بخشی از مقاله
دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت»
دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به«شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ، نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ، نظریه شناختی (Cognitive Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.
ماهیت شخصیت و انسان
یکی از جنبههای با اهمیت در «روانشناسی شخصیت» که در «نظریههای شخصیت» منعکس شده است برداشت یا تصوری است که از ماهیت «انسان و شخصیت او» ارائه شده است (یا میشود). این سوالها با ویژگی اصلی انسان ارتباط میکنند و همه مردم (شاعر ، هنرمند ، فیلسوف ، تاجر ، فروشنده و …) همواره به روش به این سوالها پاسخ میدهند؛ بطوری که میتوانیم بازتاب همه جانبه آنها را در «کتابها ، تابلوهای نقاشی ، و در رفتار و گفتارشان» ببینیم و روانشناسی شخصیت و نظریه پردازان این حوزه نیز از آن مستثنی نیستند. این موضوعات را میتوان در جدول زیر خلاصه کرد.
شخصيت زنان از ديدگاه هاي روانشناسان مختلف
در ادوار پيش از تمدن، نه تنها زن را از جنس انسان نمىدانستند، بلكه با وى همچون يك حيوان بهره ده، برخورد مىكردند. فيلسوف معروف فرانسوى، دكتر گوستاولبون مىنويسد:
«زن را يك مخلوق پست و فرومايه خيال مىكردند كه فائده وجوديش تنها در خدمت خانه و تكثير نسل بوده است.»(1)
فيلسوف شرق، عارف بزرگ اسلامى، استاد علامه طباطبائى «قدس سره» مىنويسد:(2)
«در قبائل دور از تمدن، مانند وحشيان آفريقا واستراليا وجزائر مسكونى اقيانوسيه و اهالى بومى آمريكاى قديم و غيره، زندگى زنان نسبت به مردان، مانند زندگى چارپايان و ساير جانوران اهلى نسبت به انسان بوده است.
چنان كه انسان از روى غريزه استخدام، به خود حق مىدهد كه در چارپايان و ساير حيوانات اهلى، به هر نحو و براى هر كارى بخواهد تصرف كند، از پشم و كرك و گوشت و پوست خون و استخوان و شير و ساير منافع آنها استفاده نمايد، و آنها را براى نگهبانى و باربرى و كشاورزى و شكار واغراض بى شمار ديگر به كار گيرد، و اين جانوران بى زبان از مزاياى زندگى و آرمانهاى حياتى در خوراك ومسكن و استراحت و جفتگيرى جز آن چه را انسان راضى باشد، بهرهاى ندارند و البته انسان هم جز به چيزهايى كه براى زندگيش سودمند است و منافاتى با اغراض وى در تسخير آنها ندارد .
راضى نخواهد شد و گاهى كار به گزاف كارىها و زورگوييهاى عجيبى مىكشد كه اگر آن حيوان استخدام شده ناظر كارهاى خودش بود برايش بسى مايه شگفتى مىشد، مثلاً بى گناهى، بدون كوچكترين جرمى مورد ظلم و ستم واقع مىشود و هر چه فرياد مىكند كسى به فريادش نمىرسد، و ستمكارى بدون هيچ مانعى مشغول تعدى به ديگران مىگردد، و از طرفى يك حيوان، بدون هيچ استحقاقى در راحتترين و لذيذترين وضع زندگى خويش به سر مىبرد مانند حيوان نرى كه براى جفتگيرى آماده شده و از طرفى ديگر، حيوان باركش اسب آسياب بدون هيچ گناهى دائما رنج ببرد. حيوان بيچاره از حقوق حياتى بهرهاى ندارد جز آن چه را انسان از حقوق خودش بشمارد، و در اين صورت اگر كسى به آن تعدى كند از اينكه به مِلك مالكش تعدى نموده مورد مؤاخذه قرار مىگيرد نه از نظر اين كه به حيوان بىگناهى تعدى كرده است و همه اينها روى اين اصل است كه انسان، وجود حيوانات را تبعى و طفيلى و فرع وجود خويش مىداند.»
وى مىافزايد:
«حيات زنان هم در ميان قبائل وحشى نسبت به حيات مردان يك زندگى تبعى به شمار مىرفت واعتقادشان اين بود كه زن براى مرد خلق شده است، و به طور اجمال زن در وجود و زندگى تابع مرد بود و هيچگونه استقلالى از خود نداشت مادامى كه ازدواج نكرده بود پدر، و بعد از ازدواج شوهر، ولى مطلق او بود.
مرد مىتوانست زنش را به هر كسى بخواهد بفروشد يا ببخشد، يا او را براى فرزند آوردن و خدمت كردن، قرض بدهد و مىتوانست به هر نحوى بخواهد او را
مجازات كند و حتى او را بكشد و مىتوانست رهايش كرده، به حال خود بگذارد، بميرد يا زنده بماند، و مىتوانست او را مانند گوسفندى بكشد و گوشتش را بخورد، به خصوص هنگام قحطى و ميهمانى اموال و حقوق زن هم در خريد و فروش و داد و ستد، متعلق به مرد بود.بر زن لازم بود كه هر امرى را پدر يا شوهرش مىكند اطاعت نمايد ودر هيچ كارى استقلال نداشته باشد، و تمام امور خانه دارى و بچه دارى و كليه احتياجات زندگى مرد را متحمل شود، بايد از كارها
سختترين آنها را مانند باربرى و گلكارى و غيره انجام بدهد، و از صناعات و حرفهها پستترين آنها را پيشه نمايد كار به جايى رسيده بود كه زن مىبايست پس از وضع حمل، بلافاصله پىِ وظائف خدمتكارى مىرفت و مرد چند روز به جاى او مانند بيمارى بر بستر مىخوابيد و خود را مداوا مىكرد اينهاكليات حقوق و ظايف زن بود وعلاوه بر اينها، هر طايفهاى از اين طوايف وحشى، به حسب اختلاف مناطق و محيطهاى زندگى، آداب و رسوم مخصوصى نيز داشتند كه مىتوان آنها را از
كتابهايى كه در اين موضوع نوشته شده، به دست آورد» .
در تمدن چين
در كتابهاى مذهبى چينىها، زنها آبهايى هستند كه نيكبختى و ثروت را مىشويند. مرد هر وقت مىخواست، مىتوانست او را مانند كنيزى بفروشد، زن پس از آن كه بيوه مىشد در حكم مالى بود متعلق به خانواده شوهر و به هيچ وجه امكان نداشت بتواند دوباره شوهر كند و با تمام اين حقارتها درحكم بردهاى بود كه حق حيات از خود نداشت و شوهر مىتوانست او را زنده در گور كند و تا سال 1937 ميلادى، در چين 2000000 دختر كنيز وجود داشت. از همه عجيبتر و فجيعتر،
اين كه تا چندى قبل براى كفش دختران چينى در آن كشور قالبهاى فلزى مخصوصى ساخته بودند و اجازه نمىدادند كه پاى دختران از حد معينى بيشتر رشد كند. به همين جهت، پاى زن چينى نمىتوانست به حد رشد طبيعى برسد، بلكه بايستى كوچك و فشرده بماند... و بالاخره زن در نظر مردان چينى، شرى ضرورى، وسوسهاى طبيعى، مصيبتى مطلوب، خطرى خانگى، جذبهاى مهلك و آسيبى رنگارنگ بود.(3)
در مذهب بودايى
بنابر گفته مورخ معروف «وسترمار»،از ديدگاه بودائيان نيز «همه زنها دامهاى اغوا كننده و فريبنده شيطان هستند كه براى مردها گسترده و نيروى فريبندگى در نهاد زنها با خطرناكترين شكل مجسم شده است؛ به طورى كه مردها را شيفته و فريفته خود مىسازند و همين فريبندگى زنها است كه فكر عالمى را كور مىكند.»(4)
در رم
زن از نظر روميان، مظهر تام شيطان و انواع ارواح موذيه بود كه با حيله و نيرنگ خويش، هميشه دامى در راه صيد دلها و عقلها و انحراف مغزها، در دست دارد. به همين جهت، از آزردن او كوتاهى نمىكردند و حتى از خنديدن و سخن گفتنش جلوگيرى مىكردند. زنان رومى به عنوان «اشخاص» نبودند، بلكه جزء «اشياء» به شمار مىآمدند.(5)
در هند و ايران
زن در هند و ايران باستان نيز وضع رقت بارى داشت؛ تا آنجا كه از وحوش و بهائم كمتر به شمار مىآمد. در اين دو كشور هم نژاد، مانند ساير نقاط جهان در آن زمان، زن همچون اسير و برده بود... و زنان اهدايى و پيش كشى معمولاً از گرجستان و كلشيد و لارستان تهيه مىشدند و تجارت عمده آنان زنان زيبا روى كلشيدى و گرجى بود. تنها از يك ناحيه كلشيد، سالانه متجاوز از دوازده هزار زن صادر مىگرديد. زيرا خريد و فروش زن در آنجا قانونى بود...(6)
خسرو پرويز، بيست و سومين پادشاه ساسانى، در كاخ مخصوص خود، سه هزار زن داشت. اينان علاوه بر دختران زيبارو و مطربها و آوازخوانها و رقاصههاى مخصوص بودند.(7) «هندوها، علاوه بر اين كه حتى حق حيات براى زن قائل نبوده و نيستند، معتقدند كه اين فقط روح گناهكار است كه به صورت زن متولد
مىشود(8)».در ميان مذاهب باستانى و دانشمندان قديم، كم نيستند كسانى كه زن را در مرتبه انسانى، همتاى مرد نمىدانند. در يونان باستان، برخى بر اين اعتقاد بودند كه زنان پليدتر و خوارتر از حيواناتاند و حتى زن را از سلاله شيطان مىدانستند.
در يونان
«يونانيان، عمومازن را يك مخلوق بسيار پس و فرومايه خيال مىكردند كه فائده وجوديش فقط خدمت خانه و تكثير نسل بوده است، واگر از يك زن بچه ناقص الخلقهاى به وجود مىآمد، او را به قتل مىرساندند.مسيوتروپ لنگ مىنويسد: در «اسپارت» اگر از يك زن بدبختى چنين اميدى نبود كه از وى سرباز قوى پنجهاى به وجود بيايد، آن زن را اعدام مىنمودند... زمان اوج تمدن يونان هم غير از زنان نوازنده و سازنده، از هيچ زنى احترام نمىكردند و به همين جهت، غير از زنان طبقه مزبور در هيچ طبقه، رسم آموزش و روش «تعليم و تربيت» جارى نبوده است.(9) سقراط، فيلسوف بزرگ يونانى، وجود زن را بزرگترين منشا انحطاط بشريت مىدانست. فيثاغورث، ديگر دانشمند يونانى، معتقد بود اصلى خوب وجود دارد كه نظم، نور و مرد را آفريده است و اصلى بد كه آشوب، تيرگى و زن را آفريده است. همچنين ارسطو بر اين باور بود كه زن چيزى نيست مگر مرد ناكام، خطاى طبيعت و حاصل نقصى در آفرينش(10). به عقيده ارسطو، طبيعت آن جا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را مىآفريند. زنان و بندگان، بنابر طبيعت، محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند.
(11) كتاب مقدس يهوديان، عهد عتيق، حوا را عامل گناه اوليه آدم و مسئول خروج وى از بهشت مىداند. مردان يهودى در دعاى صبحگاهى از خداوند تشكر مىكنند كه آنان را زن نيافريده است. مسيحيت كليسايى متاثر از آيين يهود و ديدگاههاى رومى و يونانى، زن را عامل گناهكارى انسان اوليه مىدانست. به اعتقاد مسيحيان، گناه اوليه آدم سبب شد كه اين گناه در گوهر همه انسانها سرشته شود. بنابراين، انسانها، جز عيسى عليهالسلام و مريم، با گناه متولد مىشوند. از اين جا نقش مهم زن (حوا) در گناهكارى تمام انسانهاى روى زمين مشخص مىشود. سبب مذموم بودن ازدواج در ميان مسيحيان و ميل به تجرد
نيز از پليد بودن ارتباط با زنان ناشى مىشود. در سال 568 ميلادى، در فرانسه كنفرانسى برگزار شد تا به اين موضوع رسيدگى كنند كه آيا زن، انسان است يا نه؟(12) توماس آكويناس، پرآوازهترين دانشمند مسيحى در قرون وسطى، نيز بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصود طبيعت يعنى كمال جويى منطبق نيست. بلكه با دومين مقصود طبيعت، يعنى گنديدگى، بد شكلى و فرتوتى،انطباق دارد.(13) برخورد عملى با زنان نيز بر همين ديدگاه استوار بود.
به هر حال اين نظريه سخيف و ناآگاهانه در ميان اقوام و ملل و به اصطلاح صاحبان اديان، شايع گشت كه شيطان يا مار حوا را فريفت و سپس حوا آدم را به گناه وادار ساخت.«ترتولين مقدس به زنها مىگويد: آيا مىدانيد كه هر يك از شما «حوايى هستيد؟ مجازات خدا بر جنس شما تا اين زمان ادامه دارد. در اين صورت، شرارت بالضروره بايد باقى باشد. شما زنها دروازههاى شيطان هستيد. شما كسانى هستيد كه از آن درخت ممنوع، ميوه چيديد. شما هستيد كه قانون الهى را شكستهايد. شما كسانى هستيد كه آدم را فريفتهاند؛ آنهم هنگامى كه شيطان هنوز حمله نكرده بود. شما هستيد كه با آن سهولت، صورت خدا را در نهاد
بشر، ضايع و فاسد كردهايد. بدبختى و مرگ، مربوط به شما است و حتى مرگِ پسر خدا مربوط به شما است(14)».با اين بينش، بزرگترين ستمها را نسبت به زن، (يكى از دو ركن اساسى جامعه بشرى) روا داشتهاند و بر اساس ساير اهانتها و ستمها را پى ريزى كردهاند و از اين طريق، ضربالمثلها و اداب و رسوم غلطى را در ميان جوامع مرسوم نمودهاند، تا آن جا كه در بسيارى نقاط جهان، خود زن به اين تهمتها تن در داده و اينگونه به استضعاف كشيده شده است.
مشركان جزيرةالعرب و زن
در بين مشركان جزيرةالعرب، زن را يك عنصر بدبختى و شرمسارى تلقى مىكردند و با او برخورد وحشيانهاى انجام مىدادند. قرآن در مورد آنان مىگويد:
«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالاْءُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ كَظِيمٌ يَتَوَارَى مِنْ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ»(15)
در حالىكه هر گاه به يكى از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مىشود و به شدت خشمگين مىشود به خاطر بشارت بدى كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متوارى مىگردد؛ (و نمىداند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك (زنده زنده) پنهانش كند.
در قرآن آمده است:
«وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ عليهماالسلام بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(16) صلىاللهعليهوآله
و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود به كدامين گناه كشته شد.
از اين آيات به آسانى مىشود فهميد كه برخورد مشركان با صنف زنان چگونه بوده است. آنان با بىرحمى، دختران را زنده به گور مىكردند و هيچ ارزشى براى زن قائل نبودند.
نگاه اسلام به زن
اسلام زن را همچون مرد انسان مىداند و ويژگىهاى مهمى همانند مرد درباره او ابراز ميدارد. قرآن بارها به اين ويژگىهاى او اشاره مىكند.
خداوند مىفرمايد(17):
« إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللّهَ كَثِيرا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرا عَظِيما » عليهاالسلام قدسسرهم
به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خداو زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مىكنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است.
در اين آيه، خداوند همه ويژگىهايى كه براى مردان ذكر كرده براى زنان نيز ذكر كرده است و اين خود دليلى است بر اين كه اسلام جنسيت را ملاك برترى نمىداند، بلكه برترى در اين است كه انسان (چه زن و مرد) مطيع خدا و پايبند به فرامين او باشد.
«وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنْ اللّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»(18)
خداوند براى مردان و زنان با ايمان، باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسكنهاى پاكيزهاى در بهشتهاى جاودان، (نصيب آنها ساخته)؛ (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اينها) برتر است؛ و پيروزى بزرگ همين است.
در اين آيه، خداوند پاداش زن و مرد را به طور يكسان ذكر نموده؛ كه خود دليلى بر آن است كه مرد هيچ فضيلتى بر زن ندارد وگر نه مردان مىبايستى پاداش بيشتر و ويژه دريافت مىكردند.
نيز در قرآن آمده است:
«... انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر أو انثى بعضكم من بعض...»(19)
من هيچ عمل كنندهاى از شما را مرد باشد يا زن ضايع نخواهم كرد؛ شما هم نوع و از جنس يكديگريد.خدا در اين آيه، به عمل مرد و زن اشاره مىكند و آن را باعث فلاح، پيروزى و ملاك برترى مىداند، چه از ناحيه مرد باشد چه از زن. و نيز هر دو تا را هم نوع و به يكديگر وابسته مىداند، يعنى همان اندازه كه زن به مرد وابسته است مرد نيز به زن وابستگى دارد. در جاى ديگر، قران به حيات طيبه زن و مرد اشاره مىكند و مىگويد:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»(20)
هر كس كار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن در حالى كه مومن است او را به حياتى پاك زنده مىداريم ؛ پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند، خواهيم داد.
نيز در آيه ديگر مىفرمايد:
«وَمَنْ يَعْمَلْ مِنْ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرا»(21)
و كسى كه چيزى از اعمال صالحه را انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالىكه ايمان داشته باشد، چنان كسانى داخل بهشت مىشوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.
در اين آيه، همانند آيات قبل، به عمل زن و مرد و پاداش آنها اشاره شده است. علاوه بر اين، قرآن بر يك نكته تاكيد دارد و آن اين كه در اسلام كه كمترين ستمى به زنان نخواهد شد و اين خود شاهدى است كه مكتب اسلام هيچ موقع در مورد زن كمترين ستمى را روا نداشته و شخصيت او را همانند مرد محترم مىشمارد.
و دهها آيه ديگر در قرآن زن و مرد را يكسان مورد خطاب قرار داده و هيچ گاه مرد را بر زن فضيلت نداده است.
در تعدادى از آيات، زن باعث آرامش مرد دانسته شده و بين آنها مودت و رحمت قرار داده شده و همه اينها آيات خداوند معرفى شده است. قرآن در اينباره مىگويد:
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لاَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (22)
و از نشانههاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانههايى است براى گروهى كه تفكر مىكنند.
از لابلاى اين آيات روشن شد اسلام همان اندازهاى كه به مرد اهميت داده، به زن نيز اهميت داده است و هر دو تا را بر اساس ايمان و عمل به طور يكسان پاداش مىدهد و هيچگاه آنها را مورد ستم قرار نداده و كوچكشان نشمرده است.
نيز آمده است(23):
«... هن لباس لكم و انتم لباس لهن...»، زنان لباسِ شما و شما لباس آنها هستيد.
در اين آيه، وابستگى زن و مرد به يكديگر مطرح شده است؛ يعنى همان اندازهاى كه زن به مرد وابسته است، مرد نيز به همان اندازه به او وابسته است.اين آيه دقيقا خط بطلانى است براى كسانى كه صرفاً زن را مستقل نمىدانند و او را وابسته به مرد مىدانند.
شخصيت زنان با خصيصه هاي فردي از ديدگاه هارون
. شش ويژگي و رفتار زير از جمله خصوصيات بارز سبك " خصيصه هاي فردي زنان از ديدگاه هارون" است.
1- زندگي دروني: زنان با اين ويژگي تحت تأثير باورها و احساسات خود هستند خواه ديگران اين ارزش هاي آنها را قبول داشته يا نداشته باشد.
2- دنياي خود: آنها زناني مستقل هستند و به روابط نزديك و صميمانه معدودي احتياج دارند.
3- اين دسته از زنان طرز زندگي جالب، غير معمولي، و اغلب عجيب و غريب دارند.
4- آنها به چيزهاي مرموز، پوشيده، فراحسي ( منظور پاسخ به محرك هاي بيروني بدون هيچ گونه تماس حسي شناخته شده است كه شكل هاي مختلفي دارد مانند غيبگويي، پيشگويي و ... ) و فوق طبيعي علاقه مندند.
5- آنها به انديشه هاي مجرد بها ميدهند.
6- علي رغم آنكه اين سبك شخصيتي تحت تأثير درون خويشتن است و به دل و ذهن خود توجه دارد، نسبت به ديگران و واكنش هاي آنها در برابر خود حساس است.
همسر مناسب شخصيت با خصوصيات فردي
اين تيپ شخصيتي زنان معمولاً خود را با نيازهاي ديگران تطبيق نميدهد و به همين دليل نميتواند با شخصيت هاي ماجراجو و جدي و پرشور كنار بيايد. " خصيصه هاي فردي "، طالب شوهري است كه او را به همان شكلي كه هست بپذيرد. معمولاً شخصيت فارغ البال ميتواند با اين دسته از مردم كنار بيايد، اگر زن و مرد با شخصيت خصيصه هاي فردي با هم ازدواج كنند ممكن است بتوانند دنياي كوچكي از آن خود بسازند كه در آن دنياي حقيقي متعارف، فرصتي براي خودنمايي نداشته باشند.
براي كنار آمدن با شخصيت زنان خصيصه هاي فردي، به او كمك كنيد تا به روحيه اش بيشتر برسد. بعضي از اين زنان فرصت و توانايي پرداختن به علايق و خواسته هاي خود را ندارند و در نتيجه ناخشنود ميشوند و خود را ناموفق احساس ميكنند، بي جهت به او فشار نياوريد تا خود را با شرايط دنياي حقيقي شما سازگار كند. براي هم رنگ شدن با دنياي حقيقي او نيز خودتان را تحت فشار قرار ندهيد . به جاي آنكه فقط به اين مطلب فكر كنيد كه دنياي شما متفاوت است، بهتراست با يكديگر درباره اين تفاوتها بحث كنيد. براي كنار آمدن با هم آماده باشيد و گاه راههاي جداگانه خود را بيپماييد. بسياري از شخصيت هاي " خصيصه فردي" فراموش كارند. آنها به قدري در دنياي درون خود غرق ميشوند كه بايد زمان پرداخت اجاره خانه، خريد مايحتاج زندگي، خريد لباس براي بچهها و يا خاموش كردن چراغها را به هنگام خواب به آنها متذكر شد.
محققان و روان شناسان، به گونه ديگري نيز از شخصيت زنان تقسيم بندي هايي به عمل آورده اند و آنها را به سه دسته كلي تقسيم نموده اند. دسته اول شخصيت هاي پارانوئيد، اسكيزوئيد و اسكيزوتايپي را در بر ميگيرد. افراد اين گروه اغلب غير عادي به نظر ميرسند. دسته دوم، " شخصيت هاي ضد اجتماعي " مرزي، نمايشي و خود شيفته را شامل ميشود و دسته سوم، " شخصيت اجتنابي و وابسته وسواسي را تشكيل ميدهد. براساس راهنماي تشخيصي و آماري اختلال هاي رواني "، (DSM- IV) اختلالات شخصيتي نيز دقيقاً به صورت فوق تقسيم بندي شده است، كه در زير اشاره اي كاملاً كوتاه و گذرا به هر يك داريم.
شخصيت پارانوئيد يا سوء ظني ( Paranoid Personality)
زناني كه چنين شخصيت هايي دارند، بسيار مغرورند، همچنين حسود و كميستيزه جو هستند، فوراً درگيري پيدا كرده، به سرعت دعوا ميكنند. بسيار بدبين اند. به ويژه نسبت به همسران خودشان. اين گروه، يك الگوي عدم اعتماد و سوء ظن نسبت به همه دارند و انگيزه هاي ديگران را بدخواهانه تفسير ميكنند. افراد مبتلا به اين اختلال تصور ميكنند كه سايرين ميخواهند آنها را استثمار كنند، فريب دهند يا به آنها آسيب برسانند. پيوسته كينه به دل ميگيرند. يعني اشتباهها، خطاها و لغزش هاي ديگران را نميبخشند.