بخشی از مقاله

انديشه هاي رندي و ملامتي در غزليات و قصايد سنايي
چکيده :
سنايي از شاعران عارف بزرگ ايران است که افکار صوفيانه را به گستردگي وارد شعر پارسي نموده است . او از بزرگ ترين مروجان مکتب رندي و ملامتي است که بدون ترديد، تأثير قابل ملاحظه اي در انديشۀ ملامتي و رندي ديگر شاعران بزرگ پارسي زبان چون خواجۀ شيراز و عطار و مولانا دارد. رند و ملامتي در شعر سنايي شخصيتي عام نما، پرخاشجو، گستاخ ، شيدا و شيفته است و به هيچ وجه چهرة رند در مفهوم رايج آن را که نماد طمع کاري و ريا و تظاهر است ، ندارد. چنين شخصيتي از نگاه شوريدة غزنه بينياز و يک رو است ؛ نه ادعاي تدين و تقدس و بياعتنايي به دنيا و تعلقات دنيوي را دارد و نه از طريق پوشيدن کسوتي خاص يا انتساب به دسته و گروهي تظاهر به صلح و پاکي و وارستگي مي کند. نگارنده در اين پژوهش سعي بر اين دارد که ضمن تعاريف مختصر از رندي و ملامتي، به بررسي اين دو انديشه در غزليات و قصايد سنايي بپردازد.
کليدواژه : سنايي، شعر، انديشۀ ملامتي، رندي، قلندري .

مقدمه : ملامت از واژه هاي رايج در ميان گروهي از صوفيه است . اين واژه در لغت به معني«سرزنش و نکوهش » (معين ،١٣٨٤، ذيل واژه ) است . از ملامت ، مفهوم «ملامتيه » ساخته شده است و آن بر فرقه اي اطلاق مي شود که «از آغاز سدة سوم اشاعه پيدا کرده است و روزبه روز گسترده تر شده و سرانجام در سدة پنجم به صورت مشربي درآمده است که در خراسان و سراسر ترکستان داراي چهره ها و مشايخ متعدد شده است .» (گولپينارلي، ١٣٧٨: ١٩) ملامتي به دنبال اين هدف است که عبادت ، پارسائي، زهد و علم و حال خود را پوشيده نگاه دارد، زيرا ايشان عبادات خود را سري بين خود و خدا ميدانند و آگاهي ديگران بر اعمال خود را نميپذيرند؛ دليل چنين اعتقادي را نيز اين امر بيان ميکنند که آشکار شدن وجود حالات عبادي و ستايش مردم از ايشان سبب غرور نفس و دوري از محبوب ميگردد.
منابعي که در مورد تصوف به رشتۀ تحرير درآمده اند، در باب ملامتيه مينويسند:
« و اما ملامتيه ، جماعتي باشند که در رعايت معني اخلاص و محافظت قاعدة صدق ، غايت جهد مبذول دارند و در اخفاي طاعات و کتمان عبادات و خيرات از نظر خلق ، مبالغت واجب دانند با آن که هيچ دقيقه از صوالح اعمال مهمل نگذارند و تمسک به جميع فضايل و نوافل از لوازم شمرند و مشرب ايشان در کل اوقات ، تحقيق معني اخلاص بود و لذتشان از تفرد معني حق به اعمال و احوال ايشان . و همچنان که عاصي از ظهور معصيت برحذر بود، ايشان از ظهور طاعت به مظنۀ ريا باشد، حذر کنند تا قاعدة اخلاص خلل نپذيرد.»(کاشاني، ١٣٨٥: ٨١-٨٨)
«ملامتيه فرقه اي از صوفيان هستند که به عمد کارهايي انجام ميدهند تا خلق آن ها را سرزنش کنند و از اين طريق غرور و کبر را در ميکشند تا به وادي هلاک نيفتند.»(سجادي، ١٣٧٠: ٧٤٣)
منشأ انديشۀ ملامتيه
عليبن عثمان هجويري (متوفاي ٤٦٩ هجري) در کتاب کشف المحجوب (نخستين تأليف فارسي منثور در تصوف )، پايۀ فکري ملامتيان را يکي از آيات قرآن مي داند که ميگويد: «و لايخافون لومه لائم »(مائده ، ٥٤) "ايشان از ملامت هيچ ملامت گري ترسي ندارند ". وي اظهار ميدارد:«اهل حق همواره آماج ملامت خلق بوده اند.»(هجويري، ١٣٦٦، ٦٨)
عبدالحسين زرين کوب انديشه هاي ملامتيه را منبعث ازآيين مسيحيت ميداند و در اين مورد چنين مينويسد:
« اين نوع نگرش در ميان مسيحيان خاور نزديک نيز نامعمول نبود. حکايت معروف تئوفيل و ماري به گونه اي که منابع سوري نقل کرده اند، اين دو وجود روحاني را طوري وصف ميکند که به نظر ميرسد طلايه داران ملامتيان مسلمان بوده اند. باور عامه چنين است که اين دو انسان ، متعلق به کليساي سوريه به مدتي طولاني همچون دلقکان مزاح با سر و ظاهري ملامت آميز زندگي مي کردند، در حاليکه در خلوت واقعا زندگي زاهدانه اي داشتند. اين البته منطبق بود با شعار دين مسيحي که به مؤمنين ميآموزد در خيابان ها عبادت نکنند تا مبادا مردم آن ها را ببينند. اين اولياي عاقل ديوانه که بهلول ، لقمان سرخسي و سرمد از جمله نمايندگان آنانند، ما را از چندين لحاظ به ياد زاهدان شامي اهل سوريه مي- اندازند که براي آن ها بهترين راه پيروي از مسيح اين بود که مانند يک ديوانه رفتار کنند تا هدف شيتوتاي(= ملامت )خلق قرار گيرند؛ بنابراين زاهدان شتي را بايد پيش آهنگان مسيحي ملامتيه و عقلاءالمجانين اسلام شمرد.»(زرين کوب ، ١٣٨٣، ١٨٤)
محمدرضا شفيعيکدکني ديدگاهي متفاوت با نظر زرين کوب ارائه ميکند؛ او در کتاب ارزشمند « قلندريه در تاريخ » با استناد به منابع به جا مانده ، ضمن تحقيقي کامل و جامع در باب «قلندريه »، اين جنبش را منشعب از «ملامتيه » و همچنين تأثيرپذيرفته از آيين هاي ايراني «مزدکي»، «مانوي»، «خرم ديني» و... ميداند. وي معتقد است به دليل اجتناب ملامتيه از تأليف و تصنيف ظاهرا تنها مأخذ مکتوب به جا مانده از آن ها، نوشته اي از عبدالرحمن سلمي به نام «رسالۀالملامتيه »است که در باب ملامتيه تأليف کرده است ؛ به همين سبب تاريخ جنبش هايي مانند «جنبش قلندريه » و «جنبش ملامتيه » تاريخي است مجهول و پرابهام و ارائۀ تصويري حقيقي و ملموس از اين جنبش و شناسايي و معرفي چهره هاي شاخص آن کاري است بس دشوار. دشواري بيشتر از آن جاست که جنبش هايي از اين دست اغلب از سوي تاريخ نگاران مخالف جنبش مورد تحريف و تحقير و حذف قرار گرفته و آن چه از آن ها به جا مانده ، اسنادي پراکنده و مبهم و تصاويري از شکل افتاده است که توانسته از تاراج و چپاول هاي پياپي و انواع دشمني ها و غرض ورزيها جان به در برد.
بنيان گذاران مکتب ملامتيه
ملامتيه که به نام «حمدونيه » و «قصاريه » نيز شناخته ميشوند، شيخ خود را حمدون قصار نيشابوري عنوان مي کنند. ابوصالح حمدون قصار از علماي قرن سوم هجري است و شهرت وي به تقوا و پرهيزگاري زبانزد مردم بود و در فقه و حديت شهرت بسزايي داشت . وفات او را سال ٢٧١ هجري عنوان کرده اند. علاوه بر حمدون قصار، ابوجعفرنيشابوري، ابوعثمان حيري، ابومحمد نيشابوري که همه از نيشابور بودند به ترتيب از نخستين ملامتيان بودند. تاريخچۀ اين مکتب به قرون اول اسلامي برميگردد و مرکز آن نيشابور در خراسان است .
هجويري نيز در کتاب خود، بنيان گذار طريقۀ ملامتيه را حمدون قصار ميداند که طريقۀ خود را از ابوجعفر نيشابوري، ابوتراب نخشبي و سالم باروسي گرفته بود. يکي ديگر از پيشوايان بزرگ ملامتيه يوسف بن الحسين ، شاگرد حمدون قصار است که آن چه استاد بدو ميگفت ، بدان عمل ميکرد.
دکتر شفيعي کدکني نيز پيشوايان ملامتيه را چنين برمي شمارد: «ابوحفص حداد نيشابوري و حمدون قصار نيشابور. مکتب ملامت ازين دو عارف نيشابوري سرچشمه گرفته اما پيش از آن ها نام بايزيد را نيز در حلقۀ ارباب ملامت نبايد از ياد برد. بعضي از قدماي مورخان تصوف بايزيد را در شمار اصحاب ملامت قرارداده اند و اين محاسبه بسيار بجاست . اصول مکتب ملامتيه را، سلمي خود در رسالۀ بسيار مهم « الملامتيه »اش که خوشبختانه باقي مانده و چاپ شده است مورد بررسي قرار داده است .»(شفيعي کدکني، ١٣٨٧، ٣٣)
رند
کلماتي چون «قلندر» و «رند» و «ملامتي » واژگاني هستند که با بسامدي بالا در اشعار شاعراني چون سنايي، عطار، مولوي و حافظ طنين افکن شده اند؛ طنيني که هنوز هم حسي هر چند گنگ را در اعماق درون مخاطب اين اشعار پديد ميآورد. اين امر شايد به دليل اقوال و رفتار طنزآميز، طعنه زن و خارج از عرف و خارق عادتي باشد که آنها در ادبيات کهن بيان کرده و از خود برجاي گذاشته اند.
معني لغوي رند
شايد هيچ کلمه اي در ادبيات عرفاني دشوارتر و پيچيده تر از مفهوم رند وجودنداشته باشد. دشواري اين کلمه در کاربردهاي متفاوت آن است . در جايي اين واژه به معني افراد لاابالي و در جايي ديگر شاعراني چون سنايي، عطار، عراقي و حافظ خود را رند مي دانند درحالي که نامبردگان همه افرادي بزرگ و اشخاصي وارسته بودند؛ مسلما اين افراد از اطلاق اين صفت بر خود هدفي داشته اند.
رند در فرهنگ هاي لغت و واژه نامه ها به معاني زير به کار ميرود:
- «زيرک، حيله گر، محيل ، لاقيد، لاابالي و آن که پايبند آداب و رسوم عمومي و اجتماعي نباشد.»
(معين ، ١٣٨٤، ذيل واژه )
- «رند. [ ر . ر ] (ص ، ا) مردم محيل و زيرک. (برهان قاطع ). زيرک و محيل . (آنندراج ). غدار و حيله باز و زيرک.(ناظم الاطباء). شاطر.» (دهخدا، ١٣٣٧، ذيل واژه )
- «آن که بيقيد و لاابالي است . اوباش و نيز مرد هوشيار بي ريا که با تيزبيني و ذکاوت به امور نگردد.» (عفيفي، ١٣٧٦، ذيل واژه )
با توجه به تعريفات مذکور مي توان گفت که رند، واژه اي فارسي است به معناي زيرک، حيله گر، منکر، بيقيد و لاابالي، بيسر و پا و آن که پايبند آداب و رسوم عمومي و اجتماعي نباشد و مصلحت انديشي را انکار کند و هرچه پيش بيايد انجام دهد و بگويد؛ او به دور از ريا و دورويي است و با تيزبيني و ذکاوت خاصي مراييان و سالوسان را ميشناسد و بر باطن ناپاک آنان واقف است . آن چه در اين تعاريف قابل توجه است اين که معناي اوليۀ اين کلمه فاقد هرگونه جنبۀ عرفاني و مفهوم مثبت بوده و برابر است با مردم بيسروپا و اوباش . رندي نيز يعني پايبند نبودن به ارزش هاو عرف رفتار اجتماعي، سرکشي نسبت به راه و رسم همگاني، شکستن حدود شرع و عرف ، خراباتيگري و ميخوارگي و بيبند و باري .
معني اصطلاحي رند
واژة رند همانند بسياري از واژگان زبان فارسي در گذر زمان دچار تغيير معنايي شده و وجهۀ منفي خود را از دست داده و بار معنايي مثبت به خود گرفته است . اين واژه از کلمات پر بسامد در ميان متصوفه است .
معني اصطلاحي رند در ميان متصوفه به شرح زير است :
« رند، کسي است که جميع کثرات و تعينات وجوبي و امکاني اسما و صفات اعيان از خود برانده و سرافراز عالم و آدم است .»(رادمنش ، ١٣٨٦، ١٨٩)
«در اصطلاح صوفيه رند کسي را گويند که از آداب و رسوم خلق وارسته و از جهان و جهانيان بگسسته باشد. به ظاهر از اهل ملامت است و در باطن از اهل سلامت .»(نوربخش ، ١٣٧٨، ٣٢٣)
« کلمۀ رند در اصطلاح متصوفان و عرفا به معني کسي است که جميع کثرات و تعينات وجوبي ظاهري و امکاني و صفات و اعيان را از خود دور کند و سرافراز عالم شود؛ و مرتبۀ هيچ مخلوقي به مرتبۀ رفيع او نميرسد.» (سجادي، ١٣٧٨، ٢٦-٤٢٥)
سنايي رند و ملامتي
سنايي نخستين شاعري است که مضامين عرفان عاشقانه را به طور گسترده وارد شعر فارسي کرده است .
شخصيت هايي چون رند و ملامتي، چهره اي محبوب و قابل ستايش در ذهن و روان سنايي دارند. اين شخصيت ها براي سنايي نقطۀ مقابل صوفي و شيخ و زاهدي است که در روزگار وي با رياکاري خشمش را برانگيخته بودند.
سيماي رند و ملامتي در شعر سنايي سيماي شخصيتي عام نما، پرخاشجو، گستاخ ، شيدا و شيفته است و به هيچ وجه چهرة رند در مفهوم رايج آن را که نماد طمع کاري و ريا و تظاهر است ، ندارد. چنين شخصيتي از نگاه شوريدة غزنه بينياز و يکرو است و نه ادعاي تدين و تقدس و بياعتنايي به دنيا و تعلقات دنيوي را دارد و نه از طريق پوشيدن کسوتي خاص يا انتساب به دسته و گروهي تظاهر به صلح و پاکي و وارستگي ميکند. صفاي باطن رند و ملامتي نيز ناشي از همين امر است .
اي برادر! در ره معني قدم هشيار زن در صف آزادگان چون دم زني بيدار زن
شو خرد را جسم ساز و عقل رعنا را بسوز تيغ محو اندر سراي نفس استکبار زن
گردن اندر راه معني چند گه افراشتي تيغ معني را کنون بر حلق دعوي دار زن
گام زن مردانه وار و بگذر از موت و حيات از دو کون اندر گذر لبيک محرم وار زن
از لباس کفر و ايمان هر دو بيرون آي زود برد باري همچو ابراهيم ادهم وار زن
سالکان اندر سلامت اسب شادي تاختند يک قدم اندر ملامت گر زني بيدار زن
(سنايي، ١٣٨٨: ٧٢-٩٧١)
انگيزة مهمي که سنايي و شاعران ديگر را بر آن ميدارد تا چنين مطالبي را در اشعار خود بيان کنند، گرايش آنان به افکار و انديشه هاي ملامتي است . به راستي رند و ملامتي کيست که اين همه مورد توجه و علاقۀ سنايي است ؟ آيا چنين شخصي سزاوار است که سنايي خود و ديگران را به پيروي از او فراخواند؟
رند سنايي عاشق ، نظرباز، شراب خوار و خراباتي و بلاکش است ، به طوري که نه نسبتي با صلاح و تقوي دارد، نه اعتنايي به مصلحت بيني و سود و زيان خود ميکند؛ به همين سبب بدنام و در نگاه مردم بيسامان و بدون ارزش اجتماعي است . با اين همه ، صفات شايسته اي چون پاکبازي، بينيازي ، دوري از حرص و طمع ، خلوص و صداقت و پرهيز از هرگونه ريا و تظاهر در درون پاک او موج ميزند. رندي سنايي هم به معناي آزادي و وارستگي است ، هم به معناي عياري، قلندري، خوش باشي و عاشقي. سنايي معتقد است که رندي وي نصيبي است که خداوند براي وي تعيين کرده و به همين سبب نميتواند از آن دست بکشد:
دگر بار، اي مسلمانان ! به قلاشي در افتادم به دست عشق ، رخت دل به ميخانه فرستادم
چودر دست صلاح وخيرجز بادي نميديدم همه خير و صلاح خود به باد عشق در دادم
کجا اصلي بود کاري که من سازم به قرايي که از رندي و قلاشي نهادستند بنيادم
مده پندم که در طالع مرا عشقست و قلاشي کجا سودم کند پندت بدين طالع که من زادم
مرا يک جام باده به ز هرچ اندر جهان توبه رسيد اي ساقيان يک دم ز جام باده فريادم
نيندوزم ز کس چيزي چنان فرمود جانانم نياموزم ز کس پندي چنين آموخت استادم
ز رنج وزحمت عالم به جام مي درآويزم که جام مي تواند برد يک دم عالم از يادم
الا اي پير زردشتي ! به من بربند زناري که من تسبيح و سجاده ز دست و دوش بنهادم
(سنايي، ١٣٨٨: ٦٨-٣٥٩)
رندي، در سده هاي پيش از عصر سنايي به آيين گروهي از مردم بياعتنا به هر گونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتي حق و ناحق و ديگر معيارهاي مورد قبول محافل مختلف اجتماعي، اطلاق ميشده است و رندي، صفتي بوده است هم معناي قلاشي و عياري، يعني پايبند نبودن به ارزش ها و عرف رفتار اجتماعي، سرنسپردن به نهادهاي رسمي، سرکشي نسبت به راه و رسم همگاني، شکستن حدود شرع و عرف ، خراباتي بودن و خرابات نشيني، مي خوارگي و بي بندوباري؛ بنابراين ، رند در برابر همۀ کساني قرار ميگيرد که راه سلامت و بيخطري را ميپيمايند، سرسپردة عرف و شرع و عاداتند، پا از گليم خويش فراتر نميگذارند و اهل عقل و حسابگرياند. اما توصيفات سنايي از رند سبب شده است که رند وزن و اعتباري در ميان ديگر شاعران رندي مسلک و حتي عموم مردم بيابد و در نگاه آنان از چهره اي منفور و مذموم به شخصيتي موقر و قابل احترام بدل گردد.
آن جام لبالب کن و بردار مرا ده اندک تو خور اي ساقي و بسيار مرا ده
هرکس که نيايد به خرابات و کند کبر او را بر خود بار مده بار مرا ده
مسجد به تو بخشيدم ميخانه مرا بخش تسبيح ترا دادم و زنار مرا ده
اي آن که سر رندي و قلاشي داري پس مرد مني دست دگر بار مرا ده
اي زاهد ابدال چو کردار ببردي سردي مکن آن بادة کردار مرا ده
(سنايي، ١٣٨٨: ٥٨٦)
شيوة بيان سنايي در سخن گفتن از «رندي»، آميخته با شور و شيفتگي است و گاه آن را چنان با تعصب و حرارتي بيان ميدارد که پايبندي او به پيروي از آيين خويش کمتر به چشم ميخورد.
ايا معمار دين اول دل و دين را عمارت کن پس آنگه خيز و رندان را سحرگاهي زيارت کن
خرابات اي خراباتي به عين عقل چون ديدي نهان از گوشه اي ما را به عين سر اشارت کن
بکش خط بر همه عالم ز بهر رند ميخانه زيارت رند حضرت را برو مسح و طهارت کن
جهان کفر و ايمان را ز سوز عشق بر هم زن عيار نيک بر کف گير و يک ساعت عبارت کن
به سيم و زر خراباتي همي با تو فرو نايد تو با رند خراباتي به جان و دل تجارت کن
ز دعوي گر کله داري سنايي را کلاهي نه ز معني گر زيان بيني عبارت را کفارت کن
(سنايي، ١٣٨٨: ٩٧٨)
*****
در شعر او هيچ نشانه يا قرينه اي مبني بر ناخشنودي يا نکته گيري از کار «رندي» نمي توان يافت . در حالي که آيين هاي ديگر و از آن جمله تصوف و عرفان ، بارها آماج پرخاش و خشم رندانۀ او قرار ميگيرد و در اين کار حتي مردان راستين تصوف نيز، از گزند اين پرخاش دور نمي مانند.
سنايي عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگي و نفرت از تمام اسم و رسم هاي مرسوم عصر خود به کار ميگيرد.
سنايي داراي سه ساحت و شخصيت وجودي است که رندي و ملامتي، چهرة معقول و روحاني وي را بيان ميکند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید