بخشی از مقاله
چكيده:
آينده پژوهي از دانش هاي نوين غربي است كه در جاي خود را در ميان محققان اسلامي نيز باز كرده است. هر چند اين دانش بر اساس تحول در دانش هاي تجربي و تحول در اوضاع اقتصادي جامعه طراحي شده است، اما به دليل عقلاني بودن روش هاي آينده پژوهي مي توان از آنها همراه با اصلاحاتي در فلسفه تفسير نيز بهره برد.
تحليل روند ها، ميزگردهاي متخصصان، پيمايش دلفي، تكنيك هاي فرافكني، مشاوره و رايزني، تحليل اهداف، سناريو نويسي، مدل سازي، شبيه سازي و بازي، جرقه هاي فكري - طوفان مغزي - ، سلسله مراتب درختي، تحليل تاثير متقاطع، تحليل محيطي و مرئي سازي، از مهم ترين روش هاي تحليل آينده و پيش بيني آن در آينده پژوهي است. نگارنده معتقد است، اصلاح برخي از روش هاي فوق، تركيب آنها و بومي سازي آنها با گزاره هاي فلسفه دانش تفسير مي تواند در مديريت دانش تفسير موثر افتد.
اشتراك دو دانش آينده پژوهي و فلسفه دانش تفسير در اهداف و مسائل مي تواند سبب ساز تعامل بيشتر آنها و تاثير گذاري آينده پژوهي در فلسفه هاي مضاف خصوصا فلسفه دانش تفسير شود.
اين مقاله عهده دار بررسي تطبيقي ميان دو دانش فوق، بررسي مشتركات همراه با ميزان تاثير روش هاي آينده پژوهي در فلسفه دانش تفسير است. روش تحقيق در اخذ مطالب كتابخانه اي و به شكل تحليلي تطبيقي انجام مي پذيرد.
مقدمه:
تعامل ميان دانش ها، زمينه ساز ايجاد نگاهي جامع تر و دقيق تر به مسائل مورد نظر است. همين امر باعث ايجاد نتائجي بهتر و ماندگارتر در عرصه دانش مي گردد. دو دانش مورد نظر نگارنده يعني فلسفه دانش تفسير و آينده پژوهي هر كدام به نوعي از دانش هاي ناظر بر مسائل و رويدادهاي ايجادشده در علوم به شمار مي آيند. فلسفه دانش تفسير از دانش هاي نوپايي است كه به دنبال مديريتي نو و كلان و ايجاد تحول در دانش تفسير، ايجاد مي شود. توصيه و پيشنهاد درباره دانش تفسير، از وظائف فيلسوف دانش تفسير به شمار مي رود. دو راه كار اصلي جهت ارائه توصيه، متصور مي شود. راهكار اول؛ توصيه در مقام بايسته است كه با توجه به تحليل هاي عقلي و منطقي صورت گرفته درباره دانش تفسير، انجام مي پذيرد. راهكار دوم؛ توصيه بر اساس آينده نگري و تصور اتفاقات پيش رو است. بر همين اساس مي توان پيوندي ميان فلسفه دانش تفسير و آينده پژوهي بر قرار نمود.
از وظائف فلسفه دانش تفسير در برخي از مسائل خود، رصد رويدادها و روندهاي موجود در ميان تاليفات و فعاليت هاي صورت گرفته است تا با پيش بيني عاقبت روندهاي موجود در آينده، تصميم گيري مناسبي را در مورد دانش تفسير اتخاذ نمايد. تعامل اين دو دانش مي تواند زمينه ساز اتفاقاتي نو و جديد در عرصه دانش تفسير قرآن كريم به شمار آيد.
نگارنده در اين مقاله در ابتدا به بررسي نقاط مشترك ميان دو دانش پرداخته است و در ادامه به تبيين ارتباط آن دو اشاره دارد. بخش بعدي مقاله، روش هايي را كه مي تواند از طريق آينده پژوهي در فلسفه دانش تفسير موثر بيفيتد را بر اساس محاسن و نقاط ضعف آنها تحليل مي نمايد.