاير با ارزش طبيعي همچون نفت و گاز مي شوند، در نگاه کلي ، پديدههايي کاملاً مثبت و در راستاي نظـم حـاکم بـر طبيعت و جهان هستي قلمداد مي شوند. براساس نظريه آشوب٣، بحـران بـرهم خـوردن تعادل و توازن تعريف شده است اما اين بي نظمي و فقدان تعادل خود در متني وسيع تـر نوعي نظم و تعادل را به وجود مي آورد. به همين خاطر، اين نظريه را نظريه «نظم غـايي » يا «نظم در بي نظمي » نيز ناميدهاند (گليک ٤، ١٩٨٧، ص ٣٢).
به هر حال ديدگاه تعاملي نسبت به بحران، ديدگاهي کاملاً مثبت اسـت و بحـران را صحنه تعامل ميان عناصر و عوامل مختلف مي داند که نتيجه کلي در جهت نوعي نظم و تعادل و پويايي است .
بحران به مثابه فرصت
با بررسي انواع رويکردهاي اتخاذ شده نسبت به بحران، چنـين برمـي آيـد کـه نگـاه بـه بحران در طيفـي از بي اعتنايي و انکار تا پذيرش و تعامل با آن قرار دارد. اگر بحـران را نقطه چرخشي در سلسله اي از رويدادها و عمليات بدانيم (کاظمي ،١٣٦٦، ص ٤٠٣)، يـا به عبارت سادهتر، به مثابه پديده تغيير٥ در نظر بگيريم ، انواع واکنش هايي کـه در مواجهـه با اين تغيير مي توانند اتخاذ شوند، عبارت از اين موارد خواهند بود: انکار٦، بي توجهي ، 7مقاومت ٨، پذيرش ٩ و سرانجام پيش بيني و استقبال .
همانگونه که از نمودار ٣ برمي آيد، انواع واکـنش هـايي کـه در مواجهـه بـا شـرايط بحراني مي تواند بروز يابد، در طيفي از انکار تا استقبال قـرار دارد. انکـار و بـي تـوجهي (غفلت )، واکنش هاي طرفداران ديدگاه اول محـسوب مـي شـوند و پـذيرش و اسـتقبال (پيش بيني )، واکنش هاي طرفداران ديدگاه سوم. در اين ميان، افرادي که بـه ديـدگاه دوم قائل هستند، واکنش از نوع مقابله و مقاومت در برابر بحران را اتخاذ مي کنند. امـا شـايد واکنش آن دسته که به استقبال از بحران باور دارند، جاي سؤال داشته باشد: مگر بحـران وضعيت مطلوبي است که به استقبال آن برويم ؟
براي درک بهتر مطلب ، بايد بين پذيرش بحران و نگاه فرصت سازي از آن از يکسو و ايجاد بحران يا بحرانآفريني از سوي ديگر، تفاوت قائل شـويم . در اينجـا اسـتقبال از بحران به معناي اول است نه به معناي بحرانسازي. حال اين پرسش مطرح مي شود کـه آيا مي توان از بحران فرصت هم به وجود آورد؟
اگر مديريت بحران را به عنوان حوزهاي از مديريت راهبردي و بويژه کنترل راهبردي در نظر بگيريم که درواقع ، چنين نيز هست (ميتروف ١ و شريواسـتاوا٢، ١٩٧٨، ص ٦٠)، مي توانيم بگوييم براساس ادبيات مديريت راهبردي، هر نظام با محيطي مواجه است کـه در آن فرصت ها و تهديداتي نهفته است . پس فرصت ٣ و نقطه مقابل آن تهديد٤ با محيط معني پيدا مي کنند. فرصت ها عبارت از امکانات يا تحولات پديـد آمـده در محـيط يـک نظام هستند که مي توانند موجب تقويت ، توسعه و بالنـدگي آن شـوند. از سـوي ديگـر، تهديدها نيز عوامل و محدوديت هاي محيطي اند که مي توانند مانع رشـد و توسـعه نظـام شوند و منابع حياتي آن را با خطر مواجه کنند. تلاقي فرصت هاي محيطي با نقاط قـوت نظام، بر قدرت آن مي افزايد و متمرکز شدن هر تهديد محيطي بـر يکـي از ضـعف هـاي نظام، وجود مسئله اي١ را در آن هشدار مي دهد. در بسياري از موارد، تهديدهاي محيطي عليه قوتهاي نظام، آن را در محدوديت ٢ قرار مي دهند و تلاقي فرصت هاي محيطي بـا ضعف هاي نظام بر وجود نوعي آسيب پذيري ٣ در آن نظـام دلالـت مـي کننـد (بـون ، و 4 کورتز٥، ١٩٩٢، ص ١٦١). بنابراين با اتخاذ رويکردي راهبردي نسبت به مقولـه بحـران درمي يابيم که بحران به عنوان يک وضعيت محيطي ، هم مي تواند تهديدي براي جامعـه و نظام اجتماعي محسوب شود و آن را با مسائل يا دست کم محدوديت هايي مواجه سـازد و هم مي تواند به مثابه فرصتي براي آن باشد و در صورت بهرهبرداري مناسـب و تـدابير صحيح به نتايج مطلوب منتهي شود. درواقع ، بحرانها از آن جهت که شوک يا ضـربه اي ناگهاني به نظامهاي اجتماعي وارد مي کنند و آنها را به تـلاش و تـدبير خردمندانـه فـرا مي خوانند، نوعي فرصت تلقي مي شوند. براي درک بهتر بحران به مثابه فرصت ، بـه ذکـر نمونه هايي از دنياي واقعي مي پردازيم :
سالها پيش ، کارشناسان محيط زيست منطقه حفاظت شـده دشـت کـوير، متوجـه نـرخ بالاي مرگومير در ميان آهوهايي شـدند کـه در ايـن پناهگـاه مـي زيـستند. بررسـي ايـن وضعيت غيرعادي آنها را متوجه فرضياتي ، درباره علت موضوع کرد. در ابتدا