بخشی از مقاله
چكيده:
پايان نامه فرهنگ تشبيهي در غزليات سنايي که بر اساس ديوان سنايي چاپ چهارم به تصحيح مدرس رضوي تدوين شده است، از يک مقدمه و سه فصل تشکيل مي شود. در بخش مقدمه درباره زندگي و آثار و انديشه هاي سنايي با استفاده از اينترنت اشاره شده است. فصل اول درباره مفهوم تشبيه و تعريف انواع آن آورده شده. فصل دوم با ارائه تمامي تشبيهات غزليات سنايي با
توجه به ذکر يا عدم ذکر وجه شبه و ادات تشبيه (تشبيه بليغ، مجمل مرسل، مفصل مرسل و ...) و انواع تشبيه را از نظر تعدد و طرفين (تشبيه تسويه، تشبيه جمع و...) و انواع تشبيه از نظر مرکب بودن و حسي بودن و عقلي بودن بررسي ميکند و در همين فصل نتيجه گيري و نمودار ارائه مي شود. در فصل سوم فرهنگ الفبايي مشبه و مشبه به هاي غزليات سنايي مطرح ميشود که در مقابل هر کدام نشاني آن ها در ديوان سنائي ذکر شده است.
كليد واژهها: تشبيه- ديوان سنايي (غزليات)- شعر كلاسيك
حکیم سنایی:
تولد ۴۷۳ هجری
غزنه
مرگ ۵۴۵ هجری
غزنه
مدفن غزنه
نام دیگر ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی
زمینه فعالیت شاعر
ملیت ایرانی
دوره قرن پنجم و ششم هجری
آثار حدیقةالحقیقه
سیرالعباد الی المعاد
ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی، یا حکیم سنایی از بزرگترین شاعران قصیدهگو و مثنویسرای زبان فارسیست، که در سدهٔ ششم هجری میزیسته است.
فهرست مندرجات
۱ زندگی
۲ مضامین عرفانی
۳ سنائی و مولانا
۴ آثار سنایی
زندگي:
حکیم سنائی در سال (۴۷۳ هجری قمری) در شهر غزنه (واقع در افغانستان امروزی) دیده بهجهان گشود، و در سال (۵۴۵ هجری قمری) در همان شهر چشم از جهان فروبست. نام
او را عوفی مجدالدین آدم السنایی و حاجی خلیفه آدم نیز نوشته اند. محمد بن علی الرقا از معاصران او در دیباچه حدیقةالحقیقه نام او را "ابوالمجدودبن آدم السنائی" نوشته است. این حاکی از آن است که نام های دیگری که بر روی او نهاده اند غلط میباشد. دردیوان سنایی ابیاتی به چشم میخورد که در آن سنایی خود را "حسن" خوانده است. در این بیت سنایی میگوید:
حسن اندر حسن اندر حسنم
تو حسن خلق و حسن بنده حسن
بخاطر این بیت بعضی از محققان میگویند که نام او در اصل حسن بوده و وی بعد ها نام "مجدود" را برای خود انتخاب کرده است. در ابتدا سنایی طبق عادت آن زمان به دربار سلاطین روی آورد و به دستگاه غزنویان راه پیدا نمود. او در ابتدا به مداحی پرداخت تا اینکه یکباره شیدا شد و دست از جهان و جهانیان شست. سنایی جند سالی از دوران جوانی را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذراند. میگویند در زمانی که در بلخ بود به کعبه رفت. بعد از اینکه از مکه بازگشت مدتی در بلخ ماند. در سال ۵۱۸ ه.ق به غزنین برگشت. یادگار پر ارزش سفرهایش مقداری از قصاید وی میباشد. بعد از بازگشت به غزنین میگویند که خانهای نداشت و یکی از بزرگان غزنین بنام خواجه عمید احمدبن مسعود به او خانهای بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در عزلت به سر برد. و در این ایام مثنوی حدیقةالحقیقه را نوشت.
نصایح و اندرزهای حکیم سنایی دلاویز و پرتنوّع، شعرش روان و پرشور و خوش بیان، و خود او، در زمرهٔ پایهگذاران نخستین ادبیات منظوم عرفانی در زبان فارسی بهشمارآمده است (صفحهٔ ۴۲، حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ.)
او در مثنوی، غزل و قصیده توانائی خود را بوضوح نشان داده است.
سنائی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و پراکنده شد و این نیز از بزرگواری سنایی حکایت میکند.
مضامین عرفانی
بسیاری از مفاهیم و مضامین بلند اخلاقی و عرفانی، برای نخستین بار، با سحر و سادگی سخن دلنشین، زلال، و از جان برخاستهٔ حکیم سنایی به ادبیات کهن فارسی وارد شد.
این سـخن تحــفهایست ربــــانی
رمــــز اســـرارهای روحانی
خاطر ناقــــصم چو کامل شد
به سخنهای بکر حامل شد
هر نفـــس شـــــاهدی دگر زاید
هر یک از یک شگرف تر زاید
شاهدانی به چهره همچو هلال
در حجاب حروف زهره جمال
در مقامی که این سخن خوانند
عقل و جان سحر مطلقش دانند
خاکیان جان نثار او سازند
قدسیان خرقهها در اندازند
«طريق التحقيق»
همین بذرهای اولیهٔ سخنان روحانی و عرفانیست که سنایی پراکنده کرد، و عطار و مولوی و حافظ و جامی و جز آنان، در طول بیشتر از سه قرن، آن ها را به اوج پختگی، صلابت، روانی، و پر معنایی رسانیدند.
سنايي و مولانا:
معانی و الفاظ نو ظهور عرفانی در شعر و سخن سنائی در اشعار و اندیشههای دیگر استادان سخن فارسی همچون مولانا تأثیر گذارده و در مواردی بازتاب مستقیم داشتهاند.
مولانای بلخی، عطار نیشابوری و سنایی غزنوی را به منزلهٔ روح و چشم خود میدانست:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
آثار سنايي:
قصاید، غزلیات، رباعیات، قطعات و مفردات سنایی در دیوان اشعار وی گرد آمده است. جز دیوان، آثار دیگر او عبارتاند از:
1- حدیقةالحقیقه: این منظومه که در قالب مثنوی س
روده شده است، محتوای عرفانی دارد. این منظومه را الهینامه سنایی نیز خواندهاند. کار سرودن حدیقةالحقیقه در سال ۵۲۵ هجری قمری پایان یافته است.
2- طریقالتحقیق: منظومه دیگری در قالب مثنوی است که به وزن و شیوه حدیقةالحقیقه سروده شده است و کار سرودن آن در سال ۵۲۸ ه.ق سه سال بعد از اتمام حدیقةالحقیقه، تمام شده است.
3- سیرالعباد الی المعاد: شامل هفتصد بیت است و در آن از موضوعات اخلاقی سخن رفته است. سنایی در این اثر به طریق تمثیل، از خلقت انسان و نفوس و عقلها صحبت به میان آورده است. سنایی آن را در سرخس سروده است.
4- کارنامهٔ بلخ: هنگام توقف شاعر در بلخ سروده شده و حدود پانصد بیت است و چون به طریق مزاح سروده شده، آن را مطایبهنامه نیز گفتهاند.
5- عشقنامه: شامل حدود هزار بیت در قالب مثنوی است و در چهار بخش حقایق، معارف، مواعظ و حکم گرد آمده است.
6- عقلنامه: منظومهای است که در سبک و وزن عشقنامه در قالب مثنوی سروده شده است.
7- مکاتیب: نوشتهها و نامههایی از سنایی است که به نثر فارسی نوشته شده و از آن با نام مکاتیب یا رسائل سنایی یاد میشود ( (دانشنامه آزاد ويكي پديا) www.wikipedia.com).
فصل اول: تشبيه (Smile)
تعريف ها و مفاهيم
در کتاب معاني و بيان دکتر سيروس شميسا درباره تشبيه چنين آمده است:
«اصطلاح تشبيه در علم بيان به معني ماننده کردن چيزي است به چيزي، مشروط بر اين که آن مانندگي مبتني بر کذب يا حداقل دروغ نما باشد يعني با اغراق همراه باشد. توضيح اينکه همين که مي گوييم ماننده کردن (تشبيه مصدر باب تفعيل است که از براي تعديه به کار مي رود) معنايش اين است که آن دو چيز به هم شبيه نيستند (و يا لااقل شباهتشان آشکار نيست) و اين ما هستيم که اين شباهت را ادعا و برقرار يا آشکار مي کنيم. اما چون معمولاً به اين نکته
توجه نمي شود ا قيد مبتني بر کذب بودن را جهت مزيد تاکيد بر تعريف افزوديم.
بدين ترتيب جمله: سگ مانند شغال است، تشبيه نيست. زيرا هر چند همه ارکان تشبيه را داراست اما مبتني بر صدق است نه کذب، به اين معني که در عالم واقع هم سگ و شغال از يک گونه اند. اين است که اين جمله مخيل نيست و از صور خيال محسوب نمي شود». (1)
در اين مصراع از سنايي «خواهي که بياسايي مانند سنايي» هر چند با ساختار تشبيه مواجه هستيم ولي تشبيهي در مصراع وجود ندارد و کذب و دروغ نمايي به کار نرفته است. بلکه همانندي حقيقي مطرح شده است. پس مانندگي يا تشبيه «مانند کردن چيزي است يا کسي به چيزي ديگر، بر بنياد پيوندي که پندار شاعرانه در ميان آن دو مي توان يافت.»
پس هر تشبيه چهار پايه يا رکن مي تواند داشته باشد:
1- مشبه: آنچه که مانند مي شود.
2- مشبه به: آنچه که به آن مانند مي کنند.
3- ادات تشبيه: واژه اي که تشبيه به کمک آن نشان داده مي شود.
4- وجه شبه: صفت مشترک و پيوندي بين مشبه و مشبه به وجود دارد.
براي مثال:
گـه خميده چو قدّ عشّاقم گه شکسته چو زلف جانانم
(ص938- غ237- ب 6)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: قدّ عشّاق (مقيد حسي) وجه شبه: خميدگي ادات تشبيه: چو
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: زلف جانان (مقيد حسي) وجه شبه: شكستگي ادات تشبيه: چو
نمونه هاي ديگر از اين گونه تشبيه بيت هاي زير اند:
شد گرفتار سر زلف کمند آساي تو روز دعوي کردن مردان کاري اي پسر
(ص895-غ165-ب10)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: كمند (مفرد حسي) وجه شبه: به اسارت كشيدن (تخييلي- تحقيقي)
ادات تشبيه: آسا
جان آرامش همي بخشد جهاني را بلطف گرچه کارش همچو گردون کشتن است و بستن است
(ص 817-غ45-ب6)
مشبه: كار [او] مشبه به: گردون وجه شبه: كشتن و بستن ادات تشبيه: همچو
در ميان چهار رکن تشبيه، ادات تشبيه و وجه شبه را مي توان حذف کرد ولي ذکر مشبه و مشبه به الزامي است. تشبيه تا زماني داراي ساختار تشبيه است که اين دو رکن در سخن آورده شود و برترين رکن در تشبيه، مشبه به مي باشد که سخنور با ديدي هنري سخن خود را بر بال خيال مي نشاند و به سخن ارزشي هنري و ادبي مي بخشد.
غرض از تشبيه:
تشبيه در حقيقت شاهراهي است که ما را به دنياي خيالي شاعر مي رساند در تشبيه لفظ در معني حقيقي خود به کار مي رود و هدف گوينده توصيف است که با اغراق و بزرگ نمايي همراه است و هر گونه لفظ در معني مجازي خود به کار نمي رود.
«غرض از تشبيه به طور كلي بيان حال مشبه و تقرير آن در ذهن مستمع است. يعني روشن و مجسم ساختن وضعيت و موقعيت مشبه. پس تشبيه بيان مخيل حال مشبه است و اين بيان حال همواره با اغراق همراه است. همين که مي گوييم «قد او مانند سرو است» قد او را اولاً به صورت درخت سرو _که موزون بودن و مرتفع بودن آن چشمگير است_ در ذهن نقاشي و مجسم مي کنيم و ثانياً مرتکب اغراق مي شويم زيرا قد هيچ کس به بلندي سرو نيست. بنابراين
وجه شباهت يعني مورد يا موارد شباهت و ماده و مواد تصويري کردن مشبه و به اصطلاح مخيل ساختن کلام در مشبه به، به وديعه نهاده و ذخيره شده است و از اين رو به قول ادبا مشبه به بايد همواره به لحاظ وجه شبه از مشبه اعرف و اجلي و اقوي باشد.» (2)
انواع تشبيه:
تشبيه بليغ: تشبيهي است که در آن ادات تشبيه و وجه شبه هر دو حذف مي شود. (3)
مثال:
تا دل من صيد شد در دام عشق باده شد جان من اندر جام عشق
آن بـلا کز عاشقي من ديده ام باز چون افتـاده ام در دام عشق
(ص916- غ200- ب 1 و 2)
مشبه: عشق مشبه به: دام وجه شبه: گرفتاري
مشبه: عشق مشبه به: جام وجه شبه: سرمستي
در اين بيت با آرايه رد القافيه تشبيه بليغ دام عشق در بيت دوم ذکر شده است.
تشبيه بليغ ممکن است به صورت اضافه تشبيهي يا غيراضافة تشبيهي بيايد.
اضافة تشبيهي:
از شحنه شهر نيست بيمم در خانه هجر نيست کارم
(ص 930- غ224- ب12)
مشبه: هجر مشبه به: خانه وجه شبه: عذاب آوري و ناراحتي
غير اضافة تشبيهي:
نهد هر لحظه از هجران مرا بر جان و دل داغي زند از غمزه هر ساعت مرا بر سينه زوبيني
(ص 1040- غ400-ب5)
مشبه: هجران مشبه به: داغ وجه شبه: ناراحتي و درد
مشبه: غمزه مشبه به: زوبين وجه شبه: نفوذ و تاثير گذاري
تشبيه مفصل: تشبيهي است که در آن وجه شبه ذکر شده باشد. (4)
ترا دارم عزيز اي ماه چون گل چرا بي قيمتم چون خار داري
(ص1028-غ383- ب8)
مشبه: ترا مشبه به: گل وجه شبه: عزيز داشتن ادات تشبيه: چون
مشبه: م (من) مشبه به: خار وجه شبه: بي قيمتي ادات تشبيه: چون
تشبيه مجمل: تشبيهي است که در آن وجه شبه ذکر نشده باشد. (5)
مونس من ماه و پروينست هر شب تا بروز زان رخ چون ماه و زان دندان چون پروين تو
(ص 1000- غ 336- ب3)
مشبه: رخ - دندان مشبه به: ماه - پروين تو وجه شبه: زيبايي - سپيدي ادات تشبيه: چون
تشبيه مرسل يا صريح: تشبيهي است که در آن ادات تشبيه ذکر شود. (6)
در حجره مهجوران چون کلبة زنبوران هم نيش کشيدستي هم نوش نهادستي
(ص1023- غ376- ب3)
مشبه: حجرة مهجوران مشبه به: کلبة زنبوران وجه شبه: نيش کشيدن و نوش نهاد
ن ادات تشبيه: چون
تشبيه مؤکد، تشبيه با لکنايه يا محذوف الادات: تشبيهي است که ادات تشبيه ذکر نشود. (7)
در عشق نيست زحمت تمييز بهر آنک در باغ عشق دوست به نرخ گلست خار
(ص881-غ143-ب6)
مشبه: عشق دوست مشبه به: باغ وجه شبه: طراوت و خوشي داشتن
تشبيه ملفوف: چند مشبه (حداقل دوتا) جداگانه ذکر شود و سپس مشبهٌ به هاي هر کدام گفته شود. پس اين گونه تشبيه مبتني بر صنعت لف و نشر است. (8)
آن لب و دندان و آن شيرين زبان انگبين است و مي و شير اي پسر
(ص 896- غ166-ب6)
در مصراع اول سنايي سه مشبه: لب، دندان و شيرين زبان را آورده است، سپس در مصراع دوم سه مشبه به ذکر شده است که آراية لف و نشر مشوش مي باشد.
مشبه: لب مشبه به: مي وجه شبه: سرخي
مشبه: دندان مشبه به: شير وجه شبه: سفيدي
مشبه: شيرين زبان مشبه به: انگبين وجه شبه: شيريني و خوشايندي
تشبيه مفروق: تشبيهي است که در آن چند مشبه و چند مشبه به داريم اما هر مشبه با مشبه به خود همراه است. (9)
من که باشم که به تن رخت وفاي تو کشم ديده حمّال کنم بار جفاي تو کشم
(ص933- غ230- ب1)
مشبه: وفاي تو، ديده، جفاي تو مشبه به: رخت، حمّال، بار
در اين بيت سه مشبه وجود دارد که هر کدام به طور جداگانه به همراه مشابه به خود آمده است.
تشبيه جمع: تشبيهي است که براي يک مشبه چند مشبه به بياورند. (10)
پري و سرو و خورشيدي وليکن قدح گير و کمربند و قباپوش
(ص910-غ188- ب5)
مشبه: ي (تو) مشبه به: پري (1) و سرو (2) و خورشيد (3) وجه شبه: زيبايي (1) و اعتدال قامت (2) و درخشاني (3)
تشبيه تسويه: تشبيهي است که براي چند مشبه يک مشبه به آورده شود. (11)
از لباس کفر و ايمان هر دو بيرون آي زود بردباري همچو ابراهيم ادهم وار زن
(ص 972-غ290-ب5)
مشبه: 1- کفر 2- ايمان مشبه به: لباس وجه شبه: پوشانندگي
تشبيه مضمر (نهان): آن است که سخنور براستي در سخن خود تشبيهي آورده باشد اما ساخت تشبيه آشکارا در سخن به كار گرفته نشده باشد. (12)
مرا لبان تو بايد شکر چه سود کند به جاي مهر تو مهر دگر چه سود کند
(ص 861- غ116- ب1)
مشبه: لبان تو مشبه به: شکر وجه شبه: شيريني و خوشايندي
(علاوه بر تشبيه مضمر، تشبيه تفضيل نيز است).
تشبيه معکوس يا مقلوب: تشبيهي است که نخست مشبهي را به مشبهٌ بهي تشبيه کنند و سپس جاي مشبه و مشبه به را عوض کنند. يعني مشبه در حکم مشبه به و مشبه به را در حکم مشبه بگيرد. (13)
چشمم همه دل گردد چون از تو ياد کنم دل چشم کنم يکسره چون روي تو بينم
(ص 944- غ248-ب6)
مشبه : چشم مشبه به: دل وجه شبه: بصيرت و آگاهي
مشبه : دل مشبه به: چشم وجه شبه: بينش و آگاهي
تشبيه مشروط: تشبيهي است که در آن شباهت بين مشبه و مشبه به در گرو شرطي است که در آن ذکر مي کنند. (14)
مهر و ماهي گر بُدندي مهر و ماه سرو قدّ و لاله رخسار اي پسر
(ص892-غ159-ب 3)
مشبه: ي (تو) مشبه به: مهر- ماه وجه شبه: زيبايي
تشبيه تلميحي: تشبيهي است که درک وجه شبه آن در گرو آشنايي با اسطوره و داستان است. (15)
ور نخواهي تا چو فرعون لعين گردي تو خوار پس چو ابراهيم پيغمبر قدم در نار زن
(ص971-غ289-ب8)
مشبه تو مشبه به: فرعون لعين وجه شبه: خوار و ذليل
مشبه تو مشبه به: ابراهيم پيغمبر وجه شبه: قدم در نار زدن
اين بيت به خوار و ذليل شدن فرعون و افکنده شدن حضرت ابراهيم به درون آتش اشاره دارد.
تشبيه تفضيل: در اين تشبيه مشبه را به چيزي تشبيه کنند و سپس از گفته خود عدول کرده، مشبه را بر مشبه به ترجيح دهند. (16)
سرو را کي رخ چو ماه بود ماه را کي لب چو قند بود
(ص867-غ123-ب4)
مشبه: رخ مشبه به: ماه وجه شبه: زیبایی
مشبه: لب مشبه به: قند وجه شبه: شیرینی
برتري معشوق بر سرو و ماه با استفاده از تشبيه تفضيل مطرح شده.
تشبيه مرکب: در اين تشبيه هيات متنزع از چند چيز است. با زبان امروز، تابلو و تصويري است ذهني که چند چيز در به وجود آمدن آن توأمان نقش داشته باشند. (17)
رويش ز لطافت چو برآرد عرق شرم چون بر ورق لاله بود قطرة ژاله
(ص1011- غ 357- ب3)
مشبه: برآمدن عرق شرم بر روي لطيف و زيباي يار مشبه به: قرار گرفتن قطرة ژاله بر ورق لاله
وجه شبه: قرار گرفتن چيزي درخشنده و زيبا و کوچک در ميان شئ سرخ رنگ و لطيف.
تشبيه در تشبيه: گاهي مشبه با مشبه به خود اضافة تشبيهي يا استعاره است. (18)
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تيز را
(ص794-غ7- ب6)
مشبه: شربت وصل مشبه به: نوبهار تازه وجه شبه: تازگي و خرمي ادات تشبيه: ماند
شربت وصل اضافه تشبيهي است.
مشبه: ضربت هجر مشبه به: ذوالفقار تيز ادات تشبيه: ماند وجه شبه: برندگي و نابودي
ضربت هجر اضافة تشبيهي است.
تشبيه خيالي: تشبيهي است که مشبه به آن امري غير موجود و غير واقعي است که مرکب از حداقل دو جزء است. اما تک تک اجزاي آن حسي و موجودند. (19)
مرا که فتنه و پروانة بلا کردند هزار مشعلة شمع با دلم انباز
(ص 899- غ 172- ب 3)
مشبه: مرا (من) (مفرد حسی) مشبه به: فتنه (1) پروانة بلا (2) وجه شبه: شورانگیزی (1) گرداگرد بلا و عذاب گشتن (2)
پروانه و بلا به تنهايي حسي و موجودند ولي ترکيب پروانة بلا امري غير موجود و غير واقعي است.
تشبيه وهمي: تشبيهي است که مشبه به غير موجود آن مرکب از دو جزء است. يکي از اجزاء آن وجود خارجي ندارد در اشعار سنايي چنين تشبيهي به کار نرفته است. (20)
حسي بودن طرفين تشبيه: (مشبه و مشبه به): مراد از حسي اموري است که با يکي از حواس پنجگانه چشايي، بينايي، بساوايي، شنوايي و بويايي قابل درک باشد. (21)
خاک پايت برم چو سرمه به کار گرچه دادي به خرمن من
(ص 975- غ 296- ب 7) رمي و سياهي ادات تشبيه: چو
عقلي بودن (مشبه و مشبه به): مراد از عقلي در اصطلاح علم بيان هر چيزي که با يکي از حواس حسي درک نشود. (22)
اي رخ تو بهار و گلشن من همچو جان است عشق در تن من
(ص975- غ296- ب1)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: جان (مفرد عقلي) وجه شبه: روح بخشي ادات تشبيه: همچو
مشبه عقلي، مشبه به حسي:
که گر گرداب عشق تو ز رغم آتش حسرت چو حلقه چشم شد غرقه به زير دام جان اي جان
(ص963- غ279- ب2)
مشبه: حسرت- عشق تو (عقلي) مشبه به: آتش- گرداب (حسي) وجه شبه: سوزان بودن و سرگشتگي و حيراني
مشبه حسي، مشبه به عقلي:
به چهره اصل ايماني به زلفين ماية کفري زجور هر دو آفتگر شبت خوش باد من رفتم
(ص925- غ216- ب4)
مشبه: چهره (مفرد حسي) مشبه به: اصل ايمان (مقيد عقلي) وجه شبه: نوراني و روشني
مشبه: زلفين (مفرد حسي) مشبه به: ماية کفر (مقيد عقلي) وجه شبه: تيرگي و سياهي
مفرد بودن مشبه يا مشبه به: تصور و تصوير يک هيات و يک چيز است. (23)
مردمان دوستي چنين نکنند هر زمان اسب هجر زين نکنند
(ص865- غ120- ب1)
مشبه: هجر (مفرد عقلي) مشبه به: اسب (مفرد حسي)
مقيد بودن مشبه يا مشبه به: تصوير و تصور مفردي است که مقيد به قيد باشد مقصود از قيد صفت يا مضاف اليه يا قيد حالت مي باشد. (23)
ماه شب گمرهان، عارض زيبايي تست سرو دل عاشقان، قامت رعناي تست
(ص810- غ34- ب1)
مشبه: عارض زيباي تو (مقيد) مشبه به: ماه شب گمرهان (مقيد) وجه شبه: روشني و زيبايي
مشبه: قامت رعناي تو (مقيد) مشبه به: سرو دل عاشقان (مقيد) وجه شبه: اعتدال
وجه شبه تحقيقي: مراد از وجه شبه تحقيقي آن است که مايه ها و زمينه شباهت موردنظر تا حدودي حقيقتاً در دو طرف تشبيه وجود داشته باشد. (24)
همچو خورشيد و ماه درتابد حسن تو روز و شب ز روزن من
(ص975- غ296- ب3)
مشبه: حسن تو مشبه به: خورشيد- ماه وجه شبه: روشنايي و تابيدن و زيبايي
(وجه شبه در ارتباط با مشبه و مشبه به تحقيقي است).
وجه شبه تخییلي: آن است که مورد شباهت در طرفين يا در يکي از آن ها خيالي و ادعايي باشد. يعني اصلاً در عالم واقع چنان چيزي حقيقت نداشته باشد. (25)
مرغزار وصال يافته ايم چون سنايي درو گرازانيم
(ص958- غ271- ب6)
مشبه: وصال مشبه به: مرغزار وجه شبه: سرسبزي و طراوت (تخييلي- تحقيقي)
خرمي و سرسبزي براي مرغزار (مشبه به) تحقيقي و براي وصال (مشبه) تخييلي است.
وجه شبه دوگانه يا صنعت استخدام: گاهي وجه شبه در ارتباط با مشبه يک معني و در ارتباط با مشبه به معني ديگري دارد و يک بار حسي و بار ديگر عقلي است. در اين صورت کلام بسيار زيبا و هنري خواهد بود. (26)
کار ما کرده است درهم چون زره جوشن مشکين پر جوش شما
(ص800- غ16- ب6)
مشبه: کار ما مشبه به: زره وجه شبه: درهم كردن ادات تشبيه: چون
وجه شبه: درهم كردن در ارتباط با مشبه (کار ما) مفهوم عقلي و در ارتباط با (زره) مفهومي حسي دارد.
فصل دوم:
بخش اول: انواع تشبيه از نظر ذکر و عدم ذکر وجه شبه و ادات تشبيه
الف) تشبيه بليغ:
تشبيهي است که ادات تشبيه و وجه شبه در آن ذکر نشود. به سخني ديگر، تشبيه بليغ از سويي مجمل و از سويي موکد است. ممکن است تشبيه بليغ به صورت اضافة تشبيهي بيايد. (27)
شراب عشق روي خرّمت کرد بسان نرگس تو مست ما را
(ص790- غ2- ب3)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: شراب (مفرد حسي) وجه شبه: مست کردن (تخييلي تحقيقي)
در این بیت تشبیه در تشبیه و نیز تشبیه مفصل و مفروق وجود دارد.
بار نيامد دلم در شکن زلف تو گرنه به گردن کشم بار بلاي ترا
(ص 791- غ3- ب6)
مشبه: بلا (مفرد عقلي) مشبه به: بار (مفرد حسي) وجه شبه سنگيني و سختي (هر دو تحقيقي)
باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را باز بر خورشيد پوش آن جوشن شمشاد را
(ص791- غ4- ب1)
مشبه: شمشاد (مفرد حسي) مشبه به: جوشن (مفرد حسي) وجه شبه: سفت و سخت بودن (هر دو تحقيقي)
باز چون ياقوت گردان خاصگان عشق را در ميان بحر حيرت لؤلؤ فرياد را
(ص791- غ4- ب3)
مشبه: حيرت (مفرد حسي) مشبه به: بحر (مفرد حسي) وجه شبه: بزرگي (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: فرياد (مفرد حسي) مشبه به: لؤلؤ (مفرد حسي) وجه شبه: اوج و بلندي (تحقيقي- تخييلي)
(در اين بيت تشبيه مفروق و مفصل مرسل نيز وجود دارد).
تير جفاي تو هست دلکش جان دوز من جعبه ز سينه کنم تير جفاي ترا
(ص 791- غ3- ب5)
مشبه: جفا (مفرد حسي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه : آسيب رسانيدن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت آرايه ي تصدير و تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
دام کن بر طرف بام از حلقهاي زلف خويش
چونکه جان در جام کردي تنگ درکش جام را
(ص 796- غ10- ب4 )
مشبه: زلف خويش (مقيد حسي) مشبه به: حلقها (مفرد حسي) وجه شبه: اسارت و گرفتاري (هر دو تخييلي)
در این بیت تشبیه در تشبیه و تشبيه مفروق نیز وجود دارد.
در عشق نيست زحمت تمييز بهر آنك
در باغ عشق دوست بنرخ گلست خار
(ص 881- غ 143- ب 6)
مشبه: عشق دوست (مقيد عقلي) مشبه به: باغ (مفرد حسي) وجه شبه: طراوت و خوشي داشتن (هر دو تحقيقي)
چشمة خورشيد را از ذرّه نشناسم همي نيست گوئي ذرّه اي در ديده بينائي مرا
(ص798- غ13- ب4)
مشبه: خورشيد (مفرد حسي) مشبه به: چشمه (مفرد حسي) وجه شبه: زايندگي (هر دو تحقيقي)
اشهب صبح درگريزد از شرم چون بجنبد ز ابلق تو دوالا
(ص799- غ15- ب5)
مشبه: صبح (مفرد حسي) مشبه به: اشهب (مفرد حسي) وجه شبه: روشني و تيرگي (هر دو تحقيقي)
ما باز دگر باره برستيم ز غمها در باديه عشق نهاديم قدمها
(ص801- غ19- ب1)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: باديه (مفرد حسي) وجه شبه: سختي و طاقت فرسايي (هر دو تحقيقي)
بگريخت دلم ز تير مژگانش در دام سر دو زلفش آويخت
(ص805- غ24- ب4)
مشبه: مژگان [او] (مقيد حسي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: راستي از نظر شکل (هر دو تحقيقي).
مشبه: سر دو زلف [او] (مقيد حسي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: گرفتاري و اسارت (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
بفروخت دل من آتش عشق وانگاه بدين سرم فرو ريخت
(ص805- غ24- ب6 )
اي فروزنده از رخانت جان آتش عشق تا کي افروزي
(ص1032- غ389- ب2)
جانا نگوئي آخر ما را که تو کجائي کز تو ببرد آتش عشق تو آب مائي
(ص 1016- غ 366- ب1)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: گرمي و تاثير گذاري (تخييلي- تحقيقي)
با وي مکنيد آشنائي تا دفتر عشق بر نخوانيت؟
(ص805- غ24- ب3)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: دفتر (مفرد حسي) وجه شبه: درک کردن (تخييلي- تحقيقي)
بي روي تو عقل من نه خوبست
در خاتم عقل من نگيني
(ص 1039- غ 399- ب 3)
مشبه: عقل من (مقيد عقلي) مشبه به: خاتم (مفرد حسي) وجه شبه: ارزشمند بودن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ميدان مهر او نه بکام سمند ماست درع وفاي او نه ببالاي پست ماست
(ص806- غ26- ب2)
مشبه: مهر او (مقيد عقلي) مشبه به: ميدان (مفرد حسي) وجه شبه: گستردگي (هر دو تحقيقي)
مشبه: وفاي او (مقيد عقلي) مشبه به: درع (مفرد حسي) وجه شبه: محافظت (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ديرگاه است تا چو من بلبل عاشق بوستان و گل بوده است
(ص 807- غ 29- ب2)
مشبه: من (مفرد حسي) مشبه به: بلبل (مفرد حسي) وجه شبه: شيفتگي و عاشقي (تخييلي- تحقيقي)
باز عشقت جمله بازان را چو تيهو صيد کرد
هست عالي همّت آن بازي که صيد باز تست
(ص 807- غ28- ب3)
مشبه: عشق [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: باز (مفرد حسي) وجه شبه: قدرت
مندي و تيز چنگالي (تخييلي- تحقيقي)
ماهرويا در جهان آوازة آواز تست کارهاي عاشقان ناساخته از ساز تست
(ص 807- غ 28- ب1)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و سپيدي (هر دو تحقيقي).
ماهرويا تا تو کردي رايت صحبت نگون رايت صبرم نگونسار است گويي نيست هست
(ص 823- غ52- ب5)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
حال تو اي ماه روي چيست که باري دور ز روي تو حال بنده تباهست
(ص 821- غ49- ب6)
سبب عاشقان نه نيکوئيست آفت دلبران نه مه روئيست
(ص823- غ54- ب1)
ماهرويا گرد آن رخ زلف چون زنجير چيست
وندر آن زنجير چندان پيچ و تاب از قير چيست
(ص 825- غ56- ب1)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
آن دلي کز خلق عالم دارد اميدي بتو چون زتو نوميد گردد ماهرويا چون شود
(ص 873- غ 131- ب10)
در 5 بيت بالا تشبيه بليغ ماه روي به كار رفته است.
زهي مه رخ زهي زيبا بناميزد بناميزد زهي خوشخو زهي والا بناميزد بناميزد
(ص 853- غ103- ب1)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: مه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و سپيدي (هر دو تحقيقي)
باز در دام بلاي تو فتاديم اي پسر بر سر کويت خروشان ايستاديم اي پسر
(ص893- غ 162- ب 1)
مشبه: بلاي تو (مقيد حسي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: گرفتاري و اسارت (هر دو تحقيقي).
حلقة زلف تو در گوش اي پسر عالمي افکنده در جوش اي پسر
(ص893- غ 161- ب 1)
مشبه: زلف تو (مقيد حسي) مشبه به: حلقه (مفرد حسي) وجه شبه: خ
ميدگي (هر دو تحقيقي)
از هوس بر حلقة زلفين تو بستيم دل تا زغم بر رخ ز ديده خون گشاديم اي پسر
(ص893- غ 162- ب 5)
مشبه: زلفين تو (مقيد حسي) مشبه به: حلقه (مفرد حسي) وجه شبه: انحنا (هر دو تحقيقي)
مرا که فتنه و پروانة بلا کردند هزار مشعلة شمع با دلم انباز
(ص 899- غ172- ب3)
مشبه: بلا (مفرد عقلي) مشبه به: پروانه (مفرد حسي) وجه شبه: گرديدن
در همه جا (هر دو تحقيقي).
بر سر کوي غم او مرد را هر چه نشانست وبالست و بس
(ص900- غ175- ب2)
مشبه: غم او (مقيد عقلي) مشبه به: کوي (مفرد حسي) وجه شبه: فراواني و ممتد بودن (تخييلي-تحقيقي)
بر بناگوش سياه مشک رنگ از غمش کافور حسرت بيختم
(ص923- غ213- ب5)
مشبه: حسرت (مفرد عقلي) مشبه به: کافور (مفرد حسي) وجه شبه: سفيدي
ترکيب (کافور حسرت) استعاره از اشک مي باشد. (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفصل و مفروق نیز وجود دارد.
هستي درياي حسن از پي او همچنان نعل پي تست در تاج سر تست خس
(ص902- غ177- ب9)
مشبه: حسن (مفرد عقلي) مشبه به: دريا (مفرد حسي) وجه شبه: غفلت و زيبايي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه در تشبیه و تشبيه مفروق نیز وجود دارد.
در داستان عشق تو پيدا نشان عشق من در کاروان عشق من عالم پر از بانگ جرس
(ص 903- غ178- ب2)
مشبه: عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: داستان (مفرد حسي) وجه شبه: آشکاري و آگاهي همگاني (هر دو تحقيقي)
مشبه: عشق من (مقيد عقلي) مشبه به: کاروان (مفرد حسي) وجه شبه: شهرت و سر و صدا داشتن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
لشگر شب رفت و صبح اندر رسيد خيز و مه رويا فراز آور نبيد
(ص877- غ136- ب1)
مشبه: شب (مفرد حسي) مشبه به: لشگر (مفرد حسي) وجه شبه: انبوهي (هر دو تحقيقي)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: مه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ماه روي تو چو برگ گل به باغ دلبري شد شکفته بر نهال کامکاري اي پسر
(ص896- غ165- ب12)
مشبه: دلبري (مفرد عقلي) مشبه به: باغ (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و صفا (هر دو تحقيقي)
مشبه: كامكاري (مفرد حسي) مشبه به: نهال (مفرد حسي) وجه شبه: به ثمر نشستن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت ماه روي به برگ گل تشبيه شده، كه تشبيه در تشبيه ميباشد. و نيز در اين بيت تشبيه مفروق وجود دارد.
يا دل بر من باز فرست اي بت مه رو يا راه مرا باز نما تو ببر دل
(ص919- غ205- ب2)
گر ماه رخان تو برآيد از من ببرد دل و قرارم
(929- غ224- ب8)
وصف تو شد است ماهرويا از وهم برون و از گمانم
(ص937- غ235- ب12)
باز بنما روي خود اي ماهروي گر پي وصلت بود سوداي تو
(ص1001- غ338- ب6)
از ماه رخي نوش لبي شوخ بلائي هر روز همي بينم رنجي و عنائي
(ص1018- غ368- ب1)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
مشبه: لب (مفرد حسي) مشبه به: نوش (مفرد حسي) وجه شبه: شيريني و حلاوت (هر دو تحقيقي)
در اشعار فوق تشبيه بليغ ماه رو يا ماه رخ به کار رفته است که توضيح هر کدام در بيت آغازين آمده است.
کشتيش از اندهان و لنگرش از صابري بادبانش رونهاده سوي باد آفت است
(ص806- غ27- ب4)
مشبه: آفت (مفرد عقلي) مشبه به: باد (مفرد حسي) وجه شبه: آسيب رساني (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه بلیغ غیر اضافی و مفروق نيز وجود دارد.
کافر گشتم بيک بارگي تا علم کفر بر ايمان تست
(ص809- غ32- ب3)
مشبه: کفر (مفرد عقلي) مشبه به: علم (مفرد حسي) وجه شبه: آشکار شدن و نشان دار بودن (تخييلي- تحقيقي)
تا دل من صيد شد در دام عشق
باده شد جان من اندر جام عشق
(ص 916- غ 200- ب 1)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: گرفتاري (هر دو تحقيقي)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: جام (مفرد حسي) وجه شبه: سرمستي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
آن بلا كز عاشقي من ديدهام
باز چون افتادهام در دام عشق
(ص 916- غ 200- ب 2)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: جام (مفرد حسي) وجه شبه: سرمستي (هر دو تحقيقي)
ماه زنخدان تو آن کس که ديد بندة آن چاه زنخدان تست
(ص 809- غ32- ب5) دي (هر دو تحقيقي)
مشبه: زنخدان تو (مقيد حسي) مشبه به: چاه (مفرد حسي) وجه شبه: گودي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ديدة من هميشه اي دلبر فتنة روي ماه پارة تست
(ص810- غ33- ب2)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: ماه پاره تو (مقيدحسي) وجه شبه: سفيدي (هر دو تحقيقي)
وصل تو سيمرغ گشت بر سر کوه عدم خاطر بي خاطران، مسکن و مأواي تست
(ص 810- غ34- ب4)
مشبه: عدم (مفرد عقلي) مشبه به: کوه (مفرد حسي) وجه شبه: عظمت و ناپيدايي (هردو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اين چنين صيدي که در دام تو آمد کس نديد
گوي گردون بس که اکنون نوبت ميدان تراست
(ص813- غ37- ب11)
مشبه: گردون (مفرد حسي) مشبه به: گوي (مفرد حسي) وجه شبه: گردي و تحت تسلط بودن (هر دو تحقيقي).
هستی دریای حسن از پی او همچنان
نعل پی تست در تاج سر تست خس
(ص 902- غ 177- ب 9)
مشبه: دریای حسن (مقید عقلي) مشبه به: هستی (مفرد حسي) وجه شبه: عظمت و گستردگی (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ابروي مقرونت اي دلبر کمان اندر کشيد ناوک مژگانت اي جانان دل و جانم بخست
(ص 815- غ42- ب4)
مشبه: مژگان [تو] (مقيد حسي) مشبه به: ناوک (مفرد حسي) وجه شبه: راستي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
هر چه زان خورشيد رو آيد همه داد است و عدل
جور ما زين گنبد فيروزة بي روزن است.
(ص817- غ45- ب11)
مشبه: رو (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و سپيدي (هر دو تحقيقي)
سنايي در شش بيت زير طرّه را به طرّار تشبيه کرده است:
مشبه: طرّه (مفرد حسي) مشبه به: طرّار (مفرد حسي) وجه شبه: دزديدن (هر دو تحقيقي)
طرّه طرّار تو دلدزدد از مردم همي شد يقين کان طرّه طرّارست گوئي نيست هست
(ص823- غ52- ب4)
تا کي کنم از طرّه طرّار تو فرياد تا کي کشم از غمزة غمّاز تو بيداد
(ص 841- غ 82- ب1)
مشبه: غمزه (مفرد عقلي) مشبه به: غمّاز (مفرد عقلي) وجه شبه: سخن چيني كردن (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
بگداخت مرا طرّه طرّارش از آنسان پيشم بدو صد غمزة غمّاز نيابد
(ص 842- غ83- ب3)
مشبه: غمزه (مفرد عقلي) مشبه به: غمّاز (مفرد عقلي) وجه شبه: سخن چيني كردن (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ماهي که زرخسارش فتنه است بچين اندر وز طرّة طرّارش رخنه است بدين اندر
(ص890- غ156- ب1)
غمزة غماز او چون ميربايد جان و دل گر نشد جادو برخ بر طرّة طرّار او
(ص 993- غ326- ب2)
مشبه: غمزه (مفرد عقلي) مشبه به: غمّاز (مفرد عقلي) وجه شبه: سخن چيني كردن (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
توشه هر روزي مرا از گوشة انده نهد گوشة شب پوش تو بر طرّة طرّار تو
(ص 955- غ329- ب2)
نرگسين چشما بگرد نرگش تو تير چيست وان سياهي اندرو پيوسته همچون قير چيست
(ص 824- غ55- ب1)
مشبه: چشم (مفرد حسي) مشبه به: نرگسين (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
آنکيست که پيش تير بالاش چون نيزه همه تنش کمر نيست
(ص828- غ62- ب5)
مشبه: بالاي [او] (مقيد حسي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: راست بودن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
وان کيست کز آفتاب رويش چون کان همه خاطرش گهر نيست
(ص 828- غ62- ب6)
مشبه: روي [او] (مقيد حسي) مشبه به: آفتاب (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و درخشاني (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق و نيز تشبيه در تشبيه بکار رفته، شاعر آفتاب روي را به کان تشبيه کرده است.
اي سنائي خواجگي با عشق جانان شرط نيست
جان به تير عشق خسته دل بکيوان شرط نيست
(ص 829- غ63- ب1)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: آسيب رساندن (هر دو تحقيقي).
تا پاي تو از دايرة عهد برون شد در هستي خويشم بسر تو که سري نيست
(ص831- غ67- ب3)
مشبه: عهد (مفرد عقلي) مشبه به: دايره (مفرد حسي) وجه شبه: محدوديت و در تنگنا بودن (هر دو تحقيقي)
سامري چون در سراي عافيت بگشاد لب از براي فتنه را شاگردي آزر گرفت
(ص835- غ 73- ب4)
مشبه: عافيت (مفرد عقلي) مشبه به: سراي (مفرد حسي) وجه شبه: محفوظ بودن (هر دو تحقيقي)
بوالعجب بازيست در هنگام مستي باز فقر کز ميان خشک رودي ماهيان تر گرفت
(ص 835- غ73- ب6)
مشبه: فقر (مفرد عقلي) مشبه به: باز (مفرد حسي) وجه شبه: تسلط و آسيب رساني (هر دو تحقيقي)
آتش هجرت بخرمنگاه صبرم باز خورد گفت از تو برنگردم تا نسوزم خرمنت
(ص 836- غ74- ب4)
مشبه: هجر[تو] (مقيد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزاندن (هر دو تحقيقي)
مشبه: صبر [من] (مقيد عقلي) مشبه به: خرمنگاه (مفرد حسي) وجه شبه: انبوهي (تخييلي- تحقيقي)
همچنين در اين بيت تشبيه مفروق وجود دارد.
زدي اندر دل و جانم زعشقت آتش هجران دمار از من برآوردي خدايم بر تو داور باد
(ص 837- غ76- ب4)
مشبه: هجران (مفرد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزاندن (تخييلي- تحقيقي)
تا نگار من ز محفل پاي در محمل نهاد داغ حسرت عاشقان را سر بسر بر دل نهاد
(ص839- غ80- ب1)
مشبه: حسرت (مفرد عقلي) مشبه به: داغ (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي و آسيب رساني (هر دو تحقيقي).
هر چند که زهر عشق مي نوشد آن زهر بگونة شکر دارد
(ص843- غ86- ب6)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: زهر (مفرد حسي) وجه شبه: تلخي و کشندگي (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
گه دست بلا فراز دل گيرد گه سنگ تعب بزير سر دارد
(ص 843- غ86- ب3)
مشبه: تعب (مفرد عقلي) مشبه به: سنگ (مفرد حسي) وجه شبه: سختي (هر دو تحقيقي)
آتش عشق سنائي تيز کن اي ساقيا در دهيدش آب انگور نشاط انگيز را
(ص 794- غ7- ب 11)
مشبه: عشق سنايي (مقيد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي)
گرز آتش عشق تو چو شمع از ره تحقيق سوزيم همي خوش تا هيچ نمانيم
(ص957- غ270- ب9)
مشبه: عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي)
گر چند قديمست خلاف گل و آتش با آتش عشق است موافق گل ايشان
(ص964- غ280- ب3)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي)
بي آتش عشق تو که يابد آب خضر و حيات جاني
(ص 1037- غ397- ب11)
مشبه: عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي)
آتش عشقت ببرده عالمي را آبروي باد هجرانت نشانده کشوري را خاکسار
(ص885- غ150- ب4)
مشبه: عشق [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي)
مشبه: هجران [تو] (مفرد عقلي) مشبه به: باد (مفرد حسي) وجه شبه: آزار رساندن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
جز آتش عشق آن صنم هيچ در کورة جان ما مقر نيست
(ص828- غ62- ب12)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي).
مشبه: جان ما (مقيد عقلي) مشبه به: كوره (مفرد حسي) وجه شبه: گرمي و حرارت (هر دو تحقيقي) در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
با آتش عشق سوزناکش بنگر که هميشه سازگارم
(ص929- غ223- ب7)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي).
با آتش عشق تو که يابد يکقطره ز آب زندگاني
(ص1038- غ 398- ب7)
مشبه: عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي). زانکه چون سلطان عشق اندر دلي مأوي گرفت
محو گرداند ز مردم عادت و اخلاق را
(ص795- غ8- ب3)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: سلطان (مفرد حسي) وجه شبه: تسلط و اقتدار داشتن(تخييلي تحقيقي)
من درين ميدان سواري کرده ام تا لاجرم کرده ام دل همچو گوي اندر خم چوگان عشق
(ص917- غ201- ب6)
مشبه: عشق (مفرد حسي) مشبه به: چوگان (مفرد حسي) وجه شبه: ربودن (تخييلي تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
چو آفتاب رخش محترق شود زجمال نقاب بندد بعضي ازو هلال کند
( 864- غ119- ب6)
مشبه: رخ [او] (مقيد حسي) مشبه به: آفتاب (مفرد حسي) وجه شبه: درخشاني (هر دو تحقيقي)
اي آنکه همه برزگر ديو در اسلام در مزرعة جان تو جز لاف نکارد
(ص845- غ88- ب7)
مشبه: ديو (مفرد عقلي) مشبه به: برزگر (مفرد حسي) وجه شبه: جاي گرفتن (
تخييلي- تحقيقي)
مشبه: جان تو (مقید عقلي) مشبه به: مزرعه (مفرد حسي) وجه شبه: گستردگي و عظمت (تخييلي-تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ميغ روي خوب چون خورشيد تو چشمة خورشيد را محراب کرد
(ص849- غ95- ب7)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: ميغ (مفرد حسي) وجه شبه: سفيدي (هر دو تحقيقي)
مشبه: خورشيد (مفرد حسي) مشبه به: چشمه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي- زايندگي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق و تشبيه در تشبيه نيز وجود دارد. ميغ روي كه بليغ اضافي ميباشد به خورشيد تو كه مشبه به ميباشد تشبيه شده است.
زانسوي درياي عشق گر همه سودست آن همه سود آفت گذار نيرزد
(ص851- غ100- ب3)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: دريا (مفرد حسي) وجه شبه: بي کراني (هر دو تحقيقي)
دل و جانم همي دوزد بغمزه ناوک مژگانت زهي ناوک زهي زوبين بناميزد بناميزد
(ص854- غ104- ب4)
مشبه: مژگان [تو] (مقيد حسي) مشبه به: ناوک (مفرد حسي) وجه شبه: راستي- نافذ بودن (هر دو تحقيقي)
خواهي که بياسائي مانند سنائي تو هرگز زمي عشقش هشيار نبايد شد
(ص858- غ110- ب6)
مشبه: عشق [او] (مقيد عقلي) مشبه به: مي (مفرد حسي) وجه شبه: مستي آوري (هر دو تحقيقي)
بر مرکب شايسته شهنشاه شکوهت بر تخت دل من به جمالي دگر آمد
(ص 859- غ112- ب3)
مشبه: شکوه [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: شهنشاه (مفرد حسي) وجه شبه: قدرتمندي (هر دو تحقيقي)
مشبه: دل من (مقيد عقلي) مشبه به: تخت (مفرد حسي) وجه شبه: قرار گرفتن، جلوس (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
در نوردد مفرش آزادگي از روي عقل رخت بدبختي ز دل از خانة احزان کشد
(ص859- غ111- ب2)
مشبه: آزادگي (مفرد عقلي) مشبه به: مفرش (مفرد حسي) وجه شبه: در نورديده شدن (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: بدبختي (مفرد عقلي) مشبه به: رخت (مفرد حسي) وجه شبه: سياهي و پوشيدگي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ما را ز مه عشق تو سالي دگر آمد دور از ره هجر تو وصالي دگر آمد
(ص859- غ112- ب1)
مشبه: عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: مه (مفرد حسي) وجه شبه: کوتاه بودن (تخييلي- تخييلي)
مشبه: هجر تو (مقيد عقلي) مشبه به: ره (مفرد حسي) وجه شبه: دوري و درازي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
از سينه نهال امل از بيم بکندم با ميوة انصاف نهالي دگر آمد
(ص860- غ112- ب6)
مشبه: امل (مفرد عقلي) مشبه به: نهال (مفرد حسي) وجه شبه: ريشه دار بودن (تخییلی- تحقیقی)
مشبه: انصاف (مفرد عقلي) مشبه به: میوه (مفرد حسي) وجه شبه:
حلاوت و شیرینی (تخییلی- تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
بر طبل طلب ميزدم از حرص دوالي ناگاه بر آنطبل دوالي دگر آمد
(ص860- غ112- ب5)
مشبه: طلب (مفرد عقلي) مشبه به: طبل (مفرد حسي) وجه شبه: اعلام کردن (تخييلي- تحقيقي)
سپر بپيش نهاديم تير ظلم ترا چو تير بر جگر آيد سپر چه سود کند
(ص862- غ116- ب4)
مشبه: ظلم (مفرد عقلي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: آسيب رسانيدن (تخييلي- تحقيقي)
گر شبي عشق تو بر تخت دلم شاهي کند صد هزاران ماه آن شب خدمت ماهي کند
(ص863- غ118- ب1)
مشبه: دل [من] (مقيد عقلي) مشبه به: تخت (مفرد حسي) وجه شبه: جايگاه پادشاه عشق (تحقيقي- تخييلي)
در ترازوي قيامت ز پي سختن نور صد من عرش کم از نيم تسوي تو بود
(ص 870- غ128- ب3)
مشبه: قيامت (مفرد حسي) مشبه به: ترازو (مفرد حسي) وجه شبه: سنجش، حسابرسي كردن (هردو تحقيقي)
مشکل درد مرا چرخ نداند گشاد محمل عشق مرا خاک نيارد کشيد
(ص877- غ135- ب4)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: محمل (مفرد حسي) وجه شبه: تحمل کردن سختيها (تخييلي- تحقيقي)
هرگز مبريد نام عاشق تا دفتر عشق برنخوانيد
(ص878- غ139- ب3)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: دفتر (مفرد حسي) وجه شبه: عظمت و گستردگي (هر دو تحقيقي)
راه خرابات را جز بمژه نسپريد مرکب طامات را زين هوس کم کنيد
(ص 879- غ141- ب3)
مشبه: طامات (مفرد عقلي) مشبه به: مرکب (مفرد حسي) وجه شبه: تحت اختيار گرفتن (تخييلي- تحقيقي)
از هجر تو نزديک سنائي چو رخ تو اندر چمن عشق بگلزارم گلزار
(ص 882- غ144- ب10)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: چمن (مفرد حسي) وجه شبه:
صفا و گستردگي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
قيروان عشوه بگذارند غوّاصان دهر گر نهنگ عشق تو بخرامد از درياي قار
(ص886- غ150- ب8)
مشبه: عشوه (مفرد عقلي) مشبه به: قيروان (مفرد حسي) وجه شبه: پيوستگي (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: نهنگ (مفرد حسي) وجه شبه: به کار کشيدن همه چيز (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
تا دل ما شد اسير عقرب زلفين تو همچو عقرب دستها بر سر نهاديم اي پسر
(ص893- غ162- ب4)
مشبه: زلفين تو (مقيد حسي) مشبه به: عقرب (مفرد حسي) وجه شبه: گزندگي و کج بودن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
داني که خراباتيم از زلزلة عشقت کم راي خراج آيد شه را بخراب اندر
(ص 889- غ155- ب10)
مشبه: عشق [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: زلزله (مفرد حسي) وجه شبه: اضطراب و ويراني و لرزاندن (هر دو تحقيقي)
از شراب شوق رويت عالمي گشته مستانند هان هشيار باش
(ص905- غ181- ب2)
مشبه: شوق (مفرد عقلي) مشبه به: شراب (مفرد حسي) وجه شبه: مستي آوري (تخييلي- تحقيقي)
اي سنائي در شبستان غمش گر چه همچون نار بودي دود باش
(ص905- غ180- ب7)
مشبه: غم [او] (مقيد عقلي) مشبه به: شبستان (مفرد حسي) وجه شبه: گوشه گيري (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
در مناي قرب ياران جان اگر قربان کنند جز بتيغ مهر او در پيش او بسمل مباش
(ص906- غ 182- ب5)
مشبه: قرب ياران (مقيد عقلي) مشبه به: منا (مفرد حسي) وجه شبه: تاثير گذاري و نفوذ (هر دو تخييلي)
مشبه: مهر او (مقيد عقلي) مشبه به: تيغ (مفرد حسي) وجه شبه: برندگي و نفوذ داشتن (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
دلم برد آن دلارامي که در چاه زنخدانش هزاران يوسف مصر است پيدا در گريبانش
(ص907- غ184- ب1)
مشبه: زنخدان [او] (مقيد حسي) مشبه به: چاه (مفرد حسي) وجه شبه: گرفتار ساختن (تخييلي- تحقيقي)
گل و مه پيش تو بر منبر حسن همه آموخته کرده فراموش
(ص 910- غ188- ب6)
مشبه: حسن (مفرد عقلي) مشبه به: منبر (مفرد حسي) وجه
شبه: بلندي و عظمت (هر دو تحقيقي)
از کمال هجر در صحراي درد تير در پرتاب بودم دي و دوش
(ص 910- غ189- ب5)
مشبه: درد (مفرد حسي) مشبه به: صحرا (مفرد حسي) وجه شبه: عذاب آوري (تحقيقي- تخييلي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
احتياط و حزم کردم در بلا و درد عشق تيغ تقدير آمد و شد پاک حزم و احتياط
(ص914- غ196- ب7)
مشبه: تقدير (مفرد عقلي) مشبه به: تيغ (مفرد حسي) وجه شبه: نابود کردن و مسلط بودن (هر دو تحقيقي)
سغبه نکند ملک رخت را صرفه نبرد کسي ز صرّاف
(ص915- غ197- ب2)
مشبه: رخ [تو] (مقيد حسي) مشبه به: ملک (مفرد عقلي) وجه شبه: زيبايي و اقتدار (هر دو تحقيقي)
از شربت لطف خويش تر کن آخر يکروز کام عاشق
(ص 915- غ198- ب4)
مشبه: لطف خويش (مقيد عقلي) مشبه به: شربت (مفرد حسي) وجه شبه: خوشايندي و شيريني (هر دو تحقيقي)
وز بادة وصل خويش پر کن يکشب صنما تو جام عاشق
(ص 915- غ198- ب5)
مشبه: وصل خويش (مقيد عقلي) مشبه به: باده (مفرد حسي) وجه شبه: خوشي و سرمستي (هر دو تحقيقي)
خيره سر تا کي زني همچون زنان لاف دروغ ناچشيده شربت وصل و نديده درد عشق
(ص916- غ199- ب5)
مشبه: وصل (مفرد عقلي) مشبه به: شربت (مفرد حسي) وجه شبه: خوشايندي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اي بلبل وصل تو طربناک وي غمزه ات زهر و خنده ترياک
(ص917- غ202- ب1)
مشبه: وصل تو (مقيد عقلي) مشبه به: بلبل (مفرد حسي) وجه شبه: شادي بخشيدن (هر دو تحقيقي)
مشبه: غمزه [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: زهر (مفرد حسي) وجه شبه: آسيب رساندن (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: خنده (مفرد حسي) مشبه به: ترياک (مفرد حسي) وجه شبه: التيام بخشي (هر دو تحقيقي)
در بيت فوق تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
کودکي کانرا بمعني در خم چوگان زلف همچو گوئي روز و شب گردان نداري اي پسر
(ص895- غ165- ب9)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: چوگان (مفرد حسي) وجه شبه: انحنا و سرکجي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
در خم چوگان زلف دلبران انداخت دل هر که با خوبان سواري کرد در ميدان عشق
(ص 917- غ201- ب5)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: چوگان (مفرد حسي) وجه شبه: انحنا و سرکجي (هر دو تحقيقي)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: ميدان (مفرد حسي) وجه شبه: وسعت داشتن (هر دو تحقيقي)
در بيت فوق تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
خستة او را که او از غمزه تير انداخته است من دل و جان را بتير غمزة او خسته ام
(ص921- غ209- ب2)
مشبه: غمزة او (مقيد عقلي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: هدف قرار دادن و آسيب رساني (هر دو تحقيقي)
دوستانم بر سر کارند در بازار عشق من چو معزولان چرا در گوشه اي بنشسته ام
(ص921- غ209- ب4)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: بازار (مفرد حسي) وجه شبه: رونق داشتن (هر دو تحقيقي)
تا سلسلة عشق تو بر بست مرا دست جز سلسله بر دست دل ريش ندارم
(ص928- غ222- ب4)
مشبه: عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: سلسله (مفرد حسي) وجه شبه: اسارت و بستن (هر دو تحقيقي)
هر چند بيگاه و بگه کمتر کني بر من نگه
زين کرده باشم سال و مه ميدان عشقت را فرس
(ص903- غ178- ب7)
مشبه: عشق [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: ميدان (مفرد حسي) وجه شبه: وسعت و محل تاخت (هر دو تحقيقي)
من پار شراب وصل خوردم امسال هنوز در خمارم
(ص928- غ223- ب2)
مشبه: وصل (مفرد عقلي) مشبه به: شراب (مفرد حسي) وجه شبه: سرمستي و خماري (تخييلي- تحقيقي)
از شحنة شهر نيست بيمم در خانة هجر نيست کارم
(ص930- غ224- ب12)
مشبه: هجر (مفرد عقلي) مشبه به: خانه (مفرد حسي) وجه شبه: ناراحتي و عذاب آوري (تخييلي- تحقيقي)
ملک الموت جفاي تو زمن جان نبرد چون بدل بار سرافيل وفاي تو کشم
(ص933- غ230- ب2)
مشبه: جفاي تو (مقيد عقلي) مشبه به: ملک الموت (مفرد حسي) وجه شبه: جان ستاني (هر دو تحقيقي)
مشبه: وفاي تو (مقيد عقلي) مشبه به: سرافيل (مفرد حسي) وجه شبه: زنده کردن (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
بوي جان آيدم آنگه که حديث تو کنم شاخ عزّ رويدم آنگه که بلاي تو کشم
(ص 933- غ 230- ب 8)
مشبه: عز (مفرد عقلي) مشبه به: شاخ (مفرد حسي) وجه شبه: عظمت و بلندي (هر دو تحقيقي)
قیل و قال لایجوز از کوی دل بیرون گذار بر در همّـت ز هستـی پس قـوی مسمـار زن
(ص 970- غ 288- ب 3)
مشبه: دل (مفرد عقلي) مشبه به: کوی (مفرد حسي) وجه شبه: وسعت و گستردگی (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه بلیغ غیراضافی و مفروق نیز وجود دارد.
بنديست نهان زبند زلفت بر جان و دل رهيت محکم
(ص934- غ232- ب5)
مشبه: زلف [تو] (مقيد حسي) مشبه به: بند (مفردحسي) وجه شبه: به اسارت کشيدن (تخييلي- تحقيقي)
آخر بسر آيد اين شب هجر وين صبح وصال بر دمد هم
(ص935- غ232- ب10)
مشبه: وصال (مفرد عقلي) مشبه به: صبح (مفرد حسي) وجه شبه: خوشايندي و پيروزي (هر دو تحقيقي)
مشبه: هجر (مفرد عقلي) مشبه به: شب (مفرد حسي) وجه شبه: سختي و ناراحتي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
گر شبي خود طوق گردد دست من در گردنش
طوق فرمان را چو مه در گردن گردون کنم
(ص941-غ244- ب7)
مشبه: فرمان (مفرد عقلي) مشبه به: طوق (مفرد حسي) وجه شبه: به زير سلطه درآوردن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه در تشبیه و تشبیه مجمل و مفروق نیز به کار رفته است.
مي شوق ملک نوش از حقيقت که تا گردد دل و جان تو خرّم
(ص936- غ234- ب5)
مشبه: شوق (مفرد عقلي) مشبه به: مي (مفرد حسي) وجه شبه: شادي بخشي (هر دو تحقيقي)
يا تاج وصل بر سر اميد بر نهم يا مردوار سر بسر دار درکنم
(ص 941- غ243- ب4)
مشبه: وصل (مفرد عقلي) مشبه به: تاج (مفرد حسي) وجه شبه: ارزش داشتن و سربلندي (هر دو تحقيقي).
شايد که شب و روز همه مدح تو گوئيم در نامة اقبال همه نام تو خوانيم
(ص957- غ270- ب12)
مشبه: اقبال (مفرد عقلي) مشبه به: نامه (مفرد حسي) وجه
شبه: پيوستگي و مداومت (هر دو تحقيقي)
مرغزار وصال يافته ايم چون سنائي درو گرازانيم
(ص958- غ271- ب6)
مشبه: وصال (مفرد عقلي) مشبه به: مرغزار (مفرد حسي) وجه شبه: سرسبزي و طراوت (تخييلي- تحقيقي).
گاه آن آمد که بر ما باد سلوت بر جهد وقت آن آمد که ما با رود و رامشگر زنيم
(ص959- غ273- ب4)
مشبه: سلوت (مفرد عقلي) مشبه به: باد (مفرد حسي) وجه شبه: خوشايندي (تخييلي- تحقيقي)
که گر گرداب عشق تو ز رغم آتش حسرت
چو حلقة چشم شد غرقه بزير دام جان اي جان
(ص963- غ279- ب2)
مشبه: عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: گرداب (مفرد حسي) وجه شبه: گرفتاري (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: حسرت (مفرد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: دردمندي و سوزناکي (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: جان (مفرد عقلي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: اسارت ( تخییلی- تحقیقی)
تشبيه مفروق در اين بيت وجود دارد.
فغان زان سنبل سيراب مشگين دميده بر رخ گلنار جانان
(ص964- غ281- ب7)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: گلنار جانان (مقيد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي)
با قافلة مفلسي و مرحلة عشق جز بار ملامت نکشد محمل ايشان
(ص964- غ280- ب4)
مشبه: مفلسي (مفرد عقلي) مشبه به: قافله (مفرد حسي) وجه شبه: پيوستگي (هر دو تحقيقي)
مشبه: ملامت (مفرد عقلي) مشبه به: بار (مفرد حسي) وجه شبه: سنگيني (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
تا توئي با تو نيائي خويشتن رنجه مدار بر در ناديده معني خيمة اسرار زن
(ص970- غ288- ب4)
مشبه: اسرار (مفرد عقلي) مشبه به: خيمه (مفرد حسي) وجه شبه: پوشيدگي (هر دو تحقيقي)
اي ماه رو نيكو سير اي روي چون شمس و قمر
من بر تو نگزينم دگر گر تو گزيني شو گزين
(ص 993- غ 325- ب 4)
مشبه: رو (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
شو خرد را جسم ساز و عقل رعنا را بسوز تيغ محو اندر سراي نفس استکبار زن
(ص971- غ290 ب2)
مشبه: محو (مفرد عقلي) مشبه به: تيغ (مفرد حسي) وجه شبه: برندگي و نابودي (تخييلي- تحقيقي)
لشکر کفر است حرص و شهوت اندر تن ترا ناگهان امشب يکي بر لشکر کفّار زن
(ص973- غ292- ب4)
مشبه: کفر (مفرد عقلي) مشبه به: لشکر (مفرد حسي) وجه شبه: انبوهي (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق و نيز تشبيه در تشبيه وجود دارد. شاعر حرص و شهوت را به لشکر کفر مانند کرده است.
گرد گلزار فنا تا چند گزدي زابلهي در سراي باقي آر و خيمه در گلزار زن
(ص973- غ292- ب3)
مشبه: فنا (مفرد عقلي) مشبه به: گلزار (مفرد حسي) وجه شبه: خوش ظاهري و زيبايي (هر دو تحقيقي)
عاشقا قفل تجرّد بر درِ آمال زن در صف مردان قدم بر جادۀ اهوال زن
(ص974- غ 294- ب1)
مشبه: تجرّد (مفرد عقلي) مشبه به: قفل (مفرد حسي) وجه شبه: بستگي (هر دو تحقيقي)
مشبه: اهوال (مفرد عقلي) مشبه به: جاده (مفرد حسي) وجه شبه: ترسناکي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ملک حسنت چون نخواهد ماند با تو جاودان چند ازين بيداد خواهد بود لختي داد کن
(ص 978- غ 301- ب3)
مشبه: حسن [تو] (مقيد حسي) مشبه به: ملک (مقيد حسي) وجه شبه: ناپايداري (هر دو تحقيقي)
صد دفتر هجر حفظ کردي يک صفحه زوصل هم ز بر کن
(ص979- غ 302- ب4)
مشبه: هجر (مفرد عقلي) مشبه به: صد دفتر (مقيد حسي) وجه شبه: زياد و طولاني بودن (هر دو تحقيقي)
پيش ما گشت زمانه خرمن غم توده کرد خرمن غمهاي ما را بر، بر آتش باد کن
(ص979- غ 301- ب5)
مشبه: غم (مفرد عقلي) مشبه به: خرمن (مفرد حسي) وجه شبه: انبوهي (هر دو تحقيقي)
چون ترا گردون گردان رام گشت مرکب ناراستي را رام کن
(ص981- غ 306- ب5)
مشبه: ناراستي (مفرد عقلي) مشبه به: مرکب (مفرد حسي) وجه شبه: سرکشي (هر دو تحقيقي)
گه كند بر من جهان همچون دهان خويش تنگ
گه تنم چون موي خويش آن لاله رخ لاغر كند
(ص 863- غ 117- ب 12)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: لاله (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي و زيبايي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
تيغ شرع از تارک بدخواه دين داري دريغ شرط مردان اين نباشد اي برادر آن مکن
(ص 983- غ310- ب2)
مشبه: شرع (مفرد عقلي) مشبه به: تيغ (مفرد حسي) وجه شبه: تاثير گذاري و نفوذ (هر دو تحقيقي)
اي همه ساله احسن الحسني در صحيفۀ جمال آيت تو
(ص995- غ328- ب7)
مشبه: جمال (مفرد حسي) مشبه به: صحيفه (مفرد حسي) وجه شبه: ارزشمندي (تخييلي- تحقيقي)
مرغ وار اندر هواي تو همي پرد دلم بر اميد آنکه سازد آشيان آغوش تو
(ص999- غ 332- ب5)
مشبه: آغوش تو (مقيد حسي) مشبه به: آشيان (مفرد حسي) وجه شبه: مأوا گزيدن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
هستم بجوال عشوه ات دايم وان کيست که نيست در جوال تو
(ص 1000- غ334- ب8)
مشبه: عشوه [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: جوال (مفرد حسي) وجه شبه: اسارت و گرفتاري (هر دو تحقيقي)
مشک است هزار نافه بت رويا در حلقۀ زلف مشکساي تو
(ص1002- غ340- ب4)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: بت (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبيه مفروق و مجمل مرسل نیز وجود دارد.
تير عشقت در جهان بر من رسيد غازيانه زآنکمان ابروي تو
(ص1003- غ342- ب4)
مشبه: عشق [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: نفوذ و تاثير گذاري ( هر دو تحقيقي)
مشبه: ابروي تو (مقيد حسي) مشبه به: کمان (مفرد حسي) وجه شبه: خميدگي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
مي نيارم ديد در باغ طرب سرو از رشک قد و بالاي تو
(ص1003- غ341- ب6)
مشبه: طرب (مفرد عقلي) مشبه به: باغ (مفرد حسي) وجه شبه: صفا و شادي (هر دو تحقيقي)
چون برون آيم ز زندان فراق تا نيارندم خط و طغراي تو
(ص1003- غ341- ب8)
مشبه: فراق (مفرد عقلي) مشبه به: زندان (مفرد حسي) وجه شبه: عذاب آور بودن (هر دو تحقيقي)
اي زآب روي خويش اندر دبيرستان عشق تختۀ عمر سنائي شسته از آموخته
(ص1006- غ347- ب7)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: دبيرستان (مفرد حسي) وجه شبه: جايگاه تکامل بودن (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: عمرسنايي (مقيد عقلي) مشبه به: تخته (مفرد حسي) وجه شبه: تاثير پذيري (تخييلي- تحقيقي)
تشبيه مفروق در اين بيت وجود دارد.
عقل ترسا روح عيسي روي را در چليپاهاي زلف آويخته
(ص1008- غ350- ب4)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: چليپاها (مفرد حسي) وجه شبه: شکستگي و شکل صليب داشتن (هر دو تحقيقي)
در آرزوي جرعه اي از جام لب او پيوسته رهي نازم و دل خون پياله
(ص1011- غ357- ب4)
مشبه: لب او (مقيد حسي) مشبه به: جام (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي و مست آوري (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
تا بود باغ آسمان گردان چشم بر روي آسمانه منه
(ص1013- غ360- ب5)
مشبه: آسمان (مفرد حسي) مشبه به: باغ (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
ياقوت بار کردي عشّاق لاله رخ را از نوک کلک نرگس بر لوح کهربائي
(ص1017- غ366- ب7)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: لاله (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي)
خورشيد رخست ليک چه سودست سنائي چون نيست ترا زو چو زخورشيد سنائي
(ص1019- غ 368- ب8)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و روشني (هر دو تحقيقي)
لؤلؤ حسن ترا در ستد و داد عشق به ز سنايي مباد خود بر تو لؤلؤيي
(ص1021- غ372- ب11)
مشبه: حسن تو (مقيد حسي) مشبه به: لؤلؤ (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و درخشاني (هر دو تحقيقي)
ور گل دهدي چشم مرا زان رخ چون باغ صحراي فلک جمله سمن زار منستي
(ص1025- غ378- ب4)
مشبه: فلک (مفرد حسي) مشبه به: صحرا (مفرد حسي) و
جه شبه: وسعت (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
هر دل که ترا جست چون ديوانۀ مستي در سلسلۀ زلف زره وار کشيدي
(ص 1027- غ381- ب3)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: سلسله (مفرد حسي) وجه شبه: پيچيدگي و اسير کردن (تخييلي- تحقيقي)
در بيت فوق تشبيه مفروق و نيز تشبيه در تشبيه وجود دارد. شاعر سلسلة زلف را به زره تشبيه کرده است.
مه جبهت و آفتاب روئي زهره دل و مشتري عذاري
(ص1029- غ386- ب3)
مشبه: جبهت (مفرد حسي) مشبه به: مه (مفرد حسي) وجه شبه: سفيدي (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: رو (مفرد حسي) مشبه به: آفتاب (مفرد حسي) وجه شبه: درخشاني (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: دل (مفرد حسي) مشبه به: زهره (مفرد حسي) وجه شبه: روشنايي (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: عذار (مفرد حسي) مشبه به: مشتري (مفرد حسي) وجه شبه: مبارک و روشن بودن (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
گداخت مايۀ صبرم ز بانگ شکّر لفظت گه عتاب نمودن بپارسي و بتازي
(ص1031- غ388- ب6)
مشبه: لفظ [تو] (مقيد حسي) مشبه به: شکّر (مفرد حسي) وجه شبه: شيريني و جذابيت (هر دو تحقيقي)
کيم من که از نوش وصل تو گويم نپويد پي شير روباه لنگي
(ص 1034- غ392- ب 9)
مشبه: وصل تو (مقيد عقلي) مشبه به: نوش (مفرد حسي) وجه شبه: شيريني (هر دو تحقيقي)
پس چو ميدان فلک را نيست خورشيدي چو تو چون فلک هر روز گرد خاک در گردم همي
(ص1035- غ395- ب3)
مشبه: فلک (مفرد حسي) مشبه به: ميدان (مفرد حسي) وجه شبه: وسعت (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اي در دو جهان زتو رسيده آوازه کوس لن تراني
(ص1038- غ398- ب2)
مشبه: لن تراني (مفرد عقلي) مشبه به: کوس (مفرد حسي) وجه شبه: طنين افكندن (هر دو تحقيقي)
يکره بکشم بتير غمزه تا سوي عدم برم گراني
(ص1038- غ397- ب26)
مشبه: غمزه (مفرد عقلي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: تاثير گذاري (هر دو تحقيقي)
بر مهر تو دل نهاد نتوان تو اسب فراق کرده زيني
(ص1039- غ399- ب6)
مشبه: فراق (مفرد عقلي) مشبه به: اسب (مفرد حسي) وجه به: تاختن و جدا شدن (هر دو تحقيقي)
هرگز نبري تو نام عاشق تا دفتر عشق برنخواني
(ص1041- غ402- ب3)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: دفتر (مفرد حسي) وجه شبه: بزرگي و وسعت (تخييلي- تحقيقي)
ريخت همي آب شب و آب روز آتش رويش بشنکهاي موي
(ص 1045- غ407- ب6)
مشبه: روي [او] (مقيد حسي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي)
جامة غم بدرم من ز طرب چون تو مرا حب در بسته ميان جام غم انجام دهي
(ص1045- غ405- ب6)
مشبه: غم (مفرد عقلي) مشبه به: جامه (مفرد حسي) وجه شبه: احاطه کردن (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: غم (مفرد عقلي) مشبه به: جام (مفرد حسي) وجه شبه: پر شدن و لبريز شدن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
گاه مي خوردم گه از بحر دعا روي در محراب بودم دي و دوش
(ص910- غ189- ب3)
مشبه: دعا (مفرد عقلي) مشبه به: بحر (مفرد حسي) وجه شبه: وسعت و عظمت (هر دوتحقيقي)
آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نيش از ضربت آن زخم دل نازک من ريش
(ص913- غ195- ب1)
مشبه: زلف تو (مقيد حسي) مشبه به: کژدم (مفرد حسي) وجه شبه: کج بودن (هر دو تحقيقي)
تا حديث عاشقي و عشق باشد در جهان نام من بادا نوشته بر سر ديوان عشق
(ص917- غ201- ب2)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: ديوان (مفرد حسي) وجه شبه: شهرت و نام آوري (هر دو تحقيقي)
بس که من دل را بدام عشق خوبان بسته ام وز نشاط عشق خوبان توبه ها بشکسته ام
(ص921- غ209- ب1)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: اسارت (هر دو تحقيقي)
باش تا بر گردن ايّام بندد بخت من عقدهاي نو که از درّ سخن پيوسته ام
(ص921- غ209- ب8)
مشبه: سخن (مفرد حسي) مشبه به: درّ (مفرد حسي) وجه شبه: ارزشمندي، گران بهايي (هر دو تحقيقي)
الا اي ساقي دلبر مدار از مي تهي دستم که من دل را دگر باره بدام عشق بربستم
(ص923- غ214- ب1)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: گرفتار کردن (هر دو تحقيقي)
بباغ صحبتت دلشاد و خرّم زماني بر لب جوي تو باشم
(ص932- غ228- ب6)
مشبه: صحبت [تو] (مقيد حسي) مشبه به: باغ (مفرد حسي) وجه شبه: صفا و خوشايندي (هر دو تحقيقي).
جز بفرّ تو اي امير بتان گوي دولت ربود نتوانم
(ص940- غ242- ب6)
مشبه: دولت (مفرد عقلي) مشبه به: گوي (مفرد حسي) وجه شبه: به
دست آوردن، ربودن (تخييلي- تحقيقي).
کوه آتش هميشه همره تست کوه آتش مگو که دريا هم
(ص945- غ250- ب6)
مشبه: آتش (مفرد حسي) مشبه به: کوه (مفرد حسي) وجه شبه: بزرگي و بلندي (هر دو تحقيقي)
قصد آزار دوستان نکنيم پردة راز دشمنان ندريم
(ص955- غ267- ب3)
مشبه: راز (مفرد عقلي) مشبه به: پرده (مفرد حسي) وجه شبه: پوشيدگي (هر دو تحقيقي)
سنائي را يکي برهان زننگ و نام جان اي جان ز عشق دانة دو جهان ميان دام جان اي جان
(ص963- غ279- ب1)
مشبه: جان (مفرد عقلي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: اسارت و گرفتاري (تخييلي- تحقيقي)
آگاه نه اي کز ابر هجرت چو رعد همي خروشم ايجان
(ص963- غ278- ب5)
مشبه: هجر [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: ابر (مفرد حسي) وجه شبه: غمناکي و سنگيني (هر دو تحقيقي)
چو روي خويش خرّم کن يکي بستان طبع اي بت
چو زلف خويش درهم زن همه ايّام جان اي جان
(ص963- غ279- ب5)
مشبه: طبع (مفرد عقلي) مشبه به: بستان (مفرد حسي) وجه شبه: طراوت و لطافت (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
خوب نبود بر چو من بيچاره اي لشکر جور و جفا بگماشتن
(ص966- غ284- ب6)
مشبه: جور- جفا (مفرد عقلي) مشبه به: لشکر (مفرد حسي) وجه شبه: غلبه و تسلط داشتن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه تسويه نيز به كار رفته است.
پي ز قلّاشي فرو نه فرد گرد از عين ذات آتش قلّاشي اندر ننگ و نام و عار زن
(ص 971- غ289- ب3)
مشبه: قلّاشي (مفرد عقلي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناکي (هر دو تحقيقي)
بر عالم تجريد ز تفريد رهي ساز در بادية هجر ز حيرت علمي زن
(ص975- غ295- ب2)
مشبه: هجر (مفرد عقلي) مشبه به: باديه (مفرد حسي) وجه شبه: سرسختي (هر دو تحقيقي)
من دل کردم ز عشق يکتا تو رشتة دوستي دوتا کن
(ص977- غ299- ب6)
مشبه: دوستي (مفرد عقلي) مشبه به: رشته (مفرد حسي) وجه شبه: پيوند و پيوستگي داشتن (هر دو تحقيقي)
غلاما خيز و ساقي را خبر کن که جيش شب گذشت و باده در کن
(ص979- غ303- ب1)
مشبه: شب (مفرد حسي) مشبه به: جيش (مفرد حسي) وجه شبه: سنگيني و هجوم آوردن (هر دو تحقيقي)
پردة راز عاشقان بمدر کار بر کام بدسگال مکن
(ص 982- غ309- ب2)
مشبه: راز (مفرد عقلي) مشبه به: پرده (مفرد حسي) وجه شبه: پوشاندن (هر دو تحقيقي)
توضيح اينكه در منبع اصلي كلمه سگال به اشتباه سكال نوشته شده است.
برآمد سايه از ديوار عمرت سبک چون آفتاب آهنگ در کن
(ص980- غ303- ب13)
مشبه: عمر [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: ديوار (مفرد حسي) وجه شبه: بلندي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفصل و مفروق نیز وجود دارد.
ياقوت نفس کشتم از گوهر نفيست کاباد کرد چون عقل از چرخ لاجوردم
(ص925- غ217- ب2)
مشبه: نفس (مفرد عقلي) مشبه به: ياقوت (مفرد حسي) وجه شبه: گرانبهايي و عزيز بودن (هر دو تحقيقي)
برکن رداي کبريا بر طاق نه کبر و ريا خواهي وفا خواهي جفا چون دوست باشد محتشم
(ص 936- غ 233- ب 9)
مشبه: کبربا (مفرد عقلي) مشبه به: رداي (مفرد حسي) وجه شبه: ارزش بخشي (تخييلي- تحقيقي)
چو عشقش بلبل است از باغ جانت روان و عقل را شاخ شجر کن
(ص980- غ303- ب10)
مشبه: جان (مفرد عقلي) مشبه به: باغ (مفرد حسي) وجه شبه: صفا و خرمي داشتن (تخييلي- تحقيقي)
در اين بيت تشبيه تسويه و مفروق نيز به كار رفته است.
ور همي خواهي کني بازي تو با حوران خلد پس درين بازار دنيا بوزنه بازي مکن
(ص985- غ313- ب4)
مشبه: دنيا (مفرد حسي) مشبه به: بازار (مفرد حسي) وجه شبه: جايگاه عرضه كردن (هر دو تحقيقي)
تا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسر جملة عشّاق را غاشيه بر دوش بين
(ص991- غ322- ب2)
مشبه: جمال (مفرد عقلي) مشبه به: اسب (مفرد حسي) وجه شبه: مسلط شدن (تخييلي- تحقيقي)
از راه وفا گسسته اي دل بر اسب جفا نهاده اي زين
(ص992- غ323- ب2)
مشبه: جفا (مفرد عقلي) مشبه به: اسب (مفرد حسي) وجه شبه: عصيان، سرکشي (هر دو تحقيقي)
روز و شب رنجور دارد جان هر بي دل چو من لالة رخسار او و نرگس بيمار او
(ص993- غ326- ب4)
مشبه: رخسار او (مقيد حسي) مشبه به: لاله (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي و لطافت (هر دو تحقيقي)
قبله و محراب من کرد ز سنگين دلت آنکه همه روزه کرد قبله و محراب تو
(ص994- غ327- ب5)
مشبه: دل [تو] ( مقيد عقلي) مشبه به: سنگين (مفرد حسي) وجه شبه: سختي (تخييلي- تحقيقي)
اي بسا در حقّۀ جان غيورانت که هست نعره هاي سربمهر از درد بي فرياد تو
(ص996- غ330- ب6)
مشبه: جان (مفرد عقلي) مشبه به: حقّه (مفرد حسي) وجه شبه: قرار گرفتن (هر دو تحقيقي)
سيم در سنگ بسي باشد ليک اندر کان سنگ در سيم دل تست پس اندر بر تو
(ص998- غ331- ب8)
مشبه: دل تو (مقيد عقلي) مشبه به: سيم (مفرد حسي) وجه شبه: ارزشمندي (هر دو تحقيقي)
چون نخوردم باده وصلت چو گل
همچو نرگس پس مدارم در خمار
(ص 884- غ 148- ب 9)
مشبه: وصل [تو] (مفرد حسي) مشبه به: باده (مفرد حسي) وجه شبه: برخوردار شدن (هر دو
تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
گه در زمين دلها پنهان شوي چو پروين
گاه از سپهر جانها چون ماه نو برآئي
(ص 1016- غ 366- ب 3)
مشبه: دلها (مفرد عقلي) مشبه به: زمين (مفرد حسي) وجه شبه: جاي دادن (هر دو تحقيقي)
مشبه: جانها (مفرد عقلي) مشبه به: سپهر (مفرد حسي) وجه شبه: محافظت كردن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
گر من گياه سبزم و تو ابر نوبهار
هل تا گيه بجوشد بر من بهار رو
(ص 1004- غ 344- ب 2)
مشبه: رو (مفرد حسي) مشبه به: بهار (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را
ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تيز را
(ص 794- غ 7- ب 6)
مشبه: وصل تو (مقيد عقلي) مشبه به: شربت (مفرد حسي) وجه شبه: خوشایندی و بهره مند شدن (هر دو تحقيقي)
مشبه: هجر تو (مقيد عقلي) مشبه به: ضربت (مفرد حسي) وجه شبه: دردناك بودن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
مردمان دوستي چنين نكنند
هر زمان اسب هجر زين نكنند
(ص 865- غ 120- ب 1)
مشبه: هجر (مفرد عقلی) مشبه به: اسب (مفرد حسي) وجه شبه: آمادة حرکت و دوری (تخییلی- تحقیقی)
من حلقة فرمان تو در گوش کشیدم
تا حلقة زلف تو برین گوش نهادند
(ص 860- غ 114- ب 2)
مشبه: زلف تو (مقید حسی) مشبه به: حلقه (مفرد حسی) وجه شبه: خمیدگی و آویزان بودن (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مفروق و مفصل مؤکد نیز بکار رفته است.
در وصف صفا حیدر اقبال بچشمم
بر دلدل دولت بدلالی دگر آمد
(ص 860- غ 112- ب 8)
مشبه: اقبال (مفرد عقلی) مشبه به: حیدر (مفرد حسی) وجه شبه: مسلط شدن و روی آوردن (تخییلی- تحقیقی)
مشبه: دولت (مفرد عقلی) مشبه به: دلدل (مفرد حسی) وجه شبه: بهرهمند شدن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
با او دلم بمهر و مودّت يگانه بود
سيمرغ عشق را دل من آشيانه بود
(ص 871- غ 129- ب 1)
مشبه: عشق (مفرد حسی) مشبه به: سيمرغ (مفرد عقلي) وجه شبه: شكوه و عظمت داشتن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق و بليغ غيراضافي نيز بكار رفته است.
مملکت حسن ترا در جهان
مرتبت از عالم معنی گذشت
(ص 834- غ 71- ب 7)
مشبه: حسن تو (مقید حسي) مشبه به: مملکت (مفرد حسی) وجه شبه: عظمت و گستردگی (هر دو تحقیقی)
کفر و دین را نیست در بازار عشق
گیسهداری چون خم گیسوی تو
(ص 1004- غ 343- ب 3)
مشبه: عشق (مفرد عقلی) مشبه به: بازار (مفرد حسی) وجه شبه: رونق داشتن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
پیراهن صبرما اندر غم هجرانت
چون چاک قبا کردن تا کی بود ای دلبر
(ص 897- غ 167- ب 3)
مشبه: صبر ما (مقید عقلی) مشبه به: پیراهن (مفرد حسی) وجه شبه: پوشاندن (تخییلی- تحقیقی)
باز بیرون تاز در میدان عقل و عافیت
آن سیه پوشان کفرانگیز ایمان سوز را
(ص 792- غ 5 - ب 3)
مشبه: عقل- عافیت (مفرد عقلی) مشبه به: میدان (مفرد حسی) وجه شبه: گستردگی (تخییلی- تحقیقی)
در این بیت تشبیه تسویه نیز به کار رفته است.
شد نور رخان تو روان سوز
شد کان کمال تو جگر کاف
(ص 915- غ 197- ب 3)
مشبه: کمال تو (مقید عقلی) مشبه به: کان (مفرد حسی) وجه شبه: ارزشمندی (هر دو تحقیقی)
رهروی باید که اندر راه ایمان پی نهد
تا ز دل پیمانة غم بر سر پیمان کشد
(ص 859- غ 111 - ب 4)
مشبه: غم (مفرد عقلی) مشبه به: پیمانه (مفرد حسی) وجه شبه: خوردن (هر دو تحقیقی)
وي شكرين لب ز پي آن شكر
كار من از شكر و ز شكوي گذشت
(ص 834- غ 71- ب 3)
مشبه: لب (مفرد حسی) مشبه به: شكر (مفرد حسي) وجه شبه: شيريني (هر دو تحقیقی)
آسمان خاك بيز ازكوي تو
سالها غربال دولت بيخته
(ص 1008- غ 350- ب 3)
مشبه: دولت (مفرد عقلي) مشبه به: غربال (مفرد حسي) وجه شبه: ريزش (هر دو تحقیقی)
اي يار بيتكلّف ما را نبيد بايد
وين قفل رنج ما را امشب كليد بايد
(ص 874- غ 133- ب 1)
مشبه: رنج ما (مقيد عقلي) مشبه به: قفل (مفرد حسي) وجه شبه: عدم گشايش (تخييلي- تحقیقی)
چون كعبة آمال پديد آمد از دور
گفتند رسيديم سر راه بر آن بود
(ص 869- غ 127- ب 11)
مشبه: آمال (مفرد عقلي) مشبه به: كعبه (مفرد حسي) وجه شبه: ديريابي، عدم دسترسي (تخييلي- تحقیقی)
ور گل دولتت همي بايد
خستة خار يار بايد بود
(ص 867- غ 124- ب 4)
مشبه: دولت [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: گل (مفرد حسي) وجه شبه: فرح بخشي (تخييلي- تحقیقی)
لاله زارم زعفران شد بر رخان لاله بر
تودههاي زعفران از لالهزار ما كنيد
(ص 879- غ 140- ب 3)
مشبه: رخان (مفرد حسي) مشبه به: لاله (مفرد حسی) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
لشكر «لاحول» را بند قطعيت بگسلد
وز تفاوت بر شعاع شرع شادروان كشد
(ص 859- غ 111- ب 6)
مشبه: لاحول (مفرد عقلي) مشبه به: لشكر (مفرد حسی) وجه شبه: قدرتمندي (تخييلي-تحقیقی)
شمع نور فلكي خواهد هر لحظه همي
شعله از مشعلة روي ضيا گستر تو
(ص 998- غ 331- ب 12)
مشبه: روي ضياگستر تو (مقيد حسي) مشبه به: مشعله (مفرد حسی) وجه شبه: نوربخشي (هر دو تحقیقی)
مهر و ماهي گر بدندي مهر و ماه
سرو قدّ و لاله رخسار اي پسر
(ص 892- غ 159- ب 3)
مشبه: قدّ (مفرد حسي) مشبه به: سرو (مفرد حسی) وجه شبه: بلندي و تناسب (هر دو تحقیقی)
مشبه: رخسار (مفرد حسي) مشبه به: لاله (مفرد حسی) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مشروط و مفروق نيز بكار رفته است.
از هجر تو نزدیک سنائی چو رخ تو
اندر چمن عشق تو گلزارم گلزارم
(ص 930- غ 225- ب 6)
مشبه: عشق تو (مقید عقلی) مشبه به: چمن (مفرد حسي) وجه شبه: صفا و خرّمی (تخییلی- تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
جيحون شده چشم من از آن زلف سمن سا
بر باد شده زلف تو از قامت شمشاد
(ص 841- غ 82- ب 9)
مشبه: قامت (مفرد حسي) مشبه به: شمشاد (مفرد حسی) وجه شبه: بلندي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه بليغ غير اضافي و مجمل و مفروق نيز وجود دارد.
زلف رنگ آميز آن دلبر تو گوئي هر زمان
لشكر كفر از رخش ايمان همي يكسون برند
(ص 861- غ 115- ب 5)
مشبه: كفر (مفرد عقلي) مشبه به: لشكر (مفرد حسی) وجه شبه: انبوهي (تخييلي- تحقیقی)
مشبه: ايمان (مفرد عقلي) مشبه به: رخش (مفرد حسی) وجه شبه: قدرت و استقامت داشتن (تخييلي- تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
چون نپاشي آب رحمت نار زحمت كم فروز
ور نباشي خاك معني آب بي حاصل مباش
(ص 906- غ 182- ب 2)
مشبه: رحمت (مفرد عقلي) مشبه به: آب (مفرد حسی) وجه شبه: صفا (هر دو تحقیقی)
مشبه: زحمت (مفرد عقلي) مشبه به: نار (مفرد حسی) وجه شبه: در رنج و عذاب بودن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفصل و بليغ غيراضافي و مفروق نيز وجود دارد.
گر بايدت حرفي از ين تا گرددت عين اليقين
شو مدحت خورشيد دين بر دفترجان كن رقم
(ص 936- غ 233- ب 14)
مشبه: دين (مفرد عقلي) مشبه به: خورشيد (مفرد حسی) وجه شبه: روشني بخشي (هر دو تحقیقی)
مشبه: جان (مفرد عقلي) مشبه به: دفتر (مفرد حسی) وجه شبه: تأثيرپذيري (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز بكار رفته است.
من كه باشم كه بتن رخت وفاي تو كشم
ديده حمّال كنم بار جفاي تو كشم
(ص 933- غ 230- ب 1)
مشبه: وفاي تو (مقيد عقلي) مشبه به: رخت (مفرد حسی) وجه شبه: تحمل كردن (تخييلي- تحقیقی)
مشبه: جفاي تو (مقيد عقلي) مشبه به: بار (مفرد حسی) وجه شبه: سنگيني و عذاب آور بودن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه بليغ غيراضافي و مفروق نيز وجود دارد.
گر بايدت كه بوئي آنجا گل عنايت
اينجا گل رياست ميپژمريد بايد
(ص 875- غ 133- ب 14)
مشبه: عنايت (مفرد عقلي) مشبه به: گل (مفرد حسی) وجه شبه: بهره مند شدن (هر دو تحقیقی)
مشبه: رياست (مفرد عقلي) مشبه به: گل (مفرد حسی) وجه شبه: پژمردن (تخييلي- تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
در راه من نهاد نهان دام مكر خويش
آدم ميان حلقة آن دام دانه بود
(ص 871- غ 129- ب 3)
مشبه: مكر خويش (مقيد عقلي) مشبه به: دام (مفرد حسی) وجه شبه: گرفتار كردن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه بليغ غيراضافي و مفروق نيز وجود دارد.
تا من رخ چون چشمة خورشيد تو ديدم
چشمم ز غم عشق تو چون چشمة خونست
(ص 818- غ 46- ب 5)
مشبه: خورشيد (مفرد حسي) مشبه به: چشمه (مفرد حسی) وجه شبه: زيبايي و زايندگي (هر دو تحقیقی)
مشبه: خون (مفرد حسي) مشبه به: چشمه (مفرد حسی) وجه شبه: در جريان بودن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق و مجمل و تشبيه در تشبيه وجود دارد.
نافة آهو غلام زلف عنبربوي تست
عنبر سارا رهين خط سبزا رنگ تست
(ص 809- غ 31- ب 3)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: عنبر (مفرد حسی) وجه شبه: خوشبويي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اي اميري که بر سپهر جمال آفتابست و ماه رايت تو
(ص994- غ328- ب3)
مشبه: جمال (مفرد حسي) مشبه به: سپهر (مقيد حسي) وجه شبه: گستردگي و عظمت (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
با رخي چون چشمة خورشيد و زلفي چون صليب
تازه كردي كيش نصراني زهي كافر بچه
(ص 1009- غ 351- ب 7)
مشبه: خورشيد (مفرد حسي) مشبه به: چشمه (مفرد حسی) وجه شبه: زيبايي و زايندگي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه در تشبيه و تشبيه مجمل و مفروق نيز وجود دارد.
بليغ غير اضافي
زلف تو چوگان بدست آمد پديد صبر کن تا گوي در ميدان برد
(ص847- غ92- ب4)
مشبه: زلف تو (مقيد حسي) مشبه به: چوگان (مفرد حسي) وجه شبه: کج بودن (هر دو تحقيقي).
ايکه دريا جام کرده شربت عام ترا رخش را رستم بس و گوربري پرويز را
(ص794- غ7- ب8)
مشبه: جام (مفرد حسي) مشبه به: دريا (مفرد حسي) وجه شبه: نوشيدن (تخييلي- تحقيقي).
گرنه عشقت ساية من شد چرا هرگه که من روي برتابم ازو پويان ز پس باشد مرا
(ص797- غ12- ب3)
مشبه: عشق [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: ساية من (مقيد حسي) وجه شبه: همراهي و پيوستگي و همدمي (هر دو تحقيقي).
آسمان تند و سرکش زيردست و رام تست روزگار تند و توسن داية انباز تست
(ص807- غ28- ب6)
مشبه: روزگار تند و توسن (مقيد حسي) مشبه به: داية انباز (مقيد حسي) وجه شبه: پروردن- حمايت کردن (تخييلي- تحقيقي)
سرمة چشم سپهر تربت درگاه تست حلقة گوش سروش، صدمة پيغام تست
(ص808- غ30- ب3)
مشبه: تربت درگاه تو (مقید حسی) مشبه به: سرمة چشم سپهر (مقيد عقلي) وجه شبه: بينائی بخشي (تخييلي- تحقيقي)
همّت کرّوبيان، شعبدۀ دست تست سرمۀ روحانيون، خاک کف پاي تست
(ص810- غ34- ب2)
مشبه: همّت كرّوبيان (مقيد عقلي) مشبه به: شعبده دست تو (مقيد عقلي) وجه شبه: در اختيار داشتن (هر دو تخييلي).
مشبه: خاک کف پاي تو (مقيد حسي) مشبه به: سرمة روحانيون (مقيد حسي) وجه شبه: بينائی بخشي (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
ماه شب گمرهان، عارض زيبايي تست سرو دل عاشقان، قامت رعناي تست
(ص810- غ34- ب1)
مشبه: عارض زيباي تو (مقيد حسي) مشبه به: ماه شب گمراهان (مقيد حسي) وجه شبه: روشني و نورانیت (هر دو تحقیقی)
مشبه: قامت رعناي تو (مقيد حسي) مشبه به: سرو دل عاشقان (مقيد عقلي) وجه شبه: بلندی (تحقیقی- تخییلی)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
تا بديدم بتکده بي بت دلم آتشکده است فرقت نامهرباني آتشم در جان زدست
(ص812- غ36- ب1)
مشبه: دل [من] (مقيد عقلي) مشبه به: آتشکده (مفرد حسي) وجه شبه: سوختن-آتشين بودن (تخييلي- تحقيقي).
چو عشقش بلبل است از باغ جانت
روان و عقل را شاخ شجر كن
(ص 980- غ 303- ب 10)
مشبه: روان- عقل (مفرد عقلي) مشبه به: شاخ شجر (مقيد حسي) وجه شبه: قرار گرفتن و جاي داشتن (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
بينا مباد چشم من ار سوي چشم من بهتر ز توتيا نبود گرد گام دوست
(ص819- غ47- ب10)
مشبه: گرد گام دوست (مقيد حسي) مشبه به: توتيا (مفرد حسي) وجه شبه: شفا بخشي (تخييلي- تحقيقي).
گرد گرهمچون سنائي صيد زارم هست نيست يا اگر شيري است او آنگه شکارم نيست هست
(ص821- غ50- ب8)
مشبه: او (مفرد حسي) مشبه به: شير (مفرد حسي) وجه شبه: شجاعت (هر دو تحقيقي)
عشق شاهيست پا بتخت ازل جز بدو مرد را ولايت نيست
(ص827- غ60- ب2)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: شاه (مفرد حسي) وجه شبه: عظمت و جاودانگي (هر دو تحقيقي).
شمشير کشان چشم او را جز ديدة عاشقان سپر نيست
(ص828- غ62- ب8)
مشبه: ديدة عاشقان (مفرد حسي) مشبه به: سپر (مفرد حسی) وجه شبه: محافظت و ممانعت کردن (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: چشم (مفرد حسي) مشبه به: شمشيركشان (مقيد حسی) وجه شبه: برندگي و نفوذ داشتن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
او سيم بر است و سيم زي او گر زر نبود ترا خطر نيست
(ص828- غ62- ب17)
مشبه: بر (مفرد حسي) مشبه به: سيم (مفرد حسي) وجه شبه: سفيدي (هر دو تحقيقي)
اندر طلبش سوي سنائي غم تاج سرست و درد سر نيست
(ص829- غ62- ب21)
مشبه: غم (مفرد عقلي) مشبه به: تاج سر (مقيد حسي) وجه شبه: ماية افتخار (تخييلي- تحقيقي).
چشم خونخوار تو از قتّال سجزي دست برد زلف دلدوز تو از طرّار رازي درگذشت
(ص 833- غ 69- ب 5)
مشبه: چشم خونخوار تو (مقيد حسي) مشبه به: قتّال سجزي (مقيّد حسي) وجه شبه: خون خواري (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: زلف دلدوز تو (مقيد حسي) مشبه به: طرّار رازي (مقيّد حسي) وجه شبه: بريده شدن و ربودن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
نعلي که بينداخت همي مرکبش از پاي تاج سر سلطان شد، تا باد چنين باد
(ص838- غ77- ب6)
مشبه: نعل (مفرد حسي) مشبه به: تاج سر سلطان (مقيد حسي) وجه شبه: مايه بزرگي (تخييلي- تحقيقي)
بر عالم تجريد ز تفريد رهي ساز
در بادية هجر ز حيرت علمي زن
(ص 975- غ 295- ب 6)
مشبه: حيرت (مفرد عقلي) مشبه به: علمي (مفرد حسي) وجه شبه: سرگشته بودن و جنبش داشتن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
من دانستم که می بلائيست ليکن چکنم مرا چو زان داد
(ص839- غ79- ب6)
مشبه: مي (مفرد حسي) مشبه به: بلا (مفرد عقلي) وجه شبه: آسيب رساني (هر دو تحقيقي)
جان را بقضاي عشق بسپارد تن پيش بلا و غم سپر دارد
(ص843- غ86- ب2)
مشبه: تن (مفرد حسي) مشبه به: سپر (مفرد حسي) وجه شبه: محافظت و ممانعت (تخييلي- تحقيقي).
از تن باريک من زنّار ساخت وز دل سنگينم آتشگاه کرد
(ص849- غ96- ب5)
مشبه: تن باريک من (مقيد حسي) مشبه به: زنّار (مفرد حسي) وجه شبه: باريکي (هر دو تحقيقي)
مشبه: دل سنگين [من] (مقيد عقلي) مشبه به: آتشگاه (مفرد حسي) وجه شبه: سوزندگي (تخييلي - تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
مشک زلفي و نرگسين چشمي تا بدان نرگسان چه خواهي کرد
(ص850- غ98- ب2)
مشبه: چشم (مفرد حسي) مشبه به: نرگسين (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: مشک (مفرد حسي) وجه شبه: سياهي و معطر بودن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
زهدم منافقي شد و دينم مشعبدي تحقيقها نمايش و آبم سراب شد
(ص857- غ109- ب2)
مشبه: زهد [من] (مقيد عقلي) مشبه به: منافقي (مفرد عقلي) وجه شبه: آلودگي (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: دين [من] (مقيد عقلي) مشبه به: مشعبدي (مفرد حسي) وجه شبه: اثرگذاري (هر دو تحقيقي)
مشبه: تحقيقها (مفرد حسي) مشبه به: نمايش (مفرد حسي) وجه شبه: جلوهگري (هر دو تحقيقي)
مشبه: آب [من] (مقيد حسي) مشبه به: سراب (مفرد حسي) وجه شبه: فريبندگي (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
من بجان مرجان و لؤلؤ را خريداري کنم گرچو دندان و لب او لؤلؤ و مرجان بود
(ص868- غ126- ب5)
مشبه: دندان (مفرد حسي) مشبه به: لؤلؤ (مفرد حسي) وجه شبه: سفيدي و روشني (هر دو تحقيقي).
مشبه: لب او (مقيد حسي) مشبه به: مرجان (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي).
در مصرع دوم اين بيت تشبيه ملفوف مرتب وجود دارد.
بس جان عزيزان که در آن راه فنا شد گور و لحد آنجا دهن شير ژيان بود
(ص869- غ127- ب10)
مشبه: گور- لحد (مفرد حسي) مشبه به: دهن شير ژيان (مقيد حسي) وجه شبه: فرو بردن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه تسويه نيز بكار رفته است.
از روي آن صنوبر ما را چراغ بايد وز زلف آن ستمگر ما را گزيد بايد
(ص874- غ133- ب4)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: چراغ (مفرد حسي) وجه شبه: روشني- نوراني بودن (هر دو تحقيقي) هم توئي ماه قدح گير اي غلام هم توئي سرو قباپوش اي پسر
(ص893- غ161- ب3)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: ماه قدح گير (مقيد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: سرو قباپوش (مقيد عقلی) وجه شبه: بلندي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
اي بت شمن پيشت منم جانم تويي و تن منم
گر کافرم گر مؤمنم محراب من روي تو بس
(ص 903- غ178- ب6)
مشبه: تو (محور عمودی سخن) (مفرد حسي) مشبه به: بت شمن (مقيد حسي) وجه شبه: قابل پرستش بودن (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: جان [من] (مقيد عقلي) وجه شبه: ارزشمندي (هر دو تحقيقي)
مشبه: من (مفرد حسي) مشبه به: تن (مفرد حسي) وجه شبه: بيارزش بودن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
گر من بکويت بگذرم بر آب و آتش بسترم
ترسم زخصمت چون روم گيتي بود بر من قفس
(ص904- غ179- ب2)
مشبه: گيتي (مفرد حسي) مشبه به: قفس (مفرد حسي) وجه شبه: تنگنا- غمکده (هر دو تحقيقي).
نشست ما اگر کوهست و او چون ماه بر گردون چرا هر دو بهم بينم از آن رخسار رخشانش
(ص907- غ184- ب9)
مشبه: نشست ما (مقيد حسي) مشبه به: کوه (مفرد حسي) وجه شبه: بلندي و عظمت (تخييلي- تحقيقي).
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
خواهي که بود خاک درت افسر عشّاق در باده فزون کن تو يسار اي پسر خوش
(ص908- غ185- ب4)
مشبه: خاک در [تو] (مقيد حسي) مشبه به: افسر عشّاق (مقيد حسي) وجه شبه: ماية افتخار و بزرگي (تخييلي- تحقيقي).
بر من از عشقت شبيخون بود دوش آب چشمم قطرة خون بود دوش
(ص 909- غ187- ب1)
مشبه: آب چشم [من] (مقيد حسي) مشبه به: قطرة خون (مقيد حسي) وجه شبه: سرخ و خونين (تخييلي- تحقيقي).
اي برخ ماه زمين بي روي تو مونس من ماه گردون بود دوش
(ص 909- غ187- 4)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: تاباني- زيبايي- درخشاني(هر دو تحقيقي).
تو خورشيدي از آن پيش تو آرند فلک را از مه نو حلقه در گوش
(ص910- غ188- ب4)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد (مفرد حسي) وجه شبه: عظمت- درخشاني- نورانيت (هر دو تحقيقي).
اي روي تو قارون شده از حسن و ملاحت از هجر تو قارونم و از وصل تو درويش
(ص913- غ195- ب5)
مشبه: روي تو (مقيد حسي) مشبه به: قارون (مفرد حسي) وجه شبه: غنا و بي نيازي (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: م [من] (مفرد حسي) مشبه به: قارون (مفرد حسي) وجه شبه: غنا و بي نيازي (هر دو تحقيقي)
مشبه: م [من] (مفرد حسي) مشبه به: درويش (مفرد حسي) وجه شبه: نيازمند بودن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
تا اگر باري نباشم بر بساط دوستان خاک باشم زير پاي چاکران اندر سماط
(ص 914- غ196- ب6)
مشبه: م [من] (مفرد حسي) مشبه به: خاک (مفرد حسي) وجه شبه: تواضع و فروتني (تحقيقي- تخييلي)
گردم بباد ساري گردي همي وليکن باران تو بيامد بفشاند جمله گردم
(ص925- غ217- ب3)
مشبه: م [من] (مفرد حسي) مشبه به: گرد (مفرد حسي) وجه شبه: ناچيز و بي ارزش بودن (تخييلي- تحقيقي).
بچهره اصل ايماني بزلفين ماية کفري
زجور هر دو آفتگر شبت خوش باد من رفتم
(ص925- غ216- ب4)
مشبه: چهره (مفرد حسي) مشبه به: اصل ايمان (مقيد عقلي) وجه شبه: نوراني (هر دو تحقيقي)
مشبه: زلفين (مفرد حسي) مشبه به: ماية کفر (مقيد عقلي) وجه شبه: سياهي و تيرگي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
يار شد گوهرم بگوهر خويش باز رستم ز رنج و آسودم
(ص926- غ219- ب7)
مشبه: يار (مفرد حسي) مشبه به: گوهر [من] (مقيد حسي) وجه شبه: ارزش و عزت داشتن (هردو تحقيقي)
صاحب سر درد و رنج گشتم تا با غم عشق، يار غارم
(ص928- غ223- ب3)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: يار غار (مقيد حسي) وجه شبه: همراهي و همدمي (تخييلي- تحقيقي)
از هجر تو نزديک سنائي چو رخ تو اندر چمن عشق تو گلزارم گلزارم
(ص 930- غ225- ب6)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: گلزار (مفرد حسي) وجه شبه: رنگارنگي و پژمردگي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
مرا در عالم عشقش مپرس از شيب و از بالا
مهم تا در فلک باشم گلم تا در چمن باشم
(ص 931- غ226- ب7)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: مه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و نورانيت داشتن (هر دو تحقيقي)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: گل (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و لطافت داشتن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
دهانش نيم دينار است و دينار است روي من
چو از دينار بي بهرم برخ دينار چون باشم
(ص 932- غ227- ب5)
مشبه: دهان [او] (مقيد حسي) مشبه به: نيم دينار (مقيد حسي) وجه شبه: تنگي و کوچکي (هردو تحقيقي)
مشبه: روي من (مقيد حسي) مشبه به: دينار (مفرد حسي) وجه شبه: زردي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
کوي تو شده است باغ عشّاق بارنده بر او زديده هايم
(ص934- غ232- ب4)
مشبه: کوي تو (مقيد حسي) مشبه به: باغ عشّاق (مقيد حسي) وجه شبه: صفا و خرمي داشتن (هر دو تحقيقي)
شد خلد بروي تو سرايم بي روي تو خلد شد جهنّم
(ص934- غ232- ب2)
مشبه: سراي [من] (مقيد حسي) مشبه به: خلد (مفرد حسي) وجه شبه: خوشايندي، خرمي و صفا داشتن (هر دو تحقيقي)
مشبه: خلد (مقيد حسي) مشبه به: جهنّم (مفرد حسي) وجه شبه: محروميت و ناخوشايند بودن (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
اي چهرة تو چراغ عالم با ديدن تو کجا بود غم
(ص934- غ232- ب1)
مشبه: چهرة تو (مقيد حسي) مشبه به: چراغ عالم (مقيد حسي) وجه شبه: سفيدي و روشني داشتن (هر دو تحقيقي)
ار خلد برين ياد کنم روي تو بينم ور فتنه و دين ياد کنم موي تو بينم
(ص943- غ 248- ب1)
مشبه: روي تو (مقيد حسي) مشبه به: خلد برين (مقيد حسي) وجه شبه: صفا و خرمي و زيبايي داشتن (هر دو تحقيقي)
آخر نه ز گلبن تو خاريم آخر نه ز باغ تو گيائيم
(ص946- غ 254- ب4)
مشبه: يم (ما) (مفرد حسي) مشبه به: خار (مفرد حسي) وجه شبه: بي ارزشي (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: يم (ما) (مفرد حسي) مشبه به: گياه (مفرد حسي) وجه شبه: طراوت و سرسبزي داشتن (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
بادي داريم در سر ايراک در پيش سگ تو خاک پائيم
(ص946- غ254- ب6)
مشبه: يم (ما) (مفرد حسي) مشبه به: خاک پاي (مقيد حسي) وجه شبه: تواضع، فروتني (تخييلي- تحقيقي)
خورشيد توئي و ذرّه مائيم بي روي تو روي کي نمائيم
(ص946- غ 254- ب1)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد (مفرد حسي) وجه شبه: بزرگي و عظمت (هر دو تحقيقي).
مشبه: ما (مفرد حسي) مشبه به: ذرّه (مفرد حسي) وجه شبه: کوچکي- تواضع كردن (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
ما را سگ خويش خوان که تا ما گوئيم که شير چرخ ماييم
(ص947- غ 254- ب17)
مشبه: ما (مفرد حسي) مشبه به: سگ خويش (مقيد حسي) وجه شبه: بي ارزشي و پستي بودن (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: ما (مفرد حسي) مشبه به: شير چرخ (مقيد حسي) وجه شبه: بزرگي و بلندي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
زاهدا خيز و در نماز آويز زآنکه ما خاک بي نيازانيم
(ص958- غ 271- ب7)
مشبه: ما (مفرد حسي) مشبه به: خاک بينيازان (مقيد حسي) وجه شبه: افتادگي داشتن (تحقيقي- تخييلي)
گرچه کبکيم در ممالک خويش مانده در جستجوي بازانيم
(ص958- غ 271- ب5)
مشبه: يم (ما) (مفرد حسي) مشبه به: کبک (مفرد حسي) وجه شبه: بي خبري و در غفلت بودن (هر دو تحقيقي)
کوهي است غم عشق تو موئيست تن من هرگز نتوان کوه بيک موي کشيدن
(ص970- غ 287- ب19)
مشبه: غم عشق تو (مقيد عقلي) مشبه به: کوهي (مفرد حسي) وجه شبه: بزرگي و سنگيني (هر دو تحقيقي)
مشبه: تن من (مقيد حسي) مشبه به: مويي (مفرد حسي) وجه شبه: باريكي و نازك بودن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
قيل و قال لايجوز از کوي دل بيرون گذار
بر در همّت ز هستي پس قوي مسمار زن
(ص970- غ 288- ب3)
مشبه: هستي (مفرد عقلي) مشبه به: مسمار (مفرد حسي) وجه شبه: محکم کاري (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
عالم سفلي که او جز مرکز پرگار نيست
چون درين کوي آمدي تو پاي بر پرگار زن
(ص971- غ289- ب5)
مشبه: عالم سفلي (مقيد حسي) مشبه به: مركز پرگار (مقيد حسي) وجه شبه: اسير و گرفتار کردن (هر دو تحقيقي).
اگر اعقاب حسنت ره بگيرد سبک دفتر سلاح و دف سپر کن
(ص980- غ 303- ب16)
مشبه: دفتر (مفرد حسي) مشبه به: سلاح (مفرد حسي) وجه شبه: محافظت كردن (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: دف (مفرد حسي) مشبه به: سپر (مفرد حسي) وجه شبه: محافظت كردن (تخييلي- تحقيقي)
تشبيه مفروق در اين بيت وجود دارد.
عقل سلطانست و فرمانش روان بر جان و دل
رو چو مردان روز و شب جز خدمت سلطان مکن
(ص984- غ 312- ب3)
مشبه: عقل (مفرد عقلي) مشبه به: سلطان (مفرد حسي) وجه شبه: تسلط و سروري داشتن (هر دو تحقيقي)
روي تو مهتاب شد تار قصب شد تنم آفت تار قصب هست ز مهتاب تو
(ص994- غ327- ب6)
مشبه: روي تو (مقيد حسي) مشبه به: مهتاب (مفرد حسي) وجه شبه: سفيدي (هر دو تحقيقي)
مشبه: تن [من] (مقيد حسي) مشبه به: تار قصب (مقيد حسي) وجه شبه: باريکي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
اي اميري که بر سپهر جمال آفتابست و ماه رايت تو
(ص994- غ328- ب3)
مشبه: آفتاب- ماه (مفرد حسي) مشبه به: رايت تو (مقيد حسي) وجه شبه: بلندي و عظمت (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه تسويه و تشبيه تفضيل و مفروق نيز بكار رفته است.
موي مرا برف کرد آتش پر دود تو اشک مرا لعل کرد لؤلؤي خوش آب تو
(ص994- غ327- ب2)
مشبه: موي مرا (مقيد حسي) مشبه به: برف (مفرد حسي) وجه شبه: سفيدي ( هر دو تحقيقي)
مشبه: اشك (مفرد حسي) مشبه به: لعل (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
مرده را زنده کني زآواي خويش پس دم عيسي شده است آواي تو
(ص1001- غ338- ب5)
مشبه: آواي تو (مقيد حسي) مشبه به: دم عيسي (مقيد حسي) وجه شبه: جان بخشي (تخييلي- تحقيقي)
اي کعبة من در سراي تو جان و تن دل مرا براي تو
(ص1002- غ 340- ب1)
مشبه: در سراي تو (مقيد حسي) مشبه به: كعبة من (مقيد حسي) وجه شبه: مورد توجه بودن (هر دو تحقيقي)
بوسم همه روز خاکپايت را محراب منست خاک پاي تو
(ص1002- غ340- ب2)
مشبه: خاک پاي تو (مقيد حسي) مشبه به: محراب من (مقيد حسي) وجه شبه: محل توجه و اقبال بودن (هر دو تحقيقي)
زنگيانند آن دو زلف پاي کوب بوالعجب اندر نظارة سوي تو
(ص1003- غ342- ب5)
مشبه: دو زلف پاي كوب (مفرد حسي) مشبه به: زنگيان (مفرد حسي) وجه شبه: رقصان و سياهي (هر دو تحقيقي)
گر من گياه سبزم و تو ابر نوبهار هل تا گيه بجوشد بر من بهار رو
(ص1004- غ344- ب2)
مشبه: من (مفرد حسي) مشبه به: گياه سبز (مقيد حسي) وجه شبه: نيازمند بودن به باران (تخييلي- تحقيقي)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: ابر نوبهار (مقيد حسي) وجه شبه: بخشندگي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
من نه ارزيزم زکان انگيخته من عزيزم از فلک بگريخته
(ص1007- غ349- ب1)
مشبه: من (مفرد حسي) مشبه به: ارزيز (مفرد حسي) وجه شبه: بي ارزشي (تخييلي- تحقيقي)
يوسف مصري توئي کز عشق تو گرد جهان
هست صد يعقوب کنعاني زهي کافر بچه
(ص1008- غ351- ب5)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: يوسف مصري (مقيد حسي) وجه شبه: فراواني عاشقان (هر دو تحقيقي)
عقيقين آن دو لب داري بزيرش گور من کنده
مرا هر روز بي جرمي بگور اندر کني زنده
(ص1010- غ354- ب2)
مشبه: دو لب (مقيد حسي) مشبه به: عقيقين (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي و آبداري، درخشاني (هر دو تحقيقي)
زهي سروي که از شرمت همه خوبان سرافکنده
چرا تابي سر زلفين چرا سوزي دل بنده
(ص1010- غ354- ب1)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: سروي (مفرد حسي) وجه شبه: اعتدال، راست قامتي (هر دو تحقيقي)
شمع خود خواني همي ما را و ما در پيش تو
پس ترا پرواي جان از چيست گر پروانه اي
(ص1013- غ361- ب3)
مشبه: ما- ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: شمع- پروانه (مفرد حسي) وجه شبه: نوربخشي- معشوقي- عاشقي (تخييلي- تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
حسن تو دامست و ليکن ترا دام چه سود است که بي چينه اي
(ص1015- غ364- ب3)
مشبه: حسن تو (مقيد حسي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: گرفتاري و اسارت (هر دو تحقيقي)
رو که در اين راه تو تر دامني گويي در آب روان چينه اي
(ص 1016- غ364- ب8)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: چينه (مفرد حسي) وجه شبه: متحرک و بي ارزش بودن (تخييلي- تحقيقي)
از چهرة خود باغي بر خاص گشادستي وز غمزة خود داغي بر عام نهادستي
(ص1024- غ377- ب3)
مشبه: چهرة خود (مقيد حسي) مشبه به: باغ (مفرد حسي) وجه شبه: صفا و خرمي، تاثير گذاري (هر دو تحقيقي)
مشبه: غمزة خود (مفرد حسي) مشبه به: داغ (مفرد حسي) وجه شبه: تاثير گذاري و نفوذ و سوزاندن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
بي روي تو عقل من نه خوبست در خاتم عقل من نگيني
(ص 1039- غ399- ب5)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: نگين (مفرد حسي) وجه شبه: ارزشمند بودن (هر دو تحقيقي) در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
شه خوبان آفاقي بخوبي در جهان طاقي
بلب درمان عشّاقي برخ خورشيد خرگاهي
(ص 1040- غ 401- ب 2)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: شه خوبان آفاق (مقيد حسي) وجه شبه: زيبايي و درخشاني (هر دو تحقيقي)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد خرگاه (مقيد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
نهد هر لحظه از هجران مرا بر جان و دل داغي
زند از غمزه هر ساعت مرا بر سينه زوبيني
(ص1040- غ400- ب5)
مشبه: هجران (مفرد عقلي) مشبه به: داغ (مفرد حسي) وجه شبه: درد و ناراحتي (هر دو تحقيقي)
مشبه: غمزه (مفرد عقلي) مشبه به: زوبين (مفرد حسي) وجه شبه: تأثير گذار بودن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
مه نيستي که مهري زيرا که هست مه را
گاه از برونش زردي گاه از درون سياهي
(ص1041- غ403- ب2)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: مهر (مفرد حسي) وجه شبه: درخشاني (هر دو تحقيقي)
فرّاش خاک کويت پاکان آسماني قلّاش آبرويت پيران خانقاهي
(ص1042- غ403- ب12)
مشبه: پاکان آسماني (مقيد حسي) مشبه به: فرّاش خاک کوي [تو] (مقيد حسي) وجه شبه: خدمتکاري (تخييلي- تحقيقي)
همي برآرد مشكين خطش سر از گلزار
چون نيم دايره دو زلف دايره كردار
(ص 885- غ 149- ب 1)
مشبه: خط [او] (مقيد حسي) مشبه به: مشكين (مفرد حسي) وجه شبه: سياهي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
گر دستة گل نيايد از ما
هم هيزم ديگ را بشائيم
(ص 946- غ 254- ب 5)
مشبه: ما (مفرد حسي) مشبه به: هيزم ديگ (مقيد حسي) وجه شبه: كم بهايي و بيارزشي (هر دو تحقيقي)
دل تنگ ما معدن عشق تست
كه هم خردي و هم عزيزي چو زر
(ص 891- غ 157- ب 4)
مشبه: دل تنگ ما (مقيد عقلي) مشبه به: معدن عشق (مقيد عقلي) وجه شبه: ظرفيت داشتن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
چون نيزه ز غمزه راست كردي
جان و دل عاشق سپر كن
(ص 979- غ 302- ب 8)
مشبه: جان (مفرد عقلي)- دل عاشق (مقيد عقلي) مشبه به: سپر (مفرد حسي) وجه شبه: محافظت كردن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه تسويه نيز بكار رفته است.
زينهار اي يار گل رخ زينهار
بيگنه بر من تيزي چو خار
(ص 884- غ 148- ب 1)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: گل (مفرد حسي) وجه شبه: لطافت و زيبايي (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
تير جفاي تو هست دلكش جان دوز من
جعبه ز سينه كنم تير جفاي ترا
(ص 791- غ 3- ب 5)
مشبه: سينه (مفرد حسي) مشبه به: جعبه (مفرد حسي) وجه شبه: ظرفيت داشتن (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
شد خال رخ تو ای نگارین
شور دل و نور دیدگانم
(ص 937- غ 235- ب 10)
مشبه: خال رخ تو (مقید حسي) مشبه به: شور دل (مقید عقلی) (1)، نورديدگان (مقيد حسي) (2) وجه شبه: هیجان انگیزی (1)، عزيز بودن و ارزشمندي (2) (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه جمع نیز بکار رفته است.
دست تو طوق گردن دگری
غم عشق تو طوق گردن من
(ص 975- غ 296- ب 4)
مشبه: غم عشق تو (مقید عقلی) مشبه به: طوق گردن من (مقید حسی) وجه شبه: گریبان گیری و به اسارت کشیدن (هر دو تحقیقی)
اگر زلفین چوگان کرد خواهی
مرا بپذیر تا گوی تو باشم
(ص 932- غ 228- ب 5)
مشبه: زلفین (مفرد حسی) مشبه به: چوگان (مفرد حسی) وجه شبه: انحناء و سرکجی (هر دو تحقیقی)
مشبه: م (من) (مفرد حسی) مشبه به: گوی تو (مقید حسی) وجه شبه: ملازمت (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
از کمال هجر در صحرای درد
تیر در پرتاب بودم دی و دوش
(ص 910- غ 189- ب 5)
مشبه: م (من) (مفرد حسی) مشبه به: تیر در پرتاب (مقید حسی) وجه شبه: حرکت و جنبش داشتن (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مفروق و بلیغ اضافی نیز وجود دارد.
مژه تیری و ابروان چو کمان
پس تو تیر و کمان چه خواهی کرد
(ص 850- غ 98- ب 6)
مشبه: مژه (مفرد حسی) مشبه به: تیر (مفرد حسی) وجه شبه: نافذ بودن و تیزی (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مفروق و مجمل مرسل نیز بکار رفته است.
تا دل من صید شد در دام عشق
باده شد جان من اندر جام عشق
(ص 916- غ 200- ب 1)
مشبه: جان من (مقید عقلی) مشبه به: باده (مفرد حسی) وجه شبه: گرفتاری و قرار گرفتن (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه بلیغ و مفروق نیز بکار رفته است.
گر کار بحزمستی اسکندر می من
ور معجزه شعر ستی پیغمبر می من
(ص 976- غ 298- ب 1)
مشبه: من (مفرد حسی) مشبه به: اسکندر (مفرد حسی) وجه شبه: بلندپروازی و حزم داشتن (هر دو تحقیقی)
مشبه: شعر (مفرد حسی) مشبه به: معجزه (مفرد حسی) وجه شبه: کار خارق العاده انجام دادن (هر دو تحقیقی)
مشبه: من (مفرد حسی) مشبه به: پیغمبر (مفرد حسی) وجه شبه: انجام کار خارق العاده (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مشروط و مفروق نیز بکار رفته است.
از دور بدان زلف چو چوگان بکنم دست
تا زلف تو چوگان و دلم گوی تو بینم
(ص 944- غ 248 - ب 3)
مشبه: زلف تو (مقید حسی) مشبه به: چوگان (مفرد حسی) وجه شبه: انحنا و خمیدگی (هر دو تحقیقی)
مشبه: دل [من] (مقید حسی) مشبه به: گوی تو (مفرد حسی) وجه شبه: ملازمت و همراهی (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مجمل مرسل و مفروق نیز به کار رفته است.
وصل تو سيمرغ گشت بر سر كوه عدم
خاطر بيخاطران، مسكن و مأواي تست
(ص 810- غ 34- ب 4)
مشبه: وصل تو (مقيد عقلي) مشبه به: سيمرغ (مفرد عقلي) وجه شبه: دست نيافتني بودن (هر دو تخييلي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
لاله زارم زعفران شد بر رخان لاله بر
تودههای زعفران از لالهزار ما کنید
(ص 879- غ 140- ب 3)
مشبه: لاله زار [من] (مقید حسي) مشبه به: زعفران (مفرد حسي) وجه شبه: زردی (هر دو تحقیقی)
در این بیت «لاله زارم» استعاره از چهره میباشد که تشبیه در تشبیه میباشد.
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
توحید من آن زلف بشولیدة او بود
ایمان من آن روی چو خورشید جهان بود
(ص 869- غ 127- ب4)
مشبه: زلف بشولیدة او(مقید حسي) مشبه به: توحید من (مقید عقلی) وجه شبه: یگانگی (هر دو تحقیقی)
مشبه: روی چو خورشید جهان (مقید حسي) مشبه به: ایمان من (مقید عقلی) وجه شبه: روشنی و درخشندگی (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مفروق و مجمل مرسل به کار رفته و در مصراع دوم نیز تشبیه در تشبیه وجود دارد.
لالة خودرویم از فرقت مکن
حجرة من زاشک خون چون لالهزار
(ص 884- غ 148- ب 2)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: لالة خودرو (مقید حسي) وجه شبه: آزادگی (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
ای نقطة خوبی و نکوئی بهمه وقت
گردندة عشق تو چو پرگارم پرگار
(ص 881- غ 144- ب 6)
مشبه: ی (تو) (مفرد حسي) مشبه به: نقطة خوبی (مقید حسي) وجه شبه: مرکزیت (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مفصل مرسل و مفروق نیز بکار رفته است.
ای نقطة خوبی و نکوئی بهمه وقت
گردندة ز عشق تو چو پرگارم پرگار
(ص 930- غ 225- ب 5)
مشبه: ی (تو) (مفرد حسي) مشبه به: نقطة خوبی (مقید حسي) وجه شبه: مرکزیت (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مفصل مرسل و مفروق نیز بکار رفته است.
من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم
(ص 924- غ 215- ب 1)
مشبه: بالین (مفرد حسي) مشبه به: سمن (مفرد حسي) وجه شبه: نرمی و لطافت (هر دو تحقیقی)
مشبه: بستر (مفرد حسي) مشبه به: شمشاد (مفرد حسي) وجه شبه: نرمی و لطافت (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
چه آفتی تو که شبها میان دیده چو روزی
چه فتنهای تو که شبها میان روح چو رازی
(ص 1031- غ 388- ب 3)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: آفت (مفرد حسي) وجه شبه: اثرگذاری (هر دو تحقیقی)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: فتنه (مفرد حسي) وجه شبه: شورانگیزی (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه مجمل مرسل و مفروق نیز به کار رفته است.
آن گویم و آن چو صوفیانت
نی نی که تو پادشاه آنی
(ص 1039- غ 398- ب 10)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: پادشاه (مفرد حسي) وجه شبه: برتری و تسلط داشتن (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه تفصیل نیز بکار رفته است.
جان خوانم جان چو عاشقانت
نی نی که تو کدخدای جانی
(ص 1039- غ 398- ب 11)
مشبه: ت (تو) (مفرد حسي) مشبه به: جان (مفرد عقلی) وجه شبه: اهمیت و ارزش داشتن (هر دو تحقیقی)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: کد خدای جان (مقید عقلی) وجه شبه: سیطره و چیرگی داشتن (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه تفضیل و مفروق نیز بکار رفته است.
لشکر کفر است حرص و شهوت اندر تن ترا
ناگهان امشب یکی بر لشکر کفّار زن
(ص 973- غ 292- ب 4)
مشبه: حرص- شهوت (مفرد عقلی) مشبه به: لشکر کفر (مقید حسي) وجه شبه: کثرت و زیادی (هر دو تحقیقی)
در این بیت تشبیه تسویه و مفروق و تشبیه در تشبیه نیز به کار رفته است.
چو صيّاد خرد لعل تو باشد
سر زلف تو شايد شست ما را
(ص 790- غ 2- ب 6)
مشبه: لعل تو (مقيد حسی) مشبه به: صيّاد (مفرد حسي) وجه شبه: گيرايي، شكارگري (هر دو تحقیقی)
در اين بيت لعل استعاره از لب ميباشد كه تشبيه در تشبيه است.
از عشق توقارون منم غرقه در آب و خون منم
ليلي تويي مجنون منم در كار تو بسته هوس
(ص 904- غ 179- ب 4)
مشبه: من (مفرد حسي) مشبه به: قارون (مفرد حسی) وجه شبه: بينيازي (هر دو تحقیقی)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: ليلي (مفرد حسی) وجه شبه: دلبري (هر دو تحقیقی)
مشبه: من (مفرد حسي) مشبه به: مجنون (مفرد حسی) وجه شبه: عاشقي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه تلميحي و مفروق نیز بكار رفته است.
ابروي مقرونت اي دلبر كمان اندر كشيد
ناوك مژگانت اي جانان دل و جانم بخست
(ص 815- غ 42- ب 4)
مشبه: ابرو (مفرد حسي) مشبه به: كمان (مفرد حسی) وجه شبه: انحنا و خميدگي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مضمر و بليغ اضافي و مفروق نيز بكار رفته است.
روي او ماه است اگر بر ماه مشك افشان بود
قدّ او سرو است اگر بر سرولالستان بود
(ص 868- غ 126- ب 1)
مشبه: روي او (مقيد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسی) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقیقی)
مشبه: قدّ او (مقيد حسي) مشبه به: سرو (مفرد حسی) وجه شبه: بلندي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مشروط و مفروق نيز بكار رفته است
الا برخيز مهرويا كه باد مشك بيز آمد
همه لشگر گه غم را مفاجا و گريز آمد
(ص 860- غ 113- ب 1)
مشبه: رو (مفرد حسي) مشبه به: مه (مفرد حسی) وجه شبه: زيبايي و درخشانی (هر دو تحقیقی)
مشبه: غم (مفرد عقلي) مشبه به: لشگرگه (مفرد حسی) وجه شبه: انبوهي و فراواني (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
سر بسان سايه زان بر خاك دارم پيش تو
كز رخ و زلف آفتاب و سايه داري اي پسر
(ص 895- غ 165- ب 6)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: آفتاب (مفرد حسی) وجه شبه: تابان و درخشان بودن (هر دو تحقیقی
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: سايه (مفرد حسی) وجه شبه: سياهي (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه ملفوف و مفصل مرسل بكار رفته است.
يكي گلبني از روح گلت عقل و گلت عشق
زهي بيخ و زهي شاخ زهي برگ و زهي بار
(ص 883- غ 146- ب 4)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: گلبن (مفرد حسی) وجه شبه: ريشهداري و خرّمي (تخييلي- تحقیقی)
مشبه: عقل (مفرد عقلي) مشبه به: گل [تو] (مقيد حسی) وجه شبه: ثمره دهي (هر دو تحقیقی)
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: گل [تو] (مقيد حسی) وجه شبه: زيبايي و جاذبه (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
با او دلم بمهر و مودّت يگانه بود
سيمرغ عشق را دل من آشيانه بود
(ص 871- غ 129- ب 1)
مشبه: دل من (مقيد عقلي) مشبه به: آشيانه (مفرد حسي) وجه شبه: جاي دادن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه بليغ اضافي و مفروق نيز بكار رفته است.
طبل از هستي خويش اندر جهان تا کي زني بر در هستي يکي از نيستي مسمار زن
(ص972- غ291- ب2)
مشبه: نيستي (مفرد عقلي) مشبه به: مسمار (مفرد حسي) وجه شبه: ثبات و مقيم بودن (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
دام كن بر طرف بام از حلقهاي زلف خويش
چونكه جان در جام كردي تنگ دركش جام را
(ص 796- غ 10- ب 4)
مشبه: حلقهاي زلف خويش (مقيد حسي) مشبه به: دام (مفرد حسی) وجه شبه: اسارت و گرفتاري (تخییلی- تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق و بليغ اضافي و تشبيه در تشبيه نيز بكار رفته است.
جيحون شده چشم من از آن زلف سمن سا
بر باد شده زلف تو از قامت شمشاد
(ص 841- غ 82- ب 9)
مشبه: چشم من (مقيد حسي) مشبه به: جيحون (مفرد حسی) وجه شبه: پرآبي(هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مجمل و بليغ اضافي و مفروق نيز وجود دارد.
وز براي شكار دلها ساخت
خال تو دانه زلف دام ايزد
(ص 853- غ 102- ب 12)
مشبه: خال تو (مقيد حسي) مشبه به: دانه (مفرد حسي) وجه شبه: جذاب بودن و ماية گرفتاري (هر دو تحقیقی)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: دام (مفرد حسي) وجه شبه: ماية گرفتاري (تخييلي- تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز بكار رفته است.
داية تو حسن تست ميبردت چپ و راست
ساية تو عشق ماست ميدودت پيش و پس
(ص 902- غ 177- ب 8)
مشبه: حسن تو (مقيد حسي) مشبه به: داية تو (مقيد حسي) وجه شبه: حمايت كردن (تخييلي- تحقیقی)
مشبه: عشق ما (مقيد عقلي) مشبه به: ساية تو (مقيد حسي) وجه شبه: در پناه گرفتن (تخييلي- تحقیقی)
در اين بين تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
چون نپاشي آب رحمت نار زحمت كم فروز
ور نباشي خاك معني آب بي حاصل مباش
(ص 906- غ 182- ب 2)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: خاك معني (مقيد عقلي) وجه شبه: تواضع (تحقیقی- تخييلي)
در اين بين تشبيه مفصل و بليغ اضافي و مفروق نيز وجود دارد.
من كه باشم كه بتن رخت وفاي تو كشم
ديده حمّال كنم بار جفاي تو كشم
(ص 933- غ 230- ب 1)
مشبه: ديده (مفرد حسي) مشبه به: حمّال (مفرد حسی) وجه شبه: حمل كردن (تخييلي- تحقیقی)
در اين بيت تشبيه بليغ اضافي و مفروق نيز وجود دارد.
پشتمان از غم كمان شد از قدش تيري كنيم
باده پيمائيم از خم برخم ديگر زنيم
(ص 959- غ 273- ب 7)
مشبه: پشتمان (مفرد حسي) مشبه به: كمان (مفرد حسی) وجه شبه: خميدگي (هر دو تحقیقی)
مشبه: قد (مفرد حسي) مشبه به: تير (مفرد حسی) وجه شبه: راست بودن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
از پي گرد سم شبديز او وقت نثار گه ز ديده سيم و گه از روي زر گردم همي
(ص1036- غ395- ب5)
مشبه: ديده (مفرد حسي) مشبه به: سيم (مفرد حسي) وجه شبه: سفيدي (هر دو تحقيقي)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: زر (مفرد حسي) وجه شبه: زردي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
در راه من نهاد نهان دام مكر خويش
آدم ميان حلقة آن دام دانه بود
(ص 871- غ 129- ب 3)
مشبه: آدم (مفرد حسي) مشبه به: دانه (مفرد حسی) وجه شبه: وسيلة اسارت بودن (هر دو تحقیقی)
در اين بيت تشبيه بليغ اضافي و مفروق نيز وجود دارد.
الا اي نقش كشميري الا اي حور خرگاهي
بدل سنگي ببر سیمي بقد سروي برخ ماهي
(ص 1040- غ 401- ب 1)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: نقش كشمير (مقيد حسي) وجه شبه: ارزشمندی (هر دو تحقيقي)
مشبه: ي (تو) (محور عمودي سخن) (مفرد حسي) مشبه به: حور خرگاه (مقيد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
مشبه: دل (مفرد عقلی) مشبه به: سنگ (مفرد حسي) وجه شبه: سختی (هر دو تحقيقي)
مشبه: بر (مفرد حسي) مشبه به: سیم (مفرد حسي) وجه شبه: سفیدی (هر دو تحقيقي)
مشبه: قد (مفرد حسي) مشبه به: سرو (مفرد حسي) وجه شبه: بلندی (هر دو تحقيقي)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: زیبایی (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
کشتيش از اندهان و لنگرش از صابري بادبانش رونهاده سوي باد آفت است
(ص 806- غ 27- ب 4)
مشبه: اندهان (مفرد عقلي) مشبه به: کشتی [او] (مقید حسي) وجه شبه: عظمت و بزرگی (هر دو تحقيقي)
مشبه: صابری (مفرد عقلي) مشبه به: لنگر [او] (مقید حسي) وجه شبه: حفظ و نگهداری (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان
بر اميد دانه در دام اوفتاديم اي پسر
(ص 893- غ 162- ب 2)
مشبه: زلف تو (مقيد حسي) مشبه به: دام (مفرد حسی) وجه شبه: گرفتار كردن (تخييلي- تحقیقی)
مشبه: خال [تو] (مقيد حسي) مشبه به: دانه (مفرد حسی) وجه شبه: ماية گرفتاري (تخييلي- تحقیقی)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
عشق درياي محيط و آب دريا آتشست
موجها آيد كه گوئي كوههاي ظلمت است
(ص 806- غ 27- ب 2)
مشبه: آب دريا (مقيد حسي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: نابود كردن (هر دو تحقیقی)
در اين بين تشبيه مفصل و مجمل و مفروق نيز وجود دارد.
تشبيه مجمل: به تشبيهي که وجه شبه در آن ذکر نشده باشد تشبيه مجمل مي گويند. (28) تشبيه مجمل را مي توان به دو دسته تقسيم کرد. تشبيه مجمل مرسل که در اين نوع تشبيه ادات تشبيه ذکر مي شود ولي در تشبيه مجمل مؤکد ادات تشبيه حذف مي شود.
تشبيه مجمل مرسل
قدر تو درويش داند زانکه او بيند مقيم همچو کرکس در هوا هفتاد در هفتاد را
(ص792- غ4- ب8)
مشبه: او (مفرد حسي) مشبه به: کرکس (مفرد حسي) وجه شبه: بينش دقيقي داشتن (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچو
برشکن دام سنائي زان دو تا بادام از آنک دام را بادام تو چون سنگ باشد گوز را
(ص793- غ5- ب9)
مشبه: بادام تو (مقيد حسي) مشبه به: سنگ (مفرد حسي) وجه شبه: شکستن و سنگيني (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
گر شب وصلت نمايد هر شب معراج را نيک ماند روز هجرت روز رستاخيز را
(ص794- غ7- ب7)
مشبه: روز هجر [تو] (مقيد عقلي) مشبه به: روز رستاخيز (مقيد عقلي) وجه شبه: غوغا و ازدحام و ناراحتي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: ماند
بر اميد روي چون گلبرگ تو مينهم جان را و دل را خارها
(ص 800- غ17- ب6)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: گلبرگ (مفرد حسي) وجه شبه: لطافت و سرخي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
بر خاک نهم بپيش او روي کين عشق مرا چو خاک بر بيخت
(ص805- غ24- ب7)
مشبه: مرا (من) (مفرد حسي) مشبه به: خاک (مفرد حسي) وجه شبه: متلاشي شدن (تخییلی- تحقیقی) ادات تشبيه: چو
ساقيا وقت گل چو گل مي ده وقت گل توبه کس نفرمود است
(ص 808- غ29- ب7)
مشبه: ساقي (مفرد حسي) مشبه به: گل (مفرد حسي) وجه شبه: بهره مند كردن (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
خندة تو چون دم عيسي است کو هر چه در لب داشت در دندان تراست
(ص811- غ35- ب3)
مشبه: خندة تو (مقيد حسي) مشبه به: دم عيسي (مقيد حسي) وجه شبه: جان بخشي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
چون شوخ نه اي بسان نرگس
كي باده دهد چو باد رنگت
(ص 815- غ 41- ب 4)
مشبه: رنگ [تو] (مقيد حسي) مشبه به: باد (مفرد حسي) وجه شبه: ناپايداري (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اي هميشه تازه و تر همچو سرو
اشكم از هجران مكن چون گل انار
(ص 884- غ 148- ب 10)
مشبه: اشك [من] (مقيد حسي) مشبه به: گل انار (مقيد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
در اين بيت تشبيه مفصل مرسل و مفروق نيز بكار رفته است.
بي روي چو خورشيدت بيچاره سنائي را
گردان چو سها كردن تا كي بود اي دلبر
(ص 897- غ 167- ب 4)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد [تو] (مقيد حسي) وجه شبه: زيبائي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
تا به هم آورد سر آن خط چون مورچه
بر همه چيزي نشست عشق تو همچون مگس
(ص 902- غ 177- ب 11)
مشبه: سر آن خط (مقيد حسي) مشبه به: مورچه (مفرد حسي) وجه شبه: سياهي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
در این بیت تشبیه مفصل مرسل و مفروق نیز به کار رفته است.
غمهات بر ما جمله شد، بغداد همچون حلّه شد
يكديده اينجا دجله شد، يكديده آنجا شد فرات
(ص 804- غ 22- ب 10)
مشبه: بغداد (مفرد حسي) مشبه به: حلّه (مفرد حسي) وجه شبه: ويراني (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچو
با رخ و اشگي چو زر سيماب و من چون موم نرم
كز دل چون سنگ آن بت سنگ شد يكبارگي
(ص 1033- غ 391- ب 5)
مشبه: دل (مفرد عقلي) مشبه به: سنگ (مفرد حسي) وجه شبه: سخت بودن (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
مونس من ماه و پروينست هر شب تا بروز
زان رخ چون ماه و زان دندان چون پروين تو
(ص 1000- غ 336- ب 3)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
مشبه: دندان (مفرد حسي) مشبه به: پروين تو (مقيد حسي) وجه شبه: سپيدي و زيبايي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
تا من رخ چون چشمة خورشيد تو ديدم چشمم زغم عشق تو چون چشمة خونست
(ص818- غ46- ب5)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: چشمة خورشيد (مقيد حسي) وجه شبه: آتشين بودن (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
مشبه: چشم [من] (مقيد حسي) مشبه به: چشمة خون (مقيد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
در این بیت تشبیه در تشبیه و تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
روي چو ماه تو گرچه ماية نور است زلف سياه تو گرچه عين گناهست
(ص820- غ49- ب2)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: ماه تو (مقيد حسي) وجه شبه: سفيدي و زيبايي (نورانيت) (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
مشبه: زلف سياه (مقيد حسي) مشبه به: گناه (مفرد حسي) وجه شبه: سياهي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: عين
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
موي سپيدم ز اشک سرخ چو خون است روي اميدم ز رنج عشق سياهست
(ص820- غ49- ب5)
مشبه: موي سپيد [من] (مقيد حسي) مشبه به: خون (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
بوسه اي را زان لب چون لعل نوشينت بجان
چاکر مسکين خريدار است گوئي نيست هست
(ص823- غ52- ب6)
مشبه: لب (مفرد حسي) مشبه به: لعل (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
گر سياهي نيست اندر نرگس تو گرد او آنسيه مژگان زهرآلود همچون تير چيست
(ص824- غ55- ب2)
مشبه: سيه مژگان زهرآلود (مقيد حسي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: راستي و تأثير گذاري (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچون
مر مرا چون زير کردي در فراق روي خويش وانگهي گوئي خروش و نالة چون زير چيست
(ص824- غ55- ب9)
مشبه: مرا (من) (مفرد حسي) مشبه به: زير (مفرد حسي) وجه شبه: ناتواني (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
مشبه: خروش - ناله (مفرد حسي) مشبه به: زير (مفرد حسي) وجه شبه: تأثيرگذاري ادات تشبيه: چون
در اين بيت تشبیه تسویه و مفروق نیز بکار رفته است.
گر مثال دست شاه زنگ دارد زلف تو پس دو دست شاه زنگي بسته در زنجير چيست
(ص824- غ55- ب4)
مشبه: زلف تو (مقيد حسي) مشبه به: دست شاه زنگ (مقيد حسي) وجه شبه: سياهي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: مثال
گر دگر همچون سنائي صيد زارم هست نيست
يا اگر شيري است او آنگه شكارم نيست هست
(ص 821- غ 50- ب 8)
مشبه: او (محور عمودي سخن) (مفرد حسی) مشبه به: سنائي (مفرد حسي) وجه شبه: شكار شدن و گرفتاري (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچون
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
قدّ من گر چون کمان از عشق تو شد پس چرا گرد آن دو نرگس بيمار چندان تير چيست
(ص825- غ56- ب5)
مشبه: قدّ من (مقيد حسي) مشبه به: کمان (مفرد حسي) وجه شبه: خميدگي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چو
ما را چه زسيم او که ما را روي چو زر است و روي زر نيست
(ص828- غ62- ب18)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: زر (مفرد حسي) وجه شبه: زردي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
چون انَا الله در بيابان هدي بشنيده اي پس هراسيدن ز چوبي همچو ثعبان شرط نيست
(ص829- غ63- ب4)
مشبه: چوب (مفرد حسي) مشبه به: ثعبان (مفرد حسي) وجه شبه: درازي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: همچو
حلقة زلفش بُدي چون عروة الوثقي مرا اي مسلمانان فغان کان عروة الوثقي گذشت
(ص833- غ70- ب7)
مشبه: حلقة زلف [او] (مقيد حسي) مشبه به: عروة الوثقي (مقيد حسي) وجه شبه: دستاويز بودن (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
چون گل همه تن بودي، تا بود چنين بود چون باده همه جان شد، تا باد چنين باد
(ص838- غ77- ب8)
مشبه: ی (تو) (مفرد حسي) مشبه به: گل (مفرد حسي) وجه شبه: لطافت داشتن (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
مشبه: جان (مفرد عقلي) مشبه به: باده (مفرد حسي) وجه شبه: روح بخشي (تخييلي- تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
روز من چون تيره زلفش گشت از هجران او چون بديدم کان غلامش رخت بر بازل نهاد
(ص840- غ 80- ب3)
مشبه: روز من (مقید حسی) مشبه به: تيره زلف [او] (مقيد حسي) وجه شبه: تاريکي و تيرگي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
زان جمال همچو ماهش هر چه بود از تيره شب
شد هزيمت چون نگار رخ سوي منزل نهاد
(ص840- غ80- ب4)
مشبه: جمال (مفرد حسي) مشبه به: ماه [او] (مقيد حسي) وجه شبه: تاباني و سفيدي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: همچو
ديدمش يکروز شادان و خرامان از کشي همچو ماهي کش فلک يک روز در دوران نهاد
(ص840- غ81- ب4)
مشبه: ش (او) (مفرد حسي) مشبه به: ماهي (مفرد حسي) وجه شبه: چالاکي و شادان و زيبا بودن (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچو
اي سنائي در شبستان غمش
گرچه همچون ناربودي دود باش
(ص 905- غ 180- ب 7)
مشبه: سنائي (مفرد حسي) مشبه به: نار (مفرد حسي) وجه شبه: سوزناكي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچون
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
مشهور جهان گشته سنائي زغم تو از روي چو خورشيد تو اي طرفة بغداد
(ص841- غ82- ب10)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد تو (مقيد حسي) وجه شبه: تاباني- درخشاني- زيبايي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
بر رخ من زآب ديدة خويش همچو لاله نشان چه خواهي کرد
(ص850- غ98- ب11)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: لاله (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچو
مژه تيري و ابروان چو کمان پس تو تير و کمان چه خواهي کرد
(ص 850- غ98- ب6)
مشبه: ابروان (مفرد حسي) مشبه به: کمان (مفرد حسي) وجه شبه: خميدگي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ناز را روئي ببايد همچو ورد ور نداري گرد بدخوئي مگرد
(ص851- غ99- ب1)
مشبه: روئي (مفرد حسي) مشبه به: ورد (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي- لطافت (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچو
چون سنائي سگي بکوي تو در نعرة پاسپان چه خواهي کرد
(ص851- غ98- ب13)
مشبه: سنائي (مفرد حسي) مشبه به: سگ (مفرد حسي) وجه شبه: کم ارزشي- حقارت (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
سگي خواندي سنائي را وانگه گفتي آنِ من زهي احسان زهي تحسين بناميزد بناميزد
(ص855- غ104- ب10)
مشبه: سنايي (مفرد حسي) مشبه به: سگي (مفرد حسي) وجه شبه: پستي- کم ارزشي- حقارت (تخییلی- تحقیقی) ادات تشبيه: خواندي
ايمان و کفر چون مي و آب زلال بود مي آب گشت و آب مي صرف ناب شد
(ص858- غ109- ب3)
مشبه: کفر (مفرد عقلي) مشبه به: مي (مفرد حسي) وجه شبه: آلودگي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
در اين بيت تشبيه مفصل، مفروق و معكوس نيز وجود دارد.
نرگسين چشما بگرد نرگس تو تير چيست
وان سياهي اندروپيوسته همچون قير چيست
(ص 824- غ 55- ب 1)
مشبه: سياهي (مفرد حسي) مشبه به: قير (مفرد حسي) وجه شبه: سياهي و تيره بودن (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچون
دراين بيت سياهي استعاره از مردمك چشم ميباشد. تشبيه در تشبيه در اين بيت بكار رفته است.
من با رخ چون لاله و با عارض چون مشک با قامت چون تير زوصل تو کنم ياد
(ص841- غ82- ب5)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: لاله (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
مشبه: عارض (مفرد حسي) مشبه به: مشك (مفرد حسي) وجه شبه: خوشبويي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: چون
مشبه: قامت (مفرد حسي) مشبه به: تير (مفرد حسي) وجه شبه: راستي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
در بيت تشبيه مفروق نيز بكار رفته است.
روز رستاخيز را ماند سراي و کوي تو صد هزاران عاشق از کويت همي افزون برند
(ص861- غ115- ب3)
مشبه: سراي (مفرد حسی)- کوي تو (مقيد حسي) مشبه به: روز رستاخيز (مقيد حسي) وجه شبه: بيداري عاشقان انبوه (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبیه: ماند
در این بیت تشبیه تسویه نیز بکار رفته است.
گاه چون ذرّه نشاند مر مرا اندر هوا گه رخم از اشک چشمم زعفران تر کند
(ص863- غ117- ب13)
مشبه: مرا (من) (مفرد حسي) مشبه به: ذرّه (مقيد حسي) وجه شبه: ضعف و ناتواني (هر دو تحقيقي)
ادات تشبیه: چون
مشبه: رخ [من] (مقيد حسي) مشبه به: زعفران تر (مقيد حسي) وجه شبه: زردي (هر دو تحقيقي)
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اي مسلمانان فغان زان دلرباي مستحيل کو جهان بر جان من چون سدّ اسکندر کند
(ص863- غ117- ب14)
مشبه: جهان (مقید حسي) مشبه به: سدّ اسکندر (مقيد حسي) وجه شبه: سختي و مانع بودن (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبیه: چون
همي برآرد مشکين خطش سر از گلزار چو نيم دايره دو زلف دايره کردار
(ص885- غ149- ب1)
مشبه: دو زلف (مقيد حسي) مشبه به: نیم دايره (مقيد حسي) وجه شبه: انحنا و کجي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبیه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
هوش و عقلم برده اند از دل تمام آن دو نرگس بر رخ چون نار يار
(ص887- غ152- ب13)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: نار (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي و شادابي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبیه: چون
پس چو میدان فلک را نیست خورشیدی چو تو
چون فلک هر روز گرد خاک در گردم همی
(ص 1035- غ 395- ب 3)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: خورشید (مفرد حسي) وجه شبه: زیبایی (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
نگارا ز دشنام چون شکّرت که دارد ز گلبرگ سوري گذر
(ص891- غ157- ب8)
مشبه: دشنام (مفرد حسي) مشبه به: شکّر [تو] (مقيد حسي) وجه شبه: خوشايندي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبیه: چون
کي شدندي عالمي در عشق تو يعقوب وار گرنه از يوسف جهان را يادگاري اي پسر
(ص896- غ165- ب14)
مشبه: عالمي (مفرد حسي) مشبه به: يعقوب (مفرد حسي) وجه شبه: مشتاق و بي قرار و آرزومند ديدار (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: وار
چنگ بستان و قلندر وار زن تا بجان باز آورم هوش اي پسر
(ص894- غ164- ب3)
مشبه: تو (پسر) (مفرد حسي) مشبه به: قلندر (مفرد حسي) وجه شبه: شوريدگي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: وار
بامداد از رشک دامن را کند خورشيد چاک روي چون ماه از گريبان چون برآري اي پسر
(895- غ165- ب5)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و نورانيت (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چون
شد گرفتار سرزلف کمند آساي تو روز دعوي کردن مردان کاري اي پسر
(ص895- غ165- ب10)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: کمند (مفرد حسي) وجه شبه: به اسارت کشيدن (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبیه: آسا
زلف چون زنجير و چون قير اي پسر يکزمان از دوش برگير اي پسر
(ص896- غ166- ب1)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: زنجير – قيد (مفرد حسي) وجه شبه: ماية گرفتاري- سياهي (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: هر دو مورد چون
تشبيه جمع نیز در بيت وجود دارد.
زان بادة چون ارغوان برکن سبک رطل گران با ما خور اي جان جهان با ما خور اي بدر پدر
(ص897- غ169- ب2)
مشبه: باده (مفرد حسي) مشبه به: ارغوان (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چون
زلفت طراز گوش کن يک نيم ازو گل پوش کن
مي خواه و چندان نوش کن تا خوانمت تنگ شکر
(ص 898- غ169- ب 4)
مشبه: ت (تو) (مفرد حسي) مشبه به: تنگ شکر (مقيد حسي) وجه شبه: شيريني (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبیه: خوانم
ای رخ تو بهار و گلشن من
همچو جانست عشق در تن من
(ص 975- غ 296- ب 1)
مشبه: عشق (مفرد عقلی) مشبه به: جان (مفرد عقلی) وجه شبه: ارزشمند بودن (هر دو تحقيقي)
ادات تشبيه: همچو
در مصرع اول تشبیه جمع بکار رفته است. همچنين تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
نور دل و شمع بيان ماه کش و سرو روان از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس
(ص900- غ176- ب2)
مشبه: جهان (مفرد حسي) مشبه به: قفس (مفرد حسي) وجه شبه: تنگ و ناراحت کننده، اسارت (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چون
چشم من از ديده ز اندوه تو هست بماننده دريا هنوز
(ص900- غ174- ب3)
مشبه: چشم من (مقید حسي) مشبه به: دريا (مفرد حسي) وجه شبه: پرآبي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبیه: بماننده
کرد مرا همچو صبح روي چو خورشيد تو تا همه بيجان زنم در ره عشقت نفس
(ص902- غ177- ب10)
مشبه: روی (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد تو (مقيد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چو
مشبه: مرا (من) (مفرد حسي) مشبه به: صبح (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي)
ادات تشبیه: همچو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
گهي از دست تو گيريم چون آتش مي صافي گهي در وصف تو خوانيم شعر آبداري خوش
(ص909- غ186- ب4)
مشبه: مي صافي (مقيد حسي) مشبه به: آتش (مفرد حسي) وجه شبه: گرمي و اثر گذاري (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چون
بسا زهّاد گيتي را که بردي بدان لبهاي چون مي ماية هوش
(ص911- غ192- ب6)
مشبه: لب ها (مفرد حسي) مشبه به: مي (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي و مستي آوري (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چون
از مهر تو چون نقطة خونست دلم زانک بر ماه ترا دايرة غالية گون است
(ص818- غ46- ب7)
مشبه: دل [من] (مقید عقلی) مشبه به: نقطة خون (مقيد حسي) وجه شبه: غمگيني و تنگي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبیه: چون
در مصرع دوم این بیت ماه استعاره از رخسار و دایرة غالیه گون استعاره از خال میباشد.
دست او بر گردن من همچو چنبر بود و من دست خود در گردن او همچو چنبر داشتم
(ص924- غ215- ب5)
مشبه: دست او (مقيد حسي) مشبه به: چنبر (مفرد حسي) وجه شبه: حلقه شدن (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: همچو
مشبه: دست خود (مقيد حسي) مشبه به: چنبر (مفرد حسي) وجه شبه: حلقه شدن (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: همچو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
آن حور روح وش را بر عقل عرضه کردم وان شربها که دادي بر ياد تو بخوردم
(ص925- غ217- ب1)
مشبه: حور (مفرد حسي) مشبه به: روح (مفرد عقلي) وجه شبه: زيبايي و معنويت ادات تشبيه: وش (هر دو تحقيقي)
من درین میدان سواریکردهام تا لاجرم
کردهام دل همچو گوی اندر خم چوگان عشق
(ص917- غ 201- ب 6)
مشبه: دل (مفرد عقلی) مشبه به: گوی (مفرد حسی) وجه شبه: ربودن (تخییلی- تحقیقی)
ادات تشبيه: همچو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
گنه آن کردم اي نگار که دوش صفت روي تو بمه کردم
(ص926- غ218- ب6)
مشبه: روي تو (مقيد حسي) مشبه به: مه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و سفيدي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: صفت
تا چند سنائي نوان را چون خر بزنخ فرو گذارم
(ص929- غ223- ب13)
مشبه: سنايي نوان (مقيد حسي) مشبه به: خر (مفرد حسي) وجه شبه: افسردگي و غمگيني و خمودي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
منگر تو بتا بدانکه امروز چون موي تو هست روزگارم
(ص929- غ223- ب10)
مشبه: روزگار [من] (مقيد حسي) مشبه به: موي تو (مقيد حسي) وجه شبه: سياهي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
اي روي تو چون روز و دو زلفين تو چون شب پيوسته شب از عشق تو بيدارم بيدارم
(ص930- غ225- ب4)
مشبه: روي تو (مقيد حسي) مشبه به: روز (مفرد حسي) وجه شبه: روشني (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه:چون
مشبه: دو زلفين تو (مقيد حسي) مشبه به: شب (مفرد حسي) وجه شبه: سياهي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
در این بیت تشبيه مفروق بكار رفته است.
چه جاي سرکشي باشد ز حکم او که در رويش
چو شمع آنگاه خوش باشم که در گردن زدن باشم
(ص931- غ226- ب3)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: شمع (مفرد حسي) وجه شبه: فداکاري (تخييلي- تخييلي) ادات تشبيه: چو
سخن پيدا و پنهان است و او آن دوست تر دارد
که چون با من سخن گويد من آنجا چون شمن باشم
(ص931- غ226- ب5)
مشبه: من (مفرد حسي) مشبه به: شمن (مفرد حسي) وجه شبه: بندگي و اطاعت (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
نشست ما اگر كو هست و او چون ماه بر گردون
چرا هر دو بهم بينم از آن رخسار رخشانش
(ص 907 – غ 184- ب 9)
مشبه: او (مفرد حسي) مشبه به: ماه برگردون (مقيد حسي) وجه شبه: دور از دسترس بودن و الامقامي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اي جان من و دو ديده بر من چون ديدة مور گشت عالم
(ص 935- غ 232- ب 9)
مشبه: عالم (مفرد حسي) مشبه به: ديدة مور (مقيد حسي) وجه شبه: تنگي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
گلنار بهي شدم زتيمار وين اشک برنگ ناردانم
(ص937- غ235- ب9)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: گلنار بهي (مقيد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي)
مشبه: م (من) (مفرد حسي) مشبه به: ناردان (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: برنگ
در این بیت تشبیه مفروق وجود دارد.
بسيار بديدم بجهان سنگدلان را عاجز شدۀ آن دل چون سنگ فلانم
(ص938- غ238- ب4)
مشبه: دل (مفرد عقلي) مشبه به: سنگ فلان (مقيد حسي) وجه شبه: سختي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
مانندة سرو بوستاني من چون ببوستان نبينم
(ص943- غ247- ب3)
مشبه: ی (تو) (مفرد حسي) مشبه به: سرو بوستان (مقيد حسي) وجه شبه: راست قامتي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: ماننده
چون تو صنم و چو ما شمن نيست شهري و گلي توئي و مائيم
(946- غ254- ب3)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: صنم (مفرد حسي) وجه شبه: مورد پرستش بودن (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
مشبه: ما (مفرد حسي) مشبه به: شمن (مفرد حسي) وجه شبه: مطيع بودن (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
بل تا کف پاي تو ببوسيم انگار که مهر لالکائيم
(ص947- غ254- ب11)
مشبه: یم (ما) (مفرد حسي) مشبه به: مهر لالکا (مقيد حسي) وجه شبه: بي ارزش شمردن، افتادگي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: انگار
چو عشقش بلبل است از باغ جانت
روان و عقل راشاخ شجر كن
(ص 980- غ 303- ب 10)
مشبه: عشق [او] (مقيد عقلی) مشبه به: بلبل (مفرد حسي) وجه شبه: گرفتار و عاشق بودن (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
بر در زده اي چو حلقه ما را ما رقص کنان که در سرائيم
(ص947- غ254- ب14)
مشبه: ما را (مفرد حسي) مشبه به: حلقه (مفرد حسي) وجه شبه: مقيم و ملازم (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
تا از رخ چون روز تو بي واسطۀ کسب چون ماه ز خورشيد فلک مايه ستانيم
(ص957- غ270- ب10)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: روز تو (مقيد حسي) وجه شبه: سفيدي و روشنايي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
در این بیت تشبیه مفصل و مفروق نیز وجود دارد.
از بانگ هاي و هوي تو کمتر شدم در کوي تو
گشت اين تنم چون موي تو اي بي وفا اي پاسبان
(ص960- غ275- ب4)
مشبه: تن [من] (مقيد حسي) مشبه به: موي تو (مقيد حسي) وجه شبه: ضعيفي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
بنگه هادوريان را ماند اين دل کز طمع هر دمش بينم بجائي الغياث اي دوستان
(ص962- غ277- ب6)
مشبه: اين دل (مفرد عقلي) مشبه به: هادوريان (مفرد عقلي) وجه شبه: عدم اخلاص و نیازمندی (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: ماند
سربرآوردند مشتي گوشه گشته چون کمان باز در کار آر نوک ناوک کين توز را
(ص792- غ5- ب4)
مشبه: مشتي گوشه گشته (مقيد حسي) مشبه به: کمان (مفرد حسي) وجه شبه: خميدگي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
مال را دجّال دان و عشق را عيسي شناس چون شدي از خيل عيسي گردن دجّال زن
(ص974- غ294- ب3)
مشبه: مال (مفرد حسي) مشبه به: دجّال (مفرد حسي) وجه شبه: فريبکاري (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: دان
مشبه: عشق (مفرد عقلي) مشبه به: عيسي (مفرد حسي) وجه شبه: وارستگي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: شناس
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
خاک پايت برم چو سرمه بکار گرچه دادي بباد خرمن من
(ص975- غ296- ب7)
مشبه: خاک پاي [تو] (مقيد حسي) مشبه به: سرمه (مفرد حسي) وجه شبه: ارزشمند بودن- روشنيبخشي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چو
جهان فردوس وش کن از نسيمي ز بوي گل بباغ اندر اثر کن
(ص979- غ303- ب4)
مشبه: جهان (مفرد حسي) مشبه به: فردوس (مفرد حسي) وجه شبه: طراوت و شادابي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: وش
ور گل دهدي چشم مرا زان رخ چون باغ
صحراي فلك جمله سمن زار منستي
(ص1025- غ 378- ب4)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: باغ (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
مکن آن زلف را چو دال مکن با دل غمگنان جدال مکن
(ص982- غ309- ب1)
مشبه: آن زلف (مفرد حسي) مشبه به: دال (مفرد حسي) وجه شبه: خميدگي و انحنا (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
خواجه سلام عليک آن لب چون نوش بين توشۀ جانها در آن گوشۀ شب پوش بين
(ص990- غ321- ب1)
مشبه: آن لب (مفرد حسي) مشبه به: نوش (مفرد حسي) وجه شبه: شيريني (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
تا نبينم رخ چون ماه ترا بارم از ديده برخ بر پروين
(ص992- غ324- ب6)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي- سپيدي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
خواجه سلام عليک آن لب چون نوش بين لعل شکر وش نگر سنبل خور پوش بين
(ص991- غ322- ب1)
مشبه: آن لب (مفرد حسي) مشبه به: نوش (مفرد حسي) وجه شبه: شيريني (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
مشبه: لعل (استعاره از لب) (مفرد حسي) مشبه به: شکر (مفرد حسي) وجه شبه: شيريني (هر دو تحقيقي)
در این بیت تشبیه در تشبیه و تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
با ملاحت خود سراسر نقش کرد نيکوئي بر روي چون ديباي تو
(ص1002- غ339- ب8)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: ديباي تو (مقيد حسي) وجه شبه: لطافت و زيبايي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
باز ما را عالمي چون حلقه کرد آن دو چشم جادوي رعناي تو
(ص1002- غ339- ب9)
مشبه: ما (مفرد حسي) مشبه به: حلقه (مفرد حسي) وجه شبه: مقيم بودن- خميدگي قامت (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
تا دل ريش مرا دست غمت بست همچون مهره بر بازوي تو
(ص1004- غ343- ب8)
مشبه: دل ريش مرا (مقيد عقلي) مشبه به: مهره (مفرد حسي) وجه شبه: حفاظ بودن (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: همچو
جادوانرا نيست اندر کلّ کون هيچ دولتخانه چون ابروي تو
(ص1004- غ343- ب2)
مشبه: ابروي تو (مقيد حسي) مشبه به: دولتخانه (مفرد حسي) وجه شبه: بهره مندي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون
تا بروي آب چون مرغابيان داني گذشت در هوا چون فاخته پرّي پر و بال آخته
(ص1007- غ348- ب4)
مشبه: تو (محور عمودي سخن) (مفرد حسي) مشبه به: مرغابيان- فاخته (مفرد حسي) وجه شبه: شنا كردن (1)- پرواز کردن (2) (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: چون (هر دو مورد)
در این بیت تشبیه جمع نیز بکار رفته است.
گر زآنکه شوي ز نصرت حق مانندة نوح در سفينه
(ص1012- غ359- ب9)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: نوح در سفينه (مقيد حسي) وجه شبه: مصون بودن و در حفاظ بودن (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبيه: ماننده
گر روي کني سوي سنائي چون پسته خوري تو شکّرينه
(ص1013- غ359- ب10)
مشبه: تو (مفرد حسي) مشبه به: پسته (مفرد حسي) وجه شبه: مقارنه با لب معشوق داشتن (تحقيقي- تخييلي) ادات تشبيه: چون
ما را زعشق کردي چون آسياي گردان خود همچو دانه گشتي در ناو آسيائي
(ص1016- غ366- ب2)
مشبه: ي (تو) (مفرد حسي) مشبه به: دانه (مفرد حسي) وجه شبه: اسارت (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: همچو
در اين بيت تشبيه مفصل مرسل و مفروق نيز بكار رفته است.
روئي چو ماه داري زلف سياه داري بر سرو ماه داري بر سرکلاه داري
(ص1028- غ384- ب1)
مشبه: روئي (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: نوراني- سفيدي- زيبايي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
اي آنکه رخ چو ماه داري رخسارة من چو کاه داري
(ص1029- غ385- ب1)
مشبه: رخ (مفرد حسي) مشبه به: ماه (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و لطافت (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
مشبه: رخسارة من (مقيد حسي) مشبه به: کاه (مفرد حسي) وجه شبه: زردي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اي دريده دل من از غم عشق زان لب چون عقيق کي دوزي
(ص1032- غ389- ب5)
مشبه: لب (مفرد حسي) مشبه به: عقيق (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
گر شبي خود طوق گردد دست من در گردنش
طوق فرمان را چو مه در گردن گردون كنم
(ص 941- غ 244- ب7)
مشبه: طوق فرمان (مقيد حسي) مشبه به: مه (مفرد حسي) وجه شبه: فرمان پذيري و اطاعت كردن (تحقيقي- تخييلي) ادات تشبيه: چو
در اين بيت تشبيه در تشبيه و تشبيه مفروق نيز بكار رفته است.
بهر آن بو تا که خورشيدي بدست آورم چنو من بگرد كوي خيره خيره برگردم همي
(ص1035- غ 395- ب2)
مشبه: او (مفرد حسي) مشبه به: خورشيد (مفرد حسي) وجه شبه: عظمت- زيبايي و درخشندگي (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چو
ورنه همچون حلقة در داردي عشقت مرا بر اميدت هر زماني گوش بر در دارمي
(ص1035- غ 394- ب2)
مشبه: مرا (من) (مفرد حسي) مشبه به: حلقة در (مقيد حسي) وجه شبه: ملازم- ثابت قدم (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: همچو
حسن تو چو آفتاب آنگه فارغ ز اشارت نشاني
(ص1037- غ397- ب6)
مشبه: حسن تو (مقيد حسي) مشبه به: آفتاب (مفرد حسي) وجه شبه: شهرت- فراگيري- معروفيت (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چو
چو بي آن روي چون لاله بگريم زار چون ژاله کنم پر نوحه و ناله جهان از ماه تا ماهي
(ص1040- غ401- ب6)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: لاله (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چون
مشبه: گریة [من] (مقید حسي) مشبه به: ژاله (مفرد حسي) وجه شبه: فراواني (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
برخي رويتان من اي رويتان چو ماهي وي جان بي دلانرا در زلفتان پناهي
(ص1043- غ404- ب1)
مشبه: رويتان (مفرد حسي) مشبه به: ماهي (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي- نورانيت (هر دو تحقيقي) ادات تشبیه: چو
بوسه همي ريخت چو باران ز لب در طرب و خنده و در هاي و هوي
(ص1045- غ407- ب4)
مشبه: بوسه (مفرد حسي) مشبه به: باران (مفرد حسي) وجه شبه: فراواني- حيات بخشي (تخييلي- تحقيقي) ادات تشبیه: چو
ز آن رخ ناشستة چون آفتاب صبح ز تشوير همي کند روي
(ص1045- غ407- ب2)
مشبه: رخ ناشسته (مقيد حسي) مشبه به: آفتاب (مفرد حسي) وجه شبه: درخشندگي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
هر چند كه زهر عشق مينوشد
آن زهر به گونة شكر دارد
(ص 843- غ 86- ب 6)
مشبه: زهر (مفرد حسي) مشبه به: شكر (مفرد حسي) وجه شبه: شيريني (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: به گونه
در اين بيت زهر استعاره از عشق ميباشد. در مصرع دوم تشبیه در تشبیه وجود دارد.
چه آفتی تو که شبها میان دیده چو روزی
چه فتنه ای تو که شبها میان روح چو رازی
(ص1031- 388- ب3)
مشبه: ی(تو) (مفرد حسی) مشبه به: روز (مفرد حسی) وجه شبه: درخشندگی و آشکار( هر دو تحقیقی) ادات تشبیه:چو
مشبه: ی (تو) (مفرد حسی) مشبه به: راز (مفرد عقلی) وجه شبه: پوشیدگی و پنهانی (تحقیقی - تخییلی) ادات تشبیه: چو
در این بیت تشبیه بلیغ غیر اضافی و مفروق بکار رفته است.
کس را چتو گل سورنی در خلد چون تو حورنی
در پردۀ زنبورنی چون دو لب تو انگبین
(ص993- غ325- ب5)
مشبه: تو (مفرد حسی) مشبه به: گل سور(مقید حسی) وجه شبه: زیبایی( هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
مشبه: تو(مفرد حسی) مشبه به : حور (مفرد عقلی) وجه شبه: زیبایی(هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
مشبه: دو لب تو(مقید حسی) مشبه به :انگبین (مفرد حسی) وجه شبه: شیرینی(هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
در این بیت تشبیه مفروق و تفصیل نیز بکار رفته است.
لالة خود رویم از فرقت مکن حجرۀ من زاشک خون چون لاله زار
(ص884- غ148-ب2)
مشبه: حجرۀ من (مقیدحسی) مشبه به: لاله زار(مفرد حسی) وجه شبه: سرخ و خونین بودن (هر دوتحقیقی) ادات تشبیه: چون
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
حسن تو چو شمس و همچو سایه پیش و پس آن دوان جوانی
(ص1038- غ397- ب19)
مشبه: حسن تو (مقید حسی) مشبه به: شمس (1)سایه(2) وجه شبه: عالم افروزی (1) (هر دو تحقیقی) در پناه گرفتن(2)(تخییلی- تحقیقی) ادات تشبیه: چو
در این بیت تشبیه جمع نیز به کار رفته است.
سروراکی رخ چو ماه بود ماه راکی لب چو قند بود
(ص867- غ123- ب4)
مشبه: رخ (مفرد حسی) مشبه به: ماه (مفرد حسی) وجه شبه: زیبایی (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
مشبه: لب (مفرد حسی) مشبه به: قند(مفرد حسی) وجه شبه: شیرینی ( هر دوتحقیقی) ادات تشبیه: چو
در این بیت تشبیه تفضیل و مفروق نیز بکاررفته است.
روی تو ای دل فروز گرنه چو ماهست زلف سیه زو چرا چو بدر دوتا هست
(ص820- غ49- ب1)
مشبه: روی تو (مقید حسی) مشبه به: ماه (مفرد حسی) وجه شبه: درخشندگی (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
در این بیت تشبیه مشروط و مفصل مرسل و مفروق نیز بکار رفته است.
ماه رویا گرد آن رخ زلف چون زنجیر چیست
و ندران زنجیر چندان پیچ و تاب از قیر چیست
(ص825- غ56- ب1)
مشبه: زلف(مفرد حسی) مشبه به: زنجیر (مفرد حسی) وجه شبه: طولانی و پیچ دار بودن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
در این بیت تشبیه بلیغ اضافی و مفروق نیز بکار رفته است.
بر ما غم تو چو آسیا گشت در صبر چو سنگ آسیا ئیم
(ص 946- غ 253- ب 6)
مشبه: غم (مفرد عقلی) مشبه به: آسیا (مفرد حسی) وجه شبه: فشار آوردن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
در این بیت تشبیه مفصل مرسل و مفروق نیز به کار رفته است.
تن من چون خیالی شد بسان زیر نالنده
کنار من چو جیحون شد دو چشم ابر بارنده
(ص 1010- غ 354- ب 3)
مشبه: تن من (مقید حسی) مشبه به: خیالی (مفرد عقلی) وجه شبه: موهوم بودن و ضعف (تحقیقی - تخییلی) ادات تشبیه: چون
مشبه: کنار من (مقید حسی) مشبه به: جیحون (مفرد حسی) وجه شبه: خیس شدن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
در این بیت تشبیه مفصل و مفروق نیز وجود دارد.
از دور بدان زلف چو چوگان بکنم دست تا زلف تو چوگان و دلم گوی تو بینم
(ص944- غ248- ب3)
مشبه: زلف (مفرد حسی) مشبه به: چوگان وجه شبه: انحنا و خمیدگی (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
در این بیت تشبیه بلیغ غیراضافی و مفروق نیز بکار رفته است.
ز آرزوی رخ چون ماه تو هر روز چو صبح
دل همی چاک زند پیش درت کهتر تو
(ص998-غ331-ب13)
مشبه: رخ (مفرد حسی) مشبه به: ماه(مفرد حسی) وجه شبه: زیبایی (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
در این بیت تشبیه مفصل مرسل و مفروق نیز بکار رفته است.
ما را ز عشق کردی چون آسیای گردان خود همچو دانه گشتی در ناوآسیائی
(ص1016-غ366-ب2)
مشبه: ی (تو) (مفر حسی) مشبه به: دانه (مفرد حسی) وجه شبه: مرکزیت (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: همچو
در این بیت تشبیه مفصل مرسل و مفروق نیز بکار رفته است.
توحید من آن زلف بشولیدۀ او بود
ایمان من آن روی چو خورشید جهان بود
(ص869-غ127-ب4)
مشبه: آن روی (مفرد حسی) مشبه به: خورشید جهان (مقید حسی) وجه شبه: روشنی، درخشندگی (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
در این بیت تشبیه بلیغ و و مفروق و تشبیه در تشبیه نیز بکار رفته است.
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را
ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را
(ص 794- غ 7- ب 6)
مشبه: شربت وصل تو (مقيد عقلي) مشبه به: نوبهار تازه (مقید حسی) وجه شبه: خوش آیندی و فرح بخشی(تخییلی- تحقیقی) ادات تشبیه: ماند
مشبه: ضربت هجر تو (مقید عقلی) مشبه به: ذوالفقار تیز (مقید حسی) وجه شبه: اثر گذاری و دردآفرینی (تخییلی- تحقیقی) ادات تشبیه: ماند
در این بیت تشبیه بلیغ و مفروق و تشبیه در تشبیه نيز بکار رفته است
وان کیست کز آفتاب رویش
چون کان همه خاطرش گهر نیست
(ص 828- غ 62- ب 6)
مشبه: آفتاب روی [او] (مقید حسي) مشبه به: کان (مفرد حسي) وجه شبه: ارزشمندی (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چون
در این بیت تشبيه مفروق و تشبیه در تشبیه نیز وجود دارد.
مشک است هزار نافه بت رویا
در حلقة زلف مشکسای تو
(ص 1002- غ 340- ب 4)
مشبه: زلف (مفرد حسي) مشبه به: مشک (مفرد حسي) وجه شبه: سیاهی و خوشبویی (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: سا
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
ماه روی تو چو برگ گل به باغ دلبری
شد شکفته بر نهال کامکاری ای پسر
(ص 896- غ 165- ب 12)
مشبه: ماه روی تو (مقید حسي) مشبه به: برگ گل (مقید حسي) وجه شبه: لطافت داشتن (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: چو
در این بیت تشبیه در تشبیه و تشبیه بلیغ و مفروق نیز وجود دارد.
جامهاي جان همي دوزم ز وصلش تا مرا
تن چو ريسمان و دل چو چشم سوزنست
(ص 818- غ 45- ب 13)
مشبه: تن (مفرد حسی) مشبه به: تار ريسمان (مقيد حسي) وجه شبه: ضعيفي (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
مشبه: دل (مفرد عقلي) مشبه به: چشم سوزن (مقيد حسي) وجه شبه: تنگ بودن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
در اين بيت تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
جيحون شده چشم من از آن زلف سمن سا
بر باد شده زلف تو از قامت شمشاد
(ص 841- غ 82- ب 9)
مشبه: زلف (مفرد حسی) مشبه به: سمن (مفرد حسي) وجه شبه: لطافت (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: سا
در اين بيت تشبيه بليغ و مفروق نيز بكار رفته است.
دل چو گوي و دوست چون چوگان بود عشّاق را
تا زنخدانش چو گوي و دوست چون چوگان بود
(ص 868- غ 126- ب 3)
مشبه: دل (مفرد عقلي) مشبه به: گوي (مفرد حسي) وجه شبه: تحت فرمان بودن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
مشبه: دوست (مفرد حسی) مشبه به: چوگان (مفرد حسي) وجه شبه: تسلط و غلبه داشتن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
مشبه: زنخدان [او] (مقید حسی) مشبه به: گوي (مفرد حسي) وجه شبه: گردی (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
مشبه: دوست (مفرد حسی) مشبه به: چوگان (مفرد حسي) وجه شبه: فرمانروایی داشتن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
در این بیت تشبیه مفروق نیز وجود دارد.
عشق درياي محيط و آب دريا آتشست
موجها آيد كه گوئي كوههاي ظلمت است
(ص 806- غ 27- ب 2)
مشبه: موجها (مفرد حسي) مشبه به: كوههاي ظلمت (مقيد عقلي) وجه شبه: عظمت و ويرانگري (تحقیقی- تخييلي) ادات تشبیه: گوئي
در اين بين تشبيه مفصل و بليغ و مفروق نيز وجود دارد در ضمن (كوههاي ظلمت) تركيب خيالي ميباشد.
چشمم بسان لالهها اشكم بسان ژالهها
هر ساعت از بس نالهها بر من فرو بندد نفس
(ص 903- غ 178- ب 5)
مشبه: چشم [من] (مقيد حسي) مشبه به: لالهها (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: بسان
مشبه: اشك [من] (مقيد حسي) مشبه به: ژاله ها (مفرد حسي) وجه شبه: سفيد بودن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: بسان
در اين بين تشبيه مفروق نیز وجود دارد.
دل چو نار و رخ چو آبي كردهام
از كلوخ امرود و شفتالوي تو
(ص 1004- غ 343- ب 10)
مشبه: دل (مفرد عقلی) مشبه به: نار (مفرد حسي) وجه شبه: سرخی (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
مشبه: رخ (مفرد حسی) مشبه به: آبی (مفرد حسي) وجه شبه: زردی و طراوت (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چو
در اين بيت مفروق نيز وجود دارد.
با رخي چون چشمة خورشيد و زلفي چون صليب
تازه كردي كيش نصراني زهي كافر بچه
(ص 1009- غ 351- ب 7)
مشبه: رخي (مفرد حسي) مشبه به: چشمة خورشيد (مقيد حسي) وجه شبه: نورانيت (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
مشبه: زلفي (مفرد حسي) مشبه به: صليب (مفرد حسي) وجه شبه: شكسته و شكل صليب داشتن (هر دو تحقیقی) ادات تشبیه: چون
در اين بيت تشبيه در تشبيه و تشبيه مفروق نيز وجود دارد.
اندر ايمان همچو شهباز خشين مردانه باش
بر عدوي دين هميشه تيغ حيدر وار زن
(ص 973- غ 292- ب 2)
مشبه: تو (محور عمودي سخن) (مفرد حسي) مشبه به: شهباز خشين (مقيد حسي) وجه شبه: ايمان راسخ داشتن (تحقيقي- تخييلي) ادات تشبيه: همچو
مشبه: تو (محور عمودي سخن) (مفرد حسي) مشبه به: حيدر (مفرد حسي) وجه شبه: شجاعت (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه: وار
در اين بيت تشبيه تلميحي و مفروق نيز وجود دارد.
وان لب عنّاب گونت طعنه كرد
تا سرشگم سرخ چون عنّاب كرد
(ص 849- غ 95- ب 4)
مشبه: لب (مفرد حسي) مشبه به: عنّاب (مفرد حسي) وجه شبه: سرخي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه:گون
در اين بيت تشبيه مفصل مرسل و مفروق نيز بكار رفته است.
اي ماه رو نيكو سير اي روي چون شمس و قمر
من بر تو نگزينم دگر گر تو گزيني شو گزين
(ص 993- غ 325- ب 4)
مشبه: روي (مفرد حسي) مشبه به: شمس- قمر (مفرد حسي) وجه شبه: زيبايي و سپيدي (هر دو تحقيقي) ادات تشبيه:چون
در اين بيت تشبيه جمع و مفروق نيز وجود دارد.