بخشی از مقاله

چکيده :
نياز به مسکن در طول تاريخ ، از مهمترين مقوله هاي مرتبط با زندگي بشري است که همواره وي را ملزم به خلق الگوهاي مختلف سکونت به فراخور امکانات ، شرايط اقتصادي، اجتماعي، اقليمي و تکنولوژيکي کرده است . تهيه مسکن به تدريج از يک نياز زيستي و از قالب محدوده ي خانه خارج شده و قلمروي نامرئي خود راتا شبکه هاي پيچيده ي ارتباطي، خدماتي، اجتماعي گسترانده و مفهوم سکونت را متجلي نموده است .
به اين ترتيب مکان زيست انسان محدود به مسکن و خانه ي او نيست بلکه در سطحي فراتر شامل محله ، منطقه و شهر ميشد و سکونت مناسب به نيازي فزاينده مبدل گشته که همگام با شدت گرفتن تکامل اجتماعي و اقتصادي، خود را با شيوه هاي جديد زندگي منطبق ميسازد. زيستگاه انساني هنگامي ميتواند بيشترين مطلوبيت را براي انسان داشته باشد که انتظارات وي را برآورده سازد. اين انتظارات در قالب ابعاد مختلف زيست محيطي، اجتماعي، کالبدي، اقتصادي و... معنا مييابد و مفهوم سکونت ، زماني در هويت يابي ، تعلقات مکاني ساکنين و خواسته هاي آنان معنا مييافت ؛ اما در جامعه امروزي به ويژه با رواج انديشه هاي مدرن ، محل سکونت تنها به سرپناه محدود شده است و به همين علت توجه برنامه ريزان و مديران شهري به ارتقاء کيفيت زيستگاه هاي انساني معطوف گشته و اين در حال است که توقعات شهروندان در ارتباط با محل سکونت آنان تحقق نيافته و رضايت ساکنين از فضاي زندگي در سطوح پاييني قرار دارد.
شايد بتوان علت اين را در عدم هم سويي انگاره هاي شهروندان از يک فضاي زيستي مطلوب که به رضايتمندي آنان از محل زندگي شان ميانجامدـ با رويکردهاي شهرسازان يافت .
آنچه در نظر يک شهروند سبب کيفيت فضاي زندگي ميگردد، همان ادراک متخصصان است ؟ اين سئوالي است که پژوهش حاضر به دنبال جواب آن است . تحقيق با هدف مقايسه ديدگاه شهروندان و شهرسازان ، ابتدا به جمع آوري معيارهاي مورد اشاره شهروندان در ارتباط با کيفيت فضاي زيست پرداخته است و سپس آن ها را در چارچوب معيارهاي شناخته شده ادبيات شهرسازي قالب بندي کرده است .
اولويت اين معيارها را از ديد مردم بر اساس فراواني در پاسخ ها و از ديد شهرسازان با استفاده از فرايند تحليل سلسله مراتبي (AHP)
تعيين شده و مورد مقايسه قرار گرفت . نتايج حاصل از پژوهش نشان داد که کيفيت سکونت در نظر شهرسازان بيشتر متأثر از عوامل کالبدي و اقتصادي است و اين در حالي است که رضايت مردم از محل سکونتشان را معيارهاي کالبدي و سپس عوامل اجتماعي با فاصله بسيار کمي از آن تشکيل ميدهد.
کليدواژه ها: رضايتمندي -فضاي سکونت -شهروندان -شهرسازان -شهر قزوين .
١- مقدمه
يکي از مهمترين اهداف برنامه ريزي شهري ارتقاء سطح رفاه و رضايتمندي شهروندان است . اما جامعه شهري اغلب طيف گسترده اي از گروه ها در بر ميگيرد که هر يک به تناسب نوع بينش و هنجارهاي خود ممکن است معيارهاي متفاوتي را براي انتخاب محل زندگي و فعاليت ، و به همين ترتيب براي رضايتمندي از محل سکونت خود بر ميگزينند.
دستيابي به يک برنامه مطلوب براي شکل دهي به فضا، در وهله ي اول مستلزم اين است که تصميم بگيريم ، از اين برنامه چه ميخواهيم و نياز واقعي جامعه چيست ؟ پاسخگويي به اين سؤالات چندان سهل و آسان نيست و اغلب به اين دليل که توجه به خواسته هاي تمام مردم از پيچيدگيهاي بسياري برخوردار است ، به درک يک متخصص نسبت به کيفيت محيط ، اعتماد و اتکاء ميگردد و گاه شاهد آنيم که براي فضا هاي داراي ويژگيهاي متفاوت برنامه اي واحد ارائه ميشود؛ زيرا از برنامه ريز به عنوان عنصري که با ديدي " برفضا" به موضوع مينگرد، نميتوان انتظار داشت نياز شهروندي که زندگي "در فضا" را به صورت عيني تجربه ميکند، به طور کامل دريابد و به تبع آن روند برنامه ريزي به گونه اي مطلوب طي شود.
رويکرد معمول در برنامه ريزي و طراحي شهري با تکيه بر انگاره ي نخبه گرايي، اتکاء بر نظريات متخصصان است . اما در دنياي امروز که از آن به عنوان عصر مشارکت ، بالا رفتن آگاهيهاي مردم و در نتيجه افزايش توقعات آن ها از کيفيت زندگي ياد مي - شود، کارآيي چنين روش هايي مورد ترديد واقع شده است . در اين راستا پژوهش حاضر به کاوش در ارتباط با ميزان هم سويي و يا عدم هم سويي انگاره هاي ذهني شهرسازان با نظريات شهروندان در ارتباط با مفهوم رضايتمندي از فضا پرداخته تا با تکيه بر ترکيبي متعادل از اين دو رويکرد، به توان به اتخاذ رويکرد مناسبي در ارائه طرح و برنامه دست يافت .
٢- تعاريف و مفاهيم
٢-١- رضايتمندي :
در لغت نامه دهخدا، رضايتمندي به معناي خوشنودي و برآورده شدن تمايلات تعريف شده است ؛ و به طور کلي ميتواند به عنوان حالتي مطرح گردد که درآن انتظارات و توقعات يک فرد در حد مطلوبي برآورده ميشود
( others &Dekker (
٤). همچنين درتعريف رضايت از سکونت ، ميزان برآورده شدن احتياجات فردي و زيستي نيزمنعکس ميگردد. رضايتمندي از محل سکونت به عنوان يکي از اجزاي مهم در فهم کيفيت عمومي زندگي افراد ميباشد و زماني حاصل ميگردد که محل سکونت انسان ، موجبات خوشنودي او را از بودن و زيستن در آن مکان فراهم آورد(Farrie&Laughlin، ٢٠٠٥: ١).
٢-٢- مسکن :
خانه يا آنچه رساننده ي مفهوم محل سکونت خانواده است ، در همه جوامع مفهومي متعالي و مقدس دارد. نخستين کارکرد مهم مسکن ، همانا تأمين سرپناهي براي افراد است . سرپناهي که بتواند اعضاي يک خانواده را گرد هم آورده ، ضمن به ارمغان آوردن آرامش و سکون خاطر، آن ها را در برابر آسيب هاي جسمي و روحي مصون نگه دارد ومرکز ثقل و محور تصميم گيريهاي اساسي خانوار، محل شور و مشورت ، مأمن تربيت نسل آينده و اميدگاهي براي اعضاي خانواده باشد .
٢-٣- سکونت :
آنچه که در بادي امر به نظر ميآيد، بديهي بودن مفهوم و معناي سکونت است . در يک نگاه سطحي نياز چنداني به تبيين اين مقوله احساس نميشود و اولين مفهومي که بعد از شنيدن اين واژه در ذهن انسان نقش ميبندد، ساکن شدن و اتراق کردن در يک مکان است . اما با اندکي تأمل در مييابيم که سکونت مفهومي فراتر از استقرار در يک مکان بوده واين تعريف تنها ميتواند يک بعد از ابعاد چندگانه آن را به تصوير بکشد.
سکونت به فراخور نوع اجتماع انسان ها و شيوه ي برخورد با آن انواع متفاوتي مييابد. نوربرگ شولتز سکونت را به چهار نوع تقسيم ميکند: سکونت به صورت طبيعي ، سکونت مجتمع ، عمومي و خصوصي(نوربرگ شولتز،١٣٨٠). سکونت علاوه بر مکان فيزيکي، تمام فضاي احاطه کننده ي مسکن را نيز در بر ميگيرد که شامل کليه تسهيلات ضروري مورد نياز براي بهزيستن خانواده ، آموزش و بهداشت افراد ميباشد. اين در حالي است که در دنياي مدرن بيتوجهي به ابعاد چندگانه سکونت ونگرش تک بعدي از يکسوو عدم توجه به تمايلات ساکنين از سوي ديگر، کاهش مطلوبيت هاي زندگي شهري را سبب شده است .
فضاي سکونت که اغلب در تقسيمات کالبدي شهر به عنوان محله شناخته ميشود، يکي از ابعاد مهم زندگي شهري است . يک محله مسکوني صرفا با محدوده هاي جغرافيايي آن تعريف نميگردد؛ بلکه تشخص آن متضمن ابعاد اجتماعي، اقتصادي، محيطي و ساکنيني است که با اجتماع خود، محله را عينيت ميبخشند. با اين توصيفات ، محله با ويژگي هاي خاص خود، به افرادي که در آن زندگي و فعاليت مي کنند، هويتي متمايز به عنوان ساکن آن محله ميدهند، به عنوان فضاي سکونت تنها مکاني براي زيستن (در معناي بيولوژيک آن ) نيست ، بلکه ميتواند جامعه اي کوچک از شهروندان را پديد آورد که با سکونت در آن ، از ساير شهروندان متمايز گشته اند. اين فضاي سکونتي بايد بتواند ابزار و منابع اجتماعي، اقتصادي و کالبدي لازم براي پرداختن به فعاليت هاي روزمره ساکنين را فراهم آورد (Farrie&Laughlin به نقل از Molotch&Logan، ٢٠٠٥:).
٣- مفهوم کيفيت زندگي وبازشناسي آن در فضاي سکونت
يکي از رويکردهاي نوين در زمينه ي اصلاح و گسترش مفهوم توسعه ، مطرح شدن کيفيت زندگي و دخالت دادن شاخص هاي کيفي در ابعاد توسعه ي شهري است . به کارگيري اين مفهوم ، در واقع واکنشي است عليه توسعه تک بعدي در مقياس شهر.
يکي از نتايج توجه به مفهوم کيفيت زندگي در فرايند برنامه ريزي و طراحي شهري، تأثيرات مطلوب آن بر حيات معنوي شهروندان ميباشد که در گذشته ،کمتر مورد توجه قرار ميگرفت . اين امر به نوبه خود مستلزم شناخت نيازهاي انساني و تنوع آن هاست (مهديزاده و ديگران ، ١٣٨٥: ٤٦). مازلو، روانشناس آمريکائي نيازهاي انسان را اين چنين برميشمرد: نيازهاي زيستي، تعلق ، زيباشناختي، ايمني، حرمت و احترام ، خودشکوفايي (مازلو، ١٣٦٧). بنابراين با توجه به تنوع نيازهاي انساني، نميتوان صرفا به تأمين نيازهاي بيولوژيک او پرداخت و از ساير ويژگيها و نيازها در ارائه برنامه غافل شد.
زماني که سخن از محله به ميان ميآيد شايد اولين طرح واره اي که در ذهن ، جان ميگيرد، مربوط به کالبد آن باشد؛ زيرا کالبد، خود را به سهولت به نمايش ميگذارد. از طرف ديگر به واسطه ي مستقيم بودن پيام هاي ارسالي براي ذهن ، مقايسه آن با نمونه هاي مشابه آسان تر است . گرچه معيارهاي کالبدي ، ابزاري سريع و مفيد در تشخص دادن به محلات شهر به شمار مي - روند، اما اگر به تنهايي مرکز توجه قرار گيرند، همواره خطري را براي محله ها در برخواهند داشت . از اين رو توجه به معيارهاي غيرکالبدي نيز به نوبه خود از اهميت ويژه اي برخوردار است (افشار نادري ، ١٣٨٣: ٥).
شرايطي که براي شاخص شدن يک مکان به عنوان فضاي سکونت مطرح ميگردد، در اصل توقعاتي هستند که امکان گذار از مفهوم زيستن به مفهوم سکونت را فراهم ميآورند؛ اين دو تفاوت هاي اساسي با يکديگر دارند؛ زيستن فقط امکان و شرط لازم براي زندگيکردن است . اگر براي زيستن برخورداري از آسايش تا حدودي کفايت ميکند، براي سکونت علاوه بر اين ها احساس آرامش ، امنيت ، صميميت و رفاه مورد نياز است . (قاسمي اصفهاني، ١٣٨٣: ١٦٠-١٤٧).
٤- رضايتمندي از مسکن و سکونت : از ذهنيت تا عينيت
رضايتمندي از مسکن ابعاد کالبدي و اجتماعي نسبتا مشخصي را داراست ؛ در ارتباط با جنبه هاي کالبدي آن ميتوان به مقدار فضاي واحد مسکوني، تعداد اتاق ها، مساحت خانه ، سرانه ي زيربنا، سرانه فضاي باز، ظاهر دروني و بيروني و تأسيسات و در ارتباط با ابعاد اجتماعي آن ميتوان به شاخص هايي هم چون نفر در اتاق ، نفر در واحد مسکوني، خانوار در واحد مسکوني و... اشاره نمود.
در اين باره «ريف واتر»م عتقد است : در ميان قشر کم درآمد و محروم همواره نگراني از وقوع جرم و تجاوز به حريم واحد مسکوني وجود دارد و امنيت واحد مسکوني يکي از استانداردهاي مطلوب مسکن براي آنها تلقي ميگردد & others (Gilderbloom :٢٠٠٥). بر اساس تحقيقي که واکلرو ونگ در سال ٢٠٠١ انجام داده اند مالکيت مسکن نيز يکي از عوامل مهم در ايجاد رضايت خاطر شهروندان از زندگي در شهر بوده (,Varady& Prier)، همچنين اين تحقيق نشان داده ، شدت توجه به مسئله مالکيت در ميان افراد مسن بيش تر بوده است (Galster،). در مجموع به نظر ميرسد که در نحوه ي کيفيت مسکن استانداردهاي نسبتا مشخصي وجود دارد که هر يک به فراخور زمان ، مکان و بينش افراد ميتواند نقش پررنگ تر يا کمرنگ تري را در رضايت از واحد مسکوني، ايفا نمايد. به ديگر سخن در ارتباط با شاخص هاي مطلوبيت مسکن ، توافق و اشتراک زيادي بين افراد و گروه هاي مختلف و حتي بين شهروندان و شهرسازان وجود دارد؛ اين در حالي است که به نظرميرسد، در ارتباط با عوامل مؤثربر کيفيت و مطلوبيت سکونت چنين توافقي به ندرت حاصل شده و اغلب ، اين مفهوم از ديد افرادي با بينش هاي مختلف به گونه اي کاملا متفاوت جلوه گر مي شود.
در شکل گيري مفهوم رضايت مندي ، عناصر زمان و مکان تأثير به سزايي دارند؛ آنچه که رضايت خاطر انسان ديروز را مي آفريد شايد در ذهن انسان امروزي کم رنگ شده و يا حتي نقشي نداشته و معيارهاي پيشين ، جاي خود را به مجموعه اي از ارزش - هاي جديد داده است . از سوي ديگر شرايط مکاني و محيطي نيز بر تعبير انسان از اين مفهوم مؤثرند. اين تأثير از آن جهت مي باشد که توقعات و تمايلات افراد تا حد زيادي وابسته به هنجارهاي اجتماعي آنان بوده واين هنجارها از جامعه اي به جامعه ديگر وگاه حتي در مقياس کوچکترـاز محله اي به محله ديگرـ متفاوت خواهد بود.
نتايج حاصل از پژوهشي که در سال ٢٠٠٥در دو بافت قديم و جديد شهر استانبول در ارتباط با رضايت از محله صورت گرفته ، نشان ميدهد که در مناطق جديد شهر مهمترين عامل نارضايتي مردم از زندگي خود، وجود احساس تنهايي است و بايد با ايجاد يکپارچگيهاي اجتماعي در اين مناطق به افزايش کيفيت سکونت در آن پرداخت . از طرفي در مناطق قديمي شهر، محدوديت فضا براي تجمع افراد و بازي کودکان که موجبات مزاحمت براي ساکنين را فراهم آورده است ، مهمترين عوامل نارضايتي را تشکيل مي دهد که رفع آن مستلزم احياء بافت کالبدي براي ايجاد فضاهاي باز جهت تجمع ، بازي کودکان ، ايجاد فضاهاي سبز براي جذابيت بيشتر فضا و تحمل پذير نمودن تراکم زياد مساکن در محله مي باشد (uTopc ، ٢٠٠٥: ٧). در واقع در اين نمونه بخش مهمي از نارضايتي مردم از فضاي سکونت آن ها به مسائل رواني و اجتماعي که نتيجه کالبد نامناسب و همچنين هم بستگي ضعيف ساکنين است ، باز ميگردد.
بر اساس يک نظرسنجي از مردم که در سال ٢٠٠٣ در دانشگاه کاروليناي شمالي صورت گرفت ، مهمترين عوامل مؤثر بر خوشنودي ساکنين محله که به ويژه در نتيجه مالکيت خصوصي حاصل ميشود، عبارتند از : ظاهر مناسب خيابان ها و ساختمان ها، منزلت و وجه اجتماعي آن محله ، مطلوبيت خدمات روزانه ، امنيت ، کيفيت خدمات آموزشي، محله به عنوان مکاني مناسب براي پرورش کودکان ، ارتباطات قوي و همياري ميان همسايگان و اعتماد متقابل . اين تحقيق همچنين به بررسي اثر مالکيت مسکن در يک محله بر روي ساکنين آن پرداخته و به اين نتيجه رسيد که هر چه درصد مالکيت در يک محله بالاتر باشد، اعتماد به نفس و حس مسئوليت ساکنين و در نتيجه مشارکت داوطلبانه آن ها در نهادهاي محلي افزايش مي يابد، در اين حالت شبکه هاي اجتماعي محله نيز تقويت شده و کيفيت فضاي سکونت را ارتقاء مييابد. (Rohe،٢٠٠٣: ٥٥).

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید