بخشی از مقاله
چکیده
امروزه، در پرتو رویکردهای سیستمی، راهبردی، مشارکتی، تکثرگرا و شبکهای از ترویج کشاورزی انتظار میرود تا در نقش هدایتگر، تسهیلگر و هماهنگساز مجموعه کنشگران و کارگزاران عرصه توسعه پایدار کشاورزی ایفای نقش نماید. برای این منظور نیاز است کارگزاران ترویج به دانش، مهارتها و دیدگاههای جدید در حوزه روششناسی، مدیریت و برنامهریزی، و سیاستگذاری مجهز شوند. در این بین، روشهای متعارف سیاستگذاری از توانایی لازم برای ترسیم راهبردهای توسعه پایدار کشاورزی برخوردار نیستند. با توجه به تطور سیستمی نظام توسعه کشاورزی از جنبه مولفه شاکله و پیوندهای مربوطه از یک سو و محیط متلاطم اقتصادی، اجتماعی، فناوری و نهادی محاط در سطوح ملی و بینالمللی از سوی دیگر برنامهریزی راهبردی آینده نگر برای ترسیم چشمانداز مشترک کنشگری کارگزاران توسعه کشاورزی ضروری مینماید. طرح و بسط روششناسانه و کاربردی آینده نگاری به عنوان یک گزیدار موثر در حوزه سیاستگذاری فرصت سودمندی را فراروی کارگزاران امر قرار داده است. آینده نگاری روشی برخاسته از پیشبینی است که در طول سالهای مختلف گسترش یافته و با دیگر حوزهها از جمله برنامهریزی استراتژیک و سیاستگذاری پیوند خورده است. گزیدارهای روششناختی متعددی در چارچوب آینده نگری بسط یافته است که از آن جمله میتوان به آینده پژوهی، پیش بینی و آینده نگاری یا آینده اندیشی اشاره نمود. این مقاله با هدف معرفی این روششناسی و تکنیکهای مربوطه و کاربست آن در سیاستگذاری توسعه پایدار بخش کشاورزی و ملزومات آن برای کارگزاران ترویج کشاورزی نگاشته شده است.
واژگان کلیدی: توسعه پایدار کشاورزی، ترویج کشاورزی، سیاستگذاری، آینده پژوهی، روششناسی
(1 مقدمه
فقط یک راه برای پیشبینی آینده وجود دارد و آنهم، داشتن توان لازم برای ترسیم و ساخت آینده است."اریک هوفر"
بخش کشاورزی در کشورهای در حال توسعه نقش مهمی را در پیشبرد توسعه ملی ایفا مینماید و سیاستگذاری عقلایی و برنامه ریری راهبردی جهت پیشبرد توسعه پایدار این بخش یکی از دغدغه های اصلی کنشگران نهادی ذیربط به شمار میرود. بخش کشاورزی به دلیل برخورداری از ویژگیهایی نظیر اشتغالزایی قابلملاحظه در کشورهای کمتر توسعه یافته، وابستگی به سنت بدلیل همزادی و همآمیزی طولانیمدت و تاریخی با زندگی بشر، متکی بودن بر بهرهبرداری از زمین به عنوان عامل تولید و ایفای نقش یگانه بخش تولید کننده مواد غذایی غیرقابل جایگزین در کشورهای درحال توسعه، موقعیت یک بخش اقتصادی یا صنعت متفاوت با کشورهای پیشرفته صنعتی را به خود گرفته است و از اینرو، توسعه این بخش نیازمند راهبردهای اقتضایی وابسته به موقعیت است (گیلیس و همکاران، .(1996
پیچیدگی تحولات و متغیرهای انسانی و غیر منتظره بودن عوامل محیطی و اقتصاد جهانی تاثیرگذار بر فعالیتهای کشاورزی از یکسو، و اهمیت راهبردی امنیت غذایی و مقابله با فقر از سوی دیگر، »توسعه کشاورزی« را با چالش های عمیق و گستردهای روبه روکرده است. روند فزآینده جهانیشدن تجارت محصولات کشاورزی و رقابت گسترده در این زمینه ، که چارچوب معادلات بازار را دگرگون ساخته است، تمامی اجزای « صنعت کشاورزی« را دستخوش تحولات اساسی و ساختاری مینماید. تاثیر عوامل زیستمحیطی و تغییرات آب و هوایی نیز که تحولات اساسی را در کشاورزی ایجاد نمودهاند، در آینده نزدیک به طور حتمی بیشترین تأثیر مخرب خود را بر فعالیتهای کشاورزی بجا خواهد گذاشت. با عنایت به پیوند مؤلفههای برشمرده شده، در آینده سیاستگذاران و دست اندرکاران عرصه کشاورزی، به رغم عدم آمادگی، با چالشهای فزآینده و غیرقابل پیشبینی روبهرو خواهند بود(عمادی،.(1384
علیرغم اهمیت فراوان بخش کشاورزی در اشتغالزایی، تولید درآمد و برآوردهسازی نیازهای جامعه و با سرمایهگذاریهای نسبتاً وسیع که اغلب از طریق کمکهای دولتی به انجام رسیده است، بهرهوری و تولید در بخش کشاورزی با توجه به نرخ فزآینده رشد جمعیت و احتیاجات غذایی حاصله، رشد چشمگیری نداشته است. فقر، گرسنگی، رشد اقتصادی، تولید غذا و تخریب منابع طبیعی بزرگترین چالشهای دنیای امروز به شمار میروند. بطور کلی، دنیای امروز در ارتباط با بخش کشاورزی با چالشهای سه گانهای روبرو است که عبارتند از پایدارتر کردن، سودآورتر کردن و بهرهورتر نمودن بخش کشاورزی((ZIJP,1994؛ در این راستا، کشاورزان به عنوان محورهای جریانبخشی فرآینده ای پایدار کشاورزی با چالشهای مهمی مواجهه هستند که عمدتاً به ظرفیتسازی برای رقابتپذیری، سودآوری، پایداری و بهرهوری بهینه نظامهایبهرهبرداری و زنجیرههای کشاورزی، از تولید تا بازار و مدیریت مصرف، برمیگردد.
بطور کلی، کشاورزی پایدار بسان یک نظام، دارای چندین مولفه است که پیوسته با یکدیگر در تعامل می باشند. در این راستا کنشگران توسعه کشاورزی بر آن هستند تا از طریق فرآیند تدوین، اجرا، ارزیابی و اصلاح سیاستهای مناسب، به رشد همه جانبه و متوازن و نیز پویایی نظام توسعه پایدار کشاورزی کمک نمایند. مرور اندیشهها و آرای صاحبنظران امر حاکی از این است که یک بخش کشاورزی پایدار و رشد یابنده به مثابه سیستمی است که از چند مولفه ذیل تشکیل شده است(اقتباس از پرتی، 2005و(1) :(1996 فناوریهای مناسب و منابع مورد نیاز با توان بازآفرینی؛ (2) نهادهای بیرونی (فرامحلی) توانمندساز مانند تحقیقات و ترویج و آموزش؛ (2) تشکلها، گروههای محلی و کشاورزان و (3) مجموعهای از سیاستهای تسهیلکننده کشاورزی پایدار. این مولفه ها بسان یک نظام با هم در تعامل بوده و بسان یک نظام باز، همزمان با تاثیرگذاری بر محیطپیرامون یا بواقع ابرنظامهایی همانند نظام توسعه ملی، نظام ملی دانش، فناوری و نوآوری1، نظام بینالملل و غیره بر این نظامها نیز تاثیر میگذارند (نگاره.(1
از بین مولفه های برشمرده شده، سیاستگذاری راهبردی بسان هسته نرم و هدایتگر3 سایر مولفه ها و مرکز فرماندهی نظام توسعه پایدار کشاورزی عمل میکند. سیاستگذاری واقعگرا و راهبردی برای پیشبرد توسعه پایدار کشاورزی نیازمند شناخت و ملحوظ نمودن مولفه های شاکله و عوامل سازنده و برسازنده است. فائو (1993) در دستورالعمل دن بوش مربوط به توسعه پایدار، اساس و محور توسعه کشاورزی پایدار را در قالب مؤلفههای سیاستگذاری راهبردی ذیل تبیین نموده است:
- تبیین و تدوین یک چارچوب سیاستگذاری ملی، منسجم و همه جانبه که تعدیلات ساختاری، یارانهها و مالیاتها، قوانین، مقررات، انگیزهها و پاداشها، تکنولوژیها، تجارت خارجی و روندهای جمعیتی را مورد ملاحظه قرار دهد؛
- ایجاد ظرفیتهای انسانی و نهادی و زمینه سازی برای مشارکت مردم و جوامع محلی در تصمیمگیریها؛
- توسعه فنون مناسب کشاورزی؛
- بهسازی وضعیت امور زیربنایی همراه با توسعه صنایع روستایی؛
- محافظت و استفاده عقلایی از آب، زمین، و منابع ژنتیک حیوانی و نباتی؛ و
- زمینه سازی برای تولید انرژیهای تجدید شونده.
با توجه به تغییر و تحول، پیوستگی و برهمکنش نیروهای تاثیرگذار بر توسعه بخش کشاورزی، روشهای متعارف سیاستگذاری به دلایلی همانند مولفه نگری و رویکرد بخشی، مقطعنگری، گذشتهنگری علی قطعیتگرا، خطینگری، فروکاستنگری و... از توانایی لازم برای تبیین راهبردهای بهسازی و هدایت نظاممند و جامع منظومه متکثر، متنوع، چندسطحی، چندنهادی، چندکارکردی و پویای توسعه پایدار کشاورزی برخوردار نیستند.
در حال حاضر، گسترش آینده پژوهی و آینده نگری بسان یک فناوری نرم و منظومه روششناسی بینرشتهای و چندرشتهای گزیدار ممتازی را پیشروی برنامهریزان و سیاستگذاران توسعه در حوزهها و سطوح مختلف قرار داده است تا با بهرهگیری از مجموعهای روشها و تکنیکها بتوانند در پیشبینی، نگاشت، ترسیم و در کل، ساخت آینده سهیم شوند. بیتردید، برنامهریزان و سیاستگذاران امر در بخش کشاورزی میتوانند از آینده پژوهی برای ترسیم چشماندازهای آینده توسعه بخشکشاورزی بهره گیرند و از این طریق، ظرفیت هدایتگرایانهی مورد انتظار از سیاستهای راهبردی در پیشبرد بخش کشاورزی مطابق با ملاحظات موقعیتی، اولویتهای ملی و تحولات جهانی را محقق سازند. بر همین اساس، پژوهشگران مختلف و برخی سازمانهای بینالمللی همانند فائو1 کوشیدهاند از آینده نگاری برای ترسیم چشماندازهای آینده بخش کشاورزی و مقولات مرتبط، همانند امنیت غذایی (توان تولید و عرضه غذای سالم و کافی برای آحاد جامعه در بلندمدت)، حفاظت و پایداری زیست محیطی، تجارت و بازار محصولات کشاورزی، تغییرات اقلیمی، پژوهش و توسعه فناوری، آموزش و تربیت نیروی انسانی، سرمایهگذاری در بخش کشاورزی، پایداری نظام های معیشت مبتنی بر کشاورزی، خدمات حمایتی و زنجیرههای کشاورزی، مصرف انرژی در بخش کشاورزی، کسب وکارها و نظامهای تولید و بهرهبرداری کشاورزی، کارآفرینی و اشتغال کشاورزی، سهم و تعامل بخش کشاورزی با سایر بخشها در گستره اقتصاد ملی و غیره بهره گیرند.
با توجه به ضرورت و سودمندی بهرهگیری از آینده پژوهشی در سیاستگذاری، برنامهریزی و مدیریت بخش کشاورزی در بخش بعدی این مقاله کوشیده شده است تا ابعاد مختلف آینده پژوهشی معرفی شود.
(2 مفاهیم، روششناسی و استلزامات کاربردی آینده پژوهی
(1-2 تعاریف و مفاهیم
از زمان مطرح شدن آینده شناسی2 تا کنون مفاهیم و تعاریف مختلفی از سوی پژوهشگران و صاحبنظران در این حوزه صورت گرفته است که رسیدن به درک مفهومی روشن از این تعاریف کلید ورود به این حوزه به شمار میرود. واژه آینده شناسی که از سوی یک استاد آلمانی به نام اوزیب فلختین3 در نیمه دهه 1940 مطرح شده است، به زبان ساده عبارت است از مطالعه آینده که غایت آن، بازبینی انتقادی مبسوط و مفصل و طرح برهان و استدلال4 در مورد وضعیت رخداد امور یا توسعه چیزهایی در آینده بر اساس پیشامدهای صورت گرفته در سیر تاریخی (رویدادهای گذشته) است.
آینده اندیشی که برای آن برابرنهادههای مختلفی همانند آینده پژوهی، آینده شناسی، آینده نگاری، آینده نگری، مطالعات آینده و مواردی از این دست پیشنهاد شده یک قلمرو معرفتی پرتکاپو در کشورهای پیشرفته و کشورهای درحالپ پیشرفت شتابان به شمار میرود (پایا، .(1385آینده اندیشی5 به عنوان یکی از مفاهیم مزبور، نامی کلی برای یک رشته پژوهشی یا منظومه سبه علمی در حال گذار به سمت علمی شدن6 و یک فناوری نرم7 است که غرض از آن شناسایی تحولات آینده با توجه به دانستههای زمان حال و بصیرتهای ناظر به شرایط پیشرو، به نیت ایجاد تغییر و دگرگونیهای مناسب در رفتار کنشگران و معماری و کارکرد ساختارها و نهادها متناسب با ارزشها و باورهای مورد پذیرش کنشگران است (پایا، 1383، 1386،الف).
آینده اندیشی را میتوان به یک اعتبار به سه شعبه اصلی تقسیم کرد: آینده اندیشی به شیوه غیرفعال8، آینده اندیشی با رویکردی رویکردی فعال9، و آینده اندیشی با رویکردی تحلیلی.از شیوه نخست عمدتاً با عنوان "پیشنگری"10، "پیشبینی"11 و"پیشدانی یا آسیبشناسی"1یاد میشود. هدف اصلی در این شیوه شناخت تحولات آتی به منظور اتخاذ تصمیمات مناسب و یا در پیش گرفتن رویکردهای صحیح در زمان حال است. در دومین شیوه آینده اندیشی که از آن با عنوان "آینده نگاری" یاد میشود، هدف تنها شناخت آینده به نیت اتخاذ برخی مواضع در زمان حال نیست. بلکه بر مبنای شناخت حاصل از گزینه های محتمل و مطلوب و نامطلوب، تلاش میشود تا از میان انواع مسیرهای ممکن و محتمل برای آینده ، یک مسیر ممکن و محتمل خاص، برساخته2 شود. به عبارت دیگر در این رویکرد به آینده ، به یک معنا مسیر آینده ای که باید تحقق یابد بوسیله آینده اندیشان "نگارش یا نگاشته" میشود. به این ترتیب تعامل آینده اندیش با تحولات آینده ، در این رویکرد تعاملی فعال به معنای تحمیل اراده برای تحقق یک مسیر خاص در آینده است. در سومین شیوه آینده اندیشی که جدیدترین آن محسوب میشود و تحلیل آینده هایی که بر سر آن رقابت برقرار است نام دارد3، بر خلاف شیوه اول هیچ نوع ادعایی در خصوص درجه احتمال یک آینده خاص از میان آینده های محتمل ابراز نمیشود و بر خلاف شیوه دوم هیچ تجویزی درباره آینده های خاص به عمل نمیآید. در این شیوه قصد بر آن است که دیدگاه تحلیلی به خود پدیداری که جهت گیری آینده نام دارد4، سوق داده شود و بدان معطوف گردد. هدف این تحلیل "آینده بخودی خود" نیست. بلکه بررسی رفتار در "زمان حال"5 آندسته کنشگرانی است که با بهرهگیری از منابع مختلف میکوشند "جهتی" را برای آینده خلق کنند و یا سایر کنشگران را قانع سازند که "آینده چه وضع و حالی پیدا خواهد کرد" (پایا، 1386، الف و ب).
آینده پژوهی مشتمل بر مجموعه تلاش هایی است که با استفاده از تجزیه و تحلیل منابع، الگوها و عوامل تغییر و یا ثبات، به تجسم آینده های بالقوه و برنامه ریزی برای آنها میپردازد. آینده پژوهی بازتاب چگونه برآمدن یا زایش واقعیت »فردا« از دل تغییرات (یا تغییر نکردن) »امروز« است که خود برآیند سیر نیروهای سازنده و برسازنده از گذشته تا کنون است. آینده پژوهی معادل لغت لاتین «Futures Study» است. کلمه جمع Futures به این دلیل استفاده شده است که با بهرهگیری از طیف وسیعی از روش ها و بجای تصور »فقط یک آینده «، به گمانه زنیهای سیستماتیک و خردروزانه، در مورد نه فقط »یک آینده « بلکه »چندین آینده متصور« مبادرت میشود. موضوعات آینده پژوهی دربرگیرنده گونههای »ممکن« ،»محتمل« و »مطلوب« برای دگرگونی از حال به آینده میباشند.6
آینده پژوهی یکی از علوم استراتژیک میباشد که در حوزه فناوریهای نرم قرار میگیرد. متاسفانه این رشته تاکنون در کشور ما آنچنان مورد توجه قرار نگرفته است و شاید بتوان گفت این علم برای بیشتر اساتید و پژوهشگران داخلی