بخشی از مقاله
سبك زندگي اسلامي
الف) در چهار سوره قرآن مجيد، به نيکي به والدين بلافاصله بعد از مسئله توحيد قرار گرفته است. اين همرديف بودن، بيانگر اين است که اسلام تا چه حد براي پدر و مادر احترام ميگذارد.
?) (.....لا تعبدون الا الله و بالوالدين احساناً» بقره /?? (.... بجز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر نيکي کنيد).
?) (واعبدوا الله و لا تشرکوا به شيئاً و بالوالدين احساناً» (نساء ??) و خدا را بپرستيد و چيزي را با او شريک نکنيد و به پدر و مادر نيکي کنيد.
ب: اهميت اين موضوع تا آن پايه است که هم قرآن و هم روايات، صريحاً توصيه ميکنند که حتي اگر پدر و مادر کافر باشند، رعايت احترامشان لازم است.
?) ( وقضي ربک الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احساناً» (اسراء ??) و پروردگارت حکم کرد که جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيکي کنيد.
?) (الا تشرکوا به شيئاً و بالوالدين احساناً» (انعام ???) چيزي را با او شريک نکنيد و به پدر و مادر نيکي کنيد.
?) (و آن جاهداک علي ا ن تشرک بي ماليس لک به علم فلا تطعمها و صاحبهما في الدنيا معروفاً» (لقمان ??) و اگر آنان به تو اصرار کنند که با من آنچه را که علم به آن نداري، شريک کنند اطلاعتشان مکن ولي در دنيا به نيکي با آنان رفتار کن.
ج) شکرگزاري در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شکرگزاري در برابر نعمتهاي خدا قرار داده شده است؛ چنانکه ميخوانيم: «ا ن اشکرلي ولوالديک الي المصير» (لقمان ??) مرا و پدر و مادرت را شکرکن که بازگشت به سوي من است؛ با اين که نعمت خدا بيش از آن اندازه است که قابل احصا و شماره باشد، پس، اين دليل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.
قرآن حتي کمترين بياحترامي را در برابر پدر و مادر، اجازه نداده است. در حديثي، امام صادق (ع) ميفرمايند: «لو علم الله شيئاً هو ادني من اف لنهي عنده و هو من ادني العقوق، و من العقوق ا ن ينظر الرجل الي و الديه فيجد النظر اليها» اگر چيزي کمتر از «اف» وجود داشت، خدا از آن نهي ميکرد. «اف» کمترين اظهار ناراحتي است. و از اين جمله، نظر کردن تند و غضب آلود به پدر و مادر است.
ه) با اينکه جهاد يکي از مهمترين برنامههاي اسلامي است، تا هنگامي که جنبه وجوب عيني نداشته باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است. پس اگر حضور در اين جهاد موجب ناراحتي آنان شود، جايز نيست. در حديثي از امام صادق (ع) آمده است که مردي نزد پيامبر اسلام (ص) آمد و عرض کرد، جوان با نشاط وورزيدهاي است و جهاد را دوست دارد، ولي مادرش از اين موضوع ناراحت ميشود. پيامبر (ص) فرمودند: «ارجع فکن مع والدتک فوالذي بعثني بالحق لانسها بک ليله خير من جهاد في سبيل الله سنه» برگرد و با مادر خويش باش. قسم به آن خدايي که مرا به حق مبعوث کرد، يک شب مادر با تو مأنوس شود، از يک سال جهاد در راه خدا بهتر است.
البته، هنگامي که جهاد جنبه وجوب عيني پيدا کند، کشور اسلامي در خطر قرار گيرد و حضور همگان لازم شود، هيچ عذري حتي نارضايتي پدر و مادر پذيرفته نيست.
پبامبر (ص) فرمودند: «اياکم وعقوق الوالدين فان ريح الجنه توجد ممن سيرع الف عام ولايجدها عاق» از عاق پدر ومادر بترسيد زيرا بوي بهشت از هزار سال راه به مشام ميرسد؛ اما هيچگاه به کساني که مورد خشم پدر و مادر هستند نخواهد رسيد.
اين تعبير، اشاره لطيفي به اين موضوع دارد که چنين اشخاصي نه تنها در بهشت گام نميگذارند، بلکه در فاصله بسيار زيادي از آن قرار دارند و حتي نميتوانند به آن نزديک شوند. سيد قطب در تفسير فيظلال القرآن، حديثي به اين مضمون از پيامبر (ص) نقل ميکند که مردي که مادرش را بر دوش گرفته بود و طواف ميداد، پيامبر (ص) را در همان حال مشاهده کرد. عرض کرد: «آيا حق مادرم را با اين کار انجام دادم».
پيامبر فرمودند: «نه، حتي جبران يکي از نالههاي او را به هنگام وضع حمل» نميکند.
يک نکتة که دراينجا بايد ذکر شود، اين است که گاه ميشود پدر و مادر پيشنهادهاي غير منطقي يا خلاف شرع به انسان مي کند، بديهي است اطاعت آنان در هيچ يک از اين موارد، لازم نيست. ولي با اين حال، بايد با برخورد منطقي و انجام دادن وظيفه امر به معروف و نهي از منکر در بهترين صورتش، با اين گونه پيشنهادها برخورد کرد. امام کاظم (ع) ميفرمايند: «کسي نزد پيامبر (ص) آمد و از حق پرد وفرزند سئوال کرد. فرمودند: بايد او را با نام صدا نزند (بلکه بگويد پدرم)، جلوتر از او نرود، قبل از او ننشيند و کاري نکند که مردم به پدرش بدگويي کنند (نگويند خدا پدرت را نيامرزد که چنين کردي)».
? توحيد و نيکي به پدر و مادر، سرآغاز يک رشته احکام مهم اسلامي
«لا تجعل مع الله الها اخر فتقعد مذموماً مخذولاً و قضي ربک الا تعبدوا الا اياء و بالوالدين احساناً اما يبلغن عندک الکبر احدهما اوکلاهما فلا تقل لهما «اف» و لا تنهر هما و قل لهما قولاً و کريماً و احفض لهما جناح الذال من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ريباني صغيراً ربکم اعلم بما في نفوسکم ان تکونوا صالحين فانه کان للاوابين غفوراً» (اسراء ??-??) با خداي يکتا، خداي ديگري به خداي مگير که نکوهيده و خوار خواهي ماند. پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيکي کنيد. هر گاه تا تو زنده هستي هر دو يا يکي از آن دو سالخورده شوند، آنان را ميازار و به درشتي خطاب مکن و با آنان به اکرام سخن بگو. در برابرشان از روي مهرباني سر تواضع فرود آور و بگو: اي پروردگار من، همچنانکه مرا در خردي پرورش دادند، بر آنان رحمت آور. پروردگارتان از هر کس ديگر به آنچه در دلهايتان ميگذرد. داناتر است. و اگر از صالحان باشيد. او توبه کنندگان را ميآمرزد.
آيات مورد بحث، سر آغازي براي بيان يک سلسه از احکام اساسي اسلام که با مسئله توحيد وايمان شروع ميشود، توحيدي که خمير مايه همه فعاليتهاي مثبت و کارهاي نيک و سازنده است. آيه نخست با توحيد شروع شده است و تاکيد ميکند که نبايد براي خداوند يگانه هيچ معبودي قرار داد. آيه نميگويد: «معبود ديگري را با خدا پرستش مکن». بلکه مي گويد: قرار مده» تا معناي وسيعتري داشته باشد. يعني، نه در عقيده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا، و نه در پرستش معبود ديگري را در کنار «الله» قرار مده.
سپس به بيان نتيجه شرک ميپردازد، که همانا با نکوهش و خواري نشستن است. انتخاب کلمه «قعود» (نشستن) در اينجا، اشاره به ضعف و ناتواني است، زيرا در ادبيات عرب، اين کلمه کنايه از ضعف است؛ همانگونه که گفته ميشود: « قعد به الضعف عنالقتال» (ناتواني سبب شد که از بيکار با دشمن بنشيند).
از جمله بالا استفاده ميشود که شرک، سه اثر بسيار بد در وجود انسان ميگذارد:
?) شرک مايه ضعف، ناتواني، زبوني و ذلت است؛ در حالي که توحيد، عامل قيام، حرکت و سرافرازي است.
?) شرک، مايه مذمت ونکوهش است؛ چرا که يک خط روشن انحرافي است، در برابر منطق عقل و کفراني است آشکار، در مقابل نعمت پروردگار. و آنکس که تن به چنين انحرافي دهد، در خور مذمت است.
?) شرک سبب ميشود که خداوند، مشرک را به معبودهاي ساختگياش واگذارد و دست از حمايتش بردارد. و از آنجا که معبودهاي ساختگي نيز قادر به حمايتش بردارد و از آنجا که معبودهاي ساختگي نيز قادر به حمايت کسي نيستند و خدا هم حمايتش را از چنين کساني برداشته است، آنان «مخذول» و بدون يار و ياور خواهند شد. در آيات ديگر قرآن نيز همين معنا به شکل ديگري مجسم شده است؛ چنانچه ميفرمايد: «مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء کمثل العنکبوت اتخذت بيتاً و ا ن اوهن البيوت لبيت العنکبوت لو کانوا يعلمون» ( عنکبوت ??) (مثل آنان که غير از خدا را به دوستي گرفتند، مثل عنکبوت است که خانهاي بساخت و همانا سستترين خانهها، خانه عنکبوت است، اگر ميدانستند.
بعد از اصل توحيد، به يکي از اساسيترين تعليمات انساني انبياء -با تاکيد مجدد بر توحيد- اشاره شده است؛ که همانا نيکي به پدر و مادر است.
«قضا»، مفهوم محکمتري امر دارد. و فرمان قطعي و محکم را ميرساند. اين مطلب، نخستين تاکيد در اين باره است، قرار دادن توحيد در کنار نيکي به پدر و مادر، تاکيد ديگري بر اهميت اين دستور اسلامي است. مطلق بودن «احسان» که هر گونه نيکي را در بر ميگيرد، و همچنين «والدين» که مسلمان و کافر را شامل ميشود، سومين و چهارمين تاکيد در اين جمله است. نکره بودن «احساناً» که دراين گونه موارد براي بيان عظمت ميآيد، پنجمين تاکيد محسوب ميشود. توجه به اين نکته لازم است که فرمان، معمولاً روي يک امر اثباتي ميرود؛ در حالي که در اينجا، روي نفي رفته است. اين نکته، ممکن است به خاطر آن باشد که از کلمه «قضي»، فهميده ميشود که جمله ديگري در شکل اثباتي در تقدير است يا اينکه مجموع جمله نفي و اثبات : «الا تعبدوا الا اياه». در حکم يک جمله اثباتي؛ اثبات عبادت انحصاري پروردگار است.
سپس، يکي از مصداقهاي روشن نيکي به پدر و مادر بيان شده است. در اينجا، به قسمتي از ريزهکاريهاي برخورد بسيار مودبانه و احترام آميز فرزندان به پدران و مادران از ديدگاه قرآن، اشاره ميشود.
?) از يکسو، روي حالت پيري آنان -که در آن موقع نيازمندتر به حمايت و محبت و احترامند- تاکيد ميکند، و فرزندانشان را از کمترين سخن اهانت آميز به آنان نهي ميکند. آنان ممکن است بر اثر کهولت، طوري شوند که نتواند بدون کمک ديگري حرکت کنند، از جا برخيزند و حتي ممکن است قادر به رفع آلودگي از خود نباشند. در اين مواقع، آزمايش بزرگ فرزندان شروع ميشود.
?) از سوي ديگر، قرآن تاکيد ميکند که در اين هنگام نه تنها به آنان نبايد «اف» گفت: و با صداي بلند و اهانت آميز با آنان صحبت کرد، بلکه با قول کريم و گفتار بزرگوانه بايد با آنان گفتگو کرد. همه اينها، نهايت ادب در سخن را ميرساند، که زبان کليد قلب است.
?) از سوي ديگر، دستور به تواضع و فروتني داده شده است، تواضعي که نشاندهنده محبت و علاقه باشد، و نه چيز ديگر
?) سرانجام، سفارش شده است که حتي موقعي که فرزند رو به سوي درگاه خدا ميآورد، پدر و مادر را، چه در حيات و چه در ممات، نبايد فراموش کند و بايد تقاضاي رحمت پروردگار را برايشان بنمايد، بويژه اين تقاضايش را با اين دليل همراه سازد: «پروردگارا، همان گونه که آنان در کودکي مرا تربيت کردند. تو به آنان رحم کن» نکته مهمي که از اين تعبير- علاوه بر آنچه گفته شد- استفاده ميشود. اين است که اگر پدر و مادر آنچنان مسن و ناتوان شدند که به تنهايي قادر بر حرکت و دفع آلودگيها از خود نباشند. فراموش نکن که تو هم در کودکي چنين بودي و آنان را بايد جبران کرد. از آنجا که گاهي در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر واحترام و تواضع به آنان، ممکن است لغزشيهايي پيش بيايد که انسان آگاهانه يا نا آگاهانه به سوي آن کشيده شود. در آخرين آيه مورد بحث ميفرمايد: «پروردگار شما به آنچه در دلهاي شماست، آگاهتر است؛ زيرا علم خدا در همه زمينهها ضروري، ثابت، ازلي و خالي از هر گونه اشتباه است؛ در حالي که علوم انساني واجد اين صفات نيست.
بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سرکشي در برابر فرمان خدا لغزشي در زمينه احترام و نيکي به پدر و مادر از انسان سر زد ولي بلافاصله پشيمان شد و در مقام جبران بر آمد، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.
?) «اواب» از ماده «اوب» به بازگشت توام با اراده گفته ميشود؛ در حالي که «رجوع» هم به بازگشت با اراده و هم بياراده اطلاق ميگردد. به همين دليل به «توبه»، «اوبه» گفته ميشود؛ چون حقيقت توبه، بازگشت توام با اراده به سوي خداست. از آنجا که «اواب» صفت مبالغه است، به کسي گفته ميشود که هر لحظه از او خطايي سر زند و در همان حال، به سوي پروردگار بازگردد. اين احتمال نيز وجود دارد که ذکر صيغه مبالغه، اشاره به تعدد عوامل بازگشت به رجوع به خدا باشد؛ زيرا ايمان به پروردگار از يکسو، توجه به دادگاه عالم قيامت از سوي ديگر، وجدان بيدار از سوي سوم، و توجه به عدالت و آثار گناه از سوي چهارم، دست به دست هم ميدهند و انسان را موکداً از مسير انحرافي به سوي خدا ميبرند.
?) «واذا خذنا ميثاق بني اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالوالدين احساناًأ» (بقره ??) و به ياد آوريد هنگامي را که از بني اسرائيل پيمان گرفتيم که جز خداوند را نپرستيد و به پدر و مادر نيکي کنيد.
اگر چه آيات درباره بنياسرائيل نازل شده است، ولي يک سلسله قوانين کلي براي همه ملل دنيا در بردارد. از ديدگاه قرآن، برقراري و سربلندي ملتها در صورتي است که به بزرگترين قدرت بيزوال تکيه کنند، در همه حال از او مدد بگيرند و فقط در برابر او سر تعظيم فرود آورند؛ که اگر چنين کنند، از هيچ کس ترس و وحشتي نخواهند داشت. واضح است که چنين تکيه گاه و مبدئي جز آفريدگار بزرگ نميتواند باشد. از طرف ديگر، براي بقا و جاويدان ماندن ملتها، همبستگي خاص بين افراد خاص لازم است. اين عمل در صورتي امکان دارد، که هر کس به پدر و مادر خود که شعاع بستگي آنان به وي نزديکتر است، در مرحله بعد به خويشان و بعد از آنان به همه افراد اجتماع، نيکي کند. بدين گونه، همه بال و پر يکديگر ميشوند، و افراد ضعيف را حمايت ميکنند.
?) (واعبدوالله و لا تشرکوا به شيئاً و بالوالدين احساناً» (نساء ??) و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را با او شريک نکنيد و به پدر و مادر نيکي کنيد.
آيه فوق، نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگي پروردگار و ترک شرک و بت پرستي ج که ريشه اصلي برنامههاي اسلامي است- ميکند. دعوت به توحيد و يگانه پرستي روح را پاک، نيت را خالص، اراده را قوي و تصميم را براي انجام دادن هر برنامه مفيدي محکم ميسازد. از آنجا که اين آيه بيان کننده يک رشته از حقوق اسلامي است، قبل از هر چيز، اشاره به حق خداوند بر مردم، پرستيدن او و شريکي براي او برنگزيدن کرده است.
سپس، اشاره به حق پدر و مادر شده و توصيه گرديده است که بايد به آنان نيکي کرد. از اين تعبيرهاي مکرر در قرآن کريم بر بندگي خدا واحسان به والدين، استفاده ميشود که بيان اين دو ارتباط است. در حقيقت هم، چنين است، چون بزرگترين نعمت، نعمت هستي و حيات است که در درجه اول از ناحيه خداست و درمراحل بعد، به پدر و مادر ارتباط دارد. بنابراين، ترک حقوق پدر و مادر، همدوش شرک به خداست.
?) «قل تعالوا اتل ما حرم ربکم عليکم الا تشرکوا به شيئاً و بالوالدين احساناًأ» (انعام ???) بگو، بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بيان کنم که چيزي را با او شريک نکنيد و به پدر و مادر نيکي کنيد.
ذکر نيکي به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرک و قبل از دستورهاي مهمي مانند تحريم قتل نفس و اجراي اصول عدالت، دليل بر اهميت بسيار حق پدر و مادر در دستورهاي اسلامي است. اين موضوع وقتي روشنتر ميشود، که توجه کنيم به جاي «آزار به پدر و مادر»- که هماهنگ با ديگر تحريمهاي اين آيه است-،احسان و نيکي به آنان ذکر شده است. يعني نه تنها ايجاد ناراحتي براي آنان حرام است، بلکه احسان و نيکي به آنان نيز لازم و ضروري است. جالبتر اين که، کلمه «احسان» به وسيله «ب» متعدي شده و فرموده است: « بالوالدين احساناً»احسان گاهي با «الي» و گاهي با «ب» ذکر مي شود، معنايآن نيکي کردن به طور مستقيم و بدون واسطه است، بنابراين، اين آيه تاکيد ميکند که موضوع نيکي به پدر و مادر را بايد آنقدر اهميت داد، که شخصاً و بدون واسطه، به آن اقدام کرد.
?) «ولقد اتينا لقمان الحکمه ان اشکر الله و من يشکر فانما يشکر لنفسه و من کفر فان الله غني حميد و اذقال لقمان لابنه و هو يعظه يا بني لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهناً علي وهن و فصاله في عامين ان اشکرلي ولوالديک الي المصير و ان جاهداک علي ان تشرک بي ما ليس من اناب الي ثم الي مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون» (لقمان ??-??) و آدمي را درباره پدر و مادرش سفارش کرديم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوانتر مي شد و پس از دو سال از شيرش باز گرفت. و سفارش کرديم که مرا و پدر و مادرت را شکر گوي که سرانجام تو نزد من است. اگر آن دو به کوشش از تو بخواهد تا چيزي را که نميداني چيست با من شريک گرداني، اطاعتشان مکن. در دنيا با آنان به وجهي پسنديده زندگي کن و خود، راه کساني را که به درگاه من باز ميگردند. در پيش گير، بازگشت همه شما به سوي من است و من از کارهايي که ميکردهايد، آگاهتان ميکنم.
در آيه اول، نتيجه «شکر» و «کفران» نعمتها، به اين صورت بيان شده که شکر نعمت، به سود خود انسان، و کفران هم به زبان خود او است. خداوند از همگان بينياز است. اگر همه ممکنات شکر کنند، چيزي بر عظمتش افزوده نميشود و اگر جمله موجودات کافر شوند. بر دامن کبريايياش گردي ننشيند.
«ل» در جمله «ان اشکرالله»، براي اختصاص و در «لنفسه» براي نفع است. بنابراين، سود شکرگزاري که همان دوام نعمت، و افزايش آن به اضافه ثواب آخرت است، به خود انسان بر ميگردد؛ همان گونه که زيان کفران، فقط دامان خودش را ميگيرد.
تعبير: «غني حميد»، اشاره به اين است که شکر گزار در برابر افراد عادي، يا چيزي به بخشنده نعمت ميدهد يا اگر چيزي نميدهد، با ستايش او مقامش را در انظار مردم بالا ميبرد. ولي درباره خداوند، هيچ يک از اين دو، معنا ندارد.او از همگان بينياز، و شايسته ستايش همه ستايشگران است. فرشتگان حمد او را ميگويند، و تمام ذرات موجودات به تسبيح و حمد او مشغولند. اگر انساني به زبان قال کفران کند، کمترين اثري ندارد؛ زيرا ذرات وجود خودش، به زبان حال مشغول حمد و ثناي اويند.
شکر با «صيغه مضارع» نشانه تداوم واستمرار است، و کفر با «صيغه ماضي» که حتي بريک مرتبه است بيان شده است. اين نکته، اشاره به اين است که کفران حتي براي يک بار، ممکن است عواقب دردناکي بار آورد اما شکر لازم است که مستمر و مداوم باشد تا انسان مسير تکامل خود را طي کند.
بعد از معرفي لقمان و مقام و حکمت او، به نخستين اندرز وي- که در عين حال مهمترين توصيه به فرزندش مي باشد- اشاره شده است. حکمت لقمان ايجاب ميکند که قبل از هر چيز، به سراغ توحيد، اساسيترين مسئله عقيدتي، برود؛ زيرا هر حرکت تخريبي و ضد الهي، همچون: دنيا پرستي، مقام پرستي و هوا پرستي، شاخهاي از شرک به شمار ميروند. نکته قابل توجه اينکه، لقمان حکيم دليل بر نفي شرک را اين ذکر ميکند که شرک، ظلم عظيم است؛ آن هم با تعبيري، که از چند جهت تاکيد دارد. و چه ظلمي از اين بالاتر، که هم درباره خدا انجام بگيرد و موجود بيارزشي را همتاي او قرار دهند، و هم درباره خويشتن انجام شود. و انسان از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غير او ساقط کند. دو آيه بعد، در حقيقت جملههاي معترضهاي است که در لابه لاي اندرزهاي لقمان از سوي خداوند بيان شده است. البته معترضه، به معناي بيارتباط نيست، بلکه به معناي سخنان الهي است که ارتباط روشني با سخنان لقمان دارد. در اين آيه، بحث از وجود، زحمات، خدمات و حقوق پدر و مادر، و قرار دادن شکر آنان در کنار شکر خداوند است. به علاوه، تاکيدي بر خالص بودن اندرزهاي لقمان، به فرزندش نيز شمرده مي شود، زيرا پدر و مادر با اين علاقه وافر و خلوص نيت، ممکن نيست جز خير و صلاح فرزند را در اندرزهايشان بازگو کنند.
آنگاه، به زحمات بسيار مادر اشاره ميشود. اين مسئله از نظر علمي ثابت شده و تجزيه نيز نشان داده است، که مادران در هنگام بارداري گرفتار سستي ميشوند؛ زيرا شيره جان و مغز استخوان را به پرورش جنين خود اختصاص ميدهند، و از تمام مواد حياتي وجود خود بهترينش را تقديم او ميکنند. به همين دليل، مادران در دوران بارداري گرفتار کمبود انواع ويتامينها ميشوند که اگر جبران نشود، ناراحتيهايي را براي آنان به وجود ميآورد. اين ويژگي، در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه مييابد؛ چرا که شير، شيره جان مادر است. لذا به دنبال آيه، آمده است که پايان نکته، اشاره شده است: «والوالدات يرضعن اولادهن حولين کاملين» (بقره ???) مادران فرزندانشان را دو سال تمام شير دهند. البته، منظور دوران، کمتر از دوسال انجام شود. به هر حال، مادر در اين ?? ماه، دوران حمل و دوران شير خوارگي، بزرگترين فداکاري راهم از نظر روحي و عاطفي، هم از نظر جسمي، و هم از جهت خدمات، دربارة فرزندش انجام ميدهد.
جالب اينکه در آغاز توحيد، پدر و مادر را ذکر ميکند، ولي به هنگام بيان زحمت و خدمات، تکيه روي زحمات مادر است تاانسان متوجه ايثارگريها و حق عظيم او شود. سپس، به شکر خداوند و شکر پدر و مادر سفارش شده است. شکر خدا را بايد کرد، زيرا خالق و منعم اصلي انسان، خداست که چنين پدر و مادر مهرباني را به ما داده است. و هم شکرگزار پدر و مادر بايد بود، که به واسطه اين فيض و عهدهدار انتقال نعمتهاي خداوند به انسان ميباشند.
و در پايان، آيه با لحني که خالي از تهديد و عتاب نيست، مي فرمايد: «بازگشت همه شما، به سوي من است». اگر در اينجا کوتاهي کنيد، در بارگاه الهي تمام اين حقوق، زحمات و خدمات مو به مو بررسي و محاسبه ميشود. بعضي از مفسران در اينجا به نکتهاي توجه کردهاند که در قرآن مجيد، تاکيد بر رعايت حقوق پدر و مادر بارها آمده است. اما سفارش به فرزندان- جز درباره نهي از کشتن فرزندان که يک عادت شوم و زشت استثنايي در عصر جاهليت بود- کمتر ديده ميشود. اين نکته به دليل آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نيرومندشان، کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشي بسپارند. در حالي که بسيار ديده شده است که فرزندان، پدر و مادر را به ويژه به هنگام پيري و از کار افتادگي، فراموش مي کنند: اين دردناکترين حالت براي پدر و مادر، و بدترين ناشکري براي فرزندان محسوب ميشود. از آنجا که توصيه نيکي درباره پدر و مادر ممکن است اين توهم را براي بعضي ايجاد کند که حتي در مسئله عقايد، کفر و ايمان بايد با آنان مماشات کرد، در آيه بعد تاکيد ميکند که هرگز نبايد رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد. پس، هرگز نبايد عواطف خويشاوندي، حاکم بر اعتقاد مکتبي انسان شود. تعبير به «جاهداک»، اشاره به اين است که پدر و مادر گاه به گمان اينکه سعادت فرزندشان را ميخواهند، تلاش و کوشش ميکنند که او را به عقيده انحرافي بکشانند. وظيفه فرزندان اين است که هرگز در برابر اين فشارها تسليم نشوند، استقلال فکري خود را حفظ کنند، و عقيده توحيد را با هيچ معاوضه نکنند. همچنين، جمله «ماليس لک به علم».اشاره به اين است که اگر فرضاً دلايل بطلان شرک را ناديده بگيريم، حداقل دليلي بر اثبات آن نيست. از آنجا که ممکن است اين فرمان اين توهم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک بايد شدت عمل داشت و بيحرمتي کرد، بلافاصله اضافه مي کند که اطاعت نکردن از آنان در کفر و شرک، دليل بر طرز شايستهاي رفتار کرد، ولي از نظر اعتقاد و برنامههاي مذهبي تسليم افکار و پيشنهادهايشان نشد. اين رفتار، درست نقطه اصلي اعتدال، و راه پيامبران و مومنان راستين است. لذا، بعد ميافزايد که مومنان بايد راه کساني را پيروي کنند، که به سوي خداوند باز ميگردند؛ چرا که بازگشت همه به سوي خداوند است، و خداوند انسان را ازکارهايشان آگاه ميسازد و طبق آن پاداش و کيفري ميدهد.
نفي و اثباتهاي پي در پي، و امر و نهيها در آيات فوق، براي اين است که مسلمانان در اين گونه مسائل که در بدو نظر تضادي در ميان انجام دادن دو وظيفه لازم تصور ميشود- خط اصلي را پيدا کنند و بدون کمترين افراط و تفريط، در مسير صحيح قرار گيرند.اين دقت و ظرافت قرآن در اين ريزه کاريها، از چهرههاي فصاحت و بلاغت عميق آن است.
وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداک لتشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما الي مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون» (عنکبوت ?) و به آدمي سفارش کرديم که به پدر و مادر خود نيکي کند و اگر آن دو بکوشند که تو چيزي را که بدان آگاه نيستي شريک من قرار دهي، اطاعتشان مکن. بازگشت همه شما به سوي من است و شما را به کارهايي را ميکردهايد، آگاه ميکنم. روايات مختلفي در شان نزول اين آيه آمده، که چکيده آن اين است که «بعضي از مرداني که در مکه بودند، ايمان و اسلام را پذيرفتند. هنگامي که مادرشان از اين مسئله آگاه شدند، تصميم گرفتند که غذا نخورند و آب ننوشند تا فرزندانشان از اسلام باز گردد. گر چه هيچ کدام از اين کدام از اين مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند. ولي اين آيه نازل شد و خط روشني در برخورد با پدر و مادر در زمينه ايمان و کفر به دست همگان داد
يکي از مهمترين آزمايشهاي الهي، مسئله تضاد خط ايمان و تقوا با پيوندهاي عاطفي و خويشاوندي است. قرآن در اين زمينه تکليف مسلمانان را بروشني بيان کرده است. در اين بخش، آيات آمده در اين زمينه، بررسي ميشود.
?) «و وصينا الانسان بوالديه احساناً» (حقاف ??) و انسان را سفارش کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند. اگر چه اين حکم، يک حکم تشريعي است، ولي اين مسئله پيش از آنکه يک لازم تشريعي باشد، به صورت يک قانون تکويني درنهاد همه انسانها وجود دارد. تعبير به «انسان» در اينجا جلب توجه مي کند؛ زيرا اين قانون مخصوص مومنان نيست، بلکه هر کس شايسته نام انسان است، بايد هميشه به پدر و مادر حق شناس باشد. هر چند با اين اعمال، هرگز نميتواند دين خود را به آنان ادا کند.
سپس، براي اين که تصور نکند که پيوند عاطفي با پدر و مادر ميتواند بر پيوند انسان با خدا و مسئله ايمان حاکم شود، با يک استثناي صريح تاکيد ميکند که اگر پدر و مادر تلاش و کوشش کنند که فرزندشان براي خدا شريکي قايل شود که به آن علم ندارد، از آنان نبايد اطاعت کند.
تعبير: « ماليس بک به علم» اشاره به منطقي نبودن شرک است. چون اگر واقعاً شرک صحيح بود، دليلي بر آن وجود داشت. به تعبير ديگر، جايي که انسان علم به چيزي نداشته باشد، بايد از آن پيروي نکند؛ تا چه رسد به اين که علم به بطلان آن داشته باشد. پيروي از چنين چيزي پيروي از جهل است. اصولاً، تقليد کورکورانه غلط است، حتي اگر درباره ايمان باشد؛ تا چه رسد به شرک و کفر. به اين ترتيب، از اينجا يک اصل کلي استفاده ميشود: « هيچ چيز نميتواند بر ارتباط انسان با خدا حاکم شود؛ حتي پيوند با پدر ومادر، که نزديکترين پيوندهاي عاطفي است.
حديث معروف امام علي (ع): «لا طاعه لمخلوق في معصيه الخالق» اطاعت از مخلوق در عصيان خالق روا نيست. معيار روشني را در اين مسائل به دست ميدهد.از اين آيات و روايات نتيجه ميشود که اسلام برترين احترام را براي پدر و مادر قائل است. پس، در صورت مشرک بودن و دعوت به شرک- که منفورترين کارها در نظر اسلام است- باز حفظ احترام آنان در عين نپذيرفتن دعوت آنان به شرک، واجب شمرده ميشود.
در حديثي از پيامبر (ص) آمده است که شخصي خدمت ايشان آمد و عرض کرد: من به چه کسي نيکي کنم»؟
فرمودند: «به مادرت». دوباره آن شخص سئوال کرد: «بعد از او به چه کسي»؟ فرمودند: «به مادرت».
بار سوم، آن شخص سئوال کردم: «بعد از او، به چه کسي»؟ باز فرمودند: «مادرت». و در چهارمين بار، پيامبر (ص) توصيه پدر و مادر و ديگر بستگان را به ترتيب نزديکي آنان، به ايشان فرمودند.
در حديث ديگري، پيامبر (ص) توصيه پدر و ديگر بستگان را به ترتيب نزديکي آنان، به ايشان فرمودند.
در حديث ديگري، پيامبر (ص) فرمودند: «الجنه تحت اقدام الامهات» (بهشت زير پاي مادران است). يعني فقط از طريق خضوع و همچون خاک راه بودن در برابر آنان، ميتوان به بهشت برين راه يافت.
?) «و وصينا الانسان بوالديه احساناً حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتي اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنه قال رب اوزعني ان شکر نعمتک التي انعمت علي و علي والدي و ان اعمل صالحاً ترضاه و اصلح لي في ذريتي اني تبت اليک و اني من المسلمين» (احقاف ??) و آدمي را به نيکي کردن با پدر و مادر خود سفارش کرديم. مادرش بار او را به دشواري برداشت و به دشواري بر زمين نهاد. و مدت حمل تا از شير باز گرفتنش، سي ماه است تا چون به سن جواني رسد و به چهل سالگي در آيد. گويد: اي پروردگار من ، به من بياموز تا شکر نعمتي که بر من و بر پدر و مادرم ارزاني داشتهاي به جاي آرم. کاري شايسته بکنم که تو از آن خشنود شوي و فرزندان مرا به صلاح آور. من به تو بازگشتم و از تسليم شدگانم.
اين آيه، از نيکي و شکر به پدر و مادر که مقدمهاي براي شکر پروردگار است، شروع ميکند. «وصيت» و توصيه، به معناي مطلق سفارش است. و مفهوم آن، منحصر به سفارشهاي مربوط به پس از مرگ نيست. لذا جمعي از مفسران آن را در اين آيه، به معناي دستور و فرمان تفسير کردهاند. سپس به دليل لزوم حق شناسي از مادر، تاکيد ميشود که در طول ?? ماه بارداري و شير دهي، وي بزرگترين ايثار و فداکاري را درباره فرزندش انجام ميدهد.
اينکه قرآن در اينجا فقط از ناراحتيهاي سخن ميگويد، و سخني از پدر در ميان نيست، نه به خاطر اهميت ندادن به پدر است؛ چرا که هم در بسياري از اين مشکلات شريک مادر است. اما چون سهم بيشتري دارد، بيشتر بر او تاکيد شده است.
هنگامي که انسان به کمال قدرت نيروي جسماني رسيد و به مرز ?? سالگي وارد شد، سه چيز را از خدا تقاضا ميکند: شکر پدر و مادرش، انجام دادن کارهاي خوب و تداوم در رستگارياش در فرزندانش، اين تعبير، نشان ميدهد که انسان با ايمان در چنين سن و سالي، هم از عمق و وسعت نعمتهاي خدا بر او، و هم از نعمتهاي که پدر و مادر به او کرده است، آگاه ميشود؛ زيرا در اين سن و سال، معمولاً خودش پدر يا مادر ميشود و با درک زحمات طاقت فرسا و ايثارگرانه آن دو، بي اختيار به يادشان ميافتد و به جايشان در پيشگاه خدا شکر مي کند.
تعبير: «لي» (براي من )، ضمناً اشاره به اين است که صلاح و نيکي فرزندان من در چنان باشد، که نتايجش عايد من نيز بشود. تعبير: «في ذريتي» (فرزندان من)، به طور مطلق اشاره به تداوم صلاح و نيکوکاري در تمام دودمان است.
جالب اينکه در دعاي اول، پدر و مادر را و در دعاي سوم، فرزندان را شريک ميکند. ولي در دعاي دوم، براي خود دعا ميکند. انسان صالح اينگونه است که اگر با يک چشم به خويشتن مينگرد، با چشم ديگر به افرادي که بر او حق دارند. نگاه ميکند.
پس از بررسي موضوع احترام به پدر و مادر از نگاه قرآن کريم و ارتباط آن با اطاعت از دستورهاي خداوند، اکنون ميتوانيم اينگونه جمعبندي کنيم که احترام به والدين، از دستورهاي اکيد ديني است.
درباره تعامل اطاعت از والدين با اطاعت از خدا، ميتوان گفت که ما ابتدا اطاعت از دستورهاي خداوند را واجب مي دانيم. سپس، خداوند دستور داده است که از پدر و مادر اطاعت کنيم، و به آنان احترام بگذاريم. پس، اطاعت از اين دستور خداوند، احترام به والدين را به همراه ميآورد. البته، اگر اطاعت از والدين موجب زير پا نهادن دستورهاي الهي شود، براساس نظر اسلام نبايد از آنان اطاعت کرد، و دستور خداوند بر دستور والدين ارجحيت داده شده است. با اين حال، در چنين مواردي، اسلام تاکيد ميکند که بايد با نرمي و متانت با پدر و مادر برخورد کرد. و اسلام، اجازه پرخاش را حتي در زماني که پدر و مادر بر خلاف دين دستور داده باشند، به فرزندان نداده است.
نيکي به پدر و مادر چنان اهميتي دارد که حتي پدر و مادري که از نظر عقيده دچار انحراف هستند و يا به فرزند خود ظلم کردهاند بايد مورد احترام واقع شوند و فرزند به آنان نيکي کند.
مادر حق ويژهاي دارد و نيکي به او مقدم است. امام صادق(ع) فرمودند: شخصي نزد پيامبر اکرم(ص) آمد و پرسيد اي پيامبر! به چه کسي نيکي کنم؟ فرمودند: مادرت پرسيد: سپس به چه کسي؟ فرمودند: به مادرت. باز پرسيد: سپس به چه کسي؟ فرمودند: به مادرت، دوباره پرسيد: سپس به چه کسي؟ فرمودند: به پدرت.
اسلام براي پدراني که وظيفه ي خود را به درستي انجام مي دهند، ارزش و احترم قائل است. اين ارزش و احترام به حدي است که در آيات قران پس از انجام وظيفه ، احترام به خدا و اطاعت از فرمانش از احترام به والدين ياد شده است.
در اينجا چند نمونه از موارد ارزش و احترام پدر را ذکر مي کنيم : اصل بر رعايت حکم پدر است و بدون اجازه ي او، جز در واجبات نمي توان گام برداشت. فرزند وظيفه دارد بال رحمت و عنايت خود را در زير پاي پدر و مادر بگستراند. فرزند حق اهانت به پدر را ندارد، حتي گفتن اف. حرمت پدر چون حرمت خداست و نمي توان آبروي پدر را زير سؤال برد و شخصيت ا و را خدشه دار کرد.
حال اين همه احترام براي پدري است که تمرين عظمت و لياقت کرده باشد، عواملي که سبب بغض و نارسايي در رشد و حيات خود و کودک است از خود دور کند و براي صلاح و فساد فرزندش و جامعه بينديشد.
? اهميت نقش پدر
پدر در جنين از دو لحاظ سهم دارد : - وراثت - محيط.
از نظر وراثت نيمي از کروموزوم هاي جنين از پدر و نيمي از مادر است. ممکن است پدر بيماري داشته باشد و از طريق کروموزوم ها به کودک نيز منتقل مي شود. رفتار پدر الگو و غرور او کارساز است. شيوه محبت يا خشونت ، اتکاي به نفس ، قاطعيت پدر و... همه براي کودک در س و آموزنده مي باشد.
رابطه ي پدر با فرزند بايد بر اساس انس و تفاهم باشد، براساس انديشه و تدبر، تحسين و تشويق، بکارگيري شيوه الگويي مناسب و همت گذاشتن براي سازندگي و رشد و شخصيت او باشد.
پدر از لحاظ محيط نيز نقش دارد. اگر پدر فردي پاک، شريف، مؤمن و متعبد باشد کودک از او تأثير مي پذيرد و اگر پدر آلوده باشد ناخواسته کودک نيز آلوده خواهد شد. طرز فکرها، فلسفه ها، ادبيات و هنر، اخلاق و رفتار و جرائم و انحرافات، مواضع سياسي و اقتصادي همه در کودک مؤثر است و شخصيت کودک را تحت تأثير قرار مي دهد.
طفل از زمان تولد تا حدود دو ماهگي شديداً وابسته به مادر است و مادر را مرکز آرزوها و آمال خود مي داند. به تدريج که کودک وارد دو ماهگي مي شود، پدر وارد زندگي و ذهن و تصور او مي شود. کودک اين را در مي يابد که پدر براي او پناهگاه است، معلم است، رهبر و قانونگذار است.
تصور اينکه پدر از مادر کم اهميت تر است از جهاتي درست است اما در مواردي نيز نقش پدر مهم تر از مادر مي باشد. تجسم عالم شعور، مظهر عقل و دانش در خانواده در قبضه ي پدران است و طفل پدر را به اين گونه مي شناسد.
کودک به تدريج که بزگتر مي شود تصوراتي از پدر را در ذهن خود پرورش داده و آنها را پروبال مي دهد. از جمله تصوراتي که کودک از پدر خود دارد عبارتند از :
الف ) چهره برجسته خانواده
ب ) همانندي با پدر
ج ) ضامن رفع نيازها
د ) عامل تأمين امنيت
ه )مرکز دانايي و انديشه.
الف ) چهره برجسته خانواده : کودک در سن ?-? سالگي پدر را بزرگترين شخصيت و عاقل ترين افراد مي داند. اگر کسي عليه پدر چيزي بگويد، ا و از پدر خود دفاع مي کند. کودک در خانه با پدر رفتاري رسمي دارد و بيشتر اوقات از کانال مادر با پدر ارتباط برقرار مي کند.
ب ) همانندي با پدر : از نظر روان شناسان، کودک ?-? ساله مخصوصاً پسر بچه ها پدر را الگوي خود قرار مي دهند. پدر از نظر کودک سمبل قدرت است. ضامن خانواده است و همه ي آرزوي کودک اين است که مثل پدرش باشد.
ج ) ضامن رفع نيازها: پدر از نظر کودک ضامن رفع نيازهاست. هر چيزي را که اعضاي خانواده احتياج دارند ، پدر تهيه مي کند، کودک در سايه پدر، نيکو پرورش مي يابد. هر چقدر سن کودک بيشتر شود، ديد او نسبت به ضمانت پدر بيشتر مي شود بطوريکه در سنين نوجواني مادر را عامل مهر و محبت و پدر را عامل تأمين زندگي و انضباط مي داند.
د ) عامل تأمين امنيت : اگر خطري براي کودک پيش آيد به پدرش پناه مي برد.
ه ) مرکز دانايي و انديشه: پدر نماينده ي دنياي خارج کودک است، مرکز دانايي و آگاهي است. کودک گمان دارد که پدرش در همه ي اصول و قواعد داناست. حتي کودکاني که نسبت به پدر ديد منفي دارند باز هم درباره ي پدر تعصب دارند و عقل و فکر او را تحسين مي کنند.
جلب رضايت و خشنودي مادران از وظايف اساسي و مهم فرزندان است . در حديثي از پيامبر اکرم ( ص ) نقل شده است که فرمود: الجنه تحت اقدام الامهات ، بهشت زير پاي مادران است. اين حديث شريف بيان مي کند که اگر فرزندي رضايت مادرش را با اطاعت و احترام و سپاسگزاري جلب نکند ، وارد بهشت نمي شود.
اگر انسان تمام دستورهاي ديني را انجام دهد ، ولي به پدر و مادرش توهين کند ، آنان را خشمگين سازد ، بي احترامي و بي ادبي به آنها روا دارد ، و به طور کلي کاري کند که پدر و مادر از وي ناراضي باشند در اين صورت هيچ عملي از او در پيشگاه خداوند پذيرفته نمي شود.
مردي به محضر پيامبر ( ص ) آمده و گفت :اي رسول خدا در دنيا هيچ کار زشتي نيست که من انجام نداده باشم. آيا توبه من قبول مي شود؟ پيامبر (ص) فرمود : آيا هيچ کدام از پدر و مادرت زنده هستند. پدرم زنده است. فرمود : برو و پدرت نيکي کن ( که همين نيکي به پدر موجب پذيرفتن توبه تو خواهد بود ).
وقتي او رفت . پيامبر (ص ) فرمود: اي کاش مادر اين گناهکار زنده بود و به مادرش نيکي مي کرد . زيرا نيکي به مادر به قبولي توبه اش نزديکتر بود يعني نيکي به مادر زودتر موجب قبولي توبه در پيشگاه خدا مي شود.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: آن کسي که به بزرگترها احترام نگذارد و به کوچکترها محبت نکند از ما نيست.
? مساله حق شناسي و حسن عهد
خصلتحق شناسي و نيک نگه داشتن خاطرات شايسته گذشته، ازارزشهاي بسيار والا از ديدگاه عقل و فطرت بوده، و از اصول زيباييها و شکوه عظيمانسانيت ميباشد. انسان ارجمند، انساني است که حق شناس، وفادار، همدل، سپاسگزارو جبران کننده زحماتي که ديگران در مورد او نمودهاند باشد چنين انساني درپيشگاه خداوند، بسيار ارجمند است. و اين يک موضوع قطعي است که نه تنها دراسلام، بلکه در ميان همه اديان و مکاتب آسماني همين گونه است.
امام صادق(ع)فرمود: حضرت موسي(ع) مشغول مناجات و راز و نياز با خدا بود، در اين هنگام مرديرا در سايه عرش خدا ديد، عرض کرد: «خدايا! اين مرد کيست که او را در جايگاهعظيم در سايه عرش خودت جاي دادهاي؟» خداوند فرمود: «هذا کان بارابوالديه....; اين شخصي است که به پدر و مادرش نيکي کرده است.»
جالب اين که در اين آيه، سپاسگزاري از پدر و مادر، در کنار ستايش از خداقرار گرفته و خداوند به صورت فرمان اعلام ميکند که قطعا بايد اين قدرداني (باقلب و زبان و عمل) انجام گيرد. و در مورد ديگر خداوند اين سپاسگزاري را چنينتبيين نموده که درباره پدر و مادر چنين دعا کن: «رب ارحمهما کما ربيانيصغيرا; خدايا همان گونه که پدر و مادرم مرا در کوچکي (با مهر و محبت) تربيتکردند، به آنها مهرباني کن.» در اين آيه به مساله مربي بودن مادر، و رنجها وزحمتهاي او در مورد تربيت فرزند اشاره شده که بسيار طاقت فرسا است. يادآورياين مساله حس حق شناسي انسان را تحريک ميکند، و وجدان نهفته او را بيدارميسازد، که بايد در اين راستا از هرگونه غرور و غفلت پرهيز کند و به ياد دورانکودکي و زحمتهاي سخت مادر بيفتد و با حقشناسي صحيح وهمه جانبه خود، خشنوديکامل مادر را تحصيل نمايد.
امام سجاد (ع) در بيان حق شناسي انسان نسبتبه مادرچنين ميفرمايد: «حق مادر اين است که بداني تو را در جايي (رحم) نگه داشته وجا به جا نموده که هيچ کس ديگر را در آن جا نگه ندارد، از قلبش ميوهاي بهتو خورانده که هيچ کس به ديگري نخوراند. و تمام جسم و جان خويش را با شادمانيو طيب نفس سپر جان ساخته و همه رنجها و سختيها را در دوران حمل براي حفظ جانتو به جان خريده است، تا آن گاه که دست قدرت پروردگار، تو را از تنگناي رحم بهپهنه زمين آورده است، در اين هنگام مادر خشنود بوده که خود گرسنه بماند و تورا سير کند، خود برهنه باشد و تو را بپوشاند، خود تشنه بماند و تو را سيرابنمايد، خود در آفتاب باشد و تو را در سايه نهد، سختيها را بپذيرد و تو را باناز بپروراند، بيدار بماند و تو را به خواب نوشين کند، اندرون خود را ظرف وجودتو کرده، دامنش را آرامگاه، جانش را سپر بلاي تو ساخته است، گرم و سرد جهان رابه خاطر تو به جان خريده، بنابراين: «فتشکرها علي قدر ذلک، و لاتقدر عليه الابعون الله و توفيقه; تو بايد به همين اندازه از او سپاسگزاري و قدرداني کني،ولي انجام چنين حق شناسي به قدري سنگين است که تو آن را جز به ياري و توفيقالهي نميتواني انجام دهي.»
نظير اين مطلب در گفتار امام صادق(ع) آمده، آن جاکه به يکي از شيعيان به نام ابراهيم بن مهزم که با مادرش به نام «خالده»درشت گويي ميکرد، فرمود: «يا بامهزم مالک ولخالده اغلظت في کلامها البارحه،اما علمت ان بطنها منزل قد سکنته، و ان حجرها مهد قد غمزته، و ثديها وعاء قدشربته; اي ابومهزم! چرا با مادرت خالده درشت گويي ميکني؟ چنان که شب گذشته بااو با خشم و خشونتسخن گفتي، آيا نمي داني که رحم او منزل سکونت، و دامنشگهواره نوازشگر تو بود، و سينهاش ظرفي بود که از آن شير نوشيدي.»
کوتاه سخناين که با صراحتبايد گفت هر قدر درباره عظمت مقام و حق مادر بگوييم کمگفتهايم، آيا با يک ظرف ليوان ميتوان آب دريا را برداشت؟ در يک مرحله مادر حقحيات بر انسان دارد، بنابراين بايد تا سر حد امکان حق او را شناخت و از اوقدرداني و تجليل کرد. براي اين که باز با حق عظيم مادر و اوج مقام او ازديدگاه اسلام بيشتر آشنا شويم، نظر شما را به چند روايت زير جلب ميکنم:
? ) مسلمانان مشغول طواف کعبه بودند، شخصي مادر سال خوردهاش را بر دوش گرفته واو را در ميان ازدحام جمعيت طواف ميداد، او پيامبر(ص) را در ميان طوافکنندگان ديد، پس از طواف به آن حضرت عرض کرد: «آيا با اين کار حق مادرم راادا کردم؟» پيامبر(ص) فرمود: «نه، حتي اين کار دشوار تو نميتواند يکي ازنالههاي او به هنگام وضع حمل را جبران کند.»
? ) امام باقر(ع) فرمود: موسي بنعمران(ع) در مناجات خود با خدا عرض کرد: «مرا سفارش و موعظه کن» خداوند سهبار به او فرمود: «اوصيک بي; تو را به (رابطه و ياد) خودم سفارش ميکنم.»
موسي(ع) عرض کرد: باز مرا موعظه کن، خداوند دو بار به او فرمود: «اوصيکبامک; تو را به نيکي به مادرت سفارش ميکنم» و يک بار فرمود: «تو را به نيکيبه پدرت سفارش مينمايم.» بعضي از دانشمندان از اين عبارت چنين استفادهکردهاند که اگر نيکي به پدر و مادر را سه بخش کنيم، دو بخش آن از آن مادر است.
? ) در سيره پيامبر گرامي اسلام آمده: آن بزرگوار، سالها بعد از وفات حضرت خديجه(س) به عنوان حق شناسي از او، بهدوستان او محبت ميکرد. روزي پيرزني را فوق العاده مورد عطوفت قرار داد و بهاو احسان مضاعف نمود، عايشه از علت آن همه عنايت مخصوص پرسيد، پيامبر(ص) درپاسخ فرمود: «ان حسن العهد من الايمان; همانا نيکو نگه داشتن سابقه و وفاداريبه خاطرات گذشته، از نشانههاي ايمان است.»
?) حليمه سعديه که چند ماهي بهپيامبر(ص) در دوران شيرخوارگي شير داده بود و به عنوان مادر رضاعي پيامبر(ص) محسوب ميشد، پس از گذشتسالها بر اثر قحطي و گرسنگي به مکه آمد و تقاضاي کمکنمود، پيامبراکرم(ص) به پاس حق شناسي و احترام به مادر رضاعي خود، از اموالحضرت خديجه(س) با کسب رضايت او چهل شتر و گوسفند به حليمه سعديه داد و او رابا خشنودي بدرقه کرد.
نظير اين مطلب در مورد بانويي به نام «ثويبه» نقل شده که او در دورانشيرخوارگي پيامبر(ص) چند روزي به آن حضرت شير داد، پيامبر(ص) وقتي که به مقامنبوت رسيد، به خاطر محبتهاي «ثويبه» در دوران شيرخوارگي، به او احسان ميکرد،در مدينه براي او که در مکه ميزيست، لباس و هداياي ديگر ميفرستاد. «ثويبه»در سال هفتم هجرت از دنيا رفت، پيامبر(ص) از وفات او غمگين شد، آن بزرگوار ازآن پس به ياد محبتهاي «ثويبه» به خويشان او محبت و نيکي ميکرد، و براي آنهانان و غذا مي فرستاد، و به اين ترتيب از زحمتهاي اندک گذشته او حقشناسي وقدرداني مينمود.» اين همان شيوهاي است که قرآن به آن دستور داده و ميفرمايد:
«هل جزاء الاحسان الا الاحسان; آيا پاداش نيکي، جز نيکي است؟» نتيجه اين که: حقيقت اين است که هيچ کس بعد از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) مانند مادر برگردن انسان حق ندارد، و انسان بايد کمال حق شناسي و قدرداني را نسبتبه مادرداشته باشد.
بنابران، يکي از مسووليتهاي سنگين و مهم آن است که انسان با عناوين مختلف وشيوههاي گوناگون از مادر تجليل و احترام کند و خشنودي او را به دست آورد، تاشايد يکي از هزار زحمتخالصانه او را جبران کرده باشد.
امامان معصوم(ع) بهقدري نسبت به رعايت احترام به مادر حساس بودند که روايتشده از امام سجاد(ع)سوال شد: «با اين که تو از نيکوکارترين انسانها هستي، چرا با مادرت در يککاسه غذا نميخوري؟ با توجه به اين که مادرت دوست دارد با تو در يک کاسه غذابخورد؟»
آن حضرت در پاسخ فرمود: «اکره ان تستبق يدي الي ما سبقت اليه عينها فاکون عاقا لها; از اين رو دوستندارم دستم به لقمهاي پيشي گيرد، که چشم مادرم به ديدن آن پيشي گرفته است،آن گاه عاق مادرم گردم (يعني نسبتبه مادر بيمهر شوم)
? آثار نيکي و بدي به مادر
يکي از اموري که در رابطه با مادر، از امور قطعي است و تجربه نيز آن را تاييدميکند آثار وضعي رفتار با مادر است، که اگر نيک باشد، آثار وضعي و پاداش بسيارنيک خواهد داشت، و اگر بد باشد داراي کيفر سخت و ناهنجار خواهد شد، به هميناساس، بايد توجه داشت که منظور از احترام به مادر احترام ظاهري و خشک و خالينيست، بلکه علاوه بر آن بايد به او احسان نمود و از هرگونه آزار رساني به اوپرهيز کرد. ما وقتي که آيات قرآن را در رابطه با پدر و مادر مورد بررسي قرارميدهيم، ميبينيم در سيزده مورد از احترام به پدر و مادر سخن به ميان آمده کهشش مورد آن با تعبير «حسن و احسان» به آنها عنوان شده است.
و در موردنيازردن آنها خداوند از کمترين اظهار ناراحتي به پدر و مادر نهي فرموده و باصراحت ميفرمايد: «و لاتقل لهما اف; به آنها اف نگو.» امام صادق(ع) در شرح اينآيه فرمود: «اگر چيزي کمتر از اف (براي اظهار ناراحتي) وجود داشت، خدا از آننهي ميکرد.» پيامبر(ص) فرمود: «اثنان يعجلهما الله في الدنيا: البغي و عقوقالوالدين; دو کار است که خداوند در همين دنيا کيفر آن را به صاحبش ميرساند (ومجازات زودرس دارد)، ? ظلم و تجاوز ? آزردن پدر و مادر.»
نيز آن حضرتفرمود: «فوالذي بعثني بالحق لانسها بک ليله خير من جهاد سنه في سبيل الله;سوگند به خداوندي که مرا به پيامبري برانگيخت، انس يک شب مادر با تو از يک سالجهاد در راه خدا بهتر است.»
کوتاه سخن آن که: پاداش و کيفر نيکي و بدي بهپدر و مادر در دنيا و آخرت از امور قطعي است، و از آيات قرآن و روايات بسيارکه از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نقل شده، اين مطلب به قدري روشن است که ازبديهيات به شمار ميآيد.
آخرين سخن در اين باره اين که پيامبر(ص) فرمود: «اياکم و عقوق الوالدين، فانريح الجنه توجد من مسيره الف عام و لايجدها عاق; بترسيد و بپرهيزيد از اين کهعاق پدر و مادر و مورد خشم آنها قرار گيريد، زيرا بوي بهشت از هزار سال راه بهمشام ميرسد، ولي اين بوي خوش به مشام چنين کسي نميرسد.» نيز فرمود: «يقالللعاق اعمل ما شئت فاني لااغفر لک و يقال للبار اعمل ما شئت فاني ساغفر لک; ازسوي خداوند به کسي که نسبتبه پدر و مادر نامهربان است گفته ميشود، هرکار نيکانجام ميدهي بده، ولي به خاطر بيمهري به پدر و مادرت، تو را نميآمرزم، ولي بهنيکي کننده به پدر و مادر گفته ميشود، هرکار ميکني انجام بده، ولي من به زوديتو را ميبخشم.»
پاداش نظر مهر انگيز به پدر و مادر به قدري عظيم است کهپيامبراکرم(ص) در سخني فرمود: «ما من ولد بار ينظر الي والديه نظر رحمه الاکان له بکل نظره حجه مبروره; هر فرزند نيکوکاري که با نظر مهرانگيز به پدرومادرش مينگرد، خداوند براي هر نگاه او پاداش يک حجشايسته به او خواهد داد.»
حاضران از آن حضرت پرسيدند: «گرچه فرزند در يک روز صدبار اين گونه به پدر ومادرش بنگرد آن همه پاداش را دارد؟» پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: «نعم اللهاکبر و اطيب; آري خداوند بزرگتر و پاکتر است.»
پايان بخش اين قسمت از کلام را حديث قدسي قرار ميدهيم که نکته تکان دهندهاي را در بردارد.
خداوند متعال در اين کلام وحياني خطاب به پيامبرش چنين ميفرمايند: «به عزّت و جلالم سوگند که اگر عاق والدين عبادت جميع پيغمبران را بکند از او قبول نميکنم و اوّل چيزي که در لوح محفوظ نوشته شد اين بود که منم خدايي که بجز من خدايي نيست هر که پدر و مادر از او راضي باشد من نيز از او راضي هستم و هر که پدر و مادر از او خشمناک باشد من نيز از او خشمناکم»(?).
?) از پيامبر اکرم صلي اللهعليهوآله نقل شد که حضرت موسيبنعمران به پروردگار عرض کرد که آن دوست من که شهيد شد حالش چگونه است؟ خطاب رسيد او در جهنم است. عرض کرد پروردگارا مگر شهيد را وعده بهشت ندادهاي؟ فرمود: چرا ولي او اصرار داشت به آزردن پدر و مادر و من عمل کسي را که بر پدر و مادر ستم روا دارد قبول نميکنم.
?) در داستاني ديگر آمده است: اويس کار ميکرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را ميداد يک روز از مادر اجازه خواست که براي ديدن و ملاقات با رسولالله به مدينه برود مادرش گفت: اجازه ميدهد به شرط آنکه بيش از نصف روز در مدينه توقف نکني. اوسيس حرکت کرد وقتي به خانه پيامبر رسيد اتفاقاً آن گرامي تشريف نداشتند ناچار اويس بعد از يکي دو ساعت توقف پيامبر را نديده مراجعت کرد. رسولاللهصلياللهعليهوآله به خانه آمدند پرسيدند: اين نور کيست که در اين خانه تابيده؟ گفتند: شترباني که اويس نام داشت به اينجا آمد و بازگشت. فرمود: آري اويس در خانهي ما اين نور را به هديه گذاشت و رفت.
پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله دربارهاش فرمود: «يفوح روائح الجنه من رقبل القرآن و اشوقاه اليک يا اويس القرآن.» نسيم بهشت از جانب يمن و قرن ميوزد چه بسيار مشتاقم به ديدارت اي اويس قرني.
?) روزي امام علي عليهالسلام با امام حسين عليهالسلام به طواف خانهي خدا رفته بودند صداي نالهاي را شنيدند که فردي در درگاه خدا از گناهان گذشتهي خود در حال توبه کردن بود. علي عليهالسلام جواني زيبا و خوش اندام با لباسهاي گرانبها را مشاهده کرد.
از او پرسيد ناله و سوز و گدازت براي چيست؟ گفت: نافرماني و نفرين پدرم اساس زندگيم را از هم گسست و سلامتي را از من ربود. مرد گفت: پدر پيرم خيلي مهربان بود ولي من به کارهاي زشت و بيهوده ميگذشت و هر چه او مرا نصيحت مينمود نميپذيرفتم و گاهي او را آزار و اذيت ميکردم و دشنام ميدادم.
روزي من به سراغ صندوق رفتم تا پولي که پدرم دارد بردارم، او جلوگيري کرد، من دستش را فشردم و او را بر زمين انداختم، خواست از جا برخيزد ولي از شدت کوفتگي و درد يا راي حرکت نداشت. او گفت: من به خانهي خدا ميروم و تو را نفرين ميکنم.
پدرم چند روز روزه گرفت و نمازها خواند پس از آن به خانهي خدا سفر کرد، من مشاهده کردم پدرم پردهي کعبه را گرفته است و با آهي سوزان مرا نفرين کرد. به خدا قسم هنوز نفرينش تمام نشده بود که بيچاره شدم و تندرستي از من سلب شد. در اين موقع پيراهن خود را بالا زد ديدم يک طرف بدنش خشک شده و حسي و حرکتي ندارد.
بعد از اين پيشامد پشيمان شدم و نزد او رفته و عذرخواهي کردم. اما او نپذيرفت. سه سال از او پوزش ميطلبيدم اما او رد ميکرد. سال سوم ايام حج که فرا رسيد. گفتم پدر جان برو همانجايي که مرا نفرين کردي دعا کن. شايد خدا بر برکت دعاي تو سلامتي را بر من بازگرداند. قبول کرد وقتي بر وادي اراک رسيديم شب تاريکي بود ناگاه مرغي از کنار جاده پرواز کرد و بر اثر بال و تيرزدن او شتر پدرم رميد. و او بر زمين افتاد پدرم ميان دو سنگ قرار گرفت و فوت کرد او را همانجا دفن کردم و من هنوز گرفتار نفرين اويم.
اميرالمؤمنين دعايي از پيامبر به من تعليم داد که بيچارگي، اندوه، در دو مرض فقر و تنگدستي از او برطرف ميگردد و گناهانش آمرزيده ميشود. اين دعا همان دعاي مشمول معروف است که محدت قمي در مفاتيح الجنان آورده است.
? ارزش پدر و مادر در اديان قبل از اسلام
حضرت ابراهيم (ع) پدر و مادر خويش را دعا مي کند«ربنا اغفرلي و الوالدي و للمؤمنين يوم يقوم الحساب » اي پرور دگارا مرا بيامرز و پدرو مادرم را و مؤمنان را نيز (بيامرز ) در روزيکه مردم براي حسلب به پا مي خيزند.
? ارزش پدر و مادر در آئين يهود
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاکِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ;بقره آيه??
چون از فرزندان اسرائيل پيمان محکم گرفتيم که جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان کنيد و با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زکات را بدهيد آنگاه جز اندکي از شما [همگي] به حالت اعراض روي برتافتيد.
? اثر نيکي کردن به پدر و مادر در بني اسرائيل
خداوند در قرآن مجيد داستان گاو بني اسرائيل را بيان نموده است و البته منظور از اين حکايت فقط زنده شدن جوان بني اسرائيل نبوده است. بلکه مي خواسته بندگان خود را متوجه اين معني بنمايد که خدمت به پدر موجب استفاده و فايده دنيوي هم مي گردد. در ايه اي که در پيش خواهد امد در مورد جواني از بني اسرائيل که به پدر و مادر خود نيکي کرده است و مهرباني نموده و خيري رسانيده است . البته اين ايه شريفه در امتداد داستان گاو بني اسرائيل است که به اين شرح آمده است.
وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ
و هنگامي که موسي به قوم خود گفتخدا به شما فرمان ميدهد که ماده گاوي را سر ببريد گفتند آيا ما را به ريشخند ميگيري گفت پناه ميبرم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم (??)
خداوند در قرآن از حضرت يحيي (ع) به خوبي نسبت به پدر و مادر ياد مي کند
در سوريه مريم آيات ??تا ?? مي فرمايد: يَا يَحْيَي خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِيًّا ; اي يحيي کتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و از کودکي به او نبوت داديم
وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِيًّا ; و [نيز] از جانب خود مهرباني و پاکي [به او داديم] و تقواپيشه بود (??)
وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَکُن جَبَّارًا عَصِيًّا ; و با پدر و مادر خود نيکرفتار بود و زورگويي نافرمان نبود (??)
و اما راجع به عصيان ايات زيادي در قرآن مجيد است که به آنها وعده عذاب را داده است و ما فقط به يک آيه اشاره مي کنيم : وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ و هر کس از خدا و پيامبر او نافرماني کند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد وي را در آتشي درآورد که همواره در آن خواهد بود و براي او عذابي خفتآور است (??)
نويسنده : علي معروفي
منابع:
طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، تهران، کانون انتشارات محمدي، ????.
مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، قم، دارالکتب الاسلاميه، ????.
المحجة البيضاء، ج ?، ص ???.
ارزش پدر و مادر تاليف سيد اسماعيل گوهري
موالف) آداب رفتار با والدين
در اسلام، رفتار با والدين آدابي دارد كه مهم ترين آنها را برمي شماريم:
يك ـ نيكي با پدر و مادر
از جمله آداب رفتار با والدين، نيكي و احسان با آنان است. خداوند در قرآن مي فرمايد: «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً؛ به پدر و مادر خود احسان كنيد.» (اسراء: 23) وقتي از امام صادق(ع) درباره احسان پرسش شد، فرمود:
با آنها نيك معاشرت كني تا آنها مجبور نشوند، احتياج خود را از تو بخواهند. اگرچه نيازمند نباشند، [بلكه قبل از اينكه آنان اظهار كنند، تو بايد وظيفه خود را انجام دهي].1
دوـ فروتني و بردباري در برابر خشم آنان
از ديگر آداب رفتار با والدين، تواضع و بردباري در برابر آنان است. به ويژه در دوره كهن سالي بايد مراقب بود كه همه برخوردها و رفتارها با احترام و تواضع همراه باشد. خداوند در قرآن در اين باره مي فرمايد:
إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا. (اسراء: 23)
اگر يكي از آن يا هر دو در كنار تو به سال خوردگي رسيدند، به آنها [حتي] اُف نگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخني شايسته بگوي.
امام صادق(ع) در شرح اين آيه مي فرمايد:
يعني اگر دل تنگت كردند، به آنها [اُف] مگو. اگر تو را زدند، با آنها تندي مكن و فرمود: [با آنها سخني شريف و بزرگوار بگو]، يعني اگر تو را زدند، بگو: [خدا شما را بيامرزد، اين است سخن شريف تو] و فرمود: [از روي مهرباني براي آنها جنبه افتادگي پيش آور]، يعني ديدگانت را به آنها خيره مكن، بلكه با مهرباني و دلسوزي به آنها بنگر و صدايت را از صداي آنها بلندتر مكن و دستت را بالاي دست آنها مگير و بر آنها پيشي مگير.2
رسول خدا صلي الله عليه و آله هم درباره تواضع به پدر و مادر مي فرمايد: «از جمله حقوق والدين به فرزندان، متواضع بودن در برابر خشم آنهاست».3
سه ـ فرمان برداري
در اسلام، اطاعت و فرمان برداري از دستورهاي پدر و مادر، نشانه مؤمن بودن فرد مسلمان است، چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
وَ والديك فَأَطِعْهما وَ بَرَّهما حَيِّيْنَ كانا أو مَيِّتَيْن وَ ان أمَراكَ أنْ تَخْرُجَ مِنْ أهْلك َو مالِك فَافْعَلْ فانَّ ذلك مِنَ الْاِيْمَان.4
پدر و مادرت را فرمان بر و به آنها نيكي كن، زنده باشند يا مرده و اگر دستور دادند، خاندان و مالت را كنارگذار، اين كار را بكن كه از ايمان است.
البته، اطاعت از والدين، بي حد و مرز نيست و در جايي كه دستور پدر و مادر، در مسير شرك و كفر و برخلاف دستورهاي دين باشد، نبايد از آن اطاعت كرد. خداوند در قرآن مي فرمايد:
وَإِن جَاهَدَاكَ عَلي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا. (لقمان: 15)
و اگر تو را وادارند تا درباره چيزي كه تو را به آن دانشي نيست، به من شرك ورزي، از آنان فرمان نبر.
امام علي(ع) درباره حق اطاعت از فرمان پدر مي فرمايد: «فَحَقُّ الوالد عَلَي الوَلَد أنْ يُطيعَهُ في كُلِّ شَيْءٍ اِلاّ في مَعْصية الله؛ حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز به جز نافرماني خدا، از پدر اطاعت كند».5
رسول خدا صلي الله عليه و آله هم مي فرمايد: «طاعَةُ اللهِ طاعَةُ الْوالِدِ وَ مَعْصِيَةُ اللهِ مَعْصِيَةُ الْوالِدِ؛ اطاعت پدر، اطاعت خداست و نافرماني پدر، نافرماني خداست».6
چهارـ صدا كردن مؤدبانه
فرد مؤمن مسلمان، نه فقط هنگام گفت وگو با پدر و مادر نبايد صداي خود را در برابر صداي آنها بلند تر كند، بلكه هنگامي كه پدر و مادر را خطاب مي كند، بايد با بهترين و زيباترين كلمات و تعبيرها آنها را خطاب كند. رسول خدا صلي الله عليه و آله در پاسخ شخصي كه از حق پدر بر فرزند پرسيد، فرمود: «از جمله حق پدر بر فرزند اين است كه... او را به اسم صدا نكني».7
در واقع، بهتر است هر گاه پدر يا مادر خود را خطاب مي كنيم، از واژه هايي همچون آقاجان، مادرجان، پدر عزيز، مادر عزيز و همانند اينها استفاده كنيم.
پنج ـ راه نرفتن پيشاپيش پدر و مادر
هر چند راه رفتن فرزندان رعنا و جوان پيشاپيش پدر و مادر و نگاه كردن آنها به قد و بالاي فرزندان بسيار لذت بخش است، ولي ادب اقتضا مي كند كه انسان پيشاپيش والدين خود حركت نكند. رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «از جمله حقوق پدر بر فرزند... راه نرفتن پيشاپيش اوست».8
شش ـ پرهيز از نشستن قبل از آنها
از آداب ديگر حفظ حُرمت والدين، پرهيز از نشستن در مجالس و محافل قبل از آنها است؛ يعني كساني كه با پدر و مادر خود به مجلس يا محفلي مي روند، تا وقتي كه والدينشان جايي براي نشستن پيدا نكرده و مستقر نشده اند، آنان بايد به احترام پدر و مادرشان از نشستن خودداري كنند يا جاي خود را به آنها بدهند. رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «از جمله حقوق پدر بر فرزند... ننشستن قبل از اوست».9
هفت ـ قيام به احترام آنان
آداب اسلامي ايجاب مي كند هنگامي كه پدر و مادر به منزل، مجلس يا محفلي وارد مي شوند، اگر فرزندشان در آنجا هست، به احترام آنان برخيزد، چنان كه امام علي(ع) مي فرمايد: «قم عَنْ مَجْلسكَ لأبيكَ؛ به پاخيز به پاي پدرت در مجلس».10
هشت ـ دشنام ندادن و فراهم نكردن زمينه دشنام
فرزندان چه در طول حيات و چه در دوره مرگ والدين بايد به گونه اي زندگي و رفتار كنند كه كسي به پدر و مادر آنها دشنام و ناسزا نگويد. به ديگر سخن موجب آزار ديگران نشوند تا ديگران به والدين آنها فحش و ناسزا نگويند. رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «از جمله حقوق پدر بر فرزند اين است كه... سبب دشنامشان نشود».11
خود فرزند نيز نبايد به پدر و مادرش دشنام بگويد. رسول خدا صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد: «لَعَنَ اللهُ مَنْ لَعَنَ والديه؛ هركس پدر و مادر خويش را لعن كند، خدا او را لعنت مي كند.»12 همچنين مي فرمايد: «مَلْعونٌ مَنْ سَبَّ أباهُ، ملعُونٌ مَنْ سَبَّ امَّهُ؛ هركس به پدر خويش ناسزا گويد، ملعون است و هر كه به مادر خويش ناسزا گويد، ملعون است».13
1. ترجمه اصول كافي، ج 3، ص 230.
2. همان.
3. ميزان الحكمه، ج 1، ص 7158.
4. ترجمه اصول كافي، ج 3، ص 231.
5. نهجالبلاغه دشتي، حكمت 399.
6. نهج الفصاحه (با تنظيم موضوعي)، ص 114.
7. بحارالانوار، ج 74، ص 45، باب 2، ح 6.
8. همان.
9. همان.
10. جمالالدين محمد خوانساري، شرح غررالحكم و دررالكلم آمدي، برگردان: سيد جلالالدين حسيني ارموي، تهران، دانشگاه تهران، 1366، ج 2، ص 191.
11. بحارالانوار، ج 74، ص 45، باب 2، ح 6.
12. نهج الفصاحه (با تنظيم موضوعي)، ص 116.
13. همان.
اداب ويژه گفتگو (با گروه هاي خاص)
سخن با پدر و مادر
از ديدگاه اسلام مقام و موقعيت پدر و مادر بسيار والا و حقوق آنها با فرزند فراوان است، ارتباط با پدر و مادر آميزه اي از ادب و احترام و فروتني است که از مهر و عطوفت سرچشمه مي گيرد و با قدرشناسي و سپاس بي منت همراه مي گردد.
آيه زير ترسيمي از اين نوع رابطه است:
"و قضي ربک الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهر هما و قل لهما قولا کريما واخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب الرحمهما کما ربياني صغيرا." و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را نپرستيد و به پدر و مادر خود نيکي کنيد، اگر يکي از آنها يا هر دو در کنار تو به سالخوردگي رسيدند به آنها حتي اف مگو و به آنها پرخاش مکن و با آنها سخني شايسته بگو و از سر مهرباني، بال فروتني بر آستان آنان بگستر و بگو پروردگارا، آن دو را رحمت و مهر خود را ارزاني آنان دار که مرا در خُردي پروردند.
نکته ها در اين آيه:
• اف: يعني کوچکترين ناراحتي و تنفر يا دل رنجي بر دل پدر و مادر ممنوع است
• و لا تنهر هما: يعني فرياد زدن يا بالاتر بردن صدا خود از پدر و مادر ممنوع است
• قولا کريما: يعني صحبت کردن با پدر و مادر در نهايت ادب و احترام
• جناح الذل من الرحمه: يعني نهايت خاضعانه بودن و دور از تکبر و خلاف ادب بودن
سخن با فرزند
در آموزه هاي ديني بر رعايت ادب و صدا زدن فرزندان و توجه به ارزش دادن به شخصيت و نظرهاي فرزندان در گفتگوها تأکيد مي شود.
سخن با همسر
ازدواج بدون ارتباط اثربخش نمي تواند شکوفا شود. زندگي بسياري از زوجها به دليل فقدان مهارتهاي ارتباطي لازم و بي توجهي به اصول و آداب گفتگو به رابطه اي موازي بدون صميميت و حتي مخرب ميانجامد از اين رو در آموزه هاي ديني بر رعايت آداب گفتگو و برقراري ارتباط مؤثر با همسر، بسيار تأکيد مي شود و اصول مذاکره و آداب گفتگو با همسر از 3 زاويه قابل بررسي است: 1- چه بگوييم؟ 2- چگونه بگوييم؟ 3- چه زمان بگوييم؟
1- چه بگوييم:
الف) مورد علاقه طرف: موضوع سخن ابتدا بايد مورد علاقه طرفين باشد رعايت اين نکته ضمن ايجاد و تقويت روابط محبت آميز و انس علاقه ميان دو طرف، موجب القاي بهتر پيام و تأثيرپذيري بيشتر مخاطب مي گردد.
ب) آرامش بخش و اميدوار کننده: قرآن مي فرمايد "و من اياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا اليها" و از نشانه هاي او اين که از نوع خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد.(روم-2) پس در خانه بايستي گفتگو به گونه اي باشد تا همسر مضطرب و پريشان را آرام بخشد.
ج) نشاط انگيز و سرورآفرين: در زندگي حضرت علي (ع) و فاطمه زهرا (س) با وجود مشکلات بيشمار مادي و روحي تابلوي زيباي زندگي را مي توانيم مشاهده کنيم؛ که نگذاشتند شاديها تبديل به غم و اميدواريها تبديل به يأس و نوميدي شود و تا روزي که حضرت زهرا (س) زنده بودند از زندگي با ايشان احساس سرور و نشاط مي کردند.
د) به کارگيري جملات حمايت آميز و واژگان مناسب: ناگفته پيداست که واژه ها و جملات زيبا جذاب و محبت آميز دلها را صفا مي دهد و بر ژرفنا و استواري پيوندها مي افزايد و در زندگي مشترک بايستي به طور پيوسته از يکديگر حمايت کنند؛ مرد نيازمند اعتماد، پذيرش، قدرداني، تأييد و تشويق است و زن نيازمند توجه، عشق ورزي، درک و احترام.
ه) خطاپوشي: همه افراد عيبها و کاستي هايي دارند که نمايان شدن آن مي تواند بر روابط آنان تأثير نامطلوبي بر جاي نهد؛ شمردن عيب و نقص هاي يکديگر و به رخ کشيدن آنها حرمتها را در هم مي شکند و پرده هاي حيا و عفت را مي درد؛ قرآن مي فرمايد: "آنها لباس شمايند و شما لباس آنها".
2- چگونه بگوييم:
نرمي و لطافت گفتار و خوش خلقي در گفتگو و ايجاد جاذبه هاي گفتگو، گوش دادن به سخنان همسر و ايجاد ارتباطي دوسويه، سخن گفتن با رويي باز و چهره اي شاد.
3- چه زمان بگوييم:
توجه به زمان گفتگو، حالات روحي خود و همسر، شرايط فضاي گفتگو و حضور يا عدم حضور ديگران ميتواند در اثربخشي ارتباط نقش داشته باشد پس بايستي زمان مناسبي را به خود اختصاص داد.
زماني که مناسب براي گفتگو نيست: الف) هنگام ناراحتي و عصبانيت ب) هنگام بروز جر و بحث ج) بي حوصلگي د) گرسنگي ه) خستگي و ....
براي پيشگيري از مجادله در گفتگو با همسر يا پايان دادن به آن راهکارهايي وجود دارد از جمله، سکوت کوتاه براي رسيدن به آرامش و خونسردي و آنگاه شروعي دوباره با سخنان محترمانه و محبت آميز، همراهي با همسر و تأييد سخن او هر چند با يک جمله، توجه به ريشه هاي بروز مجادله و مقابله با آن.
سخن با معلم
آداب گفتگو و نوع برخورد با معلم در آموزه هاي ديني بسيار گسترده است زا آن جمله:
1- اين شاگرد است که بايد به دنبال استاد برود و با کمال تواضع خود را تابع او معرفي کند
2- اجازه گرفتن از استاد براي علم آموزي، پرسش و اظهارنظر از آداب شاگردي است
3- ابراز فروتني با اقرار به دانش معلم و جهل خود
4- دانش و تعليم استاد را مفيد و مؤثر برشمارد
5- آمادگي خود را نسبت به انجام دستورات معلم ابراز دارد
6- سئوالات خود را در موقعيتي مناسب مطرح سازد
7- اگر استاد را به دانش و حکمت شناخت به کارهايش اعتراض نکند
8- حق مؤاخذه و بازخواست را براي معلم محفوظ بداند
9- در صورت وجود تضاد فکري با استاد و يا عدم درک وي، با مراعات ادب از او جدا گردد
10- با دقت به سخنان معلم گوش فرا دهد
11- صدايش را فراتر از صداي استاد بلند نکند و بر وي بانگ نزند
12- هر گاه ديگران از استاد سئوالي کردند وي در جواب آن پيش دستي نکند
13- در محضر استاد با ديگران سخن نگويد
14- کاستي ها و معايب احتمالي معلم را پنهان دارد و امتيازات وي را آشکار کند
15- نظرهاي ديگران را به انگيزه مخالفت با وي، مطرح نکند
16- در ميان جمع، او را به طور ويژه و جداگانه مورد تفقد و تحيت قرار دهد
گفتگو با مخالف
گفتگو با اهل فرهنگ ها و تمدن هاي ديگر، مخالفان عقيدتي و سياسي و منحرفان، مورد تأکيد آموزه هاي ديني است.
گفتگو با مخالف اهميت زيادي دارد و عناصر و شرايطي که به آن اشاره مي کنيم: 1- ايجاد محيطي آرام براي تفکر آزاد؛ قرآن مجيد مخالفان را از يک سو به انديشيدن فکري را مي خواند و از سوي ديگر به مسلمانان فرمان مي دهد امنيت و فضاي مناسب مورد نياز را فراهم سازند تا مخالفان سخن حق را بشنوند و دريابند.
2- دانش و شناخت: دو طرف بايد نسبت به انديشه اي که در صدد اثبات يا رد آنند شناخت داشته باشند.
3- بکارگيري شيوه برتر: موفقيت در مناظره با مخالفان در گرو بکارگيري شيوه هاي نو و کارآمد است "و جادلهم بالتي هي احسن" شيوه هاي پويا و تأثيرگذار وبه دور از انفعال و پرخاشگري و اهانت متفاوت مي باشد.
4- پرهيز از تعصبات: تعصب و تنگ نظري از موانع مهم بن بست در فرايند گفتگوهاست بايد به طرف مقابل ثابت کنيم که ما صرفاً در پي حق و حقيقتيم.
5- ملايمت در سخن: خداوند به موسي (ع) فرمان مي دهد با فرعون به نرمي سخن بگوييد. پس نرمي گفتار و احترام به شخصيت و باورهاي طرف مقابل عامل مهمي در تأثيرگذاري و اثربخشي گفتگوهاست.
زيرساختها و راهکارهاي تحقق آداب گفتگو
تحقق آداب گفتگو در افراد و فرهنگ عمومي در گرو برطرف کردن موانعي چند و فراهم نمودن زيرساختهاي مناسب مي باشد.
مهمترين موانع عبارتند از: فقدان يا ضعف پشتوانه هاي اعتقادي و اجتماعي. پاره اي از رذيلت هاي اجتماعي (همچون تکبر، تعصب، لجاجت) تلقي نادرستي از برخي مفاهيم (عدم مرزبندي قاطعيت با عصبانيت، عفو با ضعف، اعتماد به نفس با تکبر و ...) نبود انگيزه لازم براي تغيير و اصلاح، ناآگاهي از آداب گفتگو در عرصههاي گوناگون.
براي برطرف نمودن اين موانع و آسيب زدايي از ارتباطات کلامي توجه به زيرساخت هاي زير مي تواند مؤثر و سودمند باشد.
1- خودسازي و رشد شخصيتي: شخصيت و اوصاف دروني انسان تأثير مستقيمي در رفتارها و چگونگي سخن گفتن او دارد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: المرءُ مَخبوءٌ تحتِ لسانه: شخصيت انسان زير زبانش نهفته است. و در جايي ديگر مي فرمايند: تکلموا تعرفوا: سخن گوييد تا شناخته شويد.
2- باورهاي ديني: باور به نظارت دائمي پروردگار و احساس حضور او دگرگوني ژرفي در روح و فکر آدمي و در نتيجه گفتار و رفتار او ايجاد مي کند و وي را وا مي دارد سخناني سنجيده و پاک بر زبان جاري سازد.
به خوبي پيداست که ايمان و باور به همه آموزه هاي ديني مي تواند سدي محکم در برابر امواج سخنان باطل ايجاد و انگيزه و بستر مناسب را براي تحقق آداب گفتگو فراهم سازد.
3- انديشيدن پيش از سخن: ارتباط فرآيندي برگشت ناپذير است، ممکن است يک ارتباط کلامي نادرست معضلي جبران ناپذير بيافريند که به هيچ روي قابل بازسازي نباشد بنابراين خردمند دورانديش پيش از آن که زبان به سخن بگشايد اندکي درنگ مي کند انديشه اش را به کار مي گيرد و آثار و پيامدهاي احتمالي آن را پيش بيني مي کند. حضرت علي (ع) مي فرمايد: زبان مؤمن در پسِ دلِ اوست و دلِ منافق از پسِ زبانِ او، چه، مرد با ايمان چون خواهد سخني بر زبان آورد و در آن نيک بينديشد اگر نيک است آشکارش کند و اگر بد است پنهانش دارد و منافق مي گويد آنچه بر زبانش آيد و نمي داند چه به سود اوست و چه به زيانش. (نهج البلاغه-خطبه 176)
4- تمرين و تکرار: رفتار انسان درصورت تکرار، نخست به صورت «حالت» و آن گاه «عادت» در مي آيد و به تدريج به شکل «ملکه» و صفت پايدار نفساني به خود مي گيرد آنسان که به راحتي و بي درنگ از انسان سر مي زند. تحقق آداب گفتگو نيازمند آموزش و يادگيري و سپس تمرين و تکرار است.
و در آخر بحث را با فرمايشاتي از حضرت رضا (ع) به پايان مي بريم:
عقل، هديه اي است از سوي خدا و ادب با زحمت دست يافتني است پس هر که به زحمت خود را با ادب جلوه دهد بر آن توانا خواهد بود ولي هر کس خود را به زحمت، خردمند بنماياند جز بر رنج خويش نيفزايد. (الکافي-کليني-ج1ص23)
vBulletin v4.2.2, Copyright © 2000-2006, Jelsoft Enterprises Ltd.
Search Engine Friendly URLs by vBSEO 3.6.1
هر هنر و علمي کتابهاي تخصصي و مخصوص به خود مي خواهد پس کتابي بايد در اختيار والدين قرار بگيرد که بياموزند به گفتار فرزندانشان گوش دهند و به گونه اي صحبت کنند که فرزندانشان آنان را درک نمايند. در اين کتاب نويسنده زندگي خود را به تصوير کشيده است. و در مورد تجربيات خود نوشته و داستانهاي بسياري را که توسط والدين در طول 6 سال نقل شده اند را تاليف کرده است.
اين کتاب آموزشي بسيار آموزنده شامل چندين فصل مي باشد. که عبارتند از :
به کودکان کمک کنيم تا احساسات خود را بشناسند.
دعودت به همکاري
راههاي ديگر به جز تنبيه
تقويت حس استقلال
تحسين
مانع از نقش پذيري فرزندان خود شويد
که در مورد هر فصل بطور مختصر و جدا بحث خواهد شد.پس اميدوارم والدين به گونه اي با فرزندانشان صحبت کنند که فرزندان آنان را درک نمايند و آنان نيز بياموزند به گفتار فرزندان خود بهتر گوش فرا دهند.
1- فصل اول : به کودکمان کمک کنيم تا احساسات خود را بشناسد.
انکار مداوم احساسات کودک او را دچار تشويش و نگراني مي کند و با اين کار والدين به کودک مي آموزند که احساسات خود را نشناسند و به آنها اعتماد نکنند. پس بهترين روش در برخورد با کودک اين است که خود را به جاي فرزندانمان تصور کنيم.
مثلا" کودک: مامان من خسته ام
مادر : چطور خسته اي تو تازه استراحت کرده اي ( انکار احساسات )
کودک: ( با صداي بلندتر ) ولي من خسته ام
مادر: تو خسته نيستي فقط کمي خواب آلوده اي . لبهاسهايت را بپوش.
کودک: ( در حالي که فرياد مي زند ) من خسته ام.
مي بينيم که چه اتفاقي افتاد؟ انکار احساسات توسط مادر و تصور کودک از اينکه توسط مادرش درک نمي شود و تغيير رفتار و بالاخره ايجاد يک رابطه اي که رو به تخريب مي رود و اعصاب هر دو طرف را خرد مي کند. پس بايد سعي کنيم درک کنيم که احساسات فرزندانمان در شرايط مختلف چگونه است. و با اين کار متوجه خواهيم شد که گفتار و رفتارمان نيز به همان نسبت تغيير خواهد کرد. مثلا" به جاي گفتن تو خسته نيستي فقط کمي خواب آلوده اي مي توانستيم بگوييم . (( خوب با وجودي که تازه از خواب بيدار شده اي هنوز هم احساس خستگي مي کني )) . کودک در اين جا مي فهمد که از طرف مادر يا پدر خوب درک شده و ديگر بحث را ادامه نخواهد داد.
ما وقتي سخنان کودک يا دوست خود را مي شنويم به 8 روش ممکن است واکنش نشان دهيم.
انکار احساسات : مثل اينکه بگوييم هيچ دليلي براي ناراحتي تو جود نداره .
پاسخ فلسفي : ببين زندگي همين است. هيچ چيز براي آدم عالي و کامل نيست.
نصحيت کردن :
سئوال کردن :
دفاع از شخص ديگر :
احساس ترحم :
تجزيه و تحليل بچه گانه .
احساس همدردي
در شرايطي که از مسئله اي رنجيده شده باشم آخرين چيزي که انتظار شنيدن آن را داريم. نصحيت فلسفه روان شناسي و نظر ديگران است. هر يک از اينها ناراحتي و احساس رنجش ما را شدت مي بخشد و با شنيدن ترحم ديگران احساس مي کنيم فردي قابل ترحم هستيم. سئوال کردن هم ما را در حالت دفاعي قرار مي دهد و بدترين حالت زماني است که بشنويم که هيچ دليلي براي ناراحت بودن وجود ندارد.
در حاليکه اگر فردي شنونده صحبتهاي ما باشد و اجازه دهد ناراحتي دروني مان را بازگو کنيم رفته، رفته اين احساس ناراحتي و سردرگمي در ما از بين مي رود و قادر خواهيم بود در باره مشکل خود بيشتر فکر کنيم و به نتيجه منطقي تر دست يابيم. چنين روند کاري در مورد کودکان نيز به کار برده مي شود. و آنها نيز تنها در صورتي مي توانند مشکلات خود را حل کنند که گوش شنونده در اختيار داشته باشند. تا در زمان ناراحتي با آنها همدردي کنند.
در اين جا به بررسي روشهايي مي پردازيم که از طريق آن به کودکان خود در حل مسائل احساسي شان کمک کنيم.
به سخنان آنان توجه نشان دهيم.
با بيان کلماتي مانند جدا"، واقعا" ، خوب ..... به آنان نشان دهيم که احساساتشان قابل درک است.
به خواسته هاي آنان در دنياي تخيلات تحقق بخشيم.
به احساسات آنان واقعيت بخشيم.
مثلا" در عوض بي توجهي به آنان به سخنان آنان توجه کامل نشان دهيم. فرزندان در بيان مشکلات با والديني که توجه کافي به سخنان آنان دارند دچار اشکال نخواهند شد. والدين اصلا" لازم نيست سخني بر لب آورند. گاهي اوقات تنها سکوت همراه با توجه براي کودک کافي است.
در عوض پرسش و نصحيت کردن با بيان جدا"، خوب، واقعا" احساسات او را قابل درک جلوه دهيد. اين کلمات همراه با کمي توجه زمينه اي ايجاد مي کند که کودک افکار و احساسات خود را جستجو کرده و راهي براي حل مشکلش پيدا کند.
در عوض افکار احساسات به احساسات آنان واقعيت بخشيد. يعني وقتي کودک کلماتي را مي شنود که احساسات دروني او را بازگو مي کند احساسات دروني او را بازگو مي کند. احساس آرامش مي کند. زيرا مي پندارد ديگران نيز در برخورد با چنين مشکلاتي اين احساسات را تجربه مي کنند.
در عوض توضيحات و منطق خواسته هاي آنان را در دنياي تخيلات تحقق بخشيد.
زماني که کودکان چيزي را درخواست مي کنند که نمي توانند به آن دست يابند والدين اغلب با دليل و منطق براي آنان توضيح مي دهند اغلب اوقات هر چه بيشتر توضيح مي دهند اعتراض کودکان شديدتر مي شود، پس والدين با خيال بافي و همراه شدن با کودک در تخيلاتش قبول واقعيت را براي او آسانتر خواهد کرد.
مثل ( کاش مي توانستم همين حالا براي تو شيريني موز درست کنم ).
برخي از رفتارها هم بايد محدود شوند مثل مي بينم که از دست برادرت عصباني هستي، آنچه مي خواهي با کلام از او بخواه نه با مشت.
بخش دوم فصل اول : توصيه ها، سئوالات، داستانهاي والدين
آيا مهم است که ما هميشه احساسات کودکان خود را تصديق کنيم؟
نه ، بسياري از گفتگوهاي ما با فرزندانمان شامل گفتگوها و اظهار نظرهاي روزمره و عادي است. زمان تصديق زماني است که فرزند شما مي خواهد شما را از احساس خود نسبت به مسئله آگاه سازد.
مثلا" اگر فززند شما بگويد " مادر من مي خواهم بعد از کلاس به ديدن دوستم بروم " هيچ الزامي وجود ندارد که شما پاسخ دهيد. تنها کافي است که بگوييد " از اينکه قبلا" به من اطلاع دادي متشکرم " .
2- چه ايرادي دارد که مستقيما" از کودکي بپرسيم " چرا اين احساس را داري ؟ "
بعضي از کودکان به راحتي مي توانند علت ترس، عصبانيت و ناراحتي خود را بيان کنند. ولي عده اي نيز در برخي مواقع از ترس اينکه دليل آنان براي والدين منطقي نباشد آن را بيان نمي کنند . ( مثلا" : تو به خاطر اين مسئله کوچک گريه مي کردي ؟ ) براي نوجوان و کودکي که در حالت روحي نامناسبي به سر مي برد شنيدن جمله اي مانند " به نظر ميرسد چيزي تو را ناراحت کرده " خيلي مشکل گشاتر از جملات پرسشي مثل چه اتفاقي افتاده ؟ خواهد بود.
3- شما مي گوييد، هميشه بايد با عقايد کودکان خود موافقت کنيم؟
آنچه کودکان، بدان نيازمندند موافقت والدين نيست. آنها تنها مايلند که ديگران را متوجه احساسات وعقايد خود سازند. عبارت " تو کاملا" درست مي گويي " ممکن است براي لحظه اي کودک را راضي نگه دارد ولي با اين کار ما مانع از ادامه حل و فصل مسائل در ذهن او شده ايم.
4- اگر اين مسئله که من به کودکم نشان دهم او را درک کرده ام تا اين حد مهم است چه اشکالي دارد که تنها به او بگويم " من درک مي کنم تو چه احساسي داري"؟