بخشی از مقاله
چکیده
زمینه و هدف : روش درمان شناختی رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی قصد دارد از طریق آموزش ذهنی، نه تنها در تغییر سیر کارکردی و بالینی اختلال وسواس فکری-عملی - OCD - بلکه در تغییر نحوه عملکرد ذهن به افراد مبتلا به این اختلال کمک کند.هدف از انجام این مطالعه بررسی تغییر علایم بالینی شستشو در اختلال وسواس فکری Bعملی بر اثر درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بیماران شهر تهران میباشد.
روش بررسی : پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه آزمایشی بودکه بااستفاده ازطرح پیش آزمون-پس آزمون باگروه کنترل انجام گردید. جامعه پژوهش شامل مراجعه کنندگان بزرگسال به کلینیک های روان پزشکی شهر تهران در سه ماه فروردین ، اردیبهشت و خرداد 1395 بود.از میان آنها 33 نفر که بر اساس متن تجدید نظر شده پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی - - DSM V مبتلا به این اختلال تشخیص داده شده بودند، انتخاب و با گمارش تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند . گردآوری داده ها با استفاده از مقیاس وسواس فکری- عملی مادزلی انجام گرفت .
پس از اخذ پیش آزمون از هر دو گروه مداخله شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در 8 جلسه برای آزمودنیهای گروه آزمایش اجرا شد اما گروه کنترل آموزشی دریافت نکردند.داده های پژوهش با استفاده از نرم افزار آماری SPSS و آزمون آماری تحلیل کوواریانس تک متغیره تجزیه و تحلیل شدند.
یافته ها :نتایج حاکی از آن بود که مداخله شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی به طورمعناداری موجب کاهش علایم بالینی شستشو آزمودنی ها در گروه آزمایش شده است . - P 0.005 -
نتیجه گیری :نتایج حاکی ازآن بود که مداخله شناختی مبتنی برذهن آگاهی به طورمعناداری موجب کاهش علایم بالینی شستشو آزمودنی هادرگروه آزمایش شده است.درگروه کنترل تغییرمعناداری مشاهده نگردید.
مقدمه
اضطراب و ترس تجربههای انسانی جهان شمولیاند که در سازگاری و بقای انسان نقش اساس دارند. عملکرد اصلی ترس، آگاهاندن فرد از یک تهدید یا خطر است.[1] اما اگر ترس از افکار خود فرد باشد، چه؟ و اگر این افکار در مورد اعمال یا موقعیتهای بسیار بعید و غیرمحتمل باشند، چه؟ در پاسخ به این ترس، افراد میآموزند که ظاهراً آئینهای خاص، یا برخی شیوههای پاسخدهی که به آنها عادت کردهاند و منجر به تشکیل موقعیت پریشانی میشود نشان دهند، هر چند این پاسخ ممکن است منطقاً با ترس ارتباطی نداشته باشد.
این اختلال اضطرابی غیرمعمول و ظاهراً غیرقابل توضیح اختلال وسواس فکری -عملی خوانده میشود.[2] اختلال روانی یک بیماری با تظاهرات روانشناختی یا رفتاری همراه با ناراحتی قابل ملاحظه و اختلال کارکردی ناشی از یک آشفتگی زیستشناختی، اجتماعی، روانشناختی، ژنتیکی، فیزیکی یا شیمیایی است. ارزیابی آن برحسب انحراف از یک مفهوم هنجار صورت میگیرد؛ و هم بیماری علائم و نشانههای مشخص دارد.
اختلال وسواس فکری - عملی، اختلال ناهمگن و ناتوانکنندهای است که با اینکه ریشه آن اضطراب است به لحاظ آسیبشناسی ودرمان ازدیگر اختلالات اضطرابی مجزاست و در پنجمین ویرایش راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانیٌ به عنوان یک طبقه جداگانه - جدای از افسردگی و اضطراب - مطرح شده است. تشخیص اختلال OCD همانطور که در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی آمده، بدون توجه به شکلی که این اختلال به خود میگیرد یا فرآیندهای شناختی که درگیرند مبتنی بر ملاک عملکرد است. تلاشهایی نیز برای طبقهبندی انواع OCD صورت گرفته، ولی توافقی در این زمینه وجود نداشته است.
همه ما در زندگی عادی خود عادت و روتینهای بخصوصی داریم به طوری که رفتارهای تشریفاتی و افکار روزمره تا اندازهای بخشی از زندگی هر انسانی است، بدون آنها تمدن نمیتوانست وجود داشته باشد یا حداقل نمیتوانست خیلی کارآمد باشد. افکار پریشان کننده نیز یکی از ویژگیهای اصلی اختلال وسواس فکری- عملی میباشد. این افکار در بسیاری از مردم نیز دیده میشود. [4] پرسش این است که افراد دارای OCD و افراد سالم هر دو افکار پریشان کننده را تجربه میکنند، پس چرا این افکار افراد دارای OCD ناتوانکنندهتر از افراد سالم هستند؟ برای کسی که با اختلال وسواس فکری- عملی آشنا نیست، اقدامات اجباری به ویژه تکرار، وسواس، وارسی کردن و شستشو میتواند کاملاً مرموز به نظر برسد. به نظر میرسد این اقدامات رفتار منطقی انسان را نقض کند.
از اوایل قرن نوزدهم، وسواس ازحوزه مسائل روحانی وآئین مندیهای مذهبی خارج شد و به حوزه پزشکی راه یافت در سده بیستم میلادی و با پیدایش روانشناسی بالینی، تعریف غیر آسیبشناختی-غیرمذهبی از وسواس ارائه شد. برای تعیین اختلال وسواس نظریههای گوناگونی ارائه شده است. از نظر تاریخی قدیمیترین و مشهورترین نظریه دراین زمینه نظریه روانکاوی است.
این نظریه بیانکنندهآن است که نشانههای وسواس مانند همهی انواع روان رنجورها، تلاشهایی هستند برای سرپوش نهادن بر تکانهها و تعارضهای به وجود آمده از ضمیر ناخودآگاه فرد و دور نمودن تعارضهای مورد نظر از دید هشیاری فرد مبتلا. از این نظر، فرد بهوسیلهی وسواسهای خود، افکار و احساسهای سرکوب شده را به شیوههای نسبتاً بیخطر نشان میدهد
اما این درمان بهبود قابل توجهی در وضع بیماران وسواسی ایجاد نکرد. ضعف و ناتوانی رویکردروان تحلیلگری در درمانOCD منجر به شکلگیری رویکردهای دیگری درارتباط باعلائم، پدیدهشناسی و سبب شناسی و درمان این اختلال گردید. درمانهای پیشنهادی تاقبل از1960 عبارت بود از بستری های طولانی مدت و جراحی مغز
اولین توصیف درباره رفتار درمانی وسواس را Meyer در سال 1966، در مقالهای با عنوان »اصطلاح انتظارها در بیماران دچار آیینهای وسواسی« ارائه داد. او نشان داد که صرف رویارویی با محرکهای وسواسی باعث بروز اضطراب نمیشوند، بلکه اضطراب هنگامی بروز میکند که فرد ازانجام آیینهای وسواسی بازداشته شود. این کار هسته تکنیکی را شکل داد که رویایی همراه با جلوگیری پاسخ - 2ERP - نام گرفت. در میانه دهه 1970، پژوهشگران رفتاری مانند Rachman، Marks و Foa درمان Meyer را به روش رایج امروزین اصلاح کردند و روش رویارویی همراه با جلوگیری از پاسخ را بسط دادند. رفتار درمانی فقط بر افکار وسواسی بیمارانی مؤثر است که رفتار تشریفاتی آشکار دارند و از این میان %42به طور متوسط درمان شدند یا اصلاً بهبود نیافتند
. تعدادی زیادی از بیماران وسواسی نه به درمان دارویی و نه به درمان رفتاری پاسخ نمیدهند - استنلی و ترنر به نقل از همان منبع - . برخی از عوامل انگیزه کم، نگرش منفی به درمان، ناتوانی در انجام تکالیف ارائه شده باعث کاهش اثربخشی ERP میشود
.برای پرداختن به این محدودیتهای درمان و نیز برجسته بودن سودمندیهای شناختی و باورهای ناکارآمد مداخلات شناختی لازم میباشد. با توجه به اینکه منظور از مسائل وسواسی الگوهای غیرعادی و تحریف شده تفکر میباشد یک رویکرد شناختی برای بسط شناختی رویکردهای رفتار درمانی موجود مطرح شده است
به نظر میآید با توجه به نرخ سود بالای درمان رفتاری و دارویی و نیز کارایی نه چندان بالای درمان شناختی، تلفیق دو نوع درمان رفتاری و شناختی در قالب درمان شناختی-رفتاریَ بهبودی بیشتری را در بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی به دنبال داشته باشد
با توجه به نقایص و ضعفهای هر یک از تکنیکهای دارو درمانی، روان تحلیل گری، رفتار درمانی و شناخت درمانی در روشهای درمانی جدیدتر بر لزوم استفاده تلفیقی و همزمان از دارو و آموزش همراه با تکالیف خانگی در درمان افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی پیشنهاد میشود که در مقایسه، نسبت به روشهای قبلی معقولتر و پختهتر بوده و بیشتر به علل و ریشههای وسواس توجه دارد
از جمله مداخلات شناختی و رفتاری که میتواند بر کاهش علائم وسواس گونه افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی مؤثر باشد و باعث افزایش قدرت سازگاری فرد و بالا رفتن ظرفیت روانشناختی آنها گردد، درمانهای شناختی رفتاری نسل سوم یا موج سوم میباشد که امروزه این درمانها روی پذیرش باورها در مقابل چالش با آنها، ذهن آگاهی، گسلش شناختیُ، یا توصیف افکار و احساسات بدون معنا دادن به آنها، زندگی مبتنی بر ارزشها و معنویت شخصی تمرکز دارند. همچنین تمرکز اصلی این درمانها بیشتر بر روی پذیرش نشانه است تا کاهش آن و نیز شیوههای انعطافپذیرتر و سازگارانه تر پاسخدهی به محرک نامطبوع ..
در موج سوم درمانها عقیده بر این است که شناخت هیجانات را باید در بافت مفهومی سوم پدیدهها در نظر گرفت. به همین دلیل بجای رویکردهایی مانند درمان شناختی رفتاری که شناخت و باورهای ناکارآمد را اصلاح کرده است.