بخشی از مقاله
روش های تدریس
فنون كلاسداري و بررسي نحوه تدريس موفق در کلاس
در اين نوشته، روشهاي كلاسداري را از ديدگاه برخي از معلمين موفق و يا شاگردان دبيرستاني مينگريم، لذا نمونه كارهاي موفق، با توجه به عوامل مختلف رفتاري، مورد بررسي قرار داده شده است. اين نمونهها از لا به لاي نظريات دانشآموزان دبيرستاني كه طبيعتاً سالها تجربه در شناخت انواع تدريسهاي موفق دارند، همچنين معلمين كه آموزش اين عزيزان را به عهده دارند و با استفاده از مجموعه مطالبي كه از ديدگاه روانشناسي انتخاب شده، همراه گرديده است.
به اميد آنكه از لا به لاي اين بحثها بتوانيم بهترين روش ايجاد انگيزه، يا نحوه ارتباط صحيح با دانشآموزان و يا روشهاي بالا بردن بهرهوري در كلاس و افزایش موفقیت دانش آموزان و معلمان را بيابيم.
هدف اصلي در تدريس
هميشه بايد در نظر داشته باشيم كه هدف اصلي در تدريس چيست؟
آيا فقط آموزش مبحث خاصي ميباشد، يا آنكه در ضمن آموزش بايد سعي كنيم، دانشآموز را به عنوان يك شهروند مؤثر و مفيد براي جامعه به بار آوريم.
يعني در نهايت روش درست زندگي كردن و انسان بودن را به او بياموزيم و از خود، خاطر خوبي در ذهن دانشآموزانمان به جا بگذاريم.
خاطرهاي از روز معلم:
ساليان تدريس در گذرند و خاطراتي در ما باقي ميگذارند، خاطراتي كه همواره بوي تازگي خود را زير غبار زمان از دست نميدهند. چه خوب است لذت داشتن چنين خاطراتي را با هم قسمت كنيم. مانند خاطرهاي كه بوي مهرباني آن را هنوز احساس ميكنم.
از راهروي طويلي كه به دفتر دبيرستان منتهي ميشد، گذشتم. مثل هر روز ازدحام روپوش سورمهايها، پچپچهاي خاص زنگ تفريح، هل دادن، خنديدن، خود شيرينيهاي برخي شاگردان را ميديدم ولي اين بار وارد جمع هيچ گروهي نشدم و دستهاي گچي خود را بر شانه هيچ كدام نزدم! تكه پرانيها و شليك خندهها اين بار رد و بدل نشد. نگراني خاصي به دلم چنگ ميزد. چهره مغرور يكي از بچههاي سوم رياضي جلوي نظرم ميآمد: مريم، دختري بلند قامت و سفيدرو با چشماني كه انگار در عمقشان اندوهي غريب خفته بود. به قول خودم سه سال بزرگش كرده بودم ولي امروز ديدم كه چقدر بايد بزرگتر از سنش باشد!
مادرش اول صبح گوشه دفتر منتظرم بود. صورتش را در چادري پوشانده بود. بوي آشناي فقر و نداري به همراه عطر دوستداشتني مادري مهربان همراه شده بود.
در حالي كه اشكي بر چهره چروكيدهاش ميغلتيد، گفت: خانم مبادا دخترم بفهمد پيش شما آمدم. مريم خيلي شما را دوست دارد و ميخواست هديهاي براي روز معلم به شما بدهد. امروز صبح از باغچه گل ياس چيدم كه بياورد ولي او نگران بود كه در مقابل ديگران شرمنده ميشود و...دستهاي زبر و زحمت كش آن مادر را بين دستهايم گرفتم. زن كه جرأت بيشتري يافته بود از شوهرش كه آجركشي ميكرده و الآن به علت ديسك كمر زمينگيري شده حرف زد. از پسرش كه دوره راهنمايي است و با آنكه انگشتش لاي دستگاه پرس رفته، ميگويد غصه نخور مادر بدتر از اينها زيادند، صحبت كرد. از خودش گفت كه ناچار است در خانههاي مردم كار كند و زندگي را بچرخاند.
در حالي كه آرامش ميكردم، از ثروتهاي بزرگي كه خداوند به او داده حرف زدم. اين كه ميتواند بچههاي به اين خوبي داشته باشد، اين كه با همه مشكلات يكديگر را دوست دارند و به هم كمك ميكنند و...
موقع خداحافظي انگار سبك شده بود. لبخند ميزد و دعا مي كرد ولي انگار غصههايش را در قلب من ريخته بود.
مريم فقط مغرورترين شاگردم نبود، او بسيار تيز و حساس بود. من بايد احتياط ميكردم، تا هيچ ردي از دلسوزي را در چشمهايم نبيند و شرمنده نشود. اگر شخصيتش در جمع همكلاسيها ميشكست، ديگر چيزي برايش نميماند كه من بتوانم معلمش باشم.
به دفتر دبيرستان رسيدم. مزه چاي تلخ با دلهره خاصي آغشته شده بود و صحبتهاي همكاران توأم با خزيدن عقربههاي زنگ تفريح ميشدند تا زمان رسيدن به زنگ دوم را بسازند. فكر كردم چه ساده ميشد اگر معملي فقط در گفتن معادلات شيمي، فرمولها، حل مسائل و... خلاصه ميشد. ولي مگر ممكن است! خدايا كمكم كن.
به در كلاس سوم رياضي رسيدم يادم افتاد اولين باري كه وارد كلاس شدم فكر كردم در كاملاً باز است، ولي وقتي پشت دستم به عنوان در زدن محكم به ديوار خورد تازه فهميدم كلاس بيدر است آن وقت همگي به جاي سلام خنديده بوديم اين خاطره لبخندي روي لبهايم نشاند روي تختهي كلاس با خط زيبايي شادباش روز معلم را نوشته بودند صداي قدمهاي مريم را از ته قلبم ميشنيدم كه آرامآرام، نزديكم ميشد دسته گل ياسي كه هيچ روباني اطرافش نبود را به سويم دراز كرد با خوشحالي گلها را بوئيدم گفتم از كجا دانستي كه من عاشق بوي اين گلها هستم، پاي تخته رفتم، انگار گچ و گلها با همكاري هم درس ميدادند.
آن روز كلاس درس شيمي پر از عطر گلهاي ياس بود. بهترين تشويقها بايد واقعي باشند و من واقعاً از گرفتن چنين هديهاي از چنين شخصيتي خوشحال بودم و شور شوق خود را نشان ميدادم.
هنگامي كه از كلاس سوم رياضي خارج ميشدم لحظهاي نگاهم به مريم خورد.
اولين باري بود كه ديدم چشمهايش ميخنديدند.
فصل اول مواردي كه ما معلين بايد به آن توجه كنيم:
استفاده از روشهاي فعال ياددهي مبتني بر IT:
معلمين گرامي بايد به شناسايي و ارتقاي مهارتهاي خود در كاربرد فناوريهاي نوين نظير ICT و IT در آموزش بپردازند. به اين ترتيب نه تنها ميتوانند از راهبردهاي گوناگون در آموزش استفاده كنند، بلكه امكان پاسخگويي به نيازها و تفاوتهاي فردي، ياد گيرنده را فراهم ميسازند و با استفاده از جذابيتهاي فناوريهاي در جهت ايجاد انگيزه، كلاس موفقتري را خواهند داشت و شور و نشاط بيشتري در كلاس ايجاد ميكنند.
شاگردان نيز در هنگام كار با ICT، اغلب در غالب گروهي مشاركت ميكنند و تجربهي اين گونه كارها به تقويت و رشد مهارتهاي فردي و اجتماعي، ميافزايد.
هر دانشآموز با هر ميزان از توانايي ميتواند از اين فناروي برخوردار باشد و از فرآيند يادگيري غنيتري برخوردار گردد. ما معلمين بايد سعي كنيم با ياري خداوند گنج دورني دانشآموزان و استعدادهاي نهفته آنها را نمايان كنيم. يعني يادگيري براي عمل كردن، يادگيري براي زندگي در كنار هم و با هم بودن را پرورش دهيم.
از ICT به عنوان ابزاري براي پشتيباني از اهداف تدريس بايد استفاده كنيم و دانشآموزان را به همكاري با يكديگر به هنگام كار با اين ابزار تشويق كنيم، تا ضمن دستيابي به يادگيري مستقل و فعال، تقويت كار مشاركتي را پرورش دهيم و باعث تقويت تواناييهاي دانش پژوهان در جمعآوري و پردازش اطلاعات و نوشتن گزارشها باشيم.
بررسي نحوه تدريس:
بهترين روش تدريس را چگونه ميتوان ارائه داد؟
اين سؤالي است كه تمامي همكاران به هنگام تدريس به آن ميانديشند. در گروهي از همكاران كم تجربه گاهي اين سؤال به همراه اضطرابي خاص ظاهر ميشود و اگر به نحوي اين اضطراب را به هنگام تدريس بروز دهيم يعني «اولين پله شكست».
دانشآموزان دبيرستاني معمولاً تجربه چندين ساله در شناخت كليه رفتارهاي معلمشان دارند و كوچكترين رفتار معلم را ناخودآگاه زير ذرهبين تجزيه و تحليل خود قرار ميدهند و شايد نتوانند آنچه حس ميكنند بيان كنند ولي به هر حال با نگاه يا رفتارشان به يكديگر يا به معلم گوشزد ميكنند. با دانشآموزان كه صحبت ميكردم اولين نكتهاي كه در كلاسداري مدنظر داشتند، اين بود كه معلم بايد بتواند تسلط كامل خود را بر موضوع و كلاس نشان دهد. همكاران نيز با بيان خود همين مطلب را ميرسانند. معلم بايد احاطه به كليه موارد بحث داشته باشد و قدرت ارائه آنها را نشان دهد. بسياري از همكاران جهت موفق بودن، لزوم داشتن طرح درس مناسب و فراگير، خواه به صورت مكتوب يا ذهني را قائل بودند. آنان معقتد بودند وجود طرح درس مناسب باعث تسلط كامل معلم بر موضوع مربوط ميشود تا بدون اتلاف وقت موارد درسي را به طور كامل پياده كند.
جلسه اول تدريس:
به عقيده تعداد زيادي از همكاران و دانشآموزان مهمترين جلسه در طول سال همان جلسه اول است.
اولين برخورد معلم با دانشآموز چگونه بايد باشد؟
عدهاي از معلمين موفق جهاني معتقدند اولين برخورد بايد به نحوي باشد كه دانشآموز حس كند در يك برنامهريزي كاملاً منظمي قرار گرفته است. كليه قوانين كلاس در طي سال، در همين جلسه بايد مشخص گردد. صحبتهاي مهمي از قبيل نحوه تدريس يا روش صحيح مطالعه يا نحوه برنامهريزي روزانه و همچنين اهميت انضباط در همين جلسه مطرح گردد. در مورد انتخاب نوع انضباط، اينكه از نوع انضباط مقتدرانه، بروني و مستبدانه، يا انضباط دموكراتيك، دورني با احساس مسئوليت و اينكه كداميك مؤثرترند. قضاوت و ارزيابي به عهده خود شماست. همچنين معلمين موفق دنيا در جلسه اول نسبت به استفاده كمتر از برنامههاي تلوزيوني تأكيد دارند. آنها ميگويند برنامههاي تلوزيوني باعث كاهش فعاليت بدني و عموماً اتلاف وقت بچهها ميشوند. كارشناسان نيز بحث مفصلي در اين مورد دارند كه بررسي و قضاوت آنها به عهده خود شماست.
اهميت ايجاد انگيزه در جلسه اول:
اگر معلم بتواند در جلسه اول اهميت فراگيري علم را به كلاس تزريق كند جلسات بعدي به مراتب بسيار بهتر و ارزندهتر ميشوند و كلاس از معلم محوري به سوي شاگرد محوري حركت كره و تبديل به كلاسي پويا و ارزنده ميگردد.
در مورد علم و اهميت آن از بيانات لطيف حضرت علي (ع) ميتوانيم سود ببريم آنجا كه در ستايش دانش ميفرمايند: هر ظرفي تنگ ميگردد (پر ميشود) به آنچه درون آن ميگذارند مگر علم و دانش (سينه دل) كه چون علم در آن راه يافت فراخ ميگردد و گنجايش دارد براي پذيرفتن علم ديگر، اين دلها ظرفهاي علوم و اسرارند و بهترين آن دلها، نگهدارندهترين آنهاست (كه سپرده شده را خوب نگهدارد و به يايد دارد) پس هوشيار باش و از من نگاهدار و به ياد داشته باش آنچه به تو ميگويم: اي كميل: علم بهتر از مال است. زيرا علم ترا از گرفتاريهاي دنيا و آخرت نگاه دارد و تو مال را از تباه شدن نگاه ميداري، مال را بخشيدن كم ميگرداند ولي علم در اثر بخشيدن و ياد دادن به ديگران فزوني مييابد.
دو خورنده هستند كه سير نميشوند، خواهان علم كه هر چه بر او كشف و هويدا شود باز مجهول ديگري را ميخواهد معلوم كند و خواهان دنيا كه آنچه از كالاي دنيا بيابد باز ميخواهد كالاي ديگري به دست آورد.
نحوه شروع تدريس:
شاگردان معمولاً دوست دارند معلم قبل از شروع درس جديد، خلاصهاي از مطالب گذشته را اشاره كند و معتقدند اين كار باعث ايجاد آرامش در فراگيري مطالب جديد ميگردد. عموماً خود همكاران نيز به اين مورد آگاهند و به لزوم انجام اين كار معتقدند. هر چند اين اشاره بسيار كوتاه و گذرا باشد، ولي اين احساس اطمينان روحي را كه مطالب قبلي تماماً مرور و وارد ذهن ما شده و اكنون آماده پذيرش جديد هستيم، را ميدهد. و اين خيلي فرق ميكند با معلمي كه به نظر دانشآموزان از يك نقطه گنگ شروع به حركت ميكند. در اين موارد بسياري از بچهها چون اطمينان به دانستن مطالب سابق ندارند و در ذهن خود اتصال مطالب جديد به قديم را نمييابند، لذا بيشتر به گذر وقت ميانديشند، تا آنچه معلم بيان ميكند.
روش موفق تدريس از ديدگاه دانشآموزان
اكثريت دانشآموزان، كلاس معلم محوري را كه در آن سخنران مطلق معلم باشد قبول ندارند. ناسازگاري در چنين كلاسهايي به صور مختلفي بروز ميكند كه بعداً روي آن، صحبت خواهيم كرد.
در صحبتهاي زيادي كه با شاگردان پايههاي مختلف داشتهام اكثريت آنان روي حل تمرين اضافي تأكيد دارند. ميگويند اگر معلم مطالب گفته شده را به صورت تمرين يا سؤال اضافي به ما بدهد، تا ما نيز چند لحظهاي كه او سكوت كرده، بتوانيم روي گفتههاي وي فكر كنيم و خود را بيازمائيم كه تا چه حد مطالب را فرا گرفتهايم، آنگاه با آرامش بيشتري ديگر مطالب را پيگري ميكنيم. بچهها اغلب معتقدند درس بايد توأم با مثالهاي دلنشين و مسائل روزمره باشد، بيان قصهوار مطالب ميتواند در كلاس ايجاد علاقه به گوش دادن كند. بيان قصهوار همان موردي است كه قرآن در بسياري مواقع جهت جذابيت و مؤثر بودن آموزش خاصي استفاه نموده است. در غير اين صورت كلاس خشك و خستهكننده ميشود. من هم گاهي براي بيان مطلبي آن را در قالب داستاني ارائه ميدهم و عملاً ميبينم دقت بچهها بيشتر ميشود و مطالب را بهتر ياد ميگيرند.
نحوه فعال نگاهداشتن كلاس توسط معلم:
چگونه ميتوان كلاس پويا و پر تحرك داشت؟
جهت فعال نگهداري كلاس بايد مرتباً از بچهها كار كشيد. معلميني كه تمام مدت سخنران مطلق هستند معمولاً مواجه با كلاسي خوابآلود و بيتحرك ميشوند. خيلي ساده ميتوان جلوي اين كار را گرفت همانطوري كه از زبان خود بچهها شنيديم بايد آنها را وادار به فعاليت كرد با جملات سادهاي نظير: «خوب تا حال چه گفتيم»، «فكر ميكنيد بعد چه ميشود»، «كي ميتونه بگه»، «كي ميتونه سريعتر به جواب برسه»، «ميخواهم ببينم سرعت عمل كي بيشتره»، «تصور كنيد در اين شرايط هستيد چه ميكنيد» نظير اين پرسشها ميتواند باعث ايجاد كلاسي كاملاً فعال باشد چنين سؤالاتي با ايجاد حس كنجكاوي بچهها را وادار به تفكر بيشتر روي موضوع مينمايد به خصوص اگر محاسن مطالب يا كاربردهاي آنها در زندگي را بدانند در واقع ايجاد انگيزه براي فهم بهتر مطالب را كردهايم و اين باعث ميشود مطالب بهتر جا بيفتند و باور يادگيري و اعتماد به نفس و تسلط روي موارد درس داده شده ايجاد ميگردد. زيرا در اين موارد نتيجه آن چيزي نيست كه معلم بيان كرده باشد بلكه بچه تصور ميكند نتيجه همان چيزي است كه خود به آن رسيده است.
نكته مهم ديگر كه اكثريت نظريهها روي آن تأكيد داشتند، عدم تكرار بيش از حد مطلب است معلميني كه مطلب سادهاي را بارها تكرار ميكنند، باعث خستگي و بيحوصلگي كلاس ميگردند. روانشناسان معتقدند بيشترين گيرايي در يك سخنراني حدود بيست دقيقه اول ميباشد و معلميني كه تا ثانيههاي آخر كلاس موارد بسيار بسيار مهم را ميگويند بهتر است به حد كشش طبيعي كلاس نيز توجه داشته باشند.
برخي همكاران نظريه جالبي در اين مورد دارند آنها ميگويند سعي ميكنيم وقت خود را طوري تنظيم كنيم كه فشار كاري در اوايل وقت شروع كلاس بيشتر از اواخر باشد و در دقايق آخر به بچهها وقت آزاد ميدهيم تا اگر اشكال يا سؤالي هنوز برايشان باقي مانده با خيال راحت آن را بپرسند يا اينكه بتوانند مطالب تدريس شده را مرور كنند.
علل لزوم پرسش درس از ديدگاه بچهها و معلمين
در مورد درس پرسي، معمولاً همكاران و شاگردان اتفاقنظر دارند كه اگر اين كار انجام نشود عملاً كارآيي كلاس پائين ميآيد. شاگردان ميگويند اگر بهترين معلم را هم داشته باشيم ولي مرتباً درس را از ما نخواهد كار يادگيري بسيار مشكلتر است. البته هدف اصلي معلمين علاوه بر اندازهگيري ميزان برآيند ياديگري كلاس و وادار ساختن بچهها به تلاش جهت استمرار امر يادگيري، آن است كه درس به صورت شفاهي و با بيان خود دانشآموزان نيز تكرار شود تا هيچگونه ابهامي باقي نماند. كلاً ايجاد سؤال باعث تحريك حس كنجكاوي و حركت بيشتر براي يافتن پاسخ ميشود. معلم ميتواند تمامي مطالب مهم جلسه قبل را به صورت سؤالهاي عمومي در كلاس مطرح كند، تا كليه مطالب مرور شوند و كلاس آمادهي پذيرش درس جديد گردد.
فصل دوم بررسي موارد تربيتي در امر تدريس
بررسي لحن اداي مطالب از ديدگاه بچهها و معلمين:
نكته مهمي كه مطرح است لحن صداي معلم است. در اين مورد كه معلم نبايد يكنواخت صبحت كند، تقريباً همه اتفاقنظر دارند. معلم بايد در ضمن صحبت با تغيير لحن صدا، بلندي يا كوتاهي صدا، ايجاد مكث و سكوت، از يكنواختي صدا پرهيز نمايد. نكته ديگر مسئله صداي بلند در تدريس ميباشد شاگردان معتقدند برخي معلمين كه عادت دارند خيلي بلند تدريس كنند، آرامش كلاس را به هم ميزنند و توجه ما را به درس كاهش ميدهند. ما بعد از كلاس عموماً دچار گيجي، سر درد، خرد شدن اعصاب، عدم فهم كافي، ناراحتي گوش ميشنويم. در اين باب روانشناسان جمله جالبي دارند آنها ميگويند «صداي بلند را ميشنويم ولي صداي آهسته را گوش مي دهيم».
نحوه انتقال مطالب از ديدگاه قرآن
در تكميل توضيحات قبلي، از بهترين كتاب يعني قرآن كمك ميگيريم. خدائي كه ما را ساخته خود به طبيعت ما آگاهتر است. پس چه بهتر كه ارزندهترين طريقه آموزش را از قرآن بياموزيم.
در قرآن بسياري از آموزشها در قالب قصه بيان شده كه اين خود، گرايش ذاتي انسانها را به داستان نشان ميدهد. قصههايي كه از جاي جاي آن، مطالب وافري جهت ارزشهاي متعالي انساني ميبينيم. در قرآن قبل از آنكه انجام كار را از انسان بخواهد، خود آن را انجام ميدهد. آنجا كه ميفرمايد:
«خدا و ملائكش بر پيامبر درود ميفرستند. پس اي كساني كه ايمان آوردهايد شما هم بر او درود بفرستيد».
معمولاً در لحن صحبت قرآن به دنبال خواستن اجراي امري، زمينهاي كه ايجاد رابطه عاطفي براي شنونده نيز بنمايد، زمينه ايجاد رابطه عاطفي و علاقه به گوش دادن و محبت كردن را ملاحظه مي كنيم: آيا خدا تو را يتمي نيافت كه در پناه خود جاي داد او از شر دشمنانت نگهدري كرد و ترا در بيابان مكه ره گم كره (حيران) يافت (در طفوليت كه حليمه دايهات آورد تا به جدّت عبدالمطلب سپارد در راه مكه گم شدي، حليمه و عبدالمطلب سخت پريشان شدند و خدا زود آنها را به تو راهنمايي كرد و باز ترا فقير (الي ا...) يافت و (به دولت نبوت) توانگر كرد (و نعمت رسالت عطا نمود) پس (به شكرانه آن) تو هم يتيم را هرگز ميازار و فقير و گداي سائل از درت بزجر مران (بلكه به احسان يا به زيان خوش برگردان).
مثال ديگر را با آيه بيست و يكم سوره بقره شروع ميكنيم آنجا كه ميفرمايد: «اي مردم بپرستيد پرورشدهنده خود را تا پارسا و منزه شويد. يعني در حين امر به انجام كار، ايجاد رابطه عاطفي با پرورنده خود را ميبينيم و به دنبال آن دليل انجام كار (بپرسيد تا پارسا و منزه شويد) آورده ميشود.
لذا در خيلي موارد ملاحظه ميكنيم در حين آموزش خاصي، محاسن يا علل انجام كار خواسته شده نيز، ذكر شده كه باعث ايجاد انگيزه در جهت انجام كار ميشود.
نحوه برخورد معلم با دانشآموز (بعد عاطفي)
در صحبتهاي بسياري كه با دانشآموزان داشتهام بيشترين اهميت آنان روي همين مورد بود. شايد اين موضوع تأييد كننده نقش مهم ايجاد علاقه در جلب توجه دانشآموزان به درس ميباشد. بحث روي نحوه برخورد و چگونگي اخلاقيات معلم بيشترين موردي بود كه دانشآموزان پايههاي مختلف به آن ميپرداختند. بچهها ميگويند ما نياز داريم كه به ما اعتماد به نفس داده شود و براي ما ارزش قائل شوند. تجربه نشان ميدهد معمولاً معلميني كه چند سال تدريس با يك كلاس خاصي را به عهده دارند، شناخت بيشتري روي بچهها پيدا كردهاند. اين معلمان معمولاً شاگردان را به نام صدا ميكنند و چون به خصوصيات بچهها آگاهند، پس موفقتر از حالتي هستند كه بخواهند به عنوان تازه وارد و غريبه وارد كلاس شوند، و با نگاه ناآشنا به چهرهها بنگرند، لذا اين خود نمايانگر اهميت شناخت روحيه دانشآموزان در فهماندن درس ميباشد.
بررسي بهترين روشهاي تشويق و تنبيه
يكي از روانشناسان ميگويد به هر كس اظهار اطمينان كنيد سعي خواهد كرد كه خود را لايق آن سازد. يادم ميآيد شاگرد بسيار ضعيفي را به محيط مدرسه جديدش آوردند در جلسه اول معرفي او را به عنوان شاگرد زرنگ نشان دادند، و پيرامون اين معرفي هم روحيه خودش و هم برخورد كلاس با وي تغيير كرد و بعد از مدتي اين شاگرد ناموفق سابق، تبديل به فرد موفقي شد و سعي كرد لايق وضعيت خوب پيش آمده باشد.
رئيس شركتي ميگفت: اداره كردن مردمان راحتتر است، اگر شما را محترم بشمارند و شما هم نسبت به استعداد و لياقت آنان ابراز قدرداني و اطمينانخاطر نمائيد. خلاصه اگر مايليد يكي از خصلتها را در وجود شخصي تقويت كنيد و استعداد او را به فعليت رسانيد طوري برخورد كنيد كه گويي اين خصلت بالفعل از صفات ارزنده و ملكات غالبه اوست. خود بچهها در بررسي روشهاي تشويق و تنبيه موفق معتقدند: معلمي كه روحيه آنها را درك كند، با صحبتهاي موردي با افراد كلاس و نشان دادن اهميت به شخصيت بچه و تقويت اعتماد به نفس، باعث ايجاد علاقه در آنها ميگردد. ميگويند در اين صورت با كوشش بيشتري سعي ميكنيم رضايت او را به دست آورده و لايق اعتماد وي باشيم لذا چنين معلمي بهترين تشويق را در مورد ما به كار بسته است. به قول فردوسي:
كسي كش ستايش نيايد به كار تو او را به گيتي به مردم مدار
در مورد بهترين روش تنبيه تعدادي از همكاران متأسفانه اعتقاد به برخورد تند در اولين جلسه دارند از قبيل پاره كردن دفتر، اخراج از كلاس، ايستادن كنار سطل آشغال، استفاده از خطكش و... گروهي از همكاران نيز به عنوان حربه آخر از چنين روشي استفاده ميكنند. مصداق حديثي كه ميفرمايد:
«در صورتي كه پيشنهاد ما مؤثر نيفتاد، البته بايد به زبان شمشير قضاوت كرد. عرب ميگويد آخرين وسيله معالجه داغ كردن است».
اكنون ببينيم نظر خود شاگردان در مورد بهترين روش تنبيه چيست:
بچهها ميگويند بهترين روش تنبيه كم توجهي معلم به ما ميباشد. وقتي تمرين نگاه ميكند با دفتر ما كاري ندارد، سر كلاس درس اصلاً نگاهي به ما نمياندازد. ورقه امتحاني ما را نميگيرد و براي درس پرسي صدايمان نميزند. در آن صورت عذابآورترين لحظات را ميگذرانيم. برخي ديگر ميگفتند بدترين نوع تنبيه معلم همان چهره ناراحت وي است كه گاهي توأم با جملاتي نظير اينها ميشود «از تو توقع نداشتم»، «خيلي بيشتر از اينها انتظار داشتم»، «نا اميدم كردي».
نحوه تشويق موفق از ديدگاه روانشناسان:
گروهي از روانشناسان معتقدند تمجيد بايد واقعي باشد و آگاهانه و دقيق به كار رود و فقط هنگامي كه بچه كار موفقيتآميزي انجام داده از آن استفاده كنيم.
در مورد تشويق كردن دانشآموزان بايد در نظر داشته باشيم كه تشويقهاي ما بايد صميمانه و صادقانه و واقعي باشد. چون انسان ذاتاً از تملق و چاپلوسي منزجر است، لذا بايد عادلانه از كوچكترين پيشرفت آنها تمجيد نمائيم زيرا بهترين طريق تغيير احوال و روحيه انسانها همين روش است.
با جملاتي نظير: «ترا جواني هوشمند و لايق كارهاي بزرگ يافتهام» يا «ميدانم كه آينده تو روشن است» ميتوانيم در دل دانشآموز نور اميدواري بتابانيم و بگذاريم اعتماد به نفس وجود وي را منقلب نمايد.
متأسفانه گروهي از معلمين كم تجربه معمولاً در برخورد با نقاط ضعف شاگردان به شدت عصباني ميشوند و شماتت، يعني راحتترين كار را انجام ميدهند نظير: «تو هيچي نميشي» «بياستعداد هيچي نفهم» «مهماني آمدي» و... با وي برخورد شديدي دارند و ناخودآگاه باعث فلج فكري بچه ميشوند. شايد در اين لحظات فراموش ميكنند، اگر معلمي عصبانيت خود را بروز دهد در واقع شكست خود را امضاء كرده است. يك معلم عصباني در واقع نشان ميدهد قدرت خودداري ندارم و از كوره در ميروم، من قدرت كنترل خود را ندارم در حالي كه قويترين مردمان آنانند كه خشم خود را فرونشانند لذا چنين معلمي در واقع به ضعف خود اعتراف كرده است.
نحوه تشويق و تنبيه و برخورد با زيردستان از ديدگاه نهجالبلاغه:
راجع به تشويق و تنبيه و نحوه بروز احساسات ميفرمايد: «علاوه بر اين بايد دانست كه افراط در مهرباني رعيت را مغرور ميكند و به كبر و نخوتش سوق ميدهد، تا درجهاي كه كار را به جاهاي باريك بكشاند «اي پسر حارث در عمليات كاركنان حكومت خود نيك بازرسي و دقت كن. آنكه با فداكاري انجام وظيفه مينمايد، بايد قولاً و عملاً تشويق شود. حتي كوچكترين اقدام ستودهاش را هم نبايد نايده انگاشت و در مقابل بدكاران نيز لازم است، مطابق مقررات اسلام، انتقامكشي و كيفرجويي». اي مالك مبادا كه در حكومت تو خادم و خائن يكسان باشند. زيرا خادمي كه در ازاي خدمت خود مزد و رحمت نبيند، دلسرد و بيقيد گردد و خائني كه جزاي خيانت خود را حد كمال نيابد، كردار زشت خويش را با جرأت بيشتري تكرار كند» «هرگز مگو من مأمورم و معذور، هرگز مگو كه به من دستور دادهاند و بايد كوركورانه اطاعت كنم، هرگز طمع مدار كه تو را كوركورانه اطاعت كنند» «هرگز به پشتيباني مقام سروري، خود را بر ديگران تحميل مكن» اگر چنين گويي و چنان كني آيينه قلبت زنگآلود و تاريك ميشود، «مالكا، انصاف و عدل سرلوحه برنامه حكومت است» «اگر چنين نكني و همگان را با نظر مساوي ننگري، بر بندگان خداي ظلم كردي و خداوند توانا را به دشمني خود برانگيختهاي» «مالكا هر قدر كه خود را قادر و فعال ميبيني بياد آر خداوند از تو فعالتر و قادرتر است» در خاتمه اين قسمت جمله منتخبي كه ميتواند مصداق راه حل اكثر مسائل انسانها باشد، را پيش ميكشيم، آنجا كه ميفرمايد:
«ياد خدا خاطر را روشن كند و چراغ خرد را برافروزد و اشتغال هوس و غضب را فرو نشاند»
نحوه برخورد با شاگردان ناسازگار:
مهمترين موردي كه معمولاً در اداره نظم و انضباط كلاس با آن مواجه هستيم همين مشكل نحوه برخورد با بچههاي ناسازگار است. برخي دبيران به عنوان اولين قدم در مواجه با اينان از روش بيرون كردن شاگرد استفاده ميكنند. در حالي كه معلم در لحظهاي كه شاگرد را بيرون ميفرستد در واقع اعلام ميكند كه من تحمل مبارزه با تو را ندارم يا به بيان كوتاهتر آنكه ميگويد «در مقابل تو من با زندهام». خود دانشآموزان كلاس نيز اين روش را نشانه ضعف معلم خود ميدانند آنها به طور ناخودآگاه، احساس دلسوزي براي چنين شاگردي كه در جمع تنبيه شده را دارند. كه باز اين به نفع معلم نيست. پس چه بايد كرد.
به قول شاعر:
به شيرين زباني و لطف و خوشي تواني كه پيلي به موئي كشي
معمولاً ملايمت و خوشزباني خيلي بيشتر از غضب و درشتي در خلق نافذ ميافتد به قولي قطرهاي عسل بيشتر از خرواري زهر مگس را جلب ميكند پس اگر ميخواهيد كسي را با خود هم عقيده كنيد به ملايمت سخن آغاز كنيد و بكوشيد طوري صحبت كنيد كه طرف مقابل را مكرر به بله، بله گفتن وادار كنيد و طوري حركت كنيد كه هرگز كلمه نه را به زبان نياورد، در اين صورت طرف مقابل را براي پذيرفتن رأي و پيشنهاد خود، حاضر و آماده كردهايم. بايد به صورت اشاره افكار خود را در طرف مقابل القاء كنيم و بگذاريم به ميل خود به نتايجي كه ما ميخواهيم برسد. در واقع ميگذاريم او فكر كند كه بر حسب تصور خودش رفتار كرده است.تعدادي از همكاران معتقدند كه با عوض كردن جاي شاگرد ناسازگار و قرار دادن وي در موقعيت بهتر ميتوانند موفق باشند.آنان معتقدند بعد از اين كار، بايد به نحوي در آنها حس مسئوليت ايجاد كنيم به همراه تلفين اين جمله: «ميدانم از عهده آن بر ميآيي» كمكش كنيم تا بتواند خود را در جمع كلاس مطرح كند اين نياز طبيعي خود را به نحو مطلوبتري ارضاء نمايد و مسئوليتهايي از قبيل رهبري يك گروه كوچك علمي، يا ساخت وسيله كمك آموزشي، يا نقد و بررسي يك فيلم آموزشي، تصحيح برخي تكاليف را به وي واگذار كنيم. معلم بايد اين باور را در آنها ايجاد كند كه زندگي امروز ما تصويري از زندگي آينده است اگر امروز خود را درست بسازيم فرداي ما نيز به شكل مطلوبي ساخته خواهد شد. بايد به شاگردان نوجوان خود توضيح دهيم كه براي ساختن امروز دشمناني وجود دارند كه بايد آنها را شناسايي كنيم و در واقع بستري براي آينده بهتر فراهم نمائيم. برخي كارها ميتوانند اثرات بدي در زندگي ما و بهرهوري آينده كشور داشته باشند. در اين باره بايد ديد دشمنان يك دانشآموز چه چيزهايي هستند و چگونه آينده وي را تباه ميكنند بايد با شناخت دشمنان امروز و نابودي آنها بگذاريم فردايي زيبا انتظار ما را بكشد.
فصل سوم «روشهاي جلب توجه دانشآموزان»
شناسايي عوامل تباهسازي آينده
با شناسايي عوامل تباهسازي آينده يعني دشمناني كه قبلاً صحبتش را داشتيم ميتوان در مبارزه با آنها موفق بود:
1) دانشآموزي كه در مقابل درس و معلم خود احساس تعهد نميكند و با همكلاسهايش ناسازگار است فرد مفيدي براي جامعه آينده نخواهد بود و آينده بدي در انتظار دارد.
2) كساني كه نسبت به انجام وظايف خود كوشش نميكنند در كار و شغل آينده خود نيز احساس مسئوليت نخواهند داشت.
3) اگر از دوره كودكي و نوجواني به مراقبت و نگهداري وسايل خود عادت نكنيم و نظم و انضباط نداشته باشيم در اداره زندگي هميشه مشكل خواهيم داشت و فردي ناتوان و بيعرضه خواهيم بود علاوه بر اين منظم بودن باعث صرفهجويي زيادي در وقت ما خواهد شد.
4) اگر از حالا با نشاط و روحيه شاد با دوستان خود بازي و تفريح نكنيم در آينده نيز فردي عبوس و غمگين خواهيم بود.
بررسي نقش روحيه معلم در امر كلاسداري:
روانشناسان ميگويند: اگر ميخواهيد محبوب باشيد همواره تبسم بر لب داشته باشيد. چيني ها مثلي دارند كه ميگويد:
«مردمي كه تبسم كردن نميداند، نبايد وارد دكاني شود» و جمله جالب ديگري در اين زمينه است كه ميگويد: «تبسم به هيچ كار نميآيد مگر وقتي عطا شود و سود آن در دادن آن است.»
دانشآموزان معمولاً معتقدند تحمل كلاسهايي با معلمين عبوس، بسيار خسته كننده و زجرآور است. نشاط توأم با لبخند معلم باعث جذابيت كلاس ميشود حضرت علي (ع) ميفرمايد:
«گشادهرويي و خوش خويي دام دوستي است و از دست دادن فرصت غم و اندوه ميآورد» «با خوش خويي و گشادهرويي ميتوان دامان مردم را به دست آرود با مردم چنان آميزش و رفتار كند كه اگر در آن حال مرديد بر جدايي شما بگريند و اگر زنده مانديد خواهان معاشرت با شما باشند»
چگونه ميتوان روحيهاي شاد داشت:
روانشناسان ميگويند براي خوشحالي و خوشبخت بودن، ما به اوقات فراغت شاديبخش و شغل مورد علاقه نياز داريم ولي من به طور كلي معتقدم هر چه از امكانات موجود، بيشتر لذت ببريم به همان نسبت شادمانهتر زندگي خواهيم كرد. شادي زندگي، چيزي كه ما به دنبالش هستيم در دور و بر ماست، لذا دور و برمان را خوب و دقيق بايد بررسي كنيم. حضرت علي (ع) چقدر لطيف ميفرمايد: «اي انسان عظمت بايد در نگاهت باشد نه در چيزي كه به آن مينگري».
شادماني يا خوشحال زيستن، آن است كه انسان ظرفيت لذت بردن از مواهب زندگي را داشته باشد و بايد لذت خوب بودن و مهرباني كردن و يا تدريس در كلاس و... را قدر بشناسيم و گرامي بداريم آنگاه خواهيم ديد كه چگونه زندگي تلخ به كام ما شيرين خواهد شد. فكر كنيم آنچه داريم فعلاً همين وضعيت است پس چطور با آن بسازيم تا لذت بيشتري با گذر عمر به دست آوريم. در زندگي لذتهاي كوچكي هست كه اكثريت مردم از آن غافلند مانند كمك به همنوع، تغيير روحيه افسرده بچهها، داشتن خانواده صميمي، داشتن دوستان خوب و يكدل، نوازش بچهاي كوچك، گوش دادن به صداي باران، ديدن عظمت آسمان شب و... هنوز كسي نميداند شادي بعدي كي و كجا به وي روي ميآورد.
در حالي كه شادماني ممكن است امري پيچيده براي ما باشد حل مشكل نيز به همان اندازه پيچيده و دشوار است. شادي آن نيست كه در زندگي چه اتفاقي براي ما ميافتد شادي در آن است كه چگونه اتفاق فكر كنيم؟ با چه شيوهاي با آن روبرو شويم؟ شادي، استعداد و توانايي ماست براي آنكه از هر منفي يك مثبت بسازيم و شكستهاي زندگي را مبارزه به شمار آوريم، آرزو داشتن نسبت به اينكه، آنچه نداريم حتماً داشته باشيم، لذت بردن از آنچه كه در اختيار داريم را برايمان تلخ و ناممكن ميسازد.
لذتها، شاديها، و به طور كلي خوشبختياي كه ما در زندگي به دنبالش هستيم چه بسا در نزديكيهاي ما و منتظر ما هستند، مهم آن است كه ما دور و برمان را خوب و به دقت بپائيم.
داشتنن انتخابهاي بيشمار در زندگي و عدم رسيدگي كافي به هر يك، زير فشار قرار گرفتن و حرص زدن براي دستيابي به موفقيتهاي ناپايدار و كوتاه، شادي ما را به بدبختي بدل ميكند، ما اغلب چهار اسبه به مقصد پول دار شدن و موفقيت ميتازيم، بدون توجه به اينكه آنهايي كه اينها را دارند الزاماً و نوعاً خوشبخت و شاد نيستند و يا آروزي «به جاي ما بودن» را در دل ميپرورند.
پس بيائيد با دقت بيشتري اطرافمان را بنگيريم «فرصتها چون ابر زود گذرند» پس از هر فرصتي براي خوب بودن بايد استفاده كنيم و با انجام كارهاي خير وجود خود را لبريز از رضايت و شاماني نمائيم چنانچه حضرت علي (ع) ميفرمايد:
«كار خير انجام دهيد و اندك آن را كوچك مشماريد زيرا خرد آن نزد خداي بزرگ، بسيار است».
بررسي نياز به داشتن دوست در شاگردان دبيرستاني:
بررسي اخلاقيات نوجواني كه به عنوان شاگرد با آنها برخورد داريم، معمولاً به بهتر پياده كردن روش تدريس كمك ميكند. نياز به دوستي و دوست داشتن كه در اين سنين به منتهي درجه خود ميرسد بايد مورد توجه ما قرار گيرد.
دوستي صرفاً يكي از لذايذ ساده و پيش پا افتاده زندگي، مثل شيريني يا غذا نيست. بلكه براي اكثريت شاگردان قسمتي از يك نيروي كاملاً ضروي است و شاگردان چه در ايجاد آن مهارت داشته باشند و چه ناشيانه آن را جستجو كنند بدان نيازمندند. حضرت علي (ع) ميفرمايد:
«از كسي پرسيدند بين برادرت و دوستت كدام يك را بيشتر دوست داري، گفت برادرم را اگر دوست باشد».
اغلب دانشآموزان در صحبتهاي خود علاقه به معلمي نشان دادند كه بتواند نقش دوست را براي آنها ايفا كند. حضرت علي (ع) ميفرمايد:
«ناتوانترين مردم كسي است كه از دوستيابي ناتوان باشد و ناتوانتر از او كسي است كه از دست بدهد دوستي از ياران را كه به دست آورده است».
و نيز ميفرمايد:
«همنشين احمق مباش زيرا، بر اثر بيخردي خود، كارش را در نظر تو زينت داده و ميآرايد و دوست دارد مانند او باشي و حماقتش را بپوشاني. هرگاه خداوند بندهاي را پست گرداند علم و دانش را برابر او سد نمايد و او را توفيق ندهد. لذا ناداني بدترين بيچارگيهاست.»
پس معلمي موفق است كه بتواند با توجه به اين نياز طبيعي شاگردش، از جوانب مختلف بر رفتار وي نفوذ كند و محبت وي را جلب نمايد. شاگردان نيز ميگويند، وقتي معلمي را دوست داريم درس وي را بهتر ميخوانيم و كلاس برايمان خسته كننده نميشود.
از يكي از مشاهير جهان پرسيدند: رمز موفقيت تو در جلب محبت مردم چيست؟
وي گفت:
«من هرگز از كسي عيبجويي و انتقاد نخواهم كرد تا ميتوانم نيكي هر كس را اظهار خواهم نمود، هر احمقي از عهده عيبجويي و تهمتزني و شكايت بر ميآيد. عظمت مردان بزرگ از طرز رفتارشان با مردمان خرد آشكار ميشود».
لذا به جاي متهم كردن دانشآموزان به تنبلي و بياستعدادي سعي كنيم آنها را بشناسيم و علت رفتارشان را ريشهيابي كنيم. خود بچه ها ميگويند ما حوصله شنيدن كلمات تكراري و هميشگي، نظير، تنبل، بياستعداد، درس نخوان، بيفكر، را ديگر نداريم. در قرآن نيز آيات مختلفي در مورد عادت زشت عيبجويي و تهمتزني داريم.
لذا معلميني كه گمان دارند با گفتن اين كلمات وضعيت كلاس تغيير مثبت مييابد، بايد در اين مورد بيشتر فكر كنند و از تجربيان خود درس بگيرند، زيرا تجربه يكي از بهترين اساتيد ما است.
نياز به انجام كار گروهي در شاگردان:
معلم بايد دانشآموزان را براي مقابله با هر نوع حادثه يا پيشامدي آماده كند. كار گروهي عامل آمادهسازي بچهها براي نيل به پيروزي است. معلم بايد شاگردان را در ضمن درس، براي داشتن روحيه همكاري كمك كند. بسياري از معلمين معتقدند هنگامي كه كارها را بين دانشپژوهان تقسيم ميكنيم، باعث ميشويم خود آنها براي پيشرفت كارها نقشه بكشند و اين امر موجب ايجاد قدرت و سرعت توأم با نشاط در شاگردان ميگردد. لذا كلاس ايدهآلي خواهيم داشت كه در آن همه در حال تلاش هستند.
چگونه شاگردان را وادار به درس خواندن كنيم:
ايجاد ميل و انگيزه جزء مهمترين و مؤثرترين روشها ميباشد. با ايجاد دلخوشي و اعتماد به نفس، رغبت به انجام كار بيشتر ميگردد.به خاطر دارم روزي سر كلاس در مورد ساختار اتم صحبت ميكردم و آزمايشات رادرفورد را شرح ميدادم، گفتم رادرفورد همان چيزهايي را ديد كه شما ميبينيد، حالا فكر كنيد كه به جاي او هستيد! چه نتايجي را به دست ميآوريد؟
حالت چهره همگي عوض شده بود، هيجان و شور و شوق خود را با انواع پاسخهاي جالبي كه ميدادند، نمايان ساخته بودند.در آن جلسه تدريس، تمامي نتايجي را كه رادرفورد پس از آن همه آزمايش به دست آورده بود را از بان يكايك دانشآموزانم ميشنيدم!در حالي كه دانشآموزانم امر تدريس را به عهده گرفته بودند و علاقه و نشاط خاصي را در بيان مطالب نشان ميدادند، صميمانه به آنها گوش ميدادم و شادي موفقيت دانشآموزانم به صورت لبخندي روي صورتم نقش بسته بود.
نياز به جلب توجه در دانشآموزان:
معلم با توجه به اين نياز شديد، بايد برخورد مناسبي با اين گروه سني داشته باشد. يكي از همكاران با تجربه، راز توفيق خود را، چنين بيان ميكرد:من در اولين جلسه، امتحان سادهاي از بچهها به صورت كتبي ميگيرم، تا هم سطح فعلي كلاس را بدانم و هم در حين كار، همينطور كه قدم ميزنم، نامهاي آنها را به خاطر بسپارم. نام هر كس براي خود، مهمترين كلمه ميباشد.
معلم با توجه به اين مسأله نياز به جلب توجه، با شاگردانش زودتر صميمي ميشود و هنگامي كه آنها را با نام كاملشان صدا ميكند، دانشآموزان متوجه نميشوند، كه براي معلم اهميت دارند و احساس بزرگي مينمايند.
چگونه ميتوانيم سخنگوي دلپذيري باشيم؟
ما بايد همواره به خاطر داشته باشيم كه طرف صحبتمان، يعني بچهها معمولاً صد مرتبه بيشتر به فكر خيالات و آرزوهاي خود هستند. آنها ترجيح ميدهند به آينه يا كيف يا عكس بغل دستي خود نگاه كنند، تا اينكه به فرمولهاي نوشته شده، توجه داشته باشند و مطالب علمي را دنبال كنند.
پس براي جلب علاقهي دانشآموزان به فراگيري، چه كنيم؟ معلمي ميگفت: من اجازه نميدهم شاگردان شنونده مطلق باشند. پس معلم با دقت به نياز به جلب توجه در شاگردانش بايد موارد مختلف را براي آنان توضيح دهد. و مرتباً اهميت مخاطب خود را برايش محسوس كند. در نظر داشته باشيم آرزوي اهميت يافتن قويترين ميلهاي بشري است پس بايد با شاگردان طوري رفتار كنيم كه مايليم آنان با ما رفتار كنند و اگر علاقه داريم آنها از احتراممان فرو نگذارند و از روي انصاف، لياقت و هنر ما را اذعان نمايند، اين موضوع را راجع به آنان هم پياده نمائيم.
لذا، مطالبي كه در روشهاي جلب محبت دانشآموزان داشتيم را در سه مورد زير خلاصه ميكنم:
1) صميمانه نسبت به شاگردان علاقهمند باشيد.
2) تبسمي بر لب داشته باشيد و به ياد داشته باشيد نام هر كس براي او شيرينترين لغات است.
3) گوش دادن را بياموزيد و آنان را به شوق آوريد تا نظر خود را ابراز دارند و صميمانه و صادقانه اهميت دانشآموزان را برخودشان روشن كنيد.
فصل چهارم
بررسي نحوه ارتباط صحيح با دانشآموزان
اگر شاگردي به كلي بر خطا رود چه كنيم:
اگر به شاگردي برخورد كرديم كه به كلي بر خطا ميرود در نظر داشته باشيم كه خود وي چنين تصوري راجع به خودش ندارد. لذا هرگز نبايد او را محكوم كرد. بلكه بايد در صدد باشيم كه كنه انديشه او را دريابيم كه اين شيوه مردمان حكيم و آزاده ميباشد. صميمانه بايد بكوشيم نقطهنظر طرف مقابل خود را دريابيم، آنگاه ميتوانيم آنها را اصلاح كنيم، بدون آنكه موجب خشم آنان گرديم. با اين روش ميتوانيم مخاطب را مشتاق شنيدن گفتار خودمان نمائيم.
نكته: بايد دقت كنيم در آغاز كلمه «نه» يا «تو اشتباه مي كني» اگر باشد طرف مقابل تمام فكر خود را در خط دفاعي جمع مي كند. حال آنكه معلميني كه به اين شكل شروع ميكنند: بسيار خوب منم جاي تو بودم همينطور فكر ميكردم حالا اگر اينطور به مسئله نگاه كنيم به نظرت چطور است موفقتر هستند. به عبارتي سعي كنيم تصور كند كه خودش به نتيجهاي كه ما ميخواهيم رسيده است.
پرهيز از مباحثه در كلاس:
همواره از بحث كردن اجتناب كنيد و به خاطر داشته باشيد در هيچ مباحثهاي كسي به معني تام برنده نيست. معلمين با تجربه هميشه جلوي ايجاد مناقشه و مباحثه در كلاس را ميگيرند، از مباحثه چنان بگريزيد كه از مار زندگي يا زلزله هولناك مي گريزيد به قول شاعر:
هر كه را مغلوب كردي در سخن گشت راسخ تر در آراء كهن
راه متقاعد كردن، بحث كردن نيست و اين دو امر ابداً ارتباطي با هم ندارند راه نفوذ در افكار مردم، بحث كردن نيست ممكن است با مشاجره و مباحثه بتوانيم به اصطلاح سخن طرف مقابل را در دهانش بكوبيم اما چنين غلبهاي بيفايده است. زيرا كه هرگز موافقت صميمانه طرف را نميتوانيم به دست آوريم. بايد توجه داشت كه هرگز جاهلي را به قوه منطق نميتوان متقاعد كرد. سوء تفاهم را نيز با مباحثه و مشاجره نميتوان برطرف نمود، بلكه تدبير و مهارت و سياست و خوي صلح جويانه لازم است. شخص بايد اين قدرت را داشته باشد كه خود را به جاي حريف فرض كند. لذا معلمين باتجربه به عنوان بهترين
وسيله غلبه در مشاجره و مباحثه، احتراز از ورود در چنين مباحثي ميكنند و اگر ميبينند، شاگرد عقيده، كاملاً مخالفي دارد به منظور اصلاح او در همان ابتدا حرفش را به دهانش نميكوبند تا بيشتر دچار ناراحتي يا خشم يا نا اميدي شود. بروز حالت خشم يا دفاع از حرف خود، شاگرد را از شنيدن نظريه درست باز ميدارد. پس در حالي كه عقايد او را محترم ميشماريم سعي ميكنيم خود شاگرد بتواند به اشتباه خويش پي ببرد و آن را اصلاح كند.