بخشی از مقاله
هدف : هدف اين مقاله ادراكي بحث در مورد بعضي از نكات مهم ( متضمن) در مقوله هاي موضوع باسوادي، بي سوادي و آموزش مادام العمر بوده و نگراني و توجه اهل علم نسبت به افزايش جمعيت جهاني كه يا به خواندن علافه نداشته يا قادر به خواندن نيستند.
طرح / الگو / روش : نزديكي بحث در مورد سه مقوله عنوان(باسوادي، كم سوادي و آموزش مادام العمر)، و نتايج بدست آمده از مفاد اين مقوله ها، نمايانگر وضع افرادي است كه از نظر دانش پايه زير بناي مناسبي ندارند است . اين وخامت شامل ناتواني فرد در خواندن ، نوشتن يا تعقل و توانايي محدود آنها در مشاركت و بكار گيري موفقيت آميز تكنولوژي يا آموزش مادام العمر بيشتري مي شود. بحث در مورد جمعيتهاي حاشيه نشين نشان مي دهد كه گروههاي حاشيه نشين چگونه قادر به مشاركت كامل در جوامع خود نيستند بدون توجه به دلايل اقتصادي، نژادي يا مذهبي اعضا گروههاي حاشيه نشين اغلب از بي سوادي نيز رنج مي برند
يافته ها : نتيجه گيري شده است كه مسئولين كتابخانه كه مشوق خواندن و نوشتن هستند مي توانند خدمتي در خور توجه ه حرفه ها، فرهنگهاي محلي و جامعه جهاني بنمايند.
منشا / ارزش : در اين مقاله به مشكل كوتاه مدت و دراز مدت بي سوادي توجه شده است .
هدف اين مقاله بر انگيختن كتابداران در سرتاسر جهان بوسيله ارائه اطلاعات در مورد اثرات بي سوادي بر افراد يا گروههاي حاشيه نشين است.
كليد واژه ها : كتابداران ، باسوادي، آموزش مادام العمر، خواندن، گروههاي مشكل دار
چكيده: يكي از مسئوليت هاي كتابداران ايجاد پل ارتباطي برا ي جويندگان اطلاعا ت كه سعي در گذر از فاصله مجازي دارند بوده و. مسئوليت ديگرآنان تشويق دستاورد هاي سواد آموزي فردي به نحوي كه كاربران كتابخانه ها آموزش گيرنده هاي مادام العمر باشندمي باشد.. كتابخانه ها و كتابداران منابعي ضروري براي جويندگان اطلاعات بشمار مي آيند. كتابداران متخصصيني مي باشند كه اطلاعات و راهنمايي جديد و نو را در اختيار جويندگان قرار مي دهند به نحوي كه مهارت لازمه براي تحقيقات مستقل آتي در آنان ايجاد مي شود. در اين مقاله ارتباط بين مشكلات ببي سوادي كم سوادي به عنوان يك انتخاب و باسوادي به عنوان تاثيري مثبت و كليد آموزش مادام العمرمورد بحث قرار گرفته است.
اصطلاحات
كم سوادي : عدم توانايي در كاربرد مهارتهاي باسوادي است. اين روند يك بسامد متغيردر امريكا است. گورمان ( 2003 ص 41) و جودو ماهيت فرد كم سواد را تشريح مي نمايد. افراد كم سواد در زندگي خود فقط آنچه را كه بايد مي خوانند ودر صورت نوشتن فقط از اشكال ساده و پست مانند انتقال پيام متني استفاده مي نمايند.
«تقسيم ديجيتالي» تمايزي است بين افراد داراي دسترسي به مهارتها و فرصت هاي اقتصادي و كساني كه چنين فرصتهايي را در اختيار ندارند. اين وخامت و پيچيدگي در بخش «نابرابري مجازي» فراتر از تمايز ديجيتالي (موزبرگر و ديگران 2003 ) تشريح شده است. مثلا آنها مي گويند : احتمالا كساني كه بيشترين نياز به كمك را در استفاده از كامپيوتر دارند افراد مسن تر، كم تحصيلات و كم درآمد هستند. سن و تحصيلات بيشترين تفاوت را بوجود مي آورند. هر دو بعد مهارت
فني و سواد اطلاعاتي بيشترين اختلافات را نشان مي دهند.(ص117) اين تقسيمي است كه كاربران كامپيوتر را از افرادي كه از كامپيوتر استفاده نمي نمايند متمايز مي سازد. بر اساس نظر گوكسن ( 2003 ص 23) افراد حاشيه نشين يا استثنايي كساني هستند كه : خارج از شبكه هايي قرار دارند كه چشم اندازهايي را براي آينده ايجاد مي نمايند. اينگونه افراد از سيستم آموزش تامين اجتماعي، بهداشت و بازار كار خارج هستند. اين مستثني بودن منجر به دور ماندن گروههاي خاص، مخصوصا زنان ( در تركيه) از فرايندهاي سازماني، فرهنگي ، سياسي و اجتماعي مي شود.
«سواد عملي» مرحله اي ديگر در فرايند يادگيري است . گورمان (2003ص41) اين فرايند را تحت عنوان توانايي در خواندن و نوشتن به حدي كه فرد را قادر به داشتن يك زندگي نرمال خارج از منزل مي سازد تشريح مي نمايد. مطمئنا اين قابليت شامل دامنه گسترده اي از مهارتها مي شود.بسياري از فارغ التحصيلان دبيرستان در آمريكا فقط بدنبال مقدار حداقل يادگيري بوده و فقط در سطح دست يابي به سوادي عملي تلاش و مطالعه مي نمايند.و اغلب اين دانش آموزان انگيزه اي واقعي براي دستيابي به موفقيت حرفه اي يا شغلي ندارند.(پيرز1996)
سواد اطلاعاتي از نقطه نظر عملي از نظر موزبرگر و ديگران (2003ص52) بدينگونه تشريح شده است :
بسياري از كاربردهاي اينترنت نيازمند سواد و آگاهي اطلاعاتي بيشتري بوده كه از باسوادي پايه نشات گرفته و شامل مهارتهايي مانند توانايي در كاوش، خواندن، درك و ارزيابي اطلاعات ( هم محتوا و هم منبع اطلاعات ) مي شود.
بر اساس نظريه دويس ( 1999ص149) هدف آموزش مادام العمر ارائه مهارتها به دانش آموزان جهت ادامه آموزش و يادگيري در تمام عمر و ايجاد ديدگاههاي مثبت به آموزش جهت پذيرش و استقبال از تغييرات و آموزش جديد است.
سواد في نفسه موضوع و اصظلاحي مبهم است. چند سال قبل اگر مردم مي توانستند امضا نمايند با سواد تلقي مي شدند. با سوادي بطور سنتي شامل مهارت در سه بخش خواندن، نوشتن، و حساب مي شود.
باسوادي به عنوان يك پل
آموزش مادام العمر و كاوش و يافتن اطلاعات موفقيت آميز نيازمند سواد بوده، سواد و قابليت خواندن تفريحي جهت برآوردن اميالهاي فردي فقط سوادي نيست كه برآورنده نيازهاي اطلاعاتي است. ايجاد پلي بين تمايز ديجيتالي فقط يك مرحله جديد است. مرحله ديگري كه داراي اهميت يكسان است درك و تزريق ارزش غيرقابل انكار خواندن انتخابي دريك فرد بي سواد يا كم سواد مي باشد. لذت كنجكاوي و حساسيت و دانشي كه خواندن به همراه دارد بايد در هر فرد تغذيه شود. اقدام در ايجاد مواد برانگيزنده ، محيط هاي تغذيه كننده ، هدايت مناسب و پاداش براي خوانندگان مسئوليت هاي اصلي كتابداري هستند نبض انساني كه با لغات ارتباط برقرار كرده و الهام گر معناي آنان است.
مفهوم باسوادي
ضرورت باسوادي جهاني يك نگراني اجتماعي بوده كه امكان مشاركت افراد در انجمنهاي شهري دموكراتيك را ايجاد مي نمايند( ضرورتي ) ذاتي تلقي شده(گورمان2003، ايستربروك2003، رودريگز2002) زيرا واقعيتهايي مي باشند كه (نمايانگر اين امر هستند) كه بسياري از افراد به مجموعه مهارتهاي اطلاعاتي كافي براي موفقيت در عصر اطلاعات دست نيافته اند. (پيرز 1996، درهر2000،امير2003،كجابي2000،كرش1993،موزبرگرو ديگران 2003 مورلي2000)
مجاورت كم سوادي و كتابخانه ها ايجاد نوعي تناقض جهالت براي كتابداران مي نمايد.كم سوادي در عصر غناي اطلاعاتي بيش از پيش مورد بحث قرار گرفت
ه است. (يورديك 1998، واندر بيلت1999)، چون باسوادي بعنوان مبناي اصلي يادگيري ضروري محسوب مي شود. ارتباط آن با آموزش مادام العمر نيز مهم تلقي مي شود. دست بابي و حفظ مهارتهاي با سوادي در بالاترين سطح براي آموزش مادام العمر موفقيت آميز اهميتي بسزا دارد.(كي بي 2000، رويس 1999)، در
مورد باسوادي زياد نوشته شده چون با سيستم هاي آموزشي ارتباط دارد. (كي بي2000،گوردون2003). اخيرا توجه به ارتباط بين باسوادي و آموزش مادام العمر و با سوادي و جمعيتهاي حاشيه نشين رشد محسوسي داشته است (رويس1999، گاكسن2003،كيل پاتريك2002) اين توجهات اخير ترجيحا به ارتباط بين با سوادي و آموزش عمومي تاكيد دارد.
باسوادي بعنوان بخشي از زندگي
بسياري از افراد جوان معاصر نيازمند مهارتهاي آموزشي پيشرفته هستند. دنياي اطلاعاتي كه حول محور خواندن مي چرخد رشدي تصاعدي دارد. مهارتهاي كافي براي خواندن و درك اطلاعات روزمره مهارتهاي پيشرفته تري نسبت به چند دهه قبل به حساب مي آيند.كي بي اين مطلب را بدين گونه تشريح مينمايد(2000ص28) :
افزايش تقاضاها براي سواد در قرن گذشته و نسل بي پايان دانش جديد روشن ساخته كه پيچيدگي خواندن كنوني بيشتر دانش آموزان بايد جهت برآوردن نيازهاي دنياي كاري فردا چند برابر افزايش يابد.
با كمال تعجب ريشه اين نگراني براي موفقيت دانش آموزان در زمينه پيشرفت حرفه اي در باسوادي يافت مي شود. اين يك انتهاي چشم انداز كساني مي باشد كه به مهارتهاي آموزشي نيازمند هستند.فقط با خوب عمل كردن در خواندن، فهميدن ونوشتن دانش آموزان مي توانند به رقابت موثر در موقعيت هاي كاري آينده اميدوار باشند. درهر اين موضوع را بدينگونه تشريح مي نمايد : (2000ص38). سواد و اطلاعات محيط كار در هزاره آينده با حل مشكل مترادف خواهد بود. و شامل ائتلاف ابعاد متفاوت خواندن، نوشتن، شنيدن، سخن گفتن و مهارتهاي اطلاعاتي مي شود. دنياي امروز آنقدر سريع تغيير مي نمايد كه تكنولوژي
هاي جديد توسعه و ارتقا مجموعه مهارتهاي قديمي مانند خواندن را ضروري مي سازند. سواد به خودي خود چيزي بيش از خواندن و نوشتن مي شود.
سواد داراي دامنه اي از موضوع قرون وسطايي نوشتن يك اسم تا فرد معاصري كه داراي ديپلم بوده و قادر به درك و تفسير يك متن بوده است. جامعه سواد و باسوادي را شامل نصب علائم، توزيع روزنامه و توليد مجموعه اي از اشكال مي داند.(كوك1996ص7) اين موضوع را بدينگونه تشريح مي نمايد :
باسوادي و سواد آنچنان در دنياي مدرن در همه جا به چشم مي خورد كه بدون توجه بدان نگاه مي كنيم. افراد باسواد اغلب تصور مي كنند كه همه در اين دنيا باسواد هستند. بي سوادي نيز يك نگراني جهاني است. عليرغم اينكه بي سوادي در تمام كشور ها وجود داشته كوك (1996ص77-78) توضيح مي دهد كه :
تقريبا 90% افراد بي سواد امروزه در كشورهاي در حال توسعه كه در آنها سطح ميانگين باسوادي افراد بالغ حدود 40% است يافت مي شوند. سطح بي سوادي در اين كشورها در سالهاي 1970و 1980 حدود 10% كم شد.هنوز به خاطر روند رشد جمعيت تعداد مطلق افراد بي سواد طي آن دوزه زماني تا حدود 70 ميليون افزايش داشت.
اين انتهاي متضاد ديگر طيف، ضرورت سواد پايه توسط ميليونها نفر جهت بقا و زندگي روزمره معمولي چيزي است كه دانش آموزان طالب يك حرفه بدنبال آن هستند. ايستربروك (2003ص286) در صدها رابه جاي اعداد مطلق جهت نمايش عامل مهمي كه با افزايش با سوادي مرتبط است را مقايسه مي نمايد. وي عنوان مي دارد كه : در 1970 ميزان افراد بالغ با سواد 47% بود و اين تعداد امروزه 73% است . رشد ثبت نام دختران در مدارس چشمگير بوده است، اين مشاركت دختران و زنان بعنوان فراگيران در بسياري از جوامع كه قبلا بسته بودند شاخصه مهمي از ميزان مهارتهاي با سوادي بوده و اين احتمال نيز كه چرخه بي سوادي ممكن است در اين نقاط شكسته شود نيز از اهميتي يكسان برخوردار است. با سوادي نتيجه بسياري از نيروهاي اجتماعي مانند سيستمهاي آموزشي، ارزشهاي خانوادگي، تعاليم مذهبي و رسوم فرهنگي است. ايجاد امكان تخت آموزش قرار گرفتن زنان محركه اي بزرگ براي با سوادي پيشرفته تر در حال حاضر و آينده خواهد بود.ايستربروك (2003) به ميزان كمكهاي خارجي كه بيشتر آمريكاييان، در مقايسه با مقداري كه واقعا بدانها اختصاص داده شده، فكر مي كنند دريافت كرده اند توجه نموده است. وي معتقد است :
تمام آفريقائيان ساكن صحرا كه به خاطر بهداشت نامناسب، بي سوادي و سوتغذيه به فلاكت افتاده اند، در حال حاضر سالانه 3/1 ميليارد دلار كمك خارجي دريافت مي نمايند. اين مقدار بالغ بر نيمي از آنچه است كه امريكا صرف هر حمله جديد زير دريايي مي نمايد.(ص305)
باسوادي بخشي از يك موقعيت پيچيده است كه در سطح فردي، نياز به انگيزه ، برنامه ها يا تسهيلاتي براي ساختار، مواد و منابع آموزشي، و شايد بيشتر از هر چيز ديگري تداوم – اقتصادي، سياسي، فردي – به نحوي كه فراگير در محيط حمايتي كافي به مجموعه اي از مهارتهاي خواندن و نوشتن دست يابد.
جمعيتهاي حاشيه نشين اغلب فاقد اين ثبات، حتي وقتي فرصتهايي براي يادگيري در دسترسشان است هستند.مشكلات زندگي اغلب به موانعي در سر راه موفقيت تبديل مي شوند. واندر بيلت عنوان مي دارد(1000ص82) :
يك ميزبان پاريسي از بنجامين فرانكلين نظرش را در مورد تاسف بارترين موقعيت مردان پرسيد پس از اندكي مكث پاسخ داد « مرد تنهايي در شب باراني كه قادر به خواندن نباشد » عليرغم تداوم جريان بلامنازع اطلاعات، از ديرباز عدم توانايي كاربرد اطلاعات بطو موثر خود مشكلي بوده است.هرگونه باسوادي از كم سوادي بهتر بوده ولي كم سوادي و باسوادي كاربردي در سرتاسر جهان رايج مي باشد حتي در كشورهايي مانند امريكا.
باسوادي بعنوان يك مهارت :
بسياري از سازمانهاي آموزشي غير انتفاعي، خواندن را ارتقا و بسياري از مدارس، دانش آموزاني را فارع التحصيل نموده كه بالقوه خوانندگان قابلي مي باشند. هنوز مشكل كم سوادي وجود دارد. در حاليكه جامعه نياز بيشتري به مهارتهاي با سوادي نسبت به قبل دارد. كراشن (1993ص4) بيان مينمايد :
عليرغم رشد سواد پايه در قرن گذشته، تقاضا براي با سوادي رشدي سريعتر داشته است. بسياري از مردم به اندازه كافي قادر به خواندن و نوشتن جهت فائق آمدن به نيازهاي آموزشي پيچيده جامعه مدرن نيستند.
امكان باسواد شدن امكان پذير است. فرصتهاي بسياري براي فراگيري مهرتهاي پايه خواندن و نوشتن وجود دارد. (آگي،2003b ). نمونه اي از يك برنامه عالي سواد اطلاعاتي كه كتابخانه ها را به وسيله يوزر هاي آنها يونيت مي كند ، پروژه Smart Cape Access Project in CapeTown,South Africa(Valentine, 2004) در كيپ تاون افريقاي جنوبي است . بهره وري از هر فرصتي نيارمند وجود انگيزه در فراگيرنده است.
خواندن دريچه اي است روبه دنيايي معنادارتر. مهارتي است كه در صورت عدم تمرين از دست خواهد رفت. گوردون و گوردون(2003) ناكيد مي نمايند كه خواندن نياز مند تمرين مكرر جهت پيشگيري از نقصان و ضعيف شدن است. آنها عنوان مي دارند كه مهارتهاي سوادآموزي مانند آموزش زبان خارجي و موسيقي، از طريق تمرين و آشنايي نيازمند تغذيه هستند. آنها همچنين اين نگراني را مطرح مي نمايند كه مجموعه اي از دستور العمل ها و ابزارها مانند تلفن ، راديو،
تلويزيون و كامپيوتر باعث تحليل رفتن مهارتهاي خواندن، نوشتن و حساب در بسياري از بخشهاي جامعه امريكا شده اند. تامين اطلاعات ارزشمند و دقيق و ارائه آن بعنوان پشتوانه اي براي زندگي روزمره - مانند عناوين و بولتنهاي راديو تلويزيون- راحتي غير اصولي مطلع شدن بدون صرف زمان و تلاش فكري هضم حقايق و تفكر اساسي در باره مطالب ارائه شده در اختيار كاربران اطلاعات قرار مي دهد. بولتن ها و عناوين ظاهري آسان و سريع بوده و در مقايسه با پشتكار و تلاش لازمه در همگام خواندن منابع اطلاعاتي آسان مي باشند.
كم سوادي
خوانندگان كم سواد تلاشي براي خواندن ننموده، مهارتهاي آنها تحليل رفته و فرصتهاي آنها براي آموزش موفقيت آميز آينده كمرنگ مي شوند.بيرز(1996ص1) اين موضوع را به عنوان يك مشكل روبه رشد مطرح نموده عنوان مي دارد : چه آنها را افراد غير خوانندگان، غيرخوانندگان باسواد، خوانندگان بيميل يا كم سواد بناميم، گروهي كه مي توانند بخوانند ولي نمي خوانند بزرگ و روبه رشد هستند. بسياري از خوانندگان اطلاعات را از منابعي مانند تلويزيون يا راديو بدست آورده در حاليكه ممكن است بدست آوردن اين اطلاعات از طريق خواندن (مطالعه) دقيقتر و موثرتر باشد. واندر بيت به شكل متفاعدكننده اي ميگويد (1999 ص81) :عدم تمايل براي خواندن به تمام مطبوعات سرايت نموده، كه بايد عنوان نمود كه اين مشكل غم انگيز به معناي توانايي خواندن براي خواندن ولي عدم ميل بدان مي باشد. اين مشكل حتي در بين فارغ التحصيلان دبيرستان و دانشگاه نيز شايع است.