بخشی از مقاله
فرهنگ و شخصیت
حوزه ي فرهنگي و اجتماعي
سرخپوستان يانوماهوي ونزوئلا سرپناهي موقتي برپا مي كنند كه از آنجا به دنبال غذا گشت زني مي كنند و به شكار حيوانات مي پردازند. وقتي اين پناهگاه ها خالي از غذا مي شود، حركت كرده و در جاي ديگري ساكن مي شوند. در يك روز خاص مردان در هنگام سحر جمع شده و تداركات حمله به يك دهكده ي مجاور را فراهم مي سازند. گروه دلواپس و نگران هستند.
مردان طرف مهاجم در خطر آسيب هستند و يك مرد ترسو ممكن است سرباز زند و با گفتن اينكه خار در پايش فرو رفته است از حمله شانه خالي كند. مرداني كه اغلب اين كار را زياد انجام مي دهند شهرت خود را به خطر مي اندازند. براي يك يانوماهو هيچ چيز بيشتر از عمل نامردي و ترسويي نمي تواند شهرت و اعتبارش را خراب كند.
اما مردان يانوماهو همه مثل هم نيستند، حداقل دو گروه قابل تشخيص وجود دارد كه فوق العاده در شخصيت متفاوت هستند. مردان يانوماهوي زمين هاي پست بسيار پرخاشگر هستند. آنها در زدن زنان خود با چوب به خاطر تخلفاتي مانند دير آوردن چايي درنگ نمي كنند. آنها اغلب مردان ديگر را براي جنگ با گرز يا تبر به مبارزه مي طلبند. و گاهي به دهكده هاي مجاور اعلان جنگ مي
كنند و سعي مي كنند تا مردان دشمن را بكشند و زنان را به تصرف درآورند. اين مردان يانوماهويايي بالاي سرشان را مي تراشند تا زخم هاي حاصل از مبارزه را با غرور نشان دهند وگاهي جاي زخم شان را با رنگ قرمز رنگ مي كنند تا آن را به عنوان نشانه ي شهامت و استقامت نشان دهند. در ميان مردان يانوماهويايي زمين هاي پست پرخاشگر ترين مردان بيشترين تعداد زنان را دارند. در واقع كسي يك مرد واقعي تلقي نمي شود مگر اينكه مرد ديگري را كشته باشد و افتخار بودن يك يانوماي را به دست آورده باشد. مرداني كه يانوماي هستند، بيشترين زنان را دارند.
در ارتفاعات گروه متفاوتي از يانوماهوها زندگي مي كند. اين افراد آرام و مسالمت جو هستند و جنگ را دوست ندارند. ميزان زيادي خوبي و سازگاري را مي توان در چهره هايشان ديد. اين يانوماهوها به دهكده هاي همسايه يورش نمي كنند، درگير مبارزه با تبر نمي شوند و به ندرت اقدام به مبارزه با چماق مي كنند. آنها به فضيلت همكاري تكيه مي كنند. هر چند متاسفانه منابع غذايي در زمين هاي پست كه يانوماموهاي جنگجو بر آن تسلط دارند فراوان تر است.
ما چگونه مي توانيم تفاوت هاي فرهنگي شخصيت بين يانوماموهاي زمين هاي پست و ارتفاعات را درك كنيم؟ آيا آنهايي كه از لحاظ خلقي مستعد تعرض و تهاجم بودند افرادي را كه آرام تر و آشتي طلب بودند به سمت ارتفاعات و دور از منابع غذايي عقب راندند؟ يا اينكه آيا هر دو گروه در ابتدا مثل هم بودند و بعداً ارزش هاي فرهنگي متفاوتي در يك گروه پايه گذاري شد كه متفاوت از ارزش هاي فرهنگي گروه ديگر بود. اين سؤالات موضوع بحث اين فصل را تشكيل مي دهند. تاثير فرهنگ بر شخصيت چيست؟ و به طور كلي چطور مي توانيم الگوهاي تغيير فرهنگي را در بين الگوهاي عموميت فرهنگي درك كنيم؟
مطالعه ي فرهنگ و شخصيت اخيراً مورد توجه فزاينده اي قرار گرفته است و چندين دليل مهم وجود دارد كه روان شناسان شخصيت معتقدند براي كشف شخصيت ميان فرهنگ ها مفيد است. يك دليل كشف اين است كه آيا مفاهيم شخصيت كه در يك فرهنگ متداول هستند مثل فرهنگ امريكايي، در فرهنگ هاي ديگر هم قابل استفاده هستند. دليل دوم دانستن اين است كه آيا
فرهنگ ها به طور متوسط در ميزان صفات شخصيتي خاص متفاوت هستند. به عنوان مثال: آيا ژاپني ها واقعاً از امريكايي ها صلح طلب تر هستند يا اين فقط يك تصور قالبي است؟ دليل سوم فهم اين است كه آيا ساختار عامليت صفات شخصيت در ميان فرهنگ ها فرق مي كند يا فراگير و عمومي است. به عنوان مثال: آيا مدل پنج عامل شخصيت كشف شده در نمونه هاي امريكايي در هلند، آلمان و فيليپين تكرار مي شود. دليل چهارم درك اين است كه آيا ويژگي هاي معين شخصيت عمومي و معادل با ميزان تحليل شخصيت طبيعي انسان است.
در اين فصل ها به بررسي پژوهش هايي درباره ي ويژگي هاي شخصيتي كه در همه مشترك هستند ولي به طور متفاوتي فقط در بعضي فرهنگ ها فراخواني مي شود، آن ويژگي هاي شخصيتي كه طوري منتقل مي شوند كه مشخصه ي بعضي از گروه هاي محلي مي شوند و براي گروهي ديگر نمي شوند و آن ويژگي هاي شخصيتي كه براي تمام فرهنك ها مشترك است. ما ابتدا به بررسي اينكه چگونه فرهنگ ها مي توانند متفاوت باشند، مي پردازيم.
تخلفات فرهنگي( يك مثال)
رويدادهاي زير را درنظر بگيريد:
1-يكي از اعضاي خانواده شما منظماً گوشت گوساله مي خورد ( خوردن گوشت گوساله توسط يكي از اعضاي خانواده ي شما)
2-يك زن متاهل جوان بدون خبر شوهرش تنها به سينما مي رود. وقتي به خانه بر مي گردد شوهرش به او مي گويد اگر دوباره اين كار را بكني آنقدر مي زنمت تا كبود شوي او دوباره اين كار را تكرار مي كند و شوهرش او را به شدت كتك مي زند ( زدن زن توسط شوهر )
3-مرد فقيري بعد از اينكه در يك تصادف به شدت آسيب مي بيند به بيمارستان مي رود. بيمارستان از درمان او خودداري مي كند چون نمي تواند هزينه ي آن را بپردازد.
( خودداري بيمارستان)
سپس هر يك از اين اتفاقات را بررسي كنيد و تعيين كنيد كه آيا رفتاري كه از طرف فرد يا مؤسسه در پرانتز نوشته شده است غلط است، اگر جواب مثبت باشد آيا اين كار يك تخلف جدي يا يك خلاف جزيي است و يا اصلاً تخلف محسوب نمي شود؟
اگر شما يك برهمن هندو باشيد، احتمالاً معتقديد كه رويداد اول خوردن گوشت گاو يك تخلف جدي است يا اتفاق دوم يعني كتك زدن يعني كتك زدن همسر توسط شوهر به خاطر سرپيچي از او اين طور نيست. اگر شما يك امريكايي باشيد بسيار عجيب است كه نظرات شما بر عكس خواهد بود، اگر كه شما گياهخوار نباشيد، خوردن گوشت گاورا غلط نمي دانيد اما از نظر شما خيلي اشتباه است كه شوهري زنش را كتك بزند. اما صرفنظر از اينكه برهمن هندو يا امريكايي باشيد، احتمالاً موافق هستيد بيمارستاني كه از درمان يك مجروح شديد خودداري مي كند، يك تخلف جدي مرتكب شده است.
اين مثال، مساله جالبي را براي روان شنناسان شخصيت روشن مي سازد. بعضي از ابعاد شخصيت ( از جمله نگرش ها، ارزش ها و خودانگاره ها) در بين فرهنگ ها تا حد زيادي متفاوت هستند. اما بعضي از جنبه هاي ديگر مشترك هستند. ويژگي هايي كه در بين افراد در همه جا يكسان هستند. مساله اصلي مورد نظر اين فصل عبارتند از اينكه طرفي كه افراد فرهنگ ها يكسان هستند.
روان شناسي شخصيت فرهنگي چيست؟
قبل از پرداختن به بحث خوب است فرهنگ را به طور مختصر تعريف كرد. بگذاريد با يك مشاهده آغاز كنيم «افراد بشري در همه جا الگوهاي برجسته ي محلي شباهت هاي درون گروهي در رفتار و انديشه همراه با تفاوت هاي عميق درون گروهي نشان مي دهند.» اين شباهت هاي درون گروهي و بين گروه هاي مختلف مي تواند ( از هر نوع- جسمي- روان شناختي- رفتاري يا نگرشي) باشد. اين پديده ها اغلب اختلافات فرهنگي ناميده مي شود.
مثال خوردن گوشت گاو را در نظر بگيريد خوردن گوشت گاو در بين امريكايي ها معمول است اما در بين هندوها نادر است و منفور دانسته مي شود. در بين هندوهايي كه اكثريت عمده ي گروه مذهبي هند را تشكيل مي دهند، ارزش ها و رفتارها تا حد زيادي مشترك است. اما با طرز نگرش مشترك بيشتر امريكايي در مورد خوردن گوشت گاو متفاوت است. اين تفاوت درون گروهي محلي و تفاوت بين فرهنگي- مثالي از اختلافات فرهنگي است.
چسباندن برچسب فرهنگ، يا «تنوع فرهنگي» به پديده هايي مثل اينها بيشتر توصيف و نه توضيح تلقي مي شود. ناميدن شيوه ي نگرش در مورد خوردن گوشت گاو به عنوان « فرهنگي» مطمئناً اين پديده را توصيف مي كند. اين به ما مي گويد كه ما به يك شباهت درون گروهي و اختلاف بين گروهي رسيدگي مي كنيم. اما اين توضيح نمي دهد چه چيز باعث تفاوت فرهنگي شده است يا چرا گروه ها با هم متفاوتند. روان شناسي شخصيت فرهنگي معمولاً سه هدف عمده دارد:
1-كشف اصول اساسي تنوع فرهنگي 2-يافتن اينكه چگونه روان شناسي انسان فرهنگ را شكل مي دهد 3-كشف اينكه چطور ادراكات فرهنگي به نوبه ي خود روان شناسي را شكل مي دهند.
سه رويكرد عمده ي فرهنگي
بعضي از صفات ممكن است در همه ي افراد مشترك باشد، اما برخي صفات ديگر تغييرات چشمگيري را نشان مي دهند. گونه هاي فرهنگي، ويژگي هاي شخصيتي هستند كه از گروهي به گروه ديگر فرق مي كنند. روان شناسان، سه رويكرد عمده براي توضيح و كشف شخصيت در بين فرهنگ ها ارائه كرده اند. فرهنگ هاي فرا خوانده، فرهنگ انتقال يافته و عموميت هاي فرهنگي.
فرهنگ فراخوانده
فرهنگ فراخوانده به صورت تفاوت هاي فرهنگي ايجاد شده در اثر تغيير شرايط محيطي فعال كننده يك مجموعه ي قابل پيش بيني از واكنش ها تعريف مي شود. مثال هاي فيزيكي پينه هاي پوست و تعريق را در نظر بگيريد. بدون شك تفاوت هاي فرهنگي در ضخامت و توزيع پينه ها و ميزاني كه مردم عرق مي كنند وجود دارد. بوشمن هاي كونگ بوتسوانا به عنوان مثال روي
اينها مي تواند جنبه هايي از فرهنگ فرا خوانده تصور شود. محيط هاي متفاوت اثرات متفاوتي بر مكانيسم هاي ايجاد پينه و غدد عرقي دارند. به عنوان مثال: افرادي كه نزديك استوا زندگي مي كنند نسبت به كساني كه در آب و هواي شمالي مثل كانادا زندگي مي كنند در معرض گرماي شديدتري هستند. مشاهده اينكه ساكنان ذئير بيشتر از ساكنان كانادا عرق مي كنند به درستي با يك تفاوت محيطي فراخوانده شده كه بر غدد تعريقي كه همه ي انسان ها دارند عمل مي كند توضيح داده مي شود.
توجه كنيد كه دو عامل براي توضيح تفاوت هاي فرهنگي ضروري هستند: 1-مكانيسم اساسي عمومي ( در اين مورد غدد عرق كه همه انسان ها دارند) 2-تفاوت هاي محيطي تا حدي كه مكانيسم اساسي فعال مي شود (در اين مورد تفاوت هاي محيطي) هيچ يك از اين دو عامل به تنهايي براي يك توضيح كامل كافي نيست.
همين منطق تشريحي براي پديده هاي ناشي از محيط كه در بين اعضاي يك گروه مشترك است رويدادهاي محيطي هستند كه بر بعضي گروه ها بيش از ديگران تاثير مي گذارند.
اين رويدادها عملكرد بعضي از مكانيسم ها را در بعضي از گروه ها تحريك مي كنند كه در گروه هاي ديگر به صورت نهفته وجود دارند. در بخش بعدي، چندين مثال فيزيولوژيكي از فرهنگ فراخوانده را بررسي خواهيم كرد و نشان خواهيم داد تا چطور اينها منجر به تفاوت هايي در صفات شخصيتي بين گروه ها مي شود.
همكاري فراخوانده
اينكه شخصي داراي حس همكاري يا خودخواه باشد بخش مهمي از شخصيت است اما اين تمايلات طبيعي از فرهنگي تا فرهنگ ديگر فرق مي كند. يك مثال عيني از فرهنگ فراخوانده الگوهاي تشريك همكاري در غذاي يافته شده در بين دسته هاي مختلف قبايل شكارچي و گردآوري غذاست. رده هاي مختلف غذايي پراكندگي مختلفي در توزيع شان دارند. غذاهاي بسيار مغاير و پراكنده روز به روز در دسترس پذيري آنها تا حد زيادي تفاوت مي كند. به عنوان مثال در بين قبيله آچي پاراگوئه، گوشت شكار يك منبع بسيار متغير است. در هر روز معين احتمال اينكه يك شكارچي با گوشت برگردد فقط 60 درصد است. بنابراين در يك روز خاص يك شكارچي ممكن است موفق باشد در حاليكه شكارچي ديگري ممكن است دست خالي برگردد. از طرف ديگر، غذاي گردآوري شده يك منبع غذايي كم اختلاف تر است، محصول جمع آوري بيشتر به مهارت و تلاشي كه فرد صرف مي كند بستگي دارد تا به شانس. در شرايط بسيار مغاير، فوايد بسيار زيادي در تقسيم غذا وجود دارد. شما امروز گوشت خود را با يك شكارچي بدشانس تقسيم مي كنيد و هفته ي بعد او گوشت خود را با شما تقسيم خواهد كرد. فوايد اقدام تعاوني در تقسيم غذا در شرايط بسيار مغاير افزايش مي يابد. در اين مثال فوايد تقسيم از اين رو نيز افزايش مي يابد كه گوشت شكار يك حيوان بزرگ بيشتر از نيازي است كه يك فرد يا حتي يك خانواده مصرف كند. بنابراين در صورتيكه گوشت با ديگران تقسيم نشود، فاسد خواهد شد.
كاپلان و هيل دريافتند كه در واقع در قبيله آچي گوشت به صورت همگاني تقسيم مي شود. شكارچي ها كشتار خود را به فردي به نام «توزيع كننده» مي سپردند كه او بخش هايي را به خانواده هاي مختلف بر اساس اندازه ي هر خانواده اختصاص مي داد. اما در همان قبيله غذاي جمع آوري شده در خارج از خانواده تقسيم نمي شد. به طور خلاصه، تقسيم تعاوني ظاهراً به وسيله ي شرايط محيطي مغايرت زياد غذا فراخوانده شده بود. اندكي دورتر در صحراي كالاهاري،
كاشدن ( 1980) فهميد كه برخي ازگروه هاي ساكن تساوي طلب تر از گروه هاي ديگر هستند. ميزان تساوي طلبي همبستگي نزديكي با اختلاف و پراكندگي در عرضه ي غذا دارد. منبع غذايي
كونگ سان بسيار متغير است و آنها غذا را تقسيم مي كنند و باورهاي تساوي طلبي را نشان مي دهند. چيزي به نام «خست» يا خسيس يكي از بدترين اهانت ها به شمار مي رود. و گروه مجازات هاي اجتماعي سختي را براي خسيس بودن تحميل مي كند و براي تقسيم غذا تاييد اجتماعي ارائه مي كند. در مقايسه در بين سان غنا، اختلاف غذايي بسيار كم است و در بين آنها نابرابري اقتصادي زيادي به چشم مي خورد. سان غنا تمايل به ذخيره و انباشتن غذايشان دارند و به ندرت آن را در خارج از خانواده هاي گسترده شان تقسيم مي كنند.
شرايط محيطي مي تواند باعث فعال شدن بعضي از رفتارها شود از جمله همكاري و تقسيم. هر كسي توانايي و ظرفيت تشريك و همكاري را دارد، اما تفاوت هاي فرهنگي در ميزاني كه گروه ها تقسيم و همكاري مي كند تا حدودي بستگي به شرايط محيط بيروني از جمله اختلاف در منبع غذايي دارد.
روش هاي جفتگيري فراخوانده و تجارب اوليه
مثال ديگري از فرهنگ فراخوانده حاصل كارجي بلسكي و همكاران اوست. آنان اظهارمي كنند كه روش هاي خشن، متناقض و مردود تربيت بچه به صورت بي قاعده و سرگرداني منابعي را فراهم ساخت و اختلافات زناشويي در كودكان يك شخصيت تكانشي و آني ببار مي آورد و يك روش
جفتگيري كه با توليد مثل زودرس مشخص مي شود. در مقايسه، تربيت علاقه مندانه، حمايتي و حساس فرزند همراه با منابع قابل اعتماد و هماهنگي زناشويي در كودكان شخصيتي هشيارانه ببار مي آورد و يك روش جفتگيري كه با ازدواج پايدار و تاخير در توليد مثل مشخص مي شود. كودكان درمحيط هاي نامطمئن و غير قابل پيش بيني مي آموزند كه نمي توانند به يك همسر تنها متكي باشند و بنابراين يك زندگي جنسي را برمي گزينند كه خيلي زود شروع مي شود و آنها را متمايل مي سازد تا به دنبال لذت آني حاصل از چند همسري باشند. در مقابل كودكاني كه در
محيط هاي پايدار و باثبات رشد مي كنند و والديني كه با آينده نگري در جهت رفاه آنها سرمايه گذاري مي كنند شيوه ي همسر گزيني دائم را انتخاب مي كنند زيرا انتظار دارند كه يك همسر دائمي پر سرمايه را جذب كنند. شواهد به دست آمده از بچه هاي محيط هاي طلاق اين نظريه را تاييد مي كند. اين كودكان تمايل دارند كه با انگيزه ي آني و بودن فكر قبلي عمل كنند، زود به بلوغ برسند، اقدام به انجام روابط جنسي زودرس كنند و شركاي جنسي بيشتري نسبت به همسالان خود در محيط هاي سالم دارند.
حساسيت شخصيت و شيوه هاي همسر گزيني با تجارب زودرس ممكن است به توضيح تفاوت جايگاه ارزش عفت و پاكدامني در بين فرهنگ ها كمك نمايد. درچين به عنوان مثال: ازدواج ها بادوام و طلاق نادر است و والدين براي كودكان خود در دوره هاي بلند مدت سرمايه گذاري زيادي مي كنند. در سوئد بسياري از كودكان خارج از زناشويي متولد مي شوند، طلاق شايع است و تعداد كمي از پدران به طور ثابت در طي زمان سرمايه گذاري مي كنند. اين تجارب فرهنگي ممكن است در شيوه هاي همسر گزيني متفاوت دو گروه فراخوانده شود كه سوئدي ها بيشتر از چيني ها تمايل به همسر گزيني كوتاه مدت و تغيير زياد همسر دارند.
اگر چه شواهد بيشتري براي تاييد كردن اين نظريه لازم است، اين مثال نشان مي دهد كه چطور يك الگوي همسان تفاوت هاي فردي در فرهنگ هاي مختلف فراخوانده مي شود و موجب يك الگوي محلي شباهت درون گروهي و تفاوت هاي بين گروهي مي شود. همه انسان ها مسلماً در فهرست همسرگزيني خود يك روش كوتاه مدت همسرگزيني دارند كه با تغيير مكرر همسر مشخص مي شود و يك روش بلند مدت همسر گزيني كه با عشق و تعهد بادوام مشخص مي شود. اين روش هاي همسرگزيني ممكن است به طور متفاوتي در فرهنگ هاي مختلف فراخوانده شود . منجر به تفاوت هاي فرهنگي پايدار در روش هاي همسرگزيني شود. اينها نشانگر عيني اين نظريه است كه يك جزء مهم شخصيت انسان – تعقيب روش همسر گزيني – ممكن است منوط به محيط فرهنگي خاصي باشد كه فرد در آن پرورش مي يابد.
احترام، توهين و تجاوز و تعرض فراخوانده
چرا مردم بعضي از فرهنگ ها مستعد توسل به تعرض و پرخاشگري با كوچكترين تحريك هستند درحاليكه افراد بعضي از فرهنگ هاي ديگر صرفاً از روي بي ميلي و به عنوان آخرين چاره متوسل به پرخاشگري مي شوند؟چرا افراد برخي از فرهنگ ها تاحد نسبتاً زياد همديگر را مي كشند، در حاليكه افراد فرهنگ هاي ديگر خيلي كم اين كار را مي كنند؟ نيسبت (1993) نظريه اي براي توضيح اين تفاوت هاي فرهنگي مطرح كرده است كه اين نظريه بر اساس نظريه فرهنگ فراخوانده است.
نيسبت مطرح مي كند كه ابزار اقتصاد معيشتي يك فرهنگ بر ميزاني كه يك گروه آنچه را كه وي
فرهنگ احترام مي ناميد، توسعه مي دهد، تاثير مي گذارد. در فرهنگ هاي احترام، اهانت به منزله اعتراضات عمومي تهاجمي نگريسته مي شود كه بايستي با مقابله ي مستقيم و تعرض فيزيكي برخورد شود. اين نظريه بيان مي كند كه تفاوت در ميزاني كه احترام جزء اصلي يك فرهنگ مي شود، در نهايت به اقتصاد و به خصوص بر شيوه اي كه غذا به دست مي آيد، متكي است. در
اقتصاد شباني، تمام گله ي يك فرد ممكن است ناگهان توسط سارقين دزديده شود. ترويج شهرت به صورت تمايل به پاسخگويي با نيروي زور و خشونت به عنوان مثال با نشان دادن تعرض فيزيكي به هنگام اهانت عمومي مسلماً سارقين و كسان ديگري را كه ممكن است احوال فرد را بر زدند، مي ترساند. در جوامع كشاورزي پرجمعيت تر، ترويج شهرت متجاوزانه اهميت كمتري دارد، چون وسايل اقتصاد معيشتي كسي به سرعت از بين نمي رود.
نيسبت (1993) نظريه خود را با استفاده از آمار آدمكشي در نواحي مختلف امريكا و آدمكشي در نواحي مختلف امريكا و آزمايشاتي كه در آن آزمودني ها مناطق شمالي و جنوبي امريكا مورد اهانت واقع شده بودند، آزمايش مي كند. به نحو جالبي جنوبي ها ( كه در گذشته معيشت شان گله داري حيوانات بوده است) به طور كلي در مقايسه با شمالي ها ( كه معيشت آنها در گذشته كشاورزي و مزرعه داري بوده است) نگرش مثبت تري به استفاده از خشونت نداشتند. اما جنوبي ها خشونت را به منظور محافظت و پاسخ به اهانت بيشتر تصديق مي كردند. به علاوه ميزان آدمكشي در جنوب خيلي بيشتر از شمال بود، به خصوص قتل هايي كه محرك آنها تلاش در جهت دفاع از آبرو و شهرت بود.
نيسبت الگوي مشابهي در آزمايشگاه پيدا كرد، جايي كه شركت كنندگان شمالي و جنوبي توسط آزمايشگر مورد اهانت قرار گرفتند. در اين مطالعه آزمايشگر عمداً شركت كنندگان را هل مي داد و آنها را «مادر قبحه» مي ناميد. متعاقباً از شركت كنندگان خواسته مي شد تا يك سري دنباله هاي لغات را كامل كنند مثل «نفرت» را در مقايسه با شمالي هايي كه به آنها اهانت شده بود می نوشتند که این نشان می دهد اهانت در جنوبی ها میزان بیشتری از تهاجم را فراخوانده بود .
اگرچه تحقیقات بیشتری برای تایید این فرضیه لازم است که این تفاوت های فرهنگی درتجاوز وآدمکشی نهایتاً ناشی ازتفاوت در وسایل اقتصاد معیشتی است ، بنابراین تحقیقاتی که تاکنون انجام شده مثال خوبی از فرهنگ فراخوانده ارائه می کند .
مسلماً، تمام انسانها قابلیت بسط حساسیت زیاد به اهانت های عمومی و توانایی پاسخگویی باخشونت را دارند . این استعدادها در بعضی از فرهنگ ها فراخوانده می شود اما مسلماً در فرهنگ های دیگر بصورت نهفته قرار دارد .
مفهوم فرهنگ فراخوانده مدلی برای درک و توضیح اختلافات فرهنگی در صفات شخصیت ازجمله تشریک مساعی یا تهاجم فراهم می سازد . این مدلی مبتنی بر این فرضیه است که همه انسانها توانایی ها و پتانسیل های یکسانی دارند . ابعاد این استعدادهای بالقوه که فراخوانده می شود بستگی به ویژگیهای محیط اجتماعی یا فیزیکی دارد . فرهنگ فراخوانده یک را
فرهنگ انتقال یافته :
فرهنگ انتقال یافته شامل عقاید ، ارزش ها ، نگرش ها و باورهایی است که در ابتدا حداقل در ذهن یک فرد وجود دارد که از طریق تعامل دیگران با این فرد اولیه به اذهان افراد دیگر منتقل می شود . بعنوان مثال این دیدگاه که خودشان گوشت گاو نادرست است ، مثالی از فرهنگ انتقال یافته است . این ارزش مسلماً ازذهن یک فرد نشات می گیرد که بعداً به دیگران منتقل شده است
. باگذشت زمان این نگرش که خوردن گوشت گاو یک تخلف جدی است ، ویژگی مشخص هندوها كرديف در ردیف اگرچه ناچیز زیادی درباره اینکه فرهنگ چگونه منتقل می شود یا چرا بعضی از عقاید منتشر می شود و بعضی دیگر اینطور نیست . نمی دانیم ، کشف تفاوت های زیاد فرهنگی در ارزش ظاهراً اختیاری ، شواهدی ضمنی برای وجود فرهنگ انتقال یافته فراهم می آورد .
درحالیکه افراد بعضی از فرهنگ ها خوردن گوشت گاو را غلط می پندارند . افراد فرهنگ های دیگر خوردن گوشت خوک را خلاف می دانند . بعضی دیگر هیچگونه خلافی درخوردن گوشت گاو
ونه خوک نمی بینند و معذالک بعضی اصلاً گوشت نمی خورند .
تفاوت های فرهنگی در ارزش های اخلاقی :
فرهنگ ها تاحد زیادی در مورد باورهایشان ازآنچه که اخلاقاً درست یا غلط است فرق دارند.
برای بدست آوردن یک احساس عینی از این تفاوت ها تمرین های زیر را کامل کنید :
تمرین : هریک از موارد زیر را بخوانید و تعیین کنید که آیا رفتار توصیف شده غلط است یا خیر ؟ برای نشان دادن میزان شهرت تخلف هریک از مقیاس های چهارگانه زیر استفاده کنید.
(داخل پرانتز فردی است که مرتکب تخلف بالقوه شده است . )
الف-تخلف نیست ب-یک خلاف جزئی است ج-تااندازه ای یک جرم جدی است .
د-یک جرم خیلی شدید .
1-روز بعد از مرگ پدرش ، پسربزرگ خانواده موهایش را اصلاح کرد و خوراک مرغ خورد .
2-یکی از اعضای خانواده شما بطور منظم گوشت گاو می خورد.
3-یکی از افراد خانواده شما مرتباً گوشت سگ می خورد .
4-یک زن بیوه درجامعه شما هفته ای دوتاسه بار ماهی می خورد .
5-بیوه ای شش ماه پس از مرگ شوهرش زیور آلات ولباس های رنگ روشن می پوشد.
6-زنی برای شوهرش وبرادر بزرگترش برنج می پزد. بعد با آنها غذا می خورد (زن) .
7-زنی برای اعضای خانواده اش در دوران عادت ماهیانه اش غذا می پزد و با شوهرش دریک رخت خواب می خوابد. (زن)
8-مردی یک زن نازا داشت او می خواست دو تا زن داشته باشد. از همسر اولش این تقاضا را کرد و زن اولش گفت مانعی دارد بنابراین او با زن دوم ازدواج کرد و هر سه تای آنها با خوشحالی در یک خانه زندگی کردند. (مرد)
9-دختر یک پزشک مرد آشغالی را می بیند و عاشقش می شود و تصمیم می گیرد با او ازدواج کند. دکتر با این ازدواج مخالفت می کند و سعی می کند جلوی آن را بگیرد چون این مرد یک آشغالی است. علیرغم مخالفت پدر, دختر با مرد آشغالی ازدواج می کند.( دختر)
10-یک زن بیوه و مردی مجرد همدیگر را دوست داشتند. بیوه از مرد خواست تا با او ازدواج کند. ( بیوه)
11-برادر و خواهری تصمیم می گیرند با هم ازدواج کنند و بچه دار شوند.
12-روز بعد از تولد اولین فرزندش, مردی وارد معبد (کلیسا ) می شود و خدا را عبادت می کند.
13-زنی با دوستانش در خانه ورق بازی می کند. شوهرش برای آنها برنج می پزد. (شوهر)
14-شبی زنی از شوهرش می خواهد تا پاهای او را ماساژ دهد. (زن)
15-یک پدر, پسر بزرگش و دختر کوچکش با قایقی مسافرت می کنند. آنها یک جلیقه ی نجات داشتند که فقط یک نفر می توانست آن را استفاده کند. قایق در رودخانه غرق شد. پدر باید تصمیم می گرفت که چه کسی باید زنده بماند او تصمیم گرفت دختر کوچکش را نجات دهد. پدر و پسر بزرگش غرق شدند. ( پدر)
16-دو مرد وقتی که منتظر اتوبوس بودند دست هم را گرفتنه بودند.
پژوهشگران با هندوهای برهمن و امریکایی ها درمورد واکنش آنها به موارد قبل مصاحبه کردند. برای روشن شدن تفاوت های فرهنگی, پاسخ های یک برهمن را در زیر به سوال درباره بیوه زنی که دو تا سه بار در هفته ماهی می خورد در نظر بگیرید.
مصاحبه گر: آیا رفتار بیوه زن غلط است؟
برهمن: بله بیوه ها نباید ماهی, گوشت, پیاز, سیر یا هرگونه غذای «تند» بخورند.
آنها باید رژیم غذایی خود را محدود به غذاهای سرد مثل برنج, روغن و سبزیجات کنند.
مصاحبه گر: این تخلف چقدر شدید است؟
برهمن: یک تخلف خیلی شدید. او اگر ماهی بخورد رنج و زیان زیادی خواهد دید.
مصاحبه گر:
آیا این یک گناه محسوب می شود؟
برهمن: بله گناه بزرگی است.
مصاحبه گر: اگر کسی نداند که این کار انجام شده است تکلیف چیست؟
برهمن: باز هم غلط است یک بیوه زن باید وقتش را صرف رستگاری . طلب اتحاد مجرد با روح همسرش نماید. غذاهای گرم او را اغفال می کنند. آنها اشتهای جنسی او را تحریک می کنند. او تمایل به انجام عمل جنسی پیدا می کند و مانند فاحشه رفتار خواهد کرد.....
او اگر ماهی بخورد روح شوهرش را خواهد رنجاند.
حال پاسخ های یک مصاحبه شونده امریکایی را ملاحظه کنید.
مصاحبه گر: آیا رفتار بیوه زن غلط است؟
امريكايي: نه او هر وقت بخواهد مي تواند ماهي بخورد.
مصاحبه گر: اين كار تا چه حد خلاف است؟
امريكايي: اين كار اصلاً خلاف نيست.
مصاحبه گر: آيا اين كار گناه است؟
امريكايي: نه
مصاحبه گر: اگر كسي نداند كه اين كار انجام شده است چه؟
امريكايي: ين كار نه در خلوت و نه در ملاء عام خلاف نيست.
امريكايي ها و برهمن ها نه فقط در مورد خوردن ماهي بلكه درباره تعداد زيادي از فعاليت هاي ديگر با يكديگر مخالفند. موارد ذيل تعدادي از كارهايي است كه برهمن ها معتقدند كه خلاف است اما امريكايي ها معتقدند كه خلاف نيست. غذا خوردن زن با شوهر و برادر بزرگش، خوردن گوشت گاو، درخواست زن براي ماساژ پاها، خطاب كردن پدر با اسم كوچك، اصلاح مو و خوردن مرغ بعد از مرگ پدر، آشپزي با لباس هايي كه براي دفع مدفوع پوشيده شده، پوشيدن لباس هاي رنگ روشن توسط يك بيوه، غذا پختن مرد براي همسر و ازدواج مجدد يك بيوه. در مقابل فعاليت هاي ذيل فعاليت هايي هستند كه به نظر امريكايي ها نادرست و به عقيده ي برهمن ها غلط نيست. داشتن ارث نابرابر، زندگي با مرد به جاي زن، زدن يك همسر نافرمان به خاطر رفتن به سينما وبا چوب زدن يك كودك ولگرد.
نگاهي دقيق تر دسترسي به مرز يك تقسيم بزرگ: روان شناسي ازدواج هاي بين فرهنگي
چه اتفاقي مي افتد وقتي كه افراد فرهنگ هاي مختلف همديگر را ملاقات مي كند و عاشق هم مي شوند؟ ما ممكن است انتظار داشته باشيم كه هر چه تفاوت بين فرهنگ ها بيشتر باشد، مشكلات بالقوه در ازدواج بزرگتر خواهد بود. برخي از روان شناسان اظهار مي كنند كه مردان و زنان در عمل در فرهنگ هاي مختلف پرورش مي يابند بنابراين همه ازدواج هاي بين جنسي به يك معني ازدواج هاي بين فرهنگي نيز هستند. علاوه بر اين چند تفاوت فرهنگي عمده مثل زبان، مذهب،
نژاد، سياست و طبقه ي اجتماعي برخي از تقسيم هاي عمده را نيز مي بينيد كه ممكن است يك زوج بين فرهنگي را از هم جدا كند. تفاوتهاي اجتماعي اكولوژيكي و حقوقي نيز در بين فرهنگ ها وجود دارد و به عنوان مثال: بعضي كشورها (مثل آلمان) ازدواج هاي ساماغند را از لحاظ قانوني به رسميت نمي شناسند، در حاليكه در كشورهاي ديگري (مثل هند) ازدواج هاي ساماغند هنوز هم متداول و رايج هستند. در واقع در برخي از نواحي هندوستان هست كه ازدواج هاي عاشقانه يعني ازدواج هايي كه بر اساس انتخاب مهرآميز متقابل است به عنوان يك كار غيرعادي و پست نگريسته مي شود و زوج هايي كه از روي عشق ازدواج مي كنند گاهي در معرض تعصب و بي آبرويي قرار مي گيرند.
در يك كتاب جديد، جامعه شناسان رزمري برگر و روسانا هيل (1998) نظري دقيق به ازدواج هاي بين فرهنگي ارائه مي كنند. در تمام كتاب تاكيد بر اين است كه چطور تفاوت هاي فرهنگي موجب ايجاد چالش و اختلاف در ازدواج مي شوند. به عنوان مثال: بسياري از مناسك فرهنگي پيرامون غذا و خوردن است.
در بعضي فرهنگ ها، غذا ابتدا براي مردها سرو مي شود و آنان قبل از زنان شروع به خوردن مي كنند. مردي از يك فرهنگ ديگر ممكن است مؤدبانه منتظر بماند و تا زماني كه همسرش شروع به خوردن نكرده، دست به غذا نزند. اگر زن متعلق به فرهنگي باشد كه مردان اول غذا مي خورند، ممكن است فكر كند كه شوهرش از غذا خوشش نيامده يا اينكه مشكلي وجود دارد كه شوهرش قبل از او غذا نمي خورد. يك رفتار مودبانه اجتماعي در فرهنگ مي تواند به عنوان علامت نارضايتي در فرهنگ ديگر ملاحظه شود. تعداد زيادي از اين تفاوت هاي كوچك در بين فرهنگ ها وجود دارد كه اختلاف هاي روزانه را در ازدواج هاي بين فرهنگي مطرح مي كنند. به عنوان مثال: تفاوت هايي د
ر نحوه ي گفتگو، حريم خصوصي، لباس، استفاده از فضا، توجه، آنچه كه نشانه ادب است، انتظارات نقش زن و شوهر و در باورها و روش هاي بچه داري و حتي در اينكه ازدواج «جذب» چگونه تعريف مي شود، وجود دارد. به عنوان مثال: در بعضي فرهنگ ها، خانواده ي گسترده بخش بزرگي از زندگي زوج مي شود، بعضي اوقات به اندازه اي كه انتظار مي رود تا فضاي خواب اتاق خواب خود را با ديگران تقسيم كنند. در بعضي از فرهنگ ها فقط با فرد ازدواج نمي كنيد بلكه با خانواده ي گسترده ي او نيز ازدواج مي كنيد.
بر طبق اظهارات لارسن و پيزميك لارسن (1999) يكي از بزرگترين چالش ها در ازدواج هاي بين فرهنگي ناشي از تفاوت در زبان هاي محلي است. به عنوان مثال: آنها موردي را گزارش مي كنند كه زني اهل اروپاي شرقي به شوهرش گفت: «توملال آوري» در حالي كه قصد واقعي اش اين بود كه بپرسد «آيا كسلي؟» البته ارتباط خوب براي هر ازدواجي ضروري است. اما وقتي فردي مجبور
باشد ازدواج خود را با يك زبان بيگانه هدايت كند زمينه اي از سوء تفاهمات بالقوه در بين همسران وجود دارد. به علاوه وجود يك لهجه ي سخت مي تواند منجر به سوء تفاهمات لفظي شود حتي وقتي كه محتواي يك ارتباط درست باشد. برقراري يك ارتباط با يك زبان بيگانه مستلزم تلاش ذهني نيز هست و وقت خستگي يا هنگام هيجان شديد (مثل خشم يا خوشحالي) فرد ممكن است نتواند به خوبي با يك زبان دوم ارتباط برقرار كند. در كشف معني ازدواج بين فرهنگي، لارسن و پيزميك لارسي (1999) پيشنهاد مي كنند كه روان شناسان، خصوصيات و احتمالات مثبت را نيز به اندازه ي چالش ها و اختلافات در نظر بگيرند. به عنوان مثال: زوج هاي دو فرهنگ انتخاب وسيع تري در مدل هاي فرهنگي در زمينه ي نقش هاي جنسي، روابط خانوادگي، كاربرد زبان، رفتارهاي تربيت بچه و سبك كلي زندگي در مقايسه با ازدواج هاي تك فرهنگي دارند. اگر چه اين انتخاب ها
پتانسيل بيشتري براي تعارض دارند. اما يك منبع تنوع در يك رابطه هستند. زن و شوهري مي توانند درباره ي يك فرهنگ جديد ازدواج با انتخاب و وارد كردن نغض هايي از فرهنگ بومي شان كه برايشان ارزش دارد و مي خواهند آن را حفظ كنند گفتگو و مذاكره كنند. انتخاب گسترده تر روش هاي فرهنگي مطمئناً مي تواند بخش مقدس اين رابطه بشود. كودكان ازدواج هاي بين فرهنگي در عين حال كه مشكلات منحصر به فرد خودشان را به دوش مي كشند، با اين وجود مي توانند هويت هاي فرهنگي را انتخاب و يا حتي آنها را تعويض نمايند .حداقل دو رشته ي تحقيقي وجود دارد كه
مورد علاقه ي روان شناسان شخصيت درباره ي ازدواج هاي بين فرهنگي است يك مساله مهم اين است كه چه كساني احتمال بيشتري دارد كه خارج از فرهنگ خويش ازدواج كنند. آيا بعضي از متغيرهاي شخصيتي در جذب شدن به افرادي كه خيلي با خود فرد تفاوت دارند دخالت دارد؟ رشته ي دوم تحقيق مربوط به فرآيندي است كه در ازدواج هاي بين فرهنگي روي مي دهد كه ممكن است آنها را متفاوت از ازدواج هاي تك فرهنگي نمايد. چطور دو نفر كه تفاوت هاي بسيار زيادي براي شريك شدن دارند، تصميم مي گيرند كه خود را با يكديگر تطبيق و همساز كنند؟ آيا راه هايي وجود دارد كه افراد خود را از قيود فرهنگي رها بسازند و راحت تر در يك رابطه ي بين فرهنگي انجام وظيفه كنند. چطور افراد هويت و شخصيت خود را حفظ مي كنند حتي وقتي كه در يك كشور بيگانه زندگي مي كنند و ازدواج خود را با يك زبان بيگانه اداره مي كنند. ازدواج هاي بين فرهنگي درطول تاريخ وجود داشته اند و مسلم به نظر مي رسد كه افراد ديگري را از جاهاي خيلي دور پيدا مي كنند وعاشق آنها مي شوند. اما امروزه مشكلات مورد مواجهه زوج هاي دو فرهنگي در حال تغيير است. در گذشته مشكلات بيشتر مربوط به تفاوت هاي طبقه ي اجتماعي (مثل رومنودژدايت) عدم پذيرش توسط خانواده ي گسترده (مثل پادشاه ادوارد هشتم) كه داوطلبانه تاج و تخت انگلستان را ترك كرد و واقعاً خود را به مقام دوك ونيوسور تنزل داد تا با واليس وارفيلوسمسيون (يك زن امريكايي كه دوبار طلاق گرفته بود، ازدواج كند) يا مذهب مي شد. در سال هاي اخير، تفاوت هايي بيشتر مثل قوانين مهاجرت و سياست هاي نژادي و قومي به مشكلاتي كه زن و شوهرهاي دو فرهنگي
با آن مواجه هستند، افزوده شده است.
مرزهاي بين فرهنگ ها به طرق زيادي به خصوص در جوامع اروپايي قابل نفوذتر مي شوند. از طرف ديگر، جنگ ها و تعارضات قومي زياد از روي دشمني مربوط به تفاوت هاي فرهنگي وجود دارد. اين دشمني ها ممكن است مانع فرصت ها يا حتي پذيرش بعضي ازآميختگي هاي فرهنگي در ازدواج شود. يك مثال خوب را مي توان در كشورهاي قبلي يوگسلاوي كه ازدواج بين فرهنگي ميان مسلمانان و صرب ها يا بين صرب ها و كرووات ها زماني قابل قبول و متداول بود، مشاهده كرد. اما موج تعارضاتي كه در 1991 با تفكيك يوگسلاوي پيشين و ادامه آن تا امروز در كوزاوا بوسني و مونتيناگرو منجر به يك واژگوني تنوع اجتماعي در اين منطقه از جهان گرديده است.
اصطلاح جديدي وارد زبان انگليسي شده است: بالكان سازي به معني تبعيض و تفكيك اجتماعي در پي دوره يكپارچگي صلح آميز و تنوع اجتماعي.
بالكان سازي يا تقسيم نواحي در كشورهاي مختلف دنيا ممكن است زندگي را براي ازدواج هاي بين فرهنگي دشوار سازد.
ديدگاه هاي مختلف فرهنگي درباره ي اخلاق ظاهراً در دوران اوليه ي زندگي به كودكان منتقل مي شود.كودكان 5 ساله ي امريكايي، به عنوان مثال، قضاوت هاي تقريباً يكساني درباره ي درست و غلط با بزرگسالان امريكايي دارند كه يك همبستگي 89+ را بين دو گروه نشان مي دهد.
ديدگاه هاي اخلاقي- چه چيز درست و چه چيز غلط است- اصول مهم روان شناختي دانسته مي شوند كه رفتار را هدايت مي كنند و براي شخصيت اهميت اساسي دارند. فرهنگ ها به وضوح در
ديدگاههايشان نسبت به آنچه درست يا غلط است، با هم تفاوت دارند كه گاهي اين تفاوت ها ظاهراً اختياري هستند. به عنوان مثال در ميان سيمانگ مالزي، شانه كردن مو در هنگام رعدوبرق، تماشاي جفتگيري سگ ها، اذيت كردن يك حيوان بيچاره، كشتن يك زنبور عسل مقدس، داشتن رابطه ي جنسي در هنگام روز، كشيدن آب از يك مخزن سياه حريق و رفتار غير رسمي با مادرشوهر با مادرزن، گناه دانسته مي شود.