بخشی از مقاله

ژئوپلیتیک فرهنگی یا ژئوکالچر
مقدمة
تحولات شگرف دهه های اخیردرجهان، یادآور اهمیت مجدد موضوع فرهنگ در روابط میان جوامع و کشورها است. دیرزمانی تصور بر این بود که سیاست به تنهایی می تواند بسیاری از دردهای جامعه بشری را تسکین بخشیده و تشنج ها و نا آرامی های فزاینده زندگی اجتماعی را در عرصه های گوناگون به ثبات و آرامش مبدل سازد. اما اکنون آشکار گردیده که سیاست بتنهایی و بدون فرهنگ و اقتصاد قادر نیست محیطی شایسته و مطلوب، وجهانی عاری از خشونت و درگیری برای انسانها فراهم سازد. در واقع سیاست، فرهنگ و اقتصاد همگی اجزا و تاروپود نظام اجتماعی را تشکیل می دهند که پرداختن به هر یک بدون درنظر گرفتن تأثیرات متقابل دیگری نتیجه منطقی در برنداشته و تنها به درک مجرد و غیر واقعی از جهان منجر می گردد بر پایه این نگرش، جهانی شدن چیزی نیست مگردرهم تنیدگی پیچیده همین ساختارهای سه گانه زندگی اجتماعی و تبدیل جهان به یک مجموعه به هم پیوسته که سالها پیش مک لوهان آنرا به زیبایی در عبارت دهکده جهانی Global Village به تصویر کشید.
در اینجا ما برآنیم تا ضمن توجه به اهمیت مفهوم قدرت (Power) بعنوان شالوده علم سیاست، و نیز محیط جغرافیایی (Geographical Environment) کره زمین بمنزله بستر فرایندهای سیاسی، کاربرد آنها را در مقوله فرهنگ، یادآورشده و بر پایه آن به درک روشنی از عنوان "ژئوپلیتیک فرهنگی" یا " ژئوکالچر" -Geo )
Culture )نه فقط بمعنی چگونگی دستیابی به سلطه (Hegemony) یا استیلای فرهنگی، بلکه به مفهوم سازگاری و همزیستی فرهنگی در مقیاس جهانی نایل آییم بی گمان همان طور که عوامل جغرافیایی در فرایند های سیاسی نقش داشته و مفهوم قدرت را تحت تأثیر قرار می دهند، به همان ترتیب مقوله فرهنگ را نیز بعنوان یک پدیده اجتماعی متأثر ساخته و بعنوان بستر خلق پدیده های فرهنگی بشمار می روند. از آنجا که فرهنگ نیز همچون سیاست همواره میل به در برگیری اجتماعی و گسترش جغرافیایی دارد، پس همچون سایر پدیده های نظام خلقت در بستر زمان و مکان جریان یافته و به خلق رویدادها و نیز چشم اندازهای گوناگون فرهنگی منجر می شود. بنابراین درک مکانیسم های تأثیرگذار بر این فرایند ها و مناسبات میان آنها از جمله اهداف این تحقيق بشمار میروند .
شالوده این مقاله بر پایه پرسش هایی استوار است که پاسخ مناسب بدانها کلید درک مفهوم اصلی خواهد بود. از جمله اینکه به مفهوم ژئوکالچر چیست؟ عناصر تشکیل دهنده و ساختار و ویژگیهای آن کدامند؟ چه مناسباتی با فضای جغرافیایی دارد؟ سیر تحول تاریخی آن چگونه بوده و چه دورنمایی از آینده آن می توان به تصویر کشید ؟
طرح این پرسش ها و پرسش های دیگری از این قبیل زمینه را برای انجام یک پژوهش نظری پیرامون باز شناسی مفهوم و ماهیت ژئوکالچر جهانی فراهم می سازد که جا دارد بعنوان یک مقوله جالب علمی مورد توجه بیشتر جغرافیدانان سیاسی قرار گیرد. به همین سبب در اینجا با بکارگیری یک روش قیاسی ابتدا به ارائه مفهومی از این دانشواژه پرداخته و سپس برای درک بهتر موضوع، به تجزیه و تحلیل عناصر اصلی تشکیل دهنده آن خواهیم پرداخت برپایه این پرسش ها پیش فرض تحقیق بصورت تعریفی از مفهوم مورد نظر بشرح زیر ارائه می گردد : « ژنو کالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیده ای از تعاملات قدرت، فرهنگ، و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگها همچون سایر پدیده های نظام اجتماعی همواره در حال شکل گیری، تکامل آمیزش، و جابجایی در جریان زمان ودربسترمحیط جغرافیایی کره زمین اند. به عبارت دیگر ژنو کالچر ترکیبی از فرایندهای مکانی فضایی قدرت فرهنگی میان بازیگران متنوع و بیشماری است که در لایه های مختلف اجتماعی و در عرصه محیط یکپارچه سیاره زمین به نقش آفرینی پرداخته و در تعامل دائمی با یکدیگر بسر میبرند. و براثر همین تعامل مداوم است که در هر زمان چشم انداز فرهنگی ویژه ای خلق می شود. از اینرو ساختار ژئوکالچر جهانی بیانگر موزاییکی از نواحی فرهنگی کوچک و بزرگی است که محصول تعامل های مکانی- فضایی قدرت فرهنگی اند که در طوں و بموازات یکدیگر حرکت می کنند .
چهار چوب نظری تحقیق
بیگمان آنچه که در وهله نخست از این تعریف استنباط می شود. وجود یک رویکرد غالب رئالیستی از قدرت فرهنگی است که خود را در قالب فرایندی دوگانه (Polaric ) از تضاد و همگونگی به نمایش می گذارد. بدین سبب ممکن است برخی براین موضوع خرده گیرند که در اینجا تفسیری داروینیستی از تعامل های فرهنگی ارائه شده که طی آن چرخه حیات فرهنگها و تمدن ها، همچون سایر موجودات زنده تابع اصل تنازع بقا ست که بر اثردشمنی و برخورد مداوم جریان می یابد، از اینرو اجبارة تمدنهای ناتوان میرا و تمدنهای قوی ماندگارند اما برخلاف این برداشت اولیه، از آنجا که فرایند سیاسی متضمن ترکیبی از حالتهای سه گانه ستیزه (Conflict) رقابت (Competition) و همکاری (Cooperation) است، بنابراین نواحی فرهنگی با حوزه های تمدنی در طول تاریخ همواره اشکال سه گانه مذکور را در کنار هم به نمایش گذارده اند. یعنی تمدنها بیش از آنکه مغلوب یکدیگر شده باشند، با هم آمیزش داشته و مکمل یکدیگر بوده اند. بعبارت دیگر بجای اینکه در عرض و در مقابل هم قرار گیرند، درطول و در کنار هم حرکت کرده اند. برخلاف رویکرد مبتنی برداروینیسم اجتماعی که بقای تمدنها را ناشی از قدرت آنها در برخورد با یکدیگر و یا میزان سازگاریشان با شرایط جدید میداند، تمدنها و فرهنگها بیشتر براثر همچشمی و الگوبرداری از یکدیگر و حتی بمراتب بیشتر تحت تأثیر ارتباطات مثبت و همکاری تداوم یافته اند. بدین ترتیب حوزه های فرهنگی و تمدنی نه بر اثر جنگها و تجاوزها، بلکه بیشتر بر اثر تبادلات مثبت و گفتگو با یکدیگر آميزش يافته و از این طریق متكامل کشته اند. از اینرو در اینجا تلاش خواهد شد بجای ارائه تصویری جنگ طلبانه و خشونت آمیز از تعامل های فرهنگی، سیمای صلح جویانه و انسانی تری از آنها معرفی گردد. بدین منظور برپایه رهیافتی ترکیبی مبتنی بر دیدگاه های مختلف اثباتی، کارکردی - ساختاری و بویژه انسانگرایانه به تجزیه و تحلیل مفهوم ژئوکالچر خواهیم پرداخت .
مفهوم شناسی تحقیق
از دیدگاه اصطلاح شناسی (Terminology) ، یکی از روش های مناسب درک مفاهیم علمی تجزیه و تحلیل واژه هایی است که در اصطلاح مورد نظر بکار رفته اند. به همین سبب ابتدا لازم است به تشریح دو بخش اصلی این اصطلاح بپردازیم.
واژه "ژنو ( Geo ) در ابتدای این مفهوم دارای بار ارزنده جغرافیایی است که پرداختن به آن مستلزم گشودن بحثی در خصوص مفاهیم کلیدی، مکان (Place) و فضا (Space در ادبیات جغرافیایی، بویژه در جغرافیای سیاسی نوین است .
از آنجا که پایه این بحث برشالوده محیط جغرافیایی سیاره زمین استوار گشته، از اینرو بمنظور درک بهتر موضوع ضروریست ابتدا این مفاهیم مورد تجزیه و تحلیل پیشتر قرار گیرند. بویژه اینکه مکان و فضا از جمله مفاهیمی هستند که امروزه کاربرد وسیعی در مباحث نظری جغرافیا و برای بیان گرایشات مختلف سیاسی مردم چه در سطوح محلی، ملی و چه در عرصه منطقه ای و جهانی یافته اند.
واژه مکان ( Place ) نه فقط به معنی تلاقی دو نقطه بر روی محور مختصات بلکه جایی است که محصول روابط انسانی است. ژان گاتمن از جمله معروف ترین جغرافیدانان جهانی اندیش است که با نقل قول از ارسطو مبنی بر اینکه « چیزی که در جایی مکانی) قرار ندارد، وجود ندارد.»(مجتهد زاده؛ ۱۳۸۱) اشاره به اهمیت فوق العاده ای می کند که در ماهیت این واژه نهفته است. مکان، محلی است که روابط انسانی در آن شکل گرفته، تداوم یافته و هویت ویژه ای می یابد. انسانها به مکان خود عشق می ورزند و به روشهای گوناگون سعی در تفکیک آن از دیگر مکانها دارند.
صریح ترین تعریفی که درباره اهمیت مکان وجود دارد توسط باک در کتاب جامعه شناسی ارائه شده که به سه ویژگی آن اشاره میکند که عبارتند از
-1 مکانها با یکدیگر متفاوتند، بنابراین فرایندهای اجتماعی هر مکان با مکان دیگر فرق می کند.
- 2زندگی اجتماعی در محدوده های فضایی نسبت مدور شکل می گیرد که در آن فاصله هزینه براست
3- مردم عقایدی نسبت به مکان دارند که دارای پیامدهای اجتماعی مهمی است (مویر: ۱۳۷۹)
این دیدگاه جامعه شناختی، بیانگر اهمیتی است که مفهوم مکان در بین اندیشمندان دیگر رشته های علوم انسانی از جمله جامعه شناسان، روانشناسانه سیاستمداران و بویژه جغرافیدانان مکتب انسانگرا یافته است .
ا مکان، کانون همه فعالیتهای بشری محسوب می شود و هویتهای فردی و اجتماعی مردم، همواره از مکان و ویژگیهای آن مایه می گیرد، مکان نه فقط یک کالبد فیزیکی، بلکه منشاء بسیاری از احساسات، پینشها و رفتارهای انسانی است. این همان مفهومی است که امروزه بدان احساس مکانی ( Sense of Place )گفته می شود که مبنای بسیاری از رفتارهای اجتماعی بشر و بویژه تحولات جهان سیاست می باشد.
جان النيو ( J. Agneo ) جغرافیدان برجسته انگلیسی مکان را دارای سه جزء اساسی بشرح زیر میلاند (همان منبع).
1- محل (Locale) که در بر گیرنده کوچکترین محدوده هایی است که روابط اجتماعی در آنها شکل می گیرد
2-. موقعیت (location منطقه ای جغرافیایی است که محل ها را در بر می گیرد و درون آن، تعاملات گسترده تر میان اعضای جامعه بر قرار می شود
3- بار احساسی مکان یا درک مکانی Sense of Place که با ساختار محلی احساس انسانی در ارتباط است و در برگیرنده محل های مختلفی نظیر خانه، محل کار، مدرسه و کلیسا است که فعالیتهای انسان حول أنها صورت می گیرد. از تلفیق ساختار محلی و نوع فعالیت انسانی، بار احساسی مکان بوجود می آید که دارای هر دو بعد جغرافیایی و اجتماعی است در همین رابطه رونالد جانستون مکان را دارای ساخت فردی و منطقه را دارای ساختنی جمعی می داند. در جایی او به این نکته اشاره می کند که : " در مکان است که یک فرد نقش مادی و فکری خود را از طریق شرکت در فعالیتهای اجتماعی و در تعامل با دیگر افراد و نهادها باز تولید می کند، در حالیکه منطقه یک قلمرو نهادینه و دراز مدت است که معرف یک بعد مشخص از ساختار فضایی جامعه می باشد، بعبارت دیگر در حالیکه مکان محلی برای فرد بشمار می رود، منطقه یک فرایند تاریخی شکل گرفته درون جامعه است ". (جانستون ۱۳۷۹) از دیگر مفاهیم ارزشمندی که در ارتباط با مفهوم مکان می توان بدان اشاره کرده واژه محله ( Locality است. بعقیده آنتونی گیدنز ( A. Giddenz ) جامعه شناس معروف محله ناحیه ای جغرافیایی است که مرزهای معینی داشته و به طرق مختلف به تمرکز تعامل میان مردم با یکدیگر کمک می کند. ریچارد موير، محله را قضایی میداند که از مجموعة متنوعی از پیوندها یا شبکه های ارتباطی که در مقیاس ها و فواصل گوناگون در جریان هستند، تشکیل یافته است (مویر؛ ۱۳۷۹)
بعبارت دیگر در حالیکه مکان کالبد فیزیکی فعالیت های فردی را تشکیل می دهد، محله روح و جان مکان محسوب میگردد. برای درک بهتر موضوع کافیست که به واژه "غريب" و "غریبه در زبان فارسی اشاره ای داشته باشیم. در ادبیات اجتماعی غریبه به کسی گفته می شود که غیرخودی و ناآشناست و به محله تعلق ندارد. بنابراین با بدگمانی بدو نگریسته می شود و بدلیل نا آشنایی همواره بیم خطر از جانب او می رود. این نگرش بیشتر در جوامع ونواحی سنتی و مثلا در روستاها رواج دارد که معمولا به بیگانگان با سوء ظن مینگرند. بازتاب سیاسی این نگرش سر انجام به بحث "خودی" و غیر خودی" در نظام های سیاسی نیمه بسته و سنت گرا می انجامد که در اشکال تند آن میتوان به احساس بیگانه گریزی و دشمن ستیزی اشاره کرد .
از سوی دیگر فضای جغرافیایی (Geographical Space) محصول روابط متقابل میان مکانهاست. فضای جغرافیایی مانند فضای اقتصاددانان و ریاضی دانان، از ترکیب مجموعه ای از مناسبات پدید آمده که همواره در حال تغییر و تحولند. اما این روابط ومناسبات تنها در خلاء شکل نگرفته اند، بلکه در سطح سیاره زمین و در محیط انسانی موجودیت یافته اند. بنابراین چشم انداز جغرافیایی ( Geographical Landscape) شکل ظاهری و مرئی و نقشه (map) نماد غیر واقعی آنرا تشکیل می دهد. فضای جغرافیایی همچنین محلی از سطح کره زمین و محیط اطراف آن است که دارای ابعاد چندگانه طول، عرض، ارتفاع، مقر (Site) و موقع (Location) می باشد. در اینجا موقعیت فضا نسبت به فضاهای پیرامون بر اساس ویژگیهای فیزیکی همچون جهت، فاصله، شیبه جریان و پراکندگی، و همچنین ویژگیهای اجتماعی اقتصادی نظیر فاصله زمانی، ارزشی، طبقاتی، و سنجیده میشوند. فضای جغرافیایی همچنین بطور مداوم در اثر نیازهای اجتماعی - اقتصادی و شرایط تکنولوژیکی در وسعت و فرم تغییر می یابد. ادولفوس: ۱۳۴۹(
در اینجا بمنظور درک بهتر مفاهیم مکان و فضا، ویژگیها و تفاوتهای میان آنها بشرح زیر خلاصه می گردد امکان ثابت است. بدین لحاظ همواره سکون و ثبات را القا می کند، در حالی که فضا متغیر و سیال است و همچون یک رسانای نا محدود، متضمن تغییر و تحول دایمی است مکان دارای مرز است، لذا کارکرد عمده آن مبتنی بر محدود سازی است، لیکن فضا مرز ندارد و موجب تسهیل حرکت و جابه جایی می شود(میرحیدر (.1370 .
مکان یک پدیده هنجاری است و بر پایه احساس و عاطفه انسانهای واقع در آن شکل گرفته است، مردم اساسأ به مکان خود دلبستگی دارند و بدان عشق می ورزند، لذا رابطه آنان با مکان آمیخته ای از ادراک و عاطفه است. این در شرایطی است که فضا محصول ارتباطات متقابل مردم مکان های مختلف بایکدیگر بوده و در واقع، همین ارتباط است که به فضا شكل، نقش و دلالت اجتماعی می بخشد. به عبارت دیگر، فضا محصول مناسبات اجتماعی مردم در مکان های متفاوت است.

تحلیل مکانی بیشتر بر پایه شکل (Form) استوار است، در حالیکه تحلیل فضایی مبتنی بر ترکیب با فرایند(Prosses) و زمان (Time) است (شکویی؛ ۱۳۶۷(
در دیدگاه مکانی منظور از فاصله (Distance) تنها فاصله فیزیکی مبتنی بر سنجش دوری و نزدیکی است، اما در دیدگاه فضایی، مفهوم فاصله، علاوه بر فاصله فیزیکی، در برگیرنده مفهوم فاصله اجتماعی، زمانی و ادراکی نیز هست نماد معنایی مکان، سنت و فرهنگ بومی است. اما نماد معنایی فضا جریان آزاد و سریع اطلاعات و جهانی شدن فرهنگ هاست که ابتدا دردهه شصت توسط مک لوهان تحت عنوان دهکده جهانی ارتباطات مطرح شد و سپس توسط مانوئل کاستلز ManuelCastells) در قالب مفهوم جامعه شبکه ای معرفی گردید(کاستلز، ۱۳۸۰(
بنابراین ملاحظه می شود که چگونه تفاوت میان دو مفهوم جغرافیایی مکان Place و فضا Space با تفاوت میان دو مفهوم محلی شدن (Locality ) و جهانی شدن (Globalization) نزدیک و قابل انطباق است. از این روست که امروزه بررسی چگونگی تعامل و تقابل میان ارزشها و هویت های مکانی از یک سو، با فرایندهای پیچیده فضایی از سوی دیگر، اساس تحلیل جغرافیای سیاسی مدرن و علم ژئوپلیتیک را تشکیل می دهد.
ضمن آنکه در گفتمان جدید ژئوپلیتیکی و ژئوکالچر معاصر، عناصر دیگری همچون احساس قلمرو خواهی (Territoriality و محلیت (Locality ازنقش برجسته ای برخوردارند که توجه بدانها می تواند مبنای بازشناسی مفهوم مورد نظرما باشد.
در عین حال درپیشوند "ژئو" (Geo) مفهومی جهانی نهفته است که متضمن درکی سیاره ای از فرایند گفتمان دیالکتیکی قدرت می باشد. این اصطلاح ما را ناگزیر از تلقی جهانی (Global) وجهانی اندیشی سیاسی میسازد که در پرتو آن مفهوم ژئوکالچر معنا می یابد. بنابراین همانطور که در علم ژئوپلیتیک (Geopolitics) ، ساختار جهانی قدرت سیاسی و در ژئواکونومی(Geoeconomy) ساختار جهانی قدرت اقتصادی مورد نظر است، در ژنو کالچر (Geoculture) نیز ساختار و فرایند قدرت فرهنگی، آنهم در مقیاس سیاره زمین مورد توجه خواهد بود(حیدری؛ مرداد۱۳۸۱(

در بخش دوم مفهوم شناسی نیز ناگزیر از پرداختن به مقوله فرهنگ (Culture) يمتزله دومین جزء اصطلاح ژئوکالچرهستیم که در همین ارتباط بازشناسی مفهوم دیگری همچون تمدن (Civilization) اجتناب ناپذیر می نماید. پس ضروریست ابتدا ویژگیهای این دو مفهوم نیز بعنوان پایه های نظری مقاله، مورد تجزیه و تحلیل بیشتری قرار گیرند واژه فرهنگ ((Culture از ریشه لاتینی و در دو معنی متفاوت، اما نزدیک به هم بکار گرفته شده است. از یکسو (Cult) در لغت بمعنی کیش و پرستش و آیین آمده، که منظور از آن شاید شکل گیری آیین هایی بوده که یونانیان باستان بمنظور بزرگداشت خدایان خود در معابد برپا میداشتند. و از سوی دیگر این واژه از لغت کاویدن زمین و کشت و کار (Cultivation ) گرفته شده و منظور از آن نخستین انقلابی بود که توسط بشر ابتدایی صورت پذیرفت و طی آن انسان دامدار و رمه گردان Nomads) سرانجام در مكان معینی از زمین استقرار یافت و یکجا نشین شد و سپس به تولید محصولات کشاورزی پرداخت ودهکده ها را بعنوان نخستین خاستگاه انسانی بنیان گذارد. درست از همین دوران بود که ابتدا تقسیم کار اجتماعی و سپس تولید ثروت آغاز گردید و بدنبال آن نظام طبقاتی شکل گرفت. در پی این تحول، ساختار مناسبات اجتماعی دگرگونی اساسی بافت و از دایره تنگ خویشاوندی موجود در نظام کوچ نشینی عشیرتی (Nomadism) خارج شد و در سطح گسترده تر و پیچیده تری جریان یافت .
این دو معنی از آن جهت به یکدیگر نزدیکند که هردو مستلزم استقرار در مکان معینی از سطح زمینند که در برگیرنده دو جنبه اساسی مقرر Site) و موقعیت فیزیکی (Situation) و نیز موقعیت محلی (Location) است. شگفت آنکه از همین دوران بود که در هم تنیدگی سه نهاد اصلی نظام اجتماعی؛ یعنی دین، سیاست، اقتصاد آغاز گشت و بتدریج به بارور کردن فرهنگ انسانی انجامید.
اما واژه تمدن از ریشه لاتيتى (Civil) بمعنی ساختمان، شهر، آداب شهر نشینی، و شیوه کشورداری گرفته شده، و اتفاقا در زبان عربی نیز به همان معنی مدنیت و شهرنشینی آمده، و منظور از آن آداب و روشهایی است که معمولا مردم شهرنشین در مناسبات با یکدیگر و بمنظور اداره امور شهر یا کشور بکار میگیرند. البته روشن است .
که منظور از شهر در اینجا همان پولیس (Polis) یا دولت شهرهای باستانی یونانیان می باشد که بزرگترین نوع سازمان سیاسی فضا یا همان کشور است. بنابراین شکل گیری تاریخی آن قطعا پس از دوران يکجا نشینی روستایی و پس از پدیدار شدن فرهنگ بوقوع پیوسته است. بر پایه چنین برداشتی میتوان گفت واژه فرهنگ بعنوان شالوده زندگی اجتماعی، فرایندی کلی و جامع است که متعاقب نخستین تحول تاریخی بشر یعنی یکجا نشینی شکل گرفت و آغاز کشاورزی و ظهور دهکده ها و زندگی روستایی نماد و نتیجه آن بوده است، در حالیکه واژه تمدن ناظر برمدل پیچیده تری از مناسبات اجتماعی است که ظاهرأ بعدها و بدنبال رشد و تکامل زندگی جمعی در شهرها و افزایش دانش و مهارت انسان در سازماندهی سیاست و اقتصاد پدید آمد. البته ذکر این نکته بجاست که شهرنشینی در مفهوم نوین آن محصول دومین تحول تاریخی زندگی بشر، یعنی همان انقلاب صنعتی است که بعدها در قرن هجدهم پدید آمد و مدرنیسم (Modernism ) نماد و منظر آن است. بنابراین بر خلاف واژه فرهنگ که مفهومی چند جنبه ای داشته و دربرگیرنده کلیت رفتار اجتماعی است، واژه تمدن ناظر بر مفهوم خاصی است که بیشتر به نمادهای ظاهری حیات اجتماعی که معمولا در شهرها با کشورها تجلی می یابد نظردارد ؛ از جمله معماری، نظام های سیاسی و اداری، الگوهای رفتاری، آداب شهر نشینی و ریچارد مویر بعنوان یک جغرافیدان سیاسی پیرو مکتب انسانگر (Modern Humanism ) فرهنگ را میراث اجتماعی یک جامعه معرفی می کند و آن را نه تنها شامل کلیه کالاها و ابداعات مادی، بلکه تولیدات فکری و روحی مانند عقاید، ارزشها، باورها، و تمایلات آن جامعه میداند. بنظر او فرهنگ پدیده ای فطری نبوده و همراه با رشد فرد درون یک جامعه فرهنگی رشد می یابد(مویر؛ ۱۳۷۹(
امانوئل والرشتاین اقتصاددان ساختارگرای (Structural)امریکایی در توصیف مفهوم فرهنگ جهانی خود معتقد است که
هرکسی را میتوان به سه طریق توصیف کرد مشخصه های جهانی گونه مجموعه مشخصه هایی که شخص را در حکم عضوی از مجموعه گروه ها تعریف می کند، و مشخصه های فردی شخص هنگامی که از مشخصه هایی صحبت می کنیم که به جهانی اند و نه فردی، اغلب از اصطلاح " فرهنگ برای توصیف مجموعه این خصلت ها، رفتارها، ارزش ها، با اعتقاد ها استفاده می کنیم. شکی نیست که در این کاربرد، هر گروهی "فرهنگ" خاص خود را داراست (والرشتاین؛ ۱۳۷۷) این در حالیست که ساموئل هانتینگتون
نظریه پرداز معروف امریکایی پیرو مکتب واقعگرا (Realism) در بیان سرشت تمدن ها چنین میگوید .
« تمدن یک کیان فرهنگی است. روستاها، مناطق، گروه های قومی، ملیت ها و گروه های مذهبی، همه دارای فرهنگ های مشخص درسطوح مختلفی از عدم تجانس فرهنگی هستند. فرهنگ یک دهکده واقع در جنوب ایتالیا ممکن است با فرهنگ یک دهکده در شمال آن کشور متفاوت باشله، ولی هر دو در فرهنگ ایتالیایی که آنها را از دهکده های آلمان متمایز میسازد، سهیمند جوامع اروپایی به نوبه خود ویژگیهای فرهنگی مشترکی دارند که آنها را از جوامع عرب یا چینی جدا میکند، به هر حال اعراب، چینی ها و غربی ها بخشی از کیان فرهنگی گسترده تر محسوب نمی شوند، بلکه هر یک تمدن هایی را تشکیل میدهند. بنابر این، تمدن بالاترین گروه بندی مردم و گسترده ترین سطح هویت فرهنگی است که انسانها از آن برخوردارند. تمدن هم با توجه به عناصر عینی مشترک، چون زبان، تاریخ، مذهب، سنت ها و نهاد ها تعریف می شود و هم با توجه به وابستگی ها و همانندی های ذهنی و درونی انسانها. افراد سطوح گوناگونی از هویت دارند و یک نفر اهل رم ممکن است خود را با حدود متفاوتی از تعصب، یک رمی، یک ایتالیایی، یک کاتولیک، یک مسیحی، یک اروپایی، و یک مربی بداند. تمدنی که بدان تعلق دارد گسترده ترین سطح

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید